به مناسبت سالگرد درگذشت ایشان؛
وی شاگرد برجسته آیتالله شیخ محمدحسن نجفی معروف به صاحب جواهر بود و از ایشان اجازه اجتهاد داشت. صاحب جواهر، به اجتهاد 4 تن از شاگردانش تصریح داشت که یکی از آنها شیخ عبدالحسین بود. سخن چنین شخصیت سترگی درباره شیخ العراقین، گواه رتبه بلند وی در دانش و درایت دینی است. چنان که آیتالله میرزا حسین نوری (محدث نامدار شیعه) او را زبده اعاظم محققین و نخبه افاخم مدققین میخواند.
از جمله شاگردان و تربیت یافتگان مکتب فکری و معرفتی ایشان نیز برجستگانی نظیر شيخ نوح بن قاسم قرشی جعفری، شيخ محسن بن شيخ محمد حائری و ابو محاسن محمد همدانی هستند که ایشان نیز از ستارههای درخشان در جرگه علم و معرفتند.
شيخ العراقين کتابخانه معظم خويش را وقف بر فضلا نمود و عمر عزيز خويش و هر نوع امکانات مالی که داشت صرف اسلام و مسلمين و ساختن بقاع متبرکه ائمه عليهم السلام نمود، و به پيشگاه نورانی ایشان ارادت و خلوصی وافر داشت. سرانجام در شب قدر ميهمان آنان در ملا اعلی شد و جسمش در 22 رمضان 1286 قمری کنار سالار شهيدان مدفون شد.
آثار و تألیفات برجای مانده از این عالم ربانی عبارتند از: المصباح النّجاة فی اسرار الصلاة، سرّ الاستغفار بين السجدتين المبكی، كتاب الاجازات، ترجمه ی نجاة العباد صاحب جواهر، طبقات الرواة..
خدمات دینی و اجتماعی
به نوشته اعتمادالسلطنه _ وزیر انطباعات عصر ناصری ـ وی «مجتهدی بسیار فاضل و به قبول عامه نایل بود. در دولت عثمانی نیز اعتباری» قابل توجه داشت و «حکام عراق عرب او را حرمتی عظیم مینهادند. ناصرالدین شاه نظارت بر کار تعمیرات و تأسیسات ایران در عتبات عالیات، از جمله، توسعه صحن مطهر سالار شهیدان علیه السلام، و تعمیر بنای آن را، به شیخ العراقین سپرده بود و «از مراقبت و مواظبت» وی «در تعمیر گنبد منور... و نصب خشتهای طلایی شهر» رضایت تام داشت. شاه او را در 1274ق برای تعمیر صحن مطهر ائمه اطهار در کربلا و کاظمین و سامرا (علیهم السلام) مأمور کرد و او از 1274 تا 1286 (که در 22 رمضان آن فوت کرد) به این کار اشتغال داشت.
از جمله دیگر اقدامات شایسته یادآوری و لایق تحسین این مرد بزرگ احيای مرقد مختار رحمة الله علیه بوده است. آنچنان که تاریخ گواهی میدهد مدتی مرقد مختار، به صورت خرابه و مندرس بود، بلكه اثری از آن نبود. دستهای مرموز و غافل، مرتب در كار بودند تا نسل به نسل، شخصيت مختار را بکوبند. دربارهی كوبيدن او، حديثها جعل كردند و با دسيسههای مختلف خواستند از مقام و شأن او بكاهند. علی رغم اين نقشهها، بالاخره، حق آشكار شد و خداوند بعضی از صالحان از اوليای خود را بر آن داشت كه در مورد قبر مختار به جست وجو کنند. از ميان اين عزیزان، شيخ عبدالحسين تهراني بوده است.
ایشان وقتی برای زيارت عتبات عاليات به عراق مشرف شد و تصمیم بر تجدید و تعمیر بناهای عتبات گرفت، با كمال جدیّت در نواحی مسجد كوفه مرقد مختار را جويا شد تا این که آن را پيدا کرده و تعمير نماید. در صحن حضرت مسلم كه ساختمانش به مسجد اعظم كوفه چسبيده، بالای دكه و سكوی بزرگ و پيش روی حرمهانی، علامتی از قبر مختار بود. به دستور او آن را كندند. ديدند در زير آن علامت حمّامی ظاهر شد. برای او معلوم شد كه آن جا محل قبر مختار نيست.
