به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

خلاصه پرسش
چرا باید اذان به زبان عربی گفته شود؟
پرسش
چرا در ایران اذان را با لحن عربی می خوانند نه فارسی؟
پاسخ اجمالی

عمده ترین دلیل در خواندن اذان به زبان عربی، این است که اذان، از عبادات و سنت های پیامبر اکرم (ص) است و عبادات توقیفی هستند یعنی به جا آوردن آنها باید به همان شکلی باشد که خداوند تعیین فرموده است، علاوه این عبادت باید در طول قرون و اعصار، بدون کم و کاست برای همیشه باقی بماند و معنای عمیق آن به نسل ها منتقل گردد و در طول تاریخ دست خوش تحریف نگردد. حال آیا بدون پایبندی به زبان اصلی اذان که عربی است، چنین چیزی امکان پذیر بود؟!.

 

از طرف دیگر اسلام یک دین جهانى است و مى‏خواهد همه ی مسلمانان را  در یک جبهه و صف واحد قرار دهد. تشکیل چنین جمعیتى بدون زبان واحدى که همه با هم تفاهم کنند، امکان‏پذیر نیست و زبان عربى به عنوان جامع‏ترین زبان‏هاى دنیا، مى‏تواند به عنوان یک زبان بین المللى و زبان اذان و نماز تمام مسلمانان، رمز وحدت و نشانه‏ى یگانگى آنان ‏باشد.

 

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن پاسخ، ابتدا باید منظور از سؤال روشن شود؛ اگر منظور این است که به جای عربی زبان دیگری جایگزین شود، این سؤال برای افراد بیگانه ی از آن زبان نیز مطرح است و اگر منظور این است که چرا باید اذان را فقط به زبان عربی بگوئیم ؟ و چرا هر کسی نمی تواند به زبان مادری و محلی خود اذان بگوید؟ برای روشن شدن پاسخ این سؤال باید به نکات زیر توجه داشت:

 

نکته­ی اول : می توان گفت عمده ترین دلیل در خواندن اذان به زبان عربی، این است که اذان، از عبادات و سنت پیامبر اکرم (ص) است و عبادات توقیفی [1]  هستند.

 

علاوه اسلام می خواهد عبادتی همچون اذان که از شعار اسلام محسوب می گردد، در طول قرون و اعصار، بدون کم و کاست، برای همیشه باقی بماند. در صورتی که اگر بنا بود هر کسی به زبان محلی و مادری خود آن را تلفظ نماید احتمال کم و زیاد شدن الفاظ، تحریف و آمیخته شدن به خرافات و مطالب بی اساس منتفی نبود و چه بسا با این تغییرات، اصل اذان کاملاً به فراموشی سپرده می شد و معنای عمیق اش به نسل ها بعدی منتقل نمی شد.

 

بدیهی است برای اینکه هر چیزی برای همیشه و در طول تاریخ بماند باید دارای معیار و مقیاس های غیرقابل تغییر باشد، نظیر اینکه در مورد اندازه؛ میلی متر، سانتی متر و یا متر و در مورد وزن؛ گرم، کیلو و... را به عنوان معیار و میزان غیرقابل تغییر قرار داده اند، هم چنین در مورد عبادات واجب و مستحب نظیر اذان و نماز، اموری را که به نام واجبات و ارکان است به عنوان معیار و ملاک قرار داده اند که یکی از آنها لزوم عربی بودن اذکار اصلی آن است.

 

نکته­ی دوم : اسلام یک دین جهانى است و مى‏خواهد همه ی مسلمانان را در یک جبهه و صف واحد قرار دهد. تشکیل چنین جمعیتى بدون زبان واحدى که همه با هم تفاهم کنند، امکان‏پذیر نیست و زبان عربى که به اعتراف اهل فن، از جامع‏ترین زبان‏هاى دنیاست، مى‏تواند به عنوان یک زبان بین المللى و زبان اذان و نماز تمام مسلمانان، رمز وحدت و نشانه‏ى یگانگى آنان ‏باشد؛ این اصل در سایر دستورات اسلامى، همچون به سوى قبله‏ى واحد نماز خواندن و... نیز تجلى پیدا کرده است.

 

نکته­ی سوم : ممکن است به ذهن کسی برسد که وادار کردن مردمی غیر مسلط بر زبان عربی به خواندن اذان و نماز به زبان عربی، نوعی ایجاد مشقت برای آنها و اجحاف و ستم در حق آنهاست، در جواب می توان گفت برای مردمی که برای رفع حوائج روزمره ی خود، ده ها و بلکه صدها اصطلاح و واژه­های بیگانه را به راحتی یاد گرفته و به کار می برند، یاد گرفتن کلمات اذان و نماز که تعداد آنها اندک است، کار مشکلی نیست و از طرف دیگر ، معنای ظاهری و سطحی همان کلمات، بسیار ساده و آسان است و همه­ی مردم به راحتی می توانند معنای سطحی و ظاهری آن کلمات را یاد بگیرند؛ هر چند این کلمات دارای معانی عمیق و گسترده نیز هست.

 

نکته­ی چهارم:  از نظر زبان شناسان، زبان عربی از کامل­ترین زبان های دنیا است که به خوبی می تواند مفاهیم و مطالب گسترده و عمیق را در قالب های زیبا و کوتاه بیان کند. [2]

 

با توجه به نکاتی که بیان شد لزوم پای بندی همه مسلمانان از هر قوم و نژاد و با هر زبان و لغتی، به زبان عبادات اسلامی که همان زبان قرآن و زبان عربی است روشن می شود.

 

نمایه ی مرتبط: زبان عربى و عبادت‏ها

 

 

[1]    یعنی به جا آوردن آنها باید به همان شکلی باشد که خداوند تعیین فرموده است.

