شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

مرا ندیده بگیرید و بگذرید از من

که جز ملال نصیبی نمیبرید از من

 

زمین سوخته ام نا امید و بی برکت

که جز مراتع نفرت نمی چرید از من

 

عجب که راه نفس بسته اید بر من و باز

در انتظار نفس های دیگرید از من

 

خزان به قیمت جان جار می زنید اما

بهار را به پشیزی نمی خرید از من

 

شما هر آینه ، آیینه اید و من همه آه

عجیب نیست کز اینسان مکدرید از من

 

نه در تبری من نیز بیم رسوایی است

به لب مباد که نامی بیاورید از من

 

اگر فرو بنشیند ز خون من عطشی

چه جای واهمه تیغ از شما ورید از من

 

چه پیک لایق پیغمبری به سوی شماست ؟

شما که قاصد صد شانه بر سرید از من

 

برایتان چه بگویم زیاده بانوی من

شما که با غم من آشناترید از من

 

حسین منزوی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ سه شنبه 22 اسفند 1396 6:44 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:87257

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396