شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

دلم وا مانده در کاری که فکرش را نمی کردم

سرم خورده به دیواری که فکرش را نمی کردم

 

مدارجبر هستی را فقط بیهوده می گردم

اسیرم کرده تکراری که فکرش را نمی کردم

 

خرابم می کند با اخم وبا لبخند می سازد

دلم را برده معماری که فکرش را نمی کردم

 

زمین را مثل اسکندربه حکم عشق او گشتم

شدم سرباز بیماری که فکرش را نمی کردم

 

ولی هرنقطه ای رفتم شعاع درد دورم زد

به دستش داشت پرگاری که فکرش رانمی کردم

 

به هر دستی که دور گردنم افتاد دل بستم

مرا زد عاقبت ماری که فکرش را نمی کردم

 

مرتضی خدمتی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 23 اسفند 1396 7:24 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:88549

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396