[2] المیزان، ج 4، ص 160؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 300 و ج 13، ص 311.



ادامه مطلب
یک شنبه 7 آبان 1396  - 1:09 PM
خلاصه پرسش
چرا باید نماز را به زبان عربی بخوانیم؟
پرسش
چرا باید نماز را به عربی بخوانیم؟ علاوه بر جواب :جماعت بودن مسلمانان و سنت ییامبر
پاسخ اجمالی

روی پاسخ تفصیلی کلیک کنید.

پاسخ تفصیلی

برای روشن شدن پاسخ، ابتدا باید منظور از سؤال روشن شود؛ اگر منظور این است که به جای عربی زبان دیگری جایگزین شود، این سؤال برای افراد بیگانه ی از آن زبان نیز مطرح است و اگر منظور این است که چرا باید نماز را فقط به زبان عربی بخوانیم و هر کسی نمی تواند به زبان مادری و محلی خود نماز بخواند، باید به نکات زیر توجه داشت:

 

نکته­ی اول: می توان گفت عمده ترین دلیل در خواندن نماز به زبان عربی، پس از آن که نماز، سنت پیامبر است و عبادات توقیفی(به جا آوردن آنها باید به همان شکلی باشد که خداوند تعیین فرموده است.) هستند، حفظ و بقای نماز در طول قرون و اعصار است که بدون کم و کاست برای همیشه باقی بماند و اگر هر کسی به زبان محلی و مادری خود آن را تلفظ می نمود احتمال کم و زیاد شدن الفاظ، تحریف و آمیخته شدن به خرافات و مطالب بی اساس منتفی نبود و چه بسا این تغییرات، به دیگر واجبات و ارکان نماز نیز سرایت می کرد و شاید کم کم اصل نماز از اهمیت افتاده و کاملاً به فراموشی سپرده می شد.

 

بدیهی است برای اینکه هر چیزی برای همیشه و در طول تاریخ بماند باید دارای معیار و مقیاسی غیرقابل تغییر باشد، نظیر اینکه در مورد اندازه، میلی متر، سانتی متر و یا متر و در مورد وزن، گرم، کیلو و... را به عنوان معیار و میزان غیرقابل تغییر قرار داده اند، هم چنین در مورد نماز، اموری را که به نام واجبات و ارکان است به عنوان معیار و ملاک قرار داده اند که یکی از آنها لزوم عربی بودن اذکار واجب آن است.

 

نکته­ی دوم: اسلام یک دین جهانى است و مى‏خواهد همه ی مسلمانان را در یک جبهه و صف واحد قرار دهد. تشکیل چنین جمعیتى بدون زبان واحدى که همه با هم تفاهم کنند، امکان‏پذیر نیست و زبان عربى که به اعتراف اهل فن، از جامع‏ترین زبان‏هاى دنیاست، مى‏تواند به عنوان یک زبان بین المللى و زبان نماز تمام مسلمانان، رمز وحدت و نشانه‏ى یگانگى مسلمانان ‏باشد؛ این اصل در سایر دستورات اسلامى، همچون به سوى قبله‏ى واحد نماز خواندن و... نیز تجلى پیدا کرده است.

 

نکته­ی سوم: ممکن است به ذهن کسی برسد که وادار کردن مردمی غیر مسلط بر زبان عربی به خواندن نماز به زبان عربی، نوعی ایجاد مشقت برای آنها و اجحاف و ستم در حق آنهاست. در جواب می توان گفت برای مردمی که برای رفع حوائج روزمره ی خود، ده ها و بلکه صدها اصطلاح و واژه­های بیگانه را به راحتی یاد گرفته و به کار می برند، یاد گرفتن کلمات نماز که مجموع کلمات واجب آن (با حذف کلمات تکراری) حدود 20 کلمه می باشد، کار مشکلی نیست و از طرف دیگر ، معنای ظاهری و سطحی کلمات نماز بسیار ساده و آسان است و همه­ی مردم به راحتی می توانند معنای سطحی و ظاهری بسم الله الرحمن الرحیم و... را یاد بگیرند؛ هر چند این کلمات دارای معانی عمیق و گسترده نیز هست.

 

نکته­ی چهارم:  از نظر زبان شناسان، زبان عربی از کامل­ترین زبان های دنیا است که به خوبی می تواند مفاهیم و مطالب گسترده و عمیق را در قالب های زیبا و کوتاه بیان کند.[1]

 

نکته­ی پنجم: عربى بودن الفاظ و اذکار در هر حکم و عبادتى شرط لازم  نیست.همان طوری که بنابر نظر بعضى از علما، عربى بودن صیغه‏ى عقد ازدواج ضرورتى ندارد[2] و بعضى از علما همچون امام خمینى  (قدس سره) در این باره مى‏فرمایند: اگر مکلف خودش نمى‏تواند صیغه را به عربى بخواند، حتى در صورتى که بتواند وکیل بگیرد جواز عقد به غیر عربى خالى از قوت نیست.[3]  هم چنین لازم نیست دعاها نیز حتماً به عربى خوانده شوند و انسان در غیر از حالت نماز می تواند با خداوند به هر زبانی صحبت و با او راز و نیاز کند و به فتوای اکثر مراجع، در نماز نیز در غیر از اذکار واجب و خصوصاً در قنوت، می تواند به زبان غیر عربی دعا کند.[4] البته آنچه گفته شد به معناى بى توجهى مسلمانان به معانى  اذکار در نماز و... نیست؛ بلکه بر هر مسلمان لازم است که با معناى نماز و دعاها آشنا گردد تا بفهمد با خداى خود چه مى‏گوید، و در این صورت است که اعمال او خشک و بى‏روح تلقى نشده و سکوى پرواز او به سوى ابدیت خواهند گشت.

