شاید این بار تبر دست درختان افتاد
کارصیاد به آهوی گریزان افتاد
شاید امروز مرا چیدی و باخود بردی
گذر شاخه ی خشکیده به گلدان افتاد
کوه در دامنه سرد خودش چادر زد
آتش کلبه ی ما یاد زمستان افتاد
قهوه ی فال مرا سربکش امشب، شاید
آخرین عکس من و تو ته فنجان افتاد
تو بهار منی و سهم من از خاطره ات
گل سرخی ست که در جوی خیابان افتاد
آن کبوتر که فرستاده ای آمد، اما
خبر ِ نامه شنید و لب ایوان افتاد
مهسا تیموری
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:37 AM ] [ سید رضا هاشمی ]