شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

 

 

روزی به یک درخت جوان گفت کُنده‌ای :

باشد که میزِ گوشه‌ی می‌خانه‌ای شوی!

 

تا از غمِ زمانه بیابی فراغِ بال

ای کاشکی نشیمنِ پیمانه‌ای شوی

 

یا این‌که از تو، کاسه ی «تاری» در آورند

شورآفرینِ مطربِ دیوانه‌ای شوی

 

یا صندوقی کنند تو را، قفل پشتِ قفل

گنجی نهان به سینه‌ی ویرانه‌ای شوی

 

اما زِ سوزِ سینه دعا می‌کنم تو را

چون من مباد آن‌که «درِ» خانه‌ای شوی!

 

چون من مباد شعله‌ور و نیمه‌سوخته

روزی قرین ِ آهِ غریبانه‌ای شوی

 

چون من مباد آن‌که به دستانِ خسته‌ای

در مویِ دخترانِ کسی شانه‌ای شوی

 

روزی به یک درخت جوان گفت کُنده‌ای:

«باشد که میزِ گوشه‌ی می‌خانه‌ای شوی»

 

 

حسین جنتی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:25 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

زان لحظه که دیده بر رخت وا کردم

دل دادم و شعر عشق انشاء کردم

 

نی، نی، غلطم، کجا سرودم شعری

تو شعر سرودی و من امضاء کردم

 

 

حمید مصدق


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:25 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

تفکیک کردی زوج را از فرد، یعنی که-

از گرمیِ دستت شدم دلسرد، یعنی که-

 

عاشق نبودی تا بفهمی حال و روزم را

کاری که عشقت با وجودم کرد یعنی که-

 

مانند هیزم های مصنوعیّ شومینه

می سوزم و پایان ندارم، درد یعنی که-

 

محتاج دستان کسی باشی که می خواهد

آواره باشد در خودش این مرد، یعنی که-

 

شب ها به دور از تکیه گاه و سرپناهی امن

باشد رفیق یک سگِ ولگرد، یعنی که...

 

چیزی نمانده تا تهِ این جاده ی بن بست

این راه های بی برو برگرد، یعنی که-

 

یک روز شاید زود،شاید دیر... می فهمی،

زخم زبان مردمِ نامرد یعنی چه

 

 

امید صباغ نو


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:22 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

کافر ! دلِ من در گرهِ موی تو بند است

مومن شده بر قبله یِ گیسویِ تو بند است

 

تا چشمِ تو را دید ، دلم بندِ دلت شد

چون شیر که بر چشمه ی آهویِ تو بند است

 

"چشمان تو کوفه است؛مدینه است؛حجاز است"

دل در شکنِ گوشه ی ابروی تو بند است

 

هر روز غزل خوانی و انگار نه انگار

یک دل که نه! صد دل به النگویِ تو بند است

 

ای کاش مرا تنگ در آغوش بگیری

محبوبه! دلم بین دو بازوی تو بند است

 

تو یک غزلِ بکری و درگیر تو شاعر ،

با معجزه ی عشق به جادویِ تو بند است

 

 

امیر طاهری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:21 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

اشتباه اول من و تو یک نگاه بود

عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود

 

گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است

اینکه کلبه ی من از غم تو روبراه بود

 

می دویدم و میان کوچه جار می زدم

های های گریه بود و اشک و درد و آه بود

 

گاه گریه می شدیم و گاه خنده مثل شوق

این هم از تب همان نگاه گاه گاه بود

 

جنگ بر سر من و خدا و عشق بود سیب

سیب بی گمان در این میانه بی گناه بود

 

هر کجای شب که مثل سایه پرسه می زدیم

ردی از عبور سرد آفتاب و ماه بود

 

آفتاب من تویی و ماه من بگو چرا

با حضور آفتاب، روز من سیاه بود؟

 

اهل شکوه نیستم وگرنه آنهمه غروب

بر غریبی من و تو بهترین گواه بود

 

هرچه می دوم به انتهای خود نمی رسم

مانده ام کجا، کجای کار اشتباه بود

 

 

محمد حسین بهرامیان


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:19 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

تا نگاهم می کنی ،حالم پریشان میشود

قطره های ِاشک من،از دیده غلتان میشود

 

زُل به رویم میزنی، کلی خجالت میکشم

دست و پاهایم مثال ِ بید ، لرزان میشود

 

شاخه ها از شوق دیدارت، زبان وا میکنند

غنچه هاکف میزنند،گلبرگ رقصان میشود

 

چون صدایم میکنی ،روحم هوا پر میزند

مردم چشمم ،به زیر پلک ، پنهان میشود

 

