فتاده مرغ دلم ز آشيان در اين وادى
كه هر كجا رود افتد به دام صيّادى
دلا دل از هم بر گير و خلوتى بپذير
مدار از همه عالم اميد امدادى
مگر ز قبله حاجات و كعبه مقصود
ملاذ حاضر و بادى علىّ الهادى
شَها تو شاهد ميقات لى مع اللّهى
تو شمع جمع شبستان ملك ايجادى
صحيفه ملكوتى و نسخه لاهوت
ولىّ عرصه ناسوت بهر ارشادى
مقام باطن ذات تو قاب قوسين است
به ظاهر از چه در اين خاكدان اجسادى
كشيدى از ((متوكّل )) شدائدى كه به دهر
نديده ديده گردون ز هيچ شدّادى
گهى بِه بركه درّندگان ، گهى به زندان
گهى به بزم مى و ساز ياغى عادى
ز سوز زهر و بلاهاى دهر، جان تو سوخت
كه بر طريقه آباء و اجدادى
پیوندها
:
نظرات (0) نويسنده : مدیر سایت - ساعت 9:52 AM - روز پنج شنبه 12 آذر 1388 |