 

 

[1]. المیزان، ج 4، ص 160؛ تفسیر نمونه، ج 9، ص 300 و ج 13، ص 311.

.[2] معلقات آیت الله گرامى، ج 4، ص 645.

.[3] عروة الوثقى، ج2، حاشیه‏ى ص 645.

[4]. توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 62.

 

 


ادامه مطلب
یک شنبه 7 آبان 1396  - 1:08 PM

خلاصه پرسش

در نماز جماعت صف چگونه تشکیل می شود؟ آیا حرکت در نماز آن را باطل می کند؟

پرسش

به مسجدی رفتم که در آن دو نفر مشغول نماز جماعت بودند. یکی امام جماعت و دیگری مأموم¬ (ماموم، کمی جلوتر از صفی که برای جماعت تشکیل می شود به امام اقتدا کرده بود). شخص سوّمی آمد و دست آن مأموم را گرفت و عقب کشید تا یک صف درست پشت سر امام تشکیل دهد. آیا این درست است؟

پاسخ اجمالی

درباره مسئله ای شما با آن برخورد کرده اید (تشکیل صف نمازجماعت)، در کتاب های فقهی آمده است:
1. مأموم نباید جلوتر از امام بایستد.[1]
2. مستحب است که مأموم، اگر یک نفر مرد است، در جانب راست امام[2] و بنابر احتیاط واجب قدری عقب تر از امام بایستد و اگر چند نفر باشند، پشت سر امام قرار گیرند.[3] و به صورت کلی، ایستادن در طرف راست صفها از طرف چپ افضل است.[4]
اما در پاسخ به این سؤال که آیا عمل مأموم دوم که باعث حرکت مأموم اوّل در نماز شده، موجب ابطال نماز او شده است یا نه، باید گفت: کاری که صورت نماز را بر هم زند نماز را باطل می کند؛ مثل دست زدن و به هوا پریدن و... .[5]
مرحوم سید محمد کاظم طباطبایی یزدی می گوید[6]: در حال نماز، راه رفتن به طورى که استقبال به قبله[7] درست باشد، دو سه قدم، بلکه  بیشتر هم ضرر ندارد؛ چون به این مقدار، فعل کثیر محسوب نمى‏شود. با این که مناط، کثرت نیست بلکه محو صورت نماز است و به این مقدار، بلکه أزید (بیشتر) نیز محو حاصل نمى‏شود، مع ذلک، جمله اى از اخبار دلالت دارد بر جواز آن.[8]
پس در نماز جماعت، حرکت به مقدار کم برای این که صف نماز جماعت مرتب شود و یا این که جا برای ایستادن دیگری باز شود، اشکالی ندارد.
در ذیل به پاسخ کتبی دفاتر مراجع تقلید توجه فرمایید:
دفتر حضرت آیت الله مکارم شیرازی (مدظله العالی):
اصل این کار اشکالی ندارد مشروط بر اینکه در موقعی که مأموم کمی عقب تر می آید امام مشغول ذکر نباشد.
دفتر حضرت آیت الله العظمی بهجت (مدظله العالی):
اظهر جواز مساوات با امام در موقف است اگرچه احوط و افضل تقدم قلیل امام است.
دفتر حضرت آیت الله فاضل لنکرانی (ره):
اقتدا به صورت مذکور صحیح است و مستحب است اگر مأموم یک نفر است بهمین صورت باشد. و اگر چند نفرند تمام آنها پشت سر امام بایستند.

 


[1]. تعدادی از فقها از ایستادن به صورت مساوی هم منع کرده اند، نک: توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 781 و 782، م 1432.

[2]. بعضی از فقها به این استحباب در رساله های عملی خود تصریح کرده اند، نک: همان.

[3]. نک: همان، الوسیلة إلى نیل الفضیلة، ص 107؛ جامع عباسى و تکمیل آن (محشى) ج‏1، ص 96.

[4] اسحاق فیاض، محمد، رساله توضیح المسائل، ص 204، قم، انتشارات مجلسى، اول، 1426 ه‍ ق.

[5]. نک: همان، ص 628، م 1151.

[6]. سید محمد کاظم طباطبایی یزدی، سؤال و جواب، ص 47 (نرم افزار جامع الفقه).

.[7] روبروی قبله بودن.

.[8] وسائل الشیعة، ج 4، ص 1279، روایت 1 و  ج 5، ص 443، باب 43، ابواب صلاة الجماعة؛ من لا یحضر، ج 1، ص 277، روایت 851 و ج 1، ص 4944، روایت 1421؛ الکافی، ج 3، ص 316 و  385 و ص 272؛ تهذیب الأحکام، ج 3، ص 275، روایت 119



ادامه مطلب
یک شنبه 7 آبان 1396  - 1:08 PM

خلاصه پرسش

دست دادن مرد و زن نامحرم از نظر اسلام چه حکمی دارد؟

پرسش

در بسیاری از نشت های اداری و غیر اداری در کشور انگلستان و یا مثلاً در برخورد با بیمار در بیمارستان در شرایطی قرار می گیرم که طرف مقابل دست خود را به نشانه سلام و احوال پرسی و یا خداحافظی برای دست دادن، دراز می کند، حکم این مورد چیست؟

پاسخ اجمالی

این نکته مسلم است که برخورد با نامحرم باید به گونه‏ای باشد که در آن هیچ مفسده و یا خوف مفسده وجود نداشته باشد.[1]

 

و اما در خصوص تماس بدنی مرد و زن نامحرم و دست دادن و مصافحه کردن آنان با یکدیگر، در فرض مورد سؤال، باید گفت:

 

مراجع بزر گوار تقلید به صورت کلی فرموده اند: دست دادن با نامحرم جایز نیست، مگر این که چیزی حایل و حجاب گردد، یا عناوین ثانویه ای مثل ضرورت صدق کند.

