شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

عوض کردم به جایت آب تنگ و خاک گلدان را

و جارو می کشم این کوچه ی رو به خیابان را

 

شبیه پنجره هر صبح روی من به تو باز است

نوازش می کنم با بوسه ام گل های ایوان را

 

هوای خانه ام را مه گرفته، قطره های اشک

شبیه آب دریا شور کرده چای فنجان را

 

کجایی تا ببینی پا به پای ام ابر می گرید

به روی سقف خانه می نوازد "باز باران" را

 

نمی دانی چه رنجی می کشم در کنج تنهایی

مگر روزی بخوانی خط به خط دیوار زندان را

 

لبم خشکید از بی مهری و قلبم ترک برداشت

نمی پرسد کسی این روزها حال بیابان را

 

سیدعلیرضا جعفری


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:24 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:88493

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396