بَسکه آن لبهای ِتو، قندوشکر پاشیده است

حتم ِ این دارم شکر، اهدا به لبنان میشود

 

پا به هر جا می گذاری،صد گِرِه وا میکنی

بلبل ِ در لک فرو ، فورا غزلخوان میشود

 

شاعران در وصف ِموهایت،غزلها گفته اند

تاری از موهای ِتو، صدجلد دیوان میشود

 

در رکابت مانده ام ، باشی به همراهم اگر

دردِ بی درمان ِ من ،یکباره درمان میشود

 

 

یوسف محقق


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:19 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

دلم گرفته از اين مردم پياله‌پرست

از اين كه هر كسی از حد گذشت، با تو نشست

 

هنوز مال منی، حبه حبه ياقوتی!

هر استكان تو چرخيد اگر چه دست به دست

 

نگو كه تاب بياور كه پيش چشمانم

پريده عطر تنت، در دهان مشتی مست

 

تو سنگ بودی و سهم من از تو تكه شدن

غرور پنجره‌ها را هميشه سنگ شكست

 

ترنج، كعبه و چاقو طواف می‌كندش

تو پوست می‌كنی اما بهانه‌ات حج است

 

برای ماهی سرخ آسمان فقط روياست

نمی‌پرد به هوا هر كه دل به دريا بست

 

 

شیما شاهسواران احمدی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:17 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

امشب از سرمه ی چشمت ، غزلی خواهم گفت

چشم تو ، ناب ترین سوژه ی صدها غزل است

 

عشق در پای دو چشمان تو ، زانو زده است

غمزه ی چشم تو تلفیق غزل با عسل است

 

انحنای لب تو ، نابترین شعر من است

بخدا خال لبت ، قالب ضرب المثل است

 

اصلن این عشق تو رخداد جهانی شده است

بگمانم که لبت ، رابط بین الملل است

 

مژه بر هم زدنت ، فلسفه ی زلزله هاست

شهر چشمان تو انگار ، به روی گسل است

 

جرم لبهات همان بس ، که مرا شاعر کرد

گرچه لبهای تو مصداق چک بی محل است !

 

ترسم از جاده و پیچ و خم عشق تو نیست

بلکه از فاصله ی بین زمین تا زحل است !

 

هی نگویید چرا “یاس خیال “م مست است

چون فراخوان لبت مطلع صدها غزل است !

 

 

محمد جوکار


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:16 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

اینقدر مرا با غم دوریت نیازار

با پای دلم راه بیا قدری و ... بگذار

 

این قصه سرانجام خوشی داشته باشد

شاید که به آخر برسد این غم بسیار

 

این فاصله تاب از من دیوانه گرفته

در حیرتم از اینهمه دلسنگی دیوار

 

هر روز منم بی تو و ... من بی تو و لاغیر

تکرار ... و تکرار ... و تکرار ... و تکرار ...

 

من زنده به چشمان مسیحای تو هستم

من را به فراموشی این خاطره نسپار

 

کاری که نگاه تو شبی با دل ما کرد

با خلق نکرده است ، نه چنگیز نه تاتار ...

 

ای شعر ! چه میفهمی از این حال خرابم

دست از سر این شاعر کم حوصله بردار

 

حق است اگر مرگِ من و عالم و آدم

بگذار که یکبار بمیریم نه صد بار !

 

تصمیم خودم بود به هرجا که رسیدم

یک دایره آنقدر بزرگ است که پرگار

 

اوج غم این قصه در این شعر همین جاست

من بی تو پریشان و ... تو انگار نه انگار !!!

 

 

رویا باقری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:15 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

گیــرم تمـــام شهر پر از سرمه ریزها

خالی شده ست مصر دلم از عزیزها

 

داش آکل و سیاوش و رستم تمام شد

حالا شده ست نوبت ابــــــــرو تمیز ها

 

دیگر به کوه وتیشه و مجنون نیاز نیست

عشــاق قانعند بــــــه میــخ و پریـــــزها

 

دستی دراز نیست به عنوان دوستی

جـــــز دستهـــای توطئه از زیـر میزها

 

دل نیست آنچه جز به هوای تو می تپد

مجموعه ایست از رگ و اینجور چیـزها

 

خانم بخند! که نمک خنده های تو

برعکس لازم است بـــرای مریضها

 

چون عاشقم و عشق بسان گدازه داغ

پس دست می زنم بـــه تمامی جیزها

 

 

حامد عسکری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:13 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

تعداد کل صفحات : 71 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >
درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:87272

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396