 

مثلاً امام خمینی (ره) می فرماید: جایز نیست براى مرد که مس کند بدن زن نامحرم را حتى دست و صورت او را مگر آن که از روى دستکش و پارچه باشد، به شرط آن که قصد سویى نداشته باشد و دست زن را فشار ندهد، و هم چنین است مس کردن زن، مرد نامحرم را.

 

و هم چنین جایز است نظر کردن و لمس نمودن مرد زن را و زن مرد را اگر چنانچه ضرورت اقتضا کند و دفع ضرر متوقف بر او باشد، مثل علاج کردن و نجات دادن از غرق شدن و سوختن[2]، و باید اختصار شود به آن مقدارى که مورد ضرورت و حاجت است.[3]

 

و با آنچه شما در سؤال آورده اید، یقیناً صدق ضرورت نمی کند،  لذا باید در صورت اقدام به این کار، از پارچه یا دستکشی استفاده نمایید تا مرتکب کار حرام نگردید.

 

 


[1]. توضیح المسائل مراجع، ج 2، مسئله ی 2442؛ همان، ص 809، سؤال دوم ؛ مسائل جدید، ج 1، ص 137 - 138.

[2]. برای آگاهی بیشتر، نک: توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏2، ص 929 ، سؤال 36،37 ؛ جامع المسائل، آیت اللّه فاضل , ج 1 مسئله ی 1717، أجوبة الاستفتاءات (بالفارسیة)، س 1310ص290.

[3] نجاة العباد، امام خمینی، ص364 ، مسئله ی 23، 24.



ادامه مطلب
یک شنبه 7 آبان 1396  - 1:06 PM

خلاصه پرسش

از زمان خلقت حضرت آدم ابوالبشر چه مدت می گذرد؟

پرسش

از زمان خلقت حضرت آدم ابوالبشر چه مدت می گذرد؟

پاسخ اجمالی

در قرآن کریم مطلب صریحی در این باره وجود ندارد. اما در منابع تاریخی آمده است که خلقت آدم مربوط به حدود شش یا هفت هزار سال پیش است، البته این مطلب منافاتی با این اعتقاد دانشمندان که عمر نوع بشرى بیش از ملیون ها سال است، ندارد؛ یعنی ممکن است که قبل از نسل حضرت آدم، هزاران نسل از انسان وجود داشته و منقرض شده باشند. این نکته ای است که با قرآن مجید و روایات هم سازگاری دارد.

 

پاسخ تفصیلی

در باره این که عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تا کنون، چند سال گذشته است؟، مطلب صریحی در قرآن وجود ندارد.

 

علامه ی طباطبائی در تفسیر المیزان می فرماید:

 

در تاریخ یهود آمده است که عمر نوع بشر از روزى که در زمین خلق شده تا کنون، بیش از حدود هفت هزار سال نیست که اعتبار عقلى هم کمک و مساعد این تاریخ است.

 

چون عامل تناسل در هر صد سال دو نفر را هزار نفر می کند، و ... و آن گاه این محاسبه را به طور تصاعدى تا مدت هفت هزار سال؛ یعنى هفتاد قرن ادامه دهیم، خواهیم دید که عدد بشر به دو بلیون و نیم مى‏رسد، و این عدد همان عدد نفوس بشر امروزى است، که آمارگران بین المللى آن را ارائه داده‏اند.

 

پس اعتبار عقلى هم همان را مى‏گوید که تاریخ گفته است، اما دانشمندان طبقات الارض و به اصطلاح" ژئولوژى" معتقدند که عمر نوع بشر بیش از ملیون ها سال است، و بر این گفتار خود ادله‏اى از فسیل‏هایى که آثارى از انسا ن ها در آنها هست، و نیز ادله‏اى از اسکلت سنگ شده خود انسان هاى قدیمى آورده‏اند، که عمر هر یک از آنها به طورى که روى معیارهاى علمى خود تخمین زده‏اند بیش از پانصد هزار سال است.

 

این اعتقاد آنان است اما ادله‏اى که آورده‏اند قانع کننده نیست، که بتواند اثبات کند که این فسیل‏ها، بدن سنگ شده اجداد همین انسان هاى امروز است، و دلیلى نیست که بتواند این احتمال را رد کند که این اسکلت‏هاى سنگ شده مربوط است به یکى از ادوارى که انسان هایى در زمین زندگى مى‏کردند، چون ممکن است چنین بوده باشد، و دوره ی ما انسان ها، متصل به دوره ی فسیل‏هاى نامبرده نباشد، بلکه انسان هایى قبل از خلقت آدم ابو البشر در زمین زندگى کرده و سپس منقرض شده باشند، و هم چنین این پیدایش انسان ها و انقراضشان تکرار شده باشد، تا پس از چند دوره نوبت به نسل حاضر رسیده باشد.[1] و آن گاه  این نظر را تقویت می کند که زمان خلقت حضرت آدم(ع) مربوط به پیدایش نسل جدید از بشر است، و چه بسا قبل از حضرت آدم و نسل فعلی او، آدم های دیگر و عالم های دیگر و نسل های دیگری از بشر روی کره خاکی زندگی کرده و منقرض شده اند و یافته های باستان شناسان و کشف فسیل های مربوط به انسان هایی متعلق به میلیون ها سال قبل و با عمر پانزده هزار سال، مربوط به نسل های قبل از نسل اخیر است. و البته این توجیه با قرآن مجید[2] و روایات[3] سازگاری دارد.

 

 


[1] .طبا طبائی،محمد حسین، المیزان (ترجمه)، ج‏4، ص 222.

