شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

 

 

دلم شکست..کجایی که نوشخند زنی؟

به یک اشاره دلم را دوباره بند زنی؟

 

دوباره وصله ای از بوسه های دلچسب ات

برین سفال ترک خورده ام به چند زنی؟

 

اگر به دست تو باشد چه فرق این یا آن؟

دمی ضماد گذاری... دمی گزند زنی

 

مباد دود دل من به چشم غیر رود

مخواه بیشتر آتش درین سپند زنی

 

منم که پیش تو از بید سر به زیرترم

تویی که طعنه به هر سرو سربلند زنی

 

دوباره همهمه افتاده است در کلمات

که در حوالی این شعر دیده اند زنی

 

زنی که وصفش در این غزل نمی گنجد

زن از حریر..از ابریشم..از پرند..زنی..

 

 

علیرضا بدیع


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:19 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

تب کرده ام پیراهنم ویروس دارد

گلبته هایش داغ نامحسوس دارد

 

من دیده ام در تب می افتد ماه در حوض

ساعت هم آنجا گردش معکوس دارد

 

باور کنید آقا اجازه! دست من نیست

این عشق تنها با جنون تکمیل می شد    

 

از برف شبهای زمستانی بپرسید

وقتی می آمد مدرسه تعطیل می شد

 

سر زد شبیه آفتاب از پشت دیوار

مهتاب را در آسمانت خط خطی کرد

 

تا من به چشمت ماه پیشانی بیایم

قلب تو را مانند بمب ساعتی کرد

 

از روستاهای خیالی می گذشتیم

آنجا زنی با خاطراتش شال می بافت

 

با بافه ای از جنس رویاهای رنگین

هر شب برای یک مسافر فال می بافت

 

تب کرده ام، هذیان برایت می نویسم

مغزم پر است از فکرهای اشتباهی!

 

بگذار حالت را بپرسم گرچه دیر است

عالیجناب شعرهایم! روبراهی؟

 

 

مژگان عباسلو


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:18 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

مدامــــــم دل پر از خـــــــون جگر بی

چــو شمع آتش به جان و دیده تر بی

 

نشینــــم بــر ســـــر راهت شو و روز

کــــــه تـــــا روزی تو را بر مـو گذر بی

 

 

بابا طاهر همدانی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:17 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

علت ناب تغزل!همه ی رویایم

غزلت کو که به پایان برسد غم هایم؟

 

مدتی شد که نگاه تو نتابید به من 

مدتی هست که غرق شب بی فردایم

 

عوض نام خودم نام ترا می گویم 

باز می پرسم از خویش چرا رسوایم؟ 

 

محض تو هرچه بهشت است به آتش بکشم 

تا که سیبی برسانم به لب حوایم 

 

هرچه می خواهم ازدست تو بگریزم باز 

دست مجهول کسی چنگ زده بر پایم

 

باید ازمن شوی این حرف من لجباز است

کج مکن راه که از راه دگر می آیم..

 

 

آرش شفاعی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:14 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

دیوانگی ها گرچه دائم دردسر دارند

دیوانـه ها از حال هــم امّا خبر دارند

 

آیینه بانـــو! تجربه این را نشان داده:

وقتی دعاها واقعی باشند اثر دارند

 

تنها تو که باشی کنار من دلم قرص است

اصلاً تمــام قرص ها جز تــــو ضـــــرر دارند

 

آرامش آغوش تو از چشم من انداخت

امنیتی کــــه بیمه های معتبـــر دارند

 

«مردی» به این که عشق ده زن بوده باشی نیست

مردان ِ قدرتمند ، تنهــــا «یک نفـــــر» دارند!

 

ترجیــــح دادم لحـــن پُرسوزم بفهمـــاند

کبریت های بی خطر خیلی خطر دارند!

