شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

تو از اول سلامت پاسخ بدرود با خود داشت

اگر چه سحر صوتت جذبه داوود با خود داشت

 

بهشتت سبز تر از وعده شداد بود اما

برای، برگ برگش ، دوزخ نمرود با خود داشت

 

ببخشایم، اگر بستم دگر پلک تماشا را

که رقص شعله ات در پیچ و تابش دود با خود داشت

 

سیاوش وار بیرون آمدم از امتحان گرچه

دل «سودابه» سان ات هر چه آتش بود با خود داشت

 

مرا با برکه ام بگذار ، دریا ارمغان تو

بگو : جوی حقیری آرزوی رود با خود داشت

 

 محمدعلی بهمنی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ دوشنبه 21 اسفند 1396 10:36 PM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:473754

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396