[2] . وی می گو ید: قرآن کریم به طور صریح متعرض کیفیت پیدایش انسان در زمین نشده، که آیا ظهور این نوع موجود (انسان) در زمین منحصر در همین دوره ی فعلى است که ما در آن قرار داریم، و یا دوره‏هاى متعددى داشته، و دوره ی ما انسان هاى فعلى آخرین ادوار آن است؟ هر چند که ممکن است از بعضى آیات کریمه قرآن استشمام کرد که قبل از خلقت آدم ابو البشر( ع) و نسل او انسان هایى دیگر در زمین زندگى مى‏کرده‏اند، مانند آیه ی شریفه:" وَ إِذْ قالَ رَبُّکَ‏ لِلْمَلائِکَةِ إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلِیفَةً قالُوا أَ تَجْعَلُ فِیها مَنْ یُفْسِدُ فِیها وَ یَسْفِکُ الدِّماءَ" که از آن بر مى‏آید قبل از خلقت آدم دوره ی دیگرى بر انسانیت گذشته است. بله در بعضى از روایات وارده از اهل بیت(ع) مطالبى آمده که سابقه ی ادوار بسیارى از بشریت را قبل از دوره ی حاضر اثبات مى‏کند. المیزان (ترجمه)، ج‏4، ص223.

.[3] امام صادق (ع) فرموده است: شاید شما گمان کنید که خداى عز و جل غیر از شما هیچ بشر دیگرى نیافرید، نه، چنین نیست، بلکه هزار هزار آدم آفریده که شما از نسل آخرین آدم از آن آدم‏ها هستید ( توحید، ص 277، ح2، طبع طهران)؛ ابن میثم نیز در شرح نهج البلاغه خود حدیثى به این معنا از امام باقر ع نقل کرده است.( ابن میثم، شرح نهج البلاغة، ج 1، ص 173) ؛ صدوق نیز همان را در کتاب خصال خود آورده ( خصال ج 2 ص 652 ح 54).و در خصال از امام صادق ع روایت آورده که فرمود: خداى عز و جل دوازده هزار عالم آفریده که هر یک از آن عوالم از هفت آسمان و هفت زمین بزرگ تر است و هیچ یک از اهالى یک عالم به ذهنش نمى‏رسد که خداى تعالى غیر عالم او عالمى دیگر نیز آفریده باشد. ( خصال، ج 2، ص 639، ح 14).و در همان کتاب از امام باقر ع روایت کرده که فرمود: خداى عز و جل در همین زمین از روزى که آن را آفریده، هفت عالم خلق کرده (و سپس بر چیده) و هیچ یک از آن عوالم از نسل آدم ابو البشر نبودند و خداى تعالى همه ی آنها را از پوسته روى زمین آفرید و نسلى را بعد از نسل دیگر ایجاد کرد و براى هر یک عالمى بعد از عالم دیگر پدید آورد، تا در آخر آدم ابو البشر را آفرید و ذریه‏اش را از او منشعب ساخت ... (خصال، ج 2 ،ص 358 ،ح 45).



ادامه مطلب
یک شنبه 7 آبان 1396  - 1:05 PM

خلاصه پرسش

در جایی که توانایی بر انجام غسل نیست، چکار باید کرد؟

پرسش

اگر کسی با همسر خود نزدیکی کند و قبل از طلوع آفتاب نتواند غسل انجام بدهد،برای نماز صبح تکلیفش چیست؟

پاسخ اجمالی

تکلیف شما، تیمم بدل از غسل جنابت است؛ یعنی به جای غسل جنابت، تیمم انجام می دهید و نماز صبح را می خوانید و برای نمازهای بعدی غسل انجام می دهید.

 

لازم به توضیح است که این مسئله اختصاص به نماز صبح ندارد،بلکه در وقت های دیگر هم،چنین است؛ یعنی اگر کسی جنب شد و در وقت نماز نتوانست غسل کند، وظیفه اش تیمم است و قبل از قضا شدن نماز، باید تیمم کند و با آن نماز بخواند.

 

اما این نکته باقی می ماند که اگر شخصی قبل از نزدیکی بداند که تا طلوع آفتاب قادر به انجام غسل نیست آیا می تواند با همسرش نزدیکی نماید؟

 

مراجع عظام تقلید در این باره گفته اند: انجام چنین عملی هیچ اشکال شرعی ندارد و تکلیف چنین شخصی هم تیمم است.

 

بنابراین، این فرد به جای غسل جنابت، تیمم بدل از غسل می کند و با این تیمم نمازش را می خواند.[1]

 

 


[1] حسینی، سید مجتبی،رساله ی دانشجویی مطابق با نظر ده تن از مراجع عظام، ص80، مسئله، 77.



ادامه مطلب
یک شنبه 7 آبان 1396  - 1:05 PM

خلاصه پرسش

اگر مدتی با اعتماد بر قبله نما به یک جهت نماز خوانده و بعد متوجه شده که جهت قبله را اشتباه تشخیص داده چه باید بکند؟

پرسش

مدتی در یک انبار نماز می خواندم که جهت قبله را از طریق قطب نما پیدا می کردم بعدها فهمیدم که بعلت وجود یک ستون فلزی در جلوی قطب نما جهت قبله را اشتباه تشخیص می دادم. حالا آیا باید تمام نمازهایی را که در جهت اشتباه خوانده ام را دوباره بخوانم؟

پاسخ اجمالی

بر طبق فتوای مراجع معظم تقلید قبله نماهاى معمولى در صورتى که سالم باشد، از وسائل خوب براى شناخت قبله است و گمان حاصل از آن کمتر از راههاى دیگر نیست، بلکه غالباً دقیق‏تر است.[1]

 

حضرت آیت الله خامنه ای نیز در رابطه با تشخیص قبله توسط قبله نما فرموده اند :"اعتماد بر شاخص یا قبله نما در صورتى که موجب اطمینان براى مکلّف شود، صحیح است و باید طبق آن عمل گردد."[2]

 

حال که قطب نما قابل اعتماد است و موجب گمان می شود اگر انسان از روی یقین یا گمان به جهتی نماز بخواند و بعد بفهمد که خطا کرده و قبله در جهت دیگری بوده است، از دو صورت بیرون نیست:

 

1-   اگر انحرافی که از قبله حاصل شده، ما بین دو طرف راست و چپ باشد، نمازهای خوانده شده صحیح است و لو اینکه هنوز وقت نماز باقی باشد. حتی اگر در اثناء نماز فهمید که چنین خطایی صورت گرفته است، بقیه نماز را رو به قبله بایستد و نماز را ادامه دهد و دیگر نیازی به اعاده ندارد.

