شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

 

 

با استکان قهوه عوض کن دوات را 

بنویس توی دفتر من چشم هات را

 

بر روزهای مرده تقویم خط بزن 

وا کن تمام پنجره های حیات را

 

خواننده ی کتیبه ی چشم و لبت منم 

پر رنگ کن بخاطر من این نکات را

 

ما را فقط به خاطر هم آفریده اند 

آن گونه که خواجه و شاخ نبات را

 

نام تو با نسیم نشابور می رود 

تا از غبار غم بتکاند هرات را

 

یک لحظه رو به معبد بودائیان بایست!

از نو بدل به بتکده کن سومنات را

 

حالا بایست! دور و برت را نگاه کن 

تسخیر کرده ای همه کائنات را

 

تا پلک می زنی، همه گمراه می شوند 

بر روی ما مبند کتاب نجات را ...

 

 

علیرضا بدیع


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ شنبه 22 مهر 1396 9:48 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:88516

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396