شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

 

 

نماند تاب و توانم شبی که بی تو گذشت

نشست شعله به جانم شبی که بی تو گذشت

 

به یاد صحبت زیبای هر شبت ای دوست

بریده بود زبانم شبی که بی تو گذشت

 

به غیر عشق تو دیگر نبود تقصیرم

گواست اشک روانم شبی که بی تو گذشت

 

کسی که بلبل و گل را زهم جدا می خواست

ندید سوز نهانم شبی که بی تو گذشت

 

نداشت سینه ی سوزانی و نمی دانست

چه کرده عشق به جانم شبی که بی تو گذشت

 

کلام بی سخنت را همیشه منتظرم

بیا که رفت توانم شبی که بی تو گذشت

 

 

محمد غلامی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 9:50 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:87299

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396