 

2-   اگر انحرافی که از قبله حاصل شده، از ما بین دو طرف راست و چپ، تجاوز کند، اگر هنوز وقت نماز باقی است اعاده کند اما اگر وقت نماز گذشته است نیازی به اعاده ندارد و نمازهای خوانده شده صحیح است حتی اگر نمازهایی که قبلا خوانده پشت به قبله بوده است، بله احتیاط استحبابی در آنست که نمازها را قضا نماید.[3]

 

بنا بر این با توجه به اعتبار تعیین قبله توسط قبله نما، اگر بعد از گذشتن وقت نماز بفهمد قبله نمائی که بدان اعتماد کرده و بر طبق آن نماز خوانده است اشکالی داشته و نشانگر جهت قبله نبوده است لازم نیست نماز هایی را که خوانده است قضا نماید.

 

 


[1]توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏1، ص: 433،مسأله782.

[2]أجوبة الاستفتاءات (بالفارسیة)، ص: 74.

[3]وسیلة النجاة (مع حواشی الإمام الخمینی)، مسألة 4، ص 129.



ادامه مطلب
یک شنبه 7 آبان 1396  - 1:04 PM

خلاصه پرسش

کسی که مرجع تقلیدخود را از غیر راههایی که در رساله های عملیه بیان شده است انتخاب کرده، وظیفه اش چیست؟ و هم اکنون مجتهد اعلم چه کسی می باشد؟

پرسش

شخصی که بدون سوال از دو عالم عادل مرجع انتخاب کرده اکنون چه وظیفه ای دارد؟
هم اکنون مجتهد اعلم چه کسی می باشند؟

پاسخ اجمالی

 

انسان باید ابتدا از راههایی که در رساله های عملیه برای تشخیص مجتهد اعلم تعیین کرده اند [1]  تحقیق و تفحص کند تا مرجع اعلم را بشناسد و پس از تشخیص اعلم از او تقلید کند، و لذا تقلید اگر از روى موازین شرعیه نباشد صحیح نیست. [2]

 

بعبارت دیگر اگر از این راهها تحقیق و تفحص نکرد و مرجعی را انتخاب کرد و بعداً ثابت شد مرجعی که انتخاب کرده بود، اعلم نبوده و دیگری اعلم بوده است، اعمالى که به تقلید غیر منطبق با موازین شرعى از مرجع دیگرى انجام یافته، اگر منطبق با فتواى کسى که هم اکنون باید از او تقلید کنید، باشد، محکوم به صحت و موجب برائت ذمه است، و الّا قضاى آنها بر شما واجب است. [3]

 

در این زمان چون تشخیص اعلم مشکل بوده است اساتید و مدرسین حوزه های علمیه بیش از ده نفر از مجتهدین عالی مقامی را که از نظر علمی تقریبا همه در یک سطح هستند ، معرفی نموده و اعلام کرده اند تقلید از هریک از این افراد صحیح است [4] .

 

 


[1] توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 15،مسأله3.

[2] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏2، ص: 798، مسائلى که درباره موضوعات گوناگون از امام خمینى استفتاء شده است با حاشیه آیت اللَّه (نورى)، سؤال22.

[3] أجوبة الاستفتاءات (بالفارسیة) س 32.

[4] برای آگاهی بیشتر، نک: نمایه: مراجع اعلم کنونی و نهاد تشخیص دهنده­ی آنها، سؤال 678.



ادامه مطلب
یک شنبه 7 آبان 1396  - 1:04 PM

شرح و تفسير حکمت 189 نهج البلاغه

امام علی (عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به اثر زيان بار ترك صبر و پيشه نمودن جزع اشاره كرده است.

اثر زيان بار ترك صبر در کلام امام علی(ع)به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ امام علی(عليه السلام) فرمودند:مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ. كسى كه صبر و شكيبايى او را نجات ندهد بى تابى او را از پاى در مى آورد.

شرح و تفسير حکمت 189 نهج البلاغه

امام علی (عليه السلام) در اين گفتار حكيمانه به اثر زيان بار ترك صبر و پيشه نمودن جزع اشاره كرده مى فرمايد: «كسى كه صبر و شكيبايى او را نجات ندهد بى تابى او را از پاى در مى آورد»، (مَنْ لَمْ يُنْجِهِ الصَّبْرُ أَهْلَكَهُ الْجَزَعُ). به يقين در طول زندگى انسان، مصائب و مشكلات فراوانى است كه هيچ كس از آن بر كنار نمى ماند. عكس العملى كه انسان مى تواند در مقابل اين حوادث دردناك و غم انگيز نشان بدهد يكى از دو چيز است: نخست صبر و تحمل و شكرگزارى به درگاه خدا و دقت در يافتن راه نجات از آن مشكل يا مصيبت و حداقل كاستن از آثار زيان بار آن است. ديگر جزع و بى تابى است كه هم اعصاب انسان را در هم مى كوبد و او را گرفتار بيمارى هاى مختلف كرده و گاه به مرگ مى كشاند و هم سبب ناشكرى به درگاه خداوند و وزر و وبال براى سراى ديگر مى شود. انسان عاقل راه نخست را بر مى گزيند كه هم اجر صابران را دارد و هم فوايد و بركات صبر را.

