مى نويسم نامه اى با اشك و خون
از زبان داغ داران قرون
كاروان اشك و محمل هاى آه
در ميان لاله ها مى جست راه
لاله ها از سينه هاى چاك چاك
مى دميد از سينه گلگون خاك
بال هاى سوگ در پرواز بود
پرده هاى آه در آواز بود
كاروان را طاقت اين راه نيست
از دل زينب كسى آگاه نيست
دست ها در آرزوى پيكرند
مرغكان عشق ، بى بال و پرند
دشت مى گريد در آغوش غروب
واى از سيماى مدهوش غروب !
ساقه هاى نيزه گل داده ست ، آه !
دست ها هر سوى افتاده است ، آه !
مى دود در لاله ها خون حسين
واى از رخسار گلگون حسين
زينب و بدرود مهمانان خاك
زينب و گلزخم هاى چاك چاك
جامه هاى زخم بر اندامشان
پيشگامان رهايى ، نامشان
هر طرف سروى به خاك افتاده است
وين طلوع سرخ هر آزاده است
پيشگامان ، ارغوانى گشته اند
لاله رويان ، جاودانى گشته اند
کلمات کلیدی
نظرات (1) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 7:19 PM - روز چهارشنبه 11 آذر 1388 |