اين عالم بزرگوار مجدداً به جست وجو و تفحّص پرداخت تا آن كه علامه ی كبير سيّد شريف رضا، فرزند سيّد بحرالعلوم به او گفت: «پدرم وقتی كه از كنار زاويهی شرقی، عبور میكرد، میگفت: سورهی فاتحه را نثار روح مختار در اين جا بخوانيم. او و همراهانش سورهی فاتحه را میخواندند و میفرمود: همين جا محل قبر مختار است.»
وقتی كه شيخ العراقين اين مطلب را شنيد، دستور داد همان محل را كندند، ديدند سنگی پيدا شد كه روی آن نوشته بود: «هذا قبر المختار بن عبيد الثقفی». شیغ العراقین قبر مختار را به اين وسيله شناخت و دستور داد آن را تعمير كردند.
در كتيبه دربی كه از آن به طرف قبر مختار میروند، نوشته شده: «قد امر السيد مهدی بحرالعلوم و الشيخ جعفر كاشف الغطاء بان يشهدا هذا ضريحاً للمختار وعيّنا هذا الموضع قبراً له؛ به دستور بحرالعلوم و كاشف الغطاء، ضريح مختار شناخته شد و اين دو بزرگوار قبر مختار را كه همين محل است، تعيين كردند.»
شیخ العراقین و امیرکبیر
شیخ العراقین، مورد اعتماد و عنایت خاص امیرکبیر قرار داشت و امیر، که از گوهرشناسان روزگار بود، علاوه بر ارجاع محاکمات شرعی دیوان به محضرش «در مطالب مشکله و امور معضله با او مشورت» میکرد و حتی برای تعیین نام فرزندان شاه، از استخارههایش مدد میگرفت.
عباس اقبال، با اشاره به «ارجاع محاکمات از سوی امیر به محضر جناب... شیخ العراقین»، میگوید: روز بروز «عقیده او نسبت به جناب شیخ افزون میگردید». سپس با نقل داستانی درباره نحوه آشنایی امیر با شیخ میافزاید: پس از آن آشنایی، امیر «همواره در ترویج شیخ اقدامات کافی نمود و روز به روز در عقاید او نسبت به شیخ میافزود تا آن که محل وثوق امیر شد و طرف مشاوره در بعضی از امور مشکله گردید». به نوشته فریدون آدمیت: در دوران صدارت امیر «همه دعاوی که جنبه شرعی داشت و به دیوانخانه رجوع شده بود، به محضر شیخ عبدالحسین احاله میگردید. داوری او قطعی بود. کنت دوگوبینو نیز از شیخ عبدالحسین به احترام یاد میکند؛ او را فقیهی بلندپـایـه و پاکدامن، و خونسرد و با فراست میشناسد».
امیر حتی وصی خود را شیخ عبدالحسین قرار داد و شیخ نیز از مال الوصایه امیر شهید، مسجد و مدرسهای عالی در تهران بنا نهاد که امروزه به مسجد و مدرسه شیخ عـبـدالـحـسـیـن یـا مسجد آذربایجانیها معروف میباشد. شواهد همچنین حاکی است که پس از قتل امیر، شیخ مباشرت امور خانواده وی را بر عهده داشت.
علامه تهرانی و فتنه بابیه و بهائیه
شیخ عبدالحسین، به کمال و کارآمدی احکام و قوانین اسلامی در جامعه بشری ایمان راسخ داشت و معتقد بود که «هرگاه مدار دولت و مملکت داری از روی شریعت مطهره باشد... هیچ فتنه و فساد بر نیاید». بر همین اساس، زمانی که دید «بدعت» باب و بهاء، کیان دین را به خطر افکند، با جدیت تام به مبارزه برخاست. قدیمترین اقدام او در این راه ممانعت از ملاقات باب و مریدانش با محمدشاه قاجار (پدر ناصرالدین شاه) بود که فرصتی تاریخی برای اظهار وجود و تبلیغ را از آنان گرفت. کنت دوگوبینو، وزیر مختار فرانسه در ایران مینویسد: «حاجی شیخ عبدالحسین که مردی فقیه و مجتهد و متدین و متقی است، فراست و قضاوتهای بیطرفانهاش موجب اعتماد همه کس شده و طرف احترام عموم است، به شاه و وزیر و بزرگان مملکت گفته بود: آیا در نظر دارید که به جای مذهب کنونی، مذهب جدیدی که هنوز نمیشناسید برقرار نمایید؟ ».
