شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

هیچکس حاضـر نشد این قصـه را باور کند

جای من باشد، دو روز از زندگی را سر کند

 

در مسـیـر بـاد پـایـیـزی شکفـتـم! لاجـرم

میـرسد از راه تا این غـنـچـه را پـرپـر کنـد

 

تـک درختـی بـودم و هر کاروانـی که رسید

خـستـگـی آورد بـلـکـه در کـنــارم در کـنـد

 

بـارگــاهـی در مـیـان مـردمـی غـم پــرورم

هرکسی آمـد، فقـط آمد که چشمـی تـر کند

 

عـشـق لازم بـود، امـا دیـر فـهـمـیـدم هـوا

مـی تـوانـد آتـشـی را بـاز شعـلـه ور کـنـد

 

می کشـم در آینـه خود را در آغوش خودم

می تواند این هـم آغوشی مـرا بهتـر کنـد؟!

 

 

"پـیـمــان بـرنــا"


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ چهارشنبه 23 اسفند 1396 7:24 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:88532

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396