 

بهتــر! فرشته نیستم ، انسانِ بـــی بالــــــم

چــون ساده ترکت می کنند آنان کـه پَر دارند

 

می خواهمت دیوانه جان! می خواهمت، ای کاش

نادوستانم از سر ِ تـــو دست بردارند…

 

 

امید صباغ نو


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:13 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

هر چه دادم به او حلالش باد

غير از آن دل كه مفت بخشيدم

دل من كودكي سبكسر بود

خود ندانم چگونه رامش كرد

او كه ميگفت دوستت دارم

پس چرا زهر غم به جامش كرد

 

 

فروغ فرخزاد


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:13 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

من و چشمی که طاقت کرد با چشم انتظاری ها

و تقویمی که خط می خورد بعد از بیقراری ها

 

من و حسی که از انگشتهایش درد می ریزد

من و اشکی که می خشکد به پای بردباری ها

 

کنار بالشم یک قاب عکسی از تو افتاده

امان از خاطرات دردناک یادگاری ها

 

تو و یک خال ، نه ، یک نقطه در پایین لبهایت

خدا و شاهکار خلقت و این ریزه کاری ها

 

زمستان وار جسمم را نبودت سرد خواهد کرد

دریغ از کوشش بیهوده و پوچ بخاری ها

 

کمی آن ور تر از من ماتمم را جشن می گیرند

کلاغان و کبوترها ، پرستو ها ، قناری ها . .

 

 

جعفر مقیمیان


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 26 مهر 1396 9:12 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

چنان که از قفس هم دو یا کریم به هم

از آن دو پنجره ما خیره می شدیم به هم 

 

به هم شبیه ، به هم مبتلا ، به هم محتاج

چنان دو نیمه سیبی که هر دو نیم به هم 

 

من و توایم دو پژمرده گل میان کتاب

من و توایم دو دلبسته از قدیم به هم

 

شبیه یکدگریم و چقدر دلگیر است

شبیه بودن گل های بی شمیم به هم

 

من و تو رود شدیم و جدا شدیم از هم

من و تو کوه شدیم و نمی رسیم به هم

 

بیا شویم چو خاکستری رها در باد

من و تو را برساند مگر نسیم به هم...

 

 

فاضل نظری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ شنبه 22 مهر 1396 9:55 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

چگونه بی تو بگويم كه هر چه بادا باد

كه می‌كند غم عشق تو ريشه از بنياد

 

چقدر سر به هوايی و سركش و مغرور

به سرو تكيه زدم قامتش فريبم داد

 

تو باد بودی و من برگ دير فهميدم

هزار برگ خزان می‌‌روند اگر بر باد

 

انار كال درختان پناه‌شان شاخه‌ست

انار تا برسد شاخه می‌رود از ياد

 

هميشه ميوه‌ی شيرين به خاك می‌افتد

مرا نچيدی و اين ميوه از دهان افتاد

 

چه بی‌ثمر به دل سنگ تيشه می‌كوبم

عوض شده‌ست زمانه عوض شده فرهاد

 

ميان عشق و اسارت هزار فرسنگ است

كه هر كه دل به كسی داد می‌شود آزاد

 

 

شیما شاهسواران احمدی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ شنبه 22 مهر 1396 9:54 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

 

 

من گرفتار شبم در پی ماه آمده ام

سیب را دست تو دیدم به گناه آمده ام ،

 

سیب دندان زده از دست تو افتاد زمین

باغبانم که فقط محض نگاه آمده ام ،

 

چال اگر در دل آن صورت کنعانی هست

بی برادر همه شب در پی چاه آمده ام ،

 

شب و گیسوی تو تا باز به هم پیوستند

من به شبگردی این شهر سیاه آمده ام ،

 

این همه تند مرو شعر مرا خسته مکن

من که در هر غزلم سوی تو راه آمده ام،

 

 

فریدون مشیری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ شنبه 22 مهر 1396 9:54 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

تعداد کل صفحات : 71 1 2 3 4 5 6 7 8 9 10 >
درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:87275

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396