روشن است که برای فقیه تیزبینی چون شیخ العراقین، بطلان دعاوی باب ـ با توجه به شواهد و دلایل گوناگون، از آن جمله: توبة صریح خود «باب« بر فراز منبر شیراز، و وجود اغلاط پیش افتاده ادبی در الواح صادره از وی ـ کاملاً واضح بود و آمدن باب و جمعی از مریدانش به پایتخت به عنوان ملاقات با سلطان، بیشتر فرصتی برای ابراز وجود و تبلیغات مسلکی بود. خاصه آنکه، احساس میشد که دستهای مشکوکی از درون حکومت (نظیر منوچهر خان معتمدالدوله حاکم اصفهان) با اغراض سیاسی در پی تقویت فتنه، و ماهی گرفتن از آب گل آلودند... لذا هوشمندانه مانع اجرای این سناریوی خطرناک گردید.
تهرانی در زمان تبعید بهاء به عراق، و تجمع بابیان در آن سامان، در عراق میزیست و شاهد فعالیتهای سوء آنان بود. منابع بهائی تصریح دارند که بابیان مهاجر، شبها به دزدیدن کفش و کلاه و پـول و پـوشـاک زوار شیعه در اماکن مقدسه میپرداختند و به اعتراف خود حسینعلی بهاء: «در اموال ناس مِن غیر اذنٍ تصرف مینمودند و نهب و غـارت و سـفـک دمـاء را از اعـمـال حـسـنـه میشمردند». علاوه، بین خود بابیها نیز بازار آشوبگری و آدمکشی رونق داشت و به قول خواهر بهاء (عزیه خانم) بهاء نیز در این فجایع بیدخالت نبود.
اقدامات شیخ العراقین کینه شدید سران مسلک باب و بهاء، را بر ضد وی بر انگیخته است. حسینعلی بهاء در لوحی که به نام شیخ صادر کرده سخت به وی تاخته و او را «غافل مرتاب» و عنصری «مکار» میخواند و شوقی افندی (نتیجه دختری بهاء، و جانشین عباس افندی) نیز در فحشنامهای که با عنوان «لوح قرن» از خود بهجا نهاده، کراراً شیخ را با الفاظی چون «شیخ خبیث» و «مردود دارین و مبغوض ثقلین» مورد هتک و شتم قرار داده است.
مسجد و مدرسه شیخ عبدالحسین
مسجد و مدرسه شیخ عبدالحسین واقع در کوی عبدالحسین یا کوچه پامنار، از غرب به خیابان خیام و از شرق به بازار خیاطها منتهی میشود. این مسجد مشتمل بر مقصوره، گنبد، دو مناره کوچک در ضلع جنوبی، طاق نماهای متناسب کوچک در جوانب دیگر و شبستانی در ضلع شرقی است.
از کاشی کاریهای عالی دوره ناصرالدین شاه بهره بسیار دارد و از آثار برجسته عصر قاجار در تهران به شمار میرود، دارای دو شبستان است، یکی شبستان گرم خانه و دیگری شبستان پشت قبله. این شبستانها به ویژه شبستان گرم خانه که در ضلع شرقی قرار دارد، مزین به مصقلیهای کاشی، آجر و از طرحهای ممتاز هنرمندان دوران قاجار است.
حاشیه زیلوهای شبستان زمستانی حاوی تاریخ ۱۲۷۸ ق و کتیبه شبستان بزرگ جنوبی و محراب آن دارای تاریخ ۱۲۸۵ ق است. ناگفته نماند در جنوب مسجد شاهزاده علی قلی میرزا اعتضادالسلطنه، پسر فتحعلی شاه (در ۱۲۹۸ ق) منزل داشت. منزل شاهزاده اعتضادالسلطنه دری به شبستان مسجد شیخ عبدالحسین داشت و بعد نیز به شاهزاده عبدالصمد میرزا عزالدوله، برادر ناصرالدین شاه تعلق گرفت. در سالهای اخیر آنجا خراب شد و تیمچههای سه گانه رحیمیه به جای آن ساخته شد که مرکز فروش فرش است.
در غرب مسجد، مدرسه شیخ عبدالحسین واقع است که منبت کاری آن از آثار ممتاز دوره قاجار به شمار میرود و روبروی در اصلی و در مدخل جنوبی سیدولی قرار دارد، مطابق کتیبههایی که با خط نستعلیق و به صورت برجسته نوشته شده، این در به سال ۱۲۷۹ ق به فرمایش آقایوسف و به وسیله استاد نوروز تهرانی ساخته شده است. گشاده این در عالی بر این عالی مکان باشد.
