زمان به اندازه کافی گذشت
بیات شدند ترانه های عمرم
تمام روزنامه ها باطله شدند
کهنه شد دلخوشی آمدنم...!
زمان به اندازه بیست و دو سال دوید
و مرا جا گذاشت در لابلاي ثانیه ها !
که باور کنم چقدر بدبختم...
که باور کردم به اندازه خودم بدبختم...
عقربه میگذشت و نیشم میزد
و بلند میشد صدای رگبار خاطرات...
کسی در عقبه ی ذهنم فریاد میکشید
و سکوت میکرد روبروی چشمانم!
نفس، نفسم را کم آورد
و سکوت، حرفهایم را پس داد...
زمان گذشت و مرا باطل کرد
زمان دوید و مرا جا گذاشت...
علی حاتمیان
[ چهارشنبه 23 اسفند 1396 7:24 AM ] [ سید رضا هاشمی ]
