شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

 

 

آمدم با بوسه بیدارش کنم رویم نشد

از هوای ِ عشق سرشارش کنم رویم نشد

 

در دلم گفتم من عاشق پیشه ی ِ چشم ِ توام

خاستم آهسته تکرارش کنم رویم نشد

 

پلکهای ِ مخملش بر روی ِ هم عمرش بلند

خاطرم بود ” آفرین ” بارش کنم رویم نشد

 

کاش دستی بر بلور ِ خوشتراش ِ مرمرش

ترسم از این بود آزارش کنم، رویم نشد

 

ابر زیر ِ سر، نسیم انداخته بر روی ِ خود

دست بردم خیس ِ رگبارش کنم رویم نشد

 

آفتاب آورده بودم پیش ِ مهتابش مگر

باخبر از صبح ِ دیدارش کنم رویم نشد

 

کبک ِ ناز ِ برفی اش لم داده زیر ِ برگ ِ گل

تور وا کردم گرفتارش کنم رویم نشد

 

گرچه میدانستم او هرگز نمیخاهد مرا

دل زدم دریا که اصرارش کنم رویم نشد

 

رفتم از پیشش ولی هرچه “خدا” را خاستم

لحظه ی ِ آخر “نگهدار”ش کنم رویم نشد

 

 

شهراد میدرى


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ جمعه 28 مهر 1396 7:12 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:470842

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396