صحن این مدرسه به شیوه چهار ایوانی است. اتاقها و غرفههای محل سکونت طلبهها را در اطراف صحن ترتیب دادهاند. کاشی کاریهای خشتی هفت رنگ خوش طرح و زیبای سردر مدرسه از آثار هنری شایان توجه این مدرسه است.
ویژگی تاریخی این دو بنا آن است که هر دو در کنار هم و در یک زمان ساخته شدهاند و با توجه به کتیبههای موجود به نظر میرسد که بنای مسجد بیش از 15 سال به طول انجامیده است.
سیدمحمد بهبهانی از ملازمان شیخ عبدالحسین از قول وی حکایت میکرد که میرزا آقاخان نوری صدراعظم که بعد از امیر بدین منصب رسیده بود، اصرار زیادی داشت که شیخ عبدالحسین تهرانی این مسجد و مدرسه را به نام او کند یا لااقل نام امیر را بر آنها نگذارد. او هم برای رضای خاطر صدراعظم آنها را به اسم خود خواند. سپس میرزا آقاخان نوری اصرار کرد مدرسهای که در کربلای معلا جنب در سلطانی از ثلث اموال میرزا تقی خان ساخته بود به نام او کند، لذا برای اینکه از شر او خلاص بشود نام آن را صدر نامید.
این بنا، به مسجد ترکها یا آذربایجانیها هم معروف است، چون آذربایجانیهای مقیم تهران در این مسجد تعزیه و دیگر مراسمهای خود را بر پا میکنند. بنای مدرسه و چهار حجره ضلع غربی و قسمتی از خانه مدرس در ضلع شمال غربی مدرسه به واسطه احداث کوچه تخریب و ناقص شده است. این مدرسه قبل از سال 1345 ه.ش، با نظارت اداره کل باستان شناسی مرمت شد و در سال 1357، نیز اضافاتی بر این بنا صورت گرفت. بعدها کتابخانه جدیدی نیز در دو حجره شمال غربی احداث شده و پیشبینی سرویسها در پشت ایوان غربی و تعویض حوض قدیمی حیاط با یک حوض جدید سه پلهای در نظر گرفته شده است. هم اکنون این مدرسه به حوزه علمیه طلاب تبدیل شده است.
وقف نامه و نحوه اداره بنا
مسجد دو وقف نامه به تاریخهای ۱۲۷۶ ق و ۱۳۲۵ ق دارد. وقف نامه مورخ ۱۲۷۶ ق اشاره دارد به اینکه ۱۳ باب دکان واقع در راسته بازار جدید دارالخلافه تهران را، امیرنظام در زمان خود بنا کرده و گفته بود تا در سهم والدهاش مقرر شود. امیر وصیت کرد که درآمدهای دکانهای مادرش نیز به صورت مصالحه نامه به شیخ عبدالحسین تهرانی انتقال یابد. شیخ عبدالحسین نیز آنها را به همه شیعیان وقف کرد تا ثواب آن به روح مادر امیرنظام برسد.
در دوران قاجار و اوایل دوران رضاخان اداره مسجد و مدرسه یکی بود اما در اواخر دوره رضاخان از هم جدا شد و فعالیت شان مستقل است. در حال حاضر مسجد تحت نظر اداره اوقاف و به وسیله عدهای از هیئت امنای آن اداره میشود و مدرسه علمیه تحت نظر مشترک اوقاف و مرکز مدیریت حوزه علمیه تهران اداره میشود. نزدیک به 110 طلبه در شیخ عبدالحسین درس میخوانند که بین 15 تا 20 نفر در هر پایه هستند.
از جمله واعظان این مسجد میتوان به سیدجمال واعظ اصفهانی (سخنران مشهور مشروطه)، میرزا اسدالله تبریزی حاج شیخ لطف الله (معروف به دسته بنفشه)، سیدمحمد شیرازی معروف به سلطان الواعظین (نویسندة شبهای پیشاور) و حاج سلطان (از واعظان قدیمیو معروف تهران که علیه رضاخان سخنرانی کرد و به همین دلیل از سوی مأموران شهربانی تعقیب و دستگیر شد) در این مسجد به وعظ میپرداختند.
