به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

  

خلاصه پرسش

نشانه های منی در مردان چیست؟

پرسش

مدتی است که دچار نوعی وسواس شده ام به این ترتیب که وقتی کوچکترین فکر یا تصویر شهوانی به ذهنم می رسد یا در خیابان دختری را با ظاهر شهوانی می بینم شک می کنم که نکند منی از من خارج شده باشد و لازم باشد غسل کنم بهمین جهت زندگی ام فلج شده ، هر روز به حمام می روم و می ترسم از خانه خارج شوم. می خواستم راهنمایی ام کنید. همچنین آیا برای خارج شدن منی ، آلت باید به حالت کاملا تحریک شده (نعوظ) برسد و یا با اندک تحریکی هم ممکن است منی خارج شود؟

پاسخ اجمالی

وسواس از دسیسه و دام های شیطان است؛ و نباید به آن اعتنایی نمایید و برای رهایی از آن، بایست با اتکاء به بندگی و عبودیت خداوند و با بالا بردن اعتماد بنفس و خودباوری تلاش کنید.

 

اما در خصوص بخش اصلی سؤال شما، در جواب باید گفت:

 

مراجع معظم تقلید در رساله های عملیه­ی خود، چند نشانه برای منی بیان کرده اند. آن ها می فرمایند: اگر رطوبتی از انسان خارج شود و نداند منی است یا بول یا غیر این ها، اگر: 1 ـ با شهوت بیرون آید،2 ـ با جستن بیرون آید و 3 ـ بعد از بیرون آمدن بدن سست شود، آن رطوبت حکم منی را دارد. اگر هیچ یک از این سه نشانه یا بعضی از اینها را نداشته باشد حکم منی را ندارد ولی در مریض و زن لازم نیست آن آب، با جستن بیرون آید، بلکه اگر با شهوت بیرون آمده باشد در حکم منی است و لازم نیست بدن او سست شود.

[i]

 

بنابراین اگر این شرائط را نداشته باشد منی نمی باشد و در نتیجه هم پاک است و هم موجب غسل جنابت نمی شود.

 

 


 

[i]  . توضیح المسائل مراجع، ج 1، ص 208، مسئله ی 346.

 

پاسخ تفصیلی

برای آگاهی بیشتر شما سؤالاتی بطور جداگانه طرح و به آنها پاسخ داده می شود:

 

  1. منی چه علائمی دارد؟ و در چه صورت احتلام برای مرد حاصل می شود؟

     

  2. اگر یقین به خروج منی پیدا کردیم، حکمش چیست؟

     

ج 1: علایم و نشانه های تشخیص منی طبق دیدگاه های فقها چنین است:

 

همه ی مراجع عظام (به جز آیات عظام بهجت، صافی و مکارم): خروج منی در مردی که سالم است و مریض نمی باشد، دارای سه نشانه است: 1. همراه با شهوت باشد. 2. با جستن بیرون آید. 3. بدن سست شود. اگر هیچ یک از نشانه های سه گانه و یا یکی از آنها را نداشت، حکم به منی نمی شود؛ مگر آن که از راه دیگری یقین کند که منی است.[1]

 

آیات عظام بهجت و مکارم: خروج منی در مرد دارای دو نشانه است: 1. همراه با شهوت باشد. 2. با جستن بیرون آید. اگر هیچ یک از دو نشانه یا یکی از آن دو را نداشت، حکم به منی نمی شود؛ مگر آن که از راه دیگری یقین کند که منی است.[2]

 

آیت الله العظمی صافی: اگر با شهوت و جستن بیرون آید و یا با جستن بیرون آید و بدن سست شود، آن رطوبت حکم منی را دارد و اگر هیچ یک از این دو نشانه را نداشت، حکم به منی نمی شود؛ مگر آن که از راه دیگری اطمینان پیدا کند که منی است.[3]

 

امّا آیا این رطوبتی که علایم منی را ندارد، پاک است یا نه، باید به مسئله ی 73 از رساله ی امام خمینی(ره) و دیگر مراجع در باب استبراء رجوع کرد که به طور کلی می فرمایند آبی که بعد از ملاعبه و بازی کردن و یا تحریکات شهوانی از انسان خارج می شود و علایم منی را نیز ندارد، پاک است و همچنین آبی که گاهی بعد از منی و یا گاهی بعد از بول از انسان خارج می شود، اگر بول به آن نرسیده باشد پاک است.[4]

 

ج2: اگر آبی که از انسان خارج می شود، نشانه های منی را داشته باشد موجب خواهد شد تا غسل جنابت بر او واجب گردد. اما در صورتی که شک داشته باشد، غسل جنابت واجب نیست و نمازهای خوانده شده هم قضا ندارد[5].

 

در پایان متذکر می گردیم که وسواس از دسیسه و دام های شیطان است؛ و نباید به آن اعتنایی نمایید و توصیه می کنیم برای رهایی از آن و برطرف شدن این گونه حالت ها، در مسیر تربیت نفس خود، از طریق خودسازی و تهذیب نفس اقدام کنید. و با اهتمام به انجام واجبات ، تلاوت قرآن و نماز اول وقت و پرهیز از محرمات، نگاه نکردن به تصاویر شهوانی ، دوری از دوستان ناباب و با فاصله گرفتن از مکان های معصیت...، زمینه های گناه و تحریکات شهوانی غیر مشروع را در نفس خود برطرف نمایید.[6]

 

 


[1] توضیح المسائل مراجع، م 346؛ وحید، توضیح المسائل، م 352؛ نوری، توضیح المسائل، م 347؛ خامنه ای، اجوبة الاستفتاءات، س 180. نک: نمایه: شرایط جنابت، سؤال 4755.

[2] بهجت، توضیح المسائل مراجع، م 346 و مکارم، تعلیقات علی العروة، غسل الجنابة.

[3] توضیح المسائل، م 1352.

[4] همان، ص 63، مسئله ی 73.

[5] نک: نمایه: حکم نمازهای خوانده شده با جهل به غسل جنابت، سوال 638.

[6] برای آگاهی بیشتر به سؤال387 (مراحل آغازین خود سازی و تزکیه­ی نفس) مراجعه کنید.

  



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 11:36 AM

خلاصه پرسش

آیا می شود پس از خرید خانه ای که به پول آن خمس تعلق می گیرد در اسرع وقت اقدام به پرداخت خمس نمود؟

پرسش

آیا می شود پس ازخرید خانه ای که به پول آن خمس تعلق می گیرد در اسرع وقت اقدام به پرداخت خمس نمود؟

پاسخ اجمالی

ذکر مرجع تقلید در سؤالات فقهی از مسائلی است که دستیابی کاربر را به جواب دقیق، یاری می رساند  در عین حال ما بر اساس فتوای آیت الله العظمی خامنه ای به پاسخ سؤالتان می پردازیم.

 

در صورتی که به