ذهن را درگير با عشقي خيالي كرد و رفت
جمله هاي واضح دل را سوالي كرد و رفت
من در اين زندان تن حس رهايي داشتم
فرصت آزاديم را او محالي كرد و رفت
چون رميدنهاي آهو ، ناز كردنهاي او
دشت چشمان مرا حالي به حالي كرد و رفت
كهنه اي بودم براي اشكهاي اين و آن
هركسي ما را به نوعي دستمالي كرد و رفت !
ابر هم در بارشش قصد فداكاري نداشت
عقده در دل داشت ، روي خاك خالي كرد و رفت
آرزويم با تو بودن بود ، كوشيدم ، ولي
واقعيت را به من تقدير حالي كرد و رفت
در وصالش تا ابد مشتاق ديدارم ، كه او ...
رتبه ي صبر مرا آهسته عالي كرد و رفت
از : محمد علی رستمی
[ دوشنبه 21 اسفند 1396 10:38 PM ] [ سید رضا هاشمی ]