از واعظان دهههای اخیر این مسجد میتوان از حجت الاسلام شیخ حسینعلی راشد، آیتالله شیخ عباسعلی اسلامی، آیتالله محمدتقی فلسفی، آیتالله شهید مطهری، آیتالله سیدعلی خامنهای و آیتالله شیخ حسین نوری همدانی یاد کرد.
از مدرّسان پیشین این مسجد مرحوم حاج میرزا مهدی انگجی و مرحوم شهرستانی بودند. همچنین اسدالله بادامچیان از اعضای هیئت مؤتلفه اسلامی در دوران نهضت امام از مدرسان ادبیات عرب این مدرسه بود.
از امامان جماعت این مسجد میتوان از حاج شیخ ابراهیم امامزاده، زیدی، حاج شیخ محمدحسین خراسانی معروف به تربت، پسرش مرحوم آیتالله حاج شیخ ابوالفضل خراسانی و در حال حاضر فرزند وی حجت الاسلام حاج شیخ محسن خراسانی نام برد.
مهمترین بزرگداشتی که در این مسجد برگزار شد مراسم ختم ستارخان، سردار ملی است. از دیگر بزرگداشتهای برگزار شده در این مسجد، گرامیداشت مردم مسلمان لبنان به مناسبت حمله وحشیانه اسراییل به جنوب این کشور بود که با بزرگداشت شهدای قم و تبریز در روز پنج شنبه 10 فروردین 1357 همزمان بود.
دو كرامت از مرحوم شيخ عبدالحسين تهرانى
این دو کرامت منقول از مرحوم آیتالله بهجت است که معتقد بودند «ايشان كرامات ظاهره بسيارى داشته است»:
الف) زمانى ايشان از طرف مرحوم صاحب جواهر متصدى تعمير و احياى گنبد عسكريين (عليهالسلام)، در سامرا مىشوند و در اين رابطه مجاز بودهاند كه از ثلث سهم امام يكى از خيّرين كه چيزهاى مهمى را براى خيرات و مبرّات وصيت كرده بود، استفاده نمايند. روزى مرحوم شيخ عبدالحسين وسط مسجد متوكّل رفته، مىگويند: اينجا را حفر كنيد. بعد از حفارى مىبينند سنگهاى مرمر عجيب و غريبى آنجا دفن شده است، آنها را در آورده و از همگى آنها در سامرا در قبه عسكريين (عليهالسلام) استفاده كرده و تمام حرم را با آن سنگها فرش مىكنند.
ب) مرحوم شيخ عبدالحسين زمانى كه متولى تعمير قبّه و گنبد عسكريين (عليهالسلام) در سامرا بودهاند روزى با اصحابشان به بغداد مى روند. وقتى در مقبره شيخ عبدالقادر نشسته بودند كه رئيس دستگاه نقابت ايشان را مىبيند. با ديدن مرحوم شيخ عبدالحسين تصميم مىگيرد از ايشان پذيرايى نمايد. دستور مىدهد كه براى شيخ قهوه درست كنند و به همراهان او هم قهوه بدهند. وقتى قهوه چى، قهوه را به شيخ مىدهد مرحوم شيخ يكصد ليره طلا به او مىدهد كه به نقيب بدهد.
اصحاب و همراهان شيخ بسيار شگفت زده شده و به او مىگويند: چگونه به يك نفر مخالف در قبال يك قهوه اين مقدار طلا مىدهيد؟! مرحوم شيخ هيچ نمى گويد.
دو يا سه روز بعد خبر مىآورند كه دو نفر از شيعيان را در سرحدّات (105) به حرم سَب (106) به خلفا گرفتهاند و آنها را مىخواهند در بغداد اعدام كنند. مرحوم شيخ به محض اطلاع روى كاغذ ته سيگار آن كاغذ مختصرى كه از ته سيگار باقى مىماند خطاب به نقيب بغداد مىنويسد: اين دو نفر را خلاص كنيد! نقيب هم به محض ديدن آن كاغذ، آن را به شُرطه مىدهد كه اين دو نفر را خلاص كنند.
بعد از آزادى آن دو نفر، مرحوم شيخ به اصحابش گفته بود: پولى را كه آن روز من به نقيب دادم خونبهاى اين دو نفر بود.
منابع: دانشنامة بزرگ اسلامی، فهرس التراث، مساجد بازار تهران در نهضت امام خمینی، گلشن ابرار، کتاب اول.