فکه:
🌹فدای سر زینب(س)
🍃گفتوگو با مادر شهید مدافع حرم #امیر_لطفی
نویسنده: #سیده_زینب_سیداحمدی
منبع: #ماهنامه_فکه 163
🌹دم غروب بود که سر و کلهاش پیدا شد. مثل هر روز، همان ساعتی که میآمد، آمد. عرق تنش خشک نشده بود که گفت: مامان بیا بشین، میخوام یه چیزی بهات بگم. بیمقدمه گفت: اگه اجازه بدی، میخوام برم سوریه. گفتم: پسرم! چطوری میخوای بری؟ سوریه که راهش بستهاس! عمیق توی صورتم نگاه کرد و گفت: واسه من بازه مامان! نگذاشتم دلشوره بیاید توی وجودم. انداختم به شوخی و گفتم: یعنی اینقدر مهم شدی امیر!
🍃امیر سرش را پایین انداخته بود. کمی سکوت کرد و ادامه حرفش را گرفت. آن شب امیر سیر تا پیاز قضیه را برایم گفت. آخرش هم گفت: مامان به جان حضرت زینب قسم اگه شما بگی برو، میرم. راضی نباشی، هیچجا نمیرم.
🌹پسرم راست میگفت. تا این سن رسیده بود، نشده بود بدون اجازه یا رضایت من کاری انجام دهد. قسم امیر تنم را لرزاند. گفتم: امیر جان! چرا قسم میدی مامان؟! من از این قسم میترسم. اگر بگم نرو، جلوی حضرت زینب(س) شرمندهام مادر. اگر هم راضی به رفتنت بشم، با دلم چه کار کنم؟ با تنهاییهام چه کار کنم مامان؟ اگه میشه به من وقت بده تا فردا بعد از ظهر فکر کنم. با چشمهای محجوب و مهربانش نگاهم کرد و گفت: چرا نشه مامان؟ هرچقدر میخوای فکر کن ولی مطمئن باش اگر راضی باشی میرم...
🌹🍃🌹 @jannatefakkeh
#ادامه_دارد