شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

زمان به اندازه کافی گذشت

بیات شدند ترانه های عمرم

 

تمام روزنامه ها باطله شدند

کهنه شد دلخوشی آمدنم...!

 

زمان به اندازه بیست و دو سال دوید

و مرا جا گذاشت در لابلاي ثانیه ها !

 

که باور کنم چقدر بدبختم...

که باور کردم به اندازه خودم بدبختم...

 

عقربه میگذشت و نیشم میزد

و بلند میشد صدای رگبار خاطرات...

 

کسی در عقبه ی ذهنم فریاد میکشید

و سکوت میکرد روبروی چشمانم!

 

نفس، نفسم را کم آورد

و سکوت، حرفهایم را پس داد...

 

زمان گذشت و مرا باطل کرد

زمان دوید و مرا جا گذاشت...

 

علی حاتمیان


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 23 اسفند 1396 7:24 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:470850

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396