پلاك - خدمت کوچکي به رزمندگان

خدمت کوچکي به رزمندگان

از لشکر 17 علي بن ابيطالت (ع) به لشکر 31 عاشورا در نزديکي دزفول (1) منتقل شده بوديم. هنوز کسي را از فرماندهان اين لشکر نمي‏شناختيم. در ابتداي ورود چند تخته چادر و پتو، چراغ نفتي، فانوس و... تحويل دادند تا توي پادگان لشکر در محلي مناسب چادرها را برپا کنيم. از شانس بد ما، اوضاع جوي بهم خورد و بارش باران آغاز شد و باد شديدي شروع به وزيدن کرد. هر لحظه وضعيت جوي بدتر مي‏شد. و اوضاع نابسامان ما را بيش از پيش وخيم‏تر مي‏کرد. با اين شرايط نمي‏شد چادري زد بايد به جاي ديگري وسايل‏مان را مي‏برديم. به يک تويوتا يا يک وانت نياز داشتيم که امکانات و وسايل موجود را به جاي بهتري منتقل کنيم. در اين حين تويوتايي را که از آن نزديکي مي‏گذشت صدايش زديم و از راننده درخواست کرديم کمک‏مان کند. راننده تويوتا که لباس بسيجي پوشيده و ظاهري بسيار ساده و صميمي داشت استقبال گرمي از تقاضاي ما کرد

علاوه بر اينکه خودرو را براي حمل وسايل در اختيار ما گذاشت خودش نيز زير باران همانند ما در جابجايي وسايل، کار کرد. بالاخره در فاصله به نسبت کمي از موقعيت قبلي، چادرها را برپا کرديم و تا حدودي به وضعيت اسکان خود سر و سامان بخشيديم. 

صبح فرداي آن روز با حضور تمام يگانهاي لشکر، مراسم صبحگاه آغاز شد. اولين حضور ما در جمع رزمندگان لشکر عاشورا بود و مشتاق بوديم بيشتر در مورد لشکر و فرماندهان و وضعيت آتي خودمان بدانيم.

http://pelak.rasekhblog.com

 مجري مراسم صبحگاه در خلال برنامه، از برادر مهدي باکري فرمانده لشکر 31 عاشورا جهت عرض خيرمقدم و سخنراني براي نيروهاي اعزام جديد، دعوت به عمل آورد. چهره‏ي باکري براي ما ناآشنا بود و خيلي مشتاق ديدارش بوديم. از همين رو تا زماني که به جايگاه قدم ننهاده بود پرستيژ و قيافه‏هاي گوناگوني از فرمانده لشکر عاشورا توي ذهنم تصور مي‏کردم. به محض اينکه ايشان در پشت تريبون آمد و شروع به صحبت کرد، متوجه شديم همان کسي است که ديروز در زير باران به ما کمک مي‏کرد و ما هم فکر مي‏کرديم که فقط راننده تويوتا است. عرق شرمي بر پيشاني‏مان نشست که نگو و نپرس و همگي از کار ديروز خود پشيمان شديم. آقا مهدي به ما خوش آمد گفت و از عملياتي (2) در آينده خبر داد که بايد بر آمادگي خودمان هر چه بيشتر بيفزاييم و... 

بعد از صبحگاه، عقل‏هايمان را گذاشتيم روي هم و بعد چند نفر از برادران به نمايندگي از همه نيروهاي زنجاني - به منظور عذرخواهي - نزد آقا مهدي رفتيم. ايشان با صميميت و گشاده‏رويي خاصي موضوع را بسيار عادي تلقي کرده و گفت: خدمت کوچکي به رزمندگان کرده‏ام...

اباصلت اللهياري 

پي نوشتها:

1- پادگان شهيد باکري در 18 کيلومتري دزفول

2- عمليات بدر

منبع: کتاب آشنايي ها ( مجموعه خاطرات شهيد باکري )

تاریخ : چهارشنبه 25 آذر 1388  ساعت: 10:54 PM
ادامه مطلب