شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

 

 

اشتباه اول من و تو یک نگاه بود

عشق ما از اولین نگاه اشتباه بود

 

گر چه باورت نمی شود ولی حقیقتی است

اینکه کلبه ی من از غم تو روبراه بود

 

می دویدم و میان کوچه جار می زدم

های های گریه بود و اشک و درد و آه بود

 

گاه گریه می شدیم و گاه خنده مثل شوق

این هم از تب همان نگاه گاه گاه بود

 

جنگ بر سر من و خدا و عشق بود سیب

سیب بی گمان در این میانه بی گناه بود

 

هر کجای شب که مثل سایه پرسه می زدیم

ردی از عبور سرد آفتاب و ماه بود

 

آفتاب من تویی و ماه من بگو چرا

با حضور آفتاب، روز من سیاه بود؟

 

اهل شکوه نیستم وگرنه آنهمه غروب

بر غریبی من و تو بهترین گواه بود

 

هرچه می دوم به انتهای خود نمی رسم

مانده ام کجا، کجای کار اشتباه بود

 

 

محمد حسین بهرامیان


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 6:19 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:88522

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396