شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

شبی با بید می رقصم ، شبی با باد می جنگم

که چون شببو به وقت صبح ، من بسیار دلتنگم

 

مرا چون آینه هر کس به کیش خود پندارد

و الّا من چو می با مست و با هشیار یکرنگم

 

شبی در گوشه ی محراب قدری ربّنا خواندم

همان یک بار تار موی یار افتاد در چنگم

 

اگر دنیا مرا چندی برقصاند ملالی نیست

که من گریاندهام یک عمر دنیا را به آهنگم

 

به خاطر بسپریدم دشمنان ! چون نام من عشق است

فراموشم کنید ای دوستان ! من مایه ی ننگم

 

"مرا چشمان دل سنگی به خاک تیره بنشانید"

همین یک جمله را با سرمه بنویسید بر سنگم

 

 علیرضا بدیع


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:21 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:88510

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396