بنابراين مفهوم اين كلام حكيمانه بسيار روشن و شفاف است و اين كه بعضى تصور كرده اند در مفهوم آن پيچدگى است كاملاً اشتباه است. در ضمن از آنچه گفته شد معلوم شد كه هلاكت در اين جمله هلاك دنيوى و اخروى هر دو را شامل مى شود همان طور كه (نجات) در پرتو صبر نيز نجات دنيوى و اخروى را در بر مى گيرد، هرچند گاهى در بعضى از روايات تنها به هلاكت اخروى اشاره شده، مانند حديثى از امام صادق(عليه السلام) كه مى فرمايد: «اتَّقُوا الله وَاصْبِرُوا فَإِنَّهُ مَنْ لَمْ يَصْبِرْ أهْلَكَهُ الْجَزَعُ وَإنَّما هَلاكُهُ فِى الْجَزَعِ أَنَّهُ إذا جَزِعَ لَمْ يُؤجَرْ، تقواى الهى پيشه كنيد و در برابر مشكلات و مصائب صبر و شكيبايى داشته باشيد، زيرا كسى كه صبر نكند جزع او را هلاك خواهد كرد و هلاكت او در جزع اين است كه وقتى بى تابى كند اجر و پاداشى به او داده نخواهد شد».

نكته: صبر و جزع بارها در كلام امام(عليه السلام) موضوع صبر و جزع و آثار نيكوى صبر و آثار شوم جزع مطرح شد و ما نيز بحث هايى داشته ايم. در اينجا لازم مى دانيم به سبب اهميت موضوع باز اشاره اى به اين مطلب داشته باشيم. همان گونه كه اشاره شد، حيات دنيا آميخته با انواع مشكلات است. در مسير اطاعت الهى مشكلات كم نيست و در طريق پرهيز از گناه و تقوا مشكلات، زياد است. مصائب ناخواسته دامان همه را در دنيا مى گيرد و اگر توجه به اين حقيقت داشته باشيم كه در گذشته چنين بوده و در آينده نيز چنين خواهد بود از وجود اين مشكلات ناراحت نمى شويم، پيمانه صبر ما لبريز نمى گردد: شكيبايى خود را از دست نمى دهيم و ناراحتى هاى روانى ناشى از جزع و بى تابى به سراغ ما نمى آيد، زيرا مى دانيم همه در اين گونه امور به شكلى دست به گريبانند. اين صبر و شكيبايى افزون بر اين كه پاداش الهى فوق العاده اى دارد،

از جمله در حديثى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم كه فرمود: «مَنِ ابْتَلى مِنْ شيعَتِنا فَصَبَرَ عَلَيْهِ كانَ لَهُ أجْرُ ألْفِ شَهيد، كسى كه از شيعيان ما مبتلا به مصيبتى شود و شكيبايى كند پاداش هزار شهيد را دارد». در حديث ديگرى از امام صادق(عليه السلام) مى خوانيم: «ما مِنْ مُؤْمِن إلاّ وَهُوَ مُبْتلىً بِبَلاء مُنْتَظِر بِهِ ما هُوَ أشَدُّ مِنْهُ فَإنْ صَبَرَ عَلَى الْبَلِيَّةِ الَّتي هُوَ فيها عافاهُ اللهُ مِنَ الْبَلاءِ الَّذي يَنْتَظِرُ بِهِ وَإِنْ لَمْ يَصْبِرْ وَجَزِعَ نَزَلَ بِهِ مِنَ الْبَلاءِ الْمُنْتَظَرِ أبَداً حَتّى يَحْسُنَ صَبْرُهُ وَعَزاءُهُ، هيچ فرد باايمانى نيست مگر اين كه به بلايى مبتلا مى شود و آنچه را انتظار آن مى كشد (اى بسا) از آن هم شديدتر است. هرگاه بر بلايى كه در آن است شكيبايى كند، خدا او را از بلايى كه انتظارش مى كشد بركنار مى دارد و اگر بى تابى نمايد بلاها يكى پس از ديگرى بر سر او مى آيد تا صبر و شكيبايى پيشه كند».

در حديثى از امام هادى(عليه السلام) مى خوانيم: «الْمُصيبَةُ لِلصّابِرِ واحِدَةٌ وَلِلْجازِعِ اثْنانِ، مصيبت براى انسان صابر يكى است و براى انسان ناشكيبا دوتاست». مضاعف شدن مصيبت افراد ناشكيبا از اينجاست كه ضربه هايى بر جسم و روح آنها وارد مى كند و آنها را در هم مى كوبد. كوتاه سخن اين كه همان گونه كه در گذشته نيز اشاره شد جزع و بى تابى افزون بر نوعى ناسپاسى در پيشگاه خدا، آثار بسيار مخرّبى روى اعصاب انسان دارد و او را گاه تا سر حد جنون پيش مى برد. براى درمان جزع لازم است انسان توجه به مصائب اولياء الله در گذشته و مصائب دوستان و خويشان و بستگان كند كه هر يك به نوعى گرفتارند. به علاوه در آثار مثبت صبر و شكيبايى و آثار منفى جزع و بى تابى بينديشد. نيز به امورى بپردازد كه فكر او را به خود مشغول مى سازد و از مصيبت منصرف مى كند تا در سايه آن تدريجاً مصيبت را فراموش كند.

