شعر عاشقانه
ناگهان چقدر زود دیر می شود!
موضوعات
کدهای کاربر

ازدست عزیزان چه بگویم ؟ گله ای نیست

گرهم گله ای هست، دگر حوصله ای نیست

 

سرگرم به خود زخم زدن در همه عمرم

هرلحظه جزاین دست مرا مشغله ای نیست

 

دیری است که از خانه خرابان جهانم

بر سقف فروریخته ام چلچله ای نیست

 

درحسرت دیدار تو آواره ترینم

هرچند که تا خانه تو فاصله ای نیست

 

بگذشته ام از خویش ولی از توگذشتن

مرزی است که مشکل تر از آن مرحله ای نیست

 

سرگشته ترین کشتی دریای زمانم

می کوچم و در رهگذرم اسکله ای نیست

 

من سلسله جنبان دل عاشق خویشم

بر زندگیم سایه ای از سلسله ای نیست

 

یخ بسته زمستان زمان در دل بهمن

رفتند عزیزان و مرا قافله ای نیست

 

بهمن رافعی


ارسال شده توسط : سید رضا هاشمی
ادامه مطلب
[ پنج شنبه 24 اسفند 1396 6:43 AM ] [ سید رضا هاشمی ]

درباره وبلاگ

آمار و بازدید ها
کل بازدید:470858

تعداد کل مطالب : 1173

تعداد کل نظرات : 1

تاریخ آخرین بروزرسانی : شنبه 9 تیر 1397 

تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396