اضافه بر اين، همان گونه كه در روايتى از اميرمؤمنان على(عليه السلام) اشاره شده، بسيارى از مشكلات پايانى دارد و به تعبير ما از اين ستون تا آن ستون فرج است. نبايد انسان خيال كند كه هميشه مشكل به يك حال باقى مى ماند «إنَّ لِلْمِحَنِ غاياتٌ لابُدَّ أنْ تَنْتَهِىَ إلَيْها، مشكلات غم انگيز پايانى دارد.


انتهای پیام/



ادامه مطلب
شنبه 6 آبان 1396  - 7:04 PM

تجدد گرایی یا الگو سازی فرهنگ ایرانی اسلامی در زندگی

یک پژوهشگر گفت: در باب اشتراک سبک زندگی ایرانی و اسلامی، ابتدا باید بررسی کرد نگاه به انسان و خانواده در هر یک از این دو نظام فکری چگونه است.

بررسی مشترکات سبک‌های زندگی ایرانی و اسلامیبه گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ با  توجه به روند پیشرفت جوامع و تکنولوژی، سبک زندگی انسان‌ها به مرور زمان دگرگون شده است. دگرگونی که با ظهور تکنولوژی و  تزریق آن به فرهنگ جوامع، سبک زندگی و رفتار خانواده‌ها را هم تحت تأثیر قرار داده است.

با ورود تجددگرایی و تقلید از فرهنگ اروپایی در عصر قاجار و تحول شگرف  پوشش و آداب رفتاری در دو دوره پهلوی، می‌توان گفت سبک زندگی خانواده‌های ایرانی دچار تغییراتی شد که گاهی به ضرر و گاهی به نفع جامعه بود، اما دیری نپایید که با در نظر گرفتن جنبه‌های مثبت تجددگرایی و بومی کردن آن با فرهنگ ایرانی اسلامی بعد از پیروزی انقلاب اسلامی، همه خانواده‌ها در یک سطح و با یک فرهنگ آن هم فرهنگ ایرانی و اسلامی شکل گرفتند. تا اینکه نسل‌ها تغییر کرد و دوباره تقلید از جوامع غربی شکاف گسترده را بین خانواده‌ها ایجاد کرد.

به همین منظور مبحثی را درباره سبک زندگی ایرانی و اسلامی آغاز کرده‌ایم. در آغاز راه باید دید که این دو در تعریف انسان، زندگی، آفرینش و سبک زندگی چه اشتراکات و تفاوت‌هایی با یکدیگر دارند. در این باره گفتگویی کوتاه با حسین آسا پژوهشگر و استاد دانشگاه داشتیم که در ادامه می‌خوانید.

حسین آسا پژوهشگر و استاد دانشگاه درباره سبک زندگی ایرانی و اسلامی، اظهار داشت: بحث درباره سبک زندگی ایرانی اسلامی با توجه به نهاد خانواده است. به  عقیده من، باید در نظر گرفت که چه مسائلی در هر نظام فلسفی و فکری وجود دارد. همچنین درباره زندگی انسان‌ها هم، باید هدف از آفرینش در نظر داشت و هم جایگاه انسان بررسی شود و در مرحله بعد کار ما پاسخ دهی به پرسش‌های بنیادی است و باید ابعاد سبک زندگی ایرانی و اسلامی را در دستور کار قرار بدهیم.

وی ادامه داد: ما باید از ابتدا به نظام زندگی ایرانی و اسلامی توجه ویژه داشته باشیم. باید بررسی کنیم آیا در آن دو سوال‌های بنیادین درباره خانواده مطرح شده است یا خیر؟ اگر بله پاسخ‌ها چیست. یا اگر مشترکاتی در مسائل وجودشناختی در بین این دو سبک باشد، باید و نباید‌های مشترکی هم وجود دارد.

این استاد دانشگاه افزود: نظام زندگی ایرانی، اسلامی در سایه انگیزه و هدف آفرینش است که حیات انسان تبیین خاصی به خود می‌گیرد. هدف و سبک زندگی انسان در هر مکتبی به گونه‌ی خاص تعریف می‌شود. اما در باب سبک زندگی ایرانی و اسلامی باید گفت در بسیاری مسیر‌ها این دو تفکر با هم تطابق دارند؛ این دو تفکر در بسیاری از مبانی هستی مشترکات زیادی دارند که خود این اشتراک‌ها در نظام فکری نتیجه و هدف روشنی را ایجاد می‌کند.

وی اظهار کرد: اگر نیم نگاهی به مبانی فکری سبک‌ زندگی اسلامی داشته باشیم، می بینیم که تفکر اسلامی خیلی واضح و روشن درباره انسان و حیات بشری صحبت کرده است. اما از سویی هستی در تفکر ایرانی تا جایی که تاریخ به ما نشان می‌دهد، به دور از دنیای مادی است. جهان‌بینی ایرانی را می‌توانیم در راستای جذابیت و کشش ذاتی درون و همچنین تلاش وافر مغان در اشاعه اعتقادات ایرانی قرار داد.

آسا در پایان خاطرنشان کرد: با کنکاش در متون دینی زرتشت و فرهنگ عام و خاص ایران باستان، درک می کنیم که مهارت‌های فکری فلسفی بر دو مؤلفه بسیار اساسی و انسان شناسانه تاکید می‌کنند. یکی از این مولفه‌ها فطری بودن نیاز‌ها و تعاملات انسان و دیگری اجتماعی بودن افراد است. خود همین تعاملات و گرایش‌ها می‌تواند در بررسی سبک زندگی، خانواده، حیات و انگیزه حیات به ما کمک کند. با توجه به این دو مؤلفه است که ما می‌توانیم حقوق و وظایف اجتماعی خود را درک و به آن عمل کنیم.

انتهای پیام/



ادامه مطلب
شنبه 6 آبان 1396  - 7:03 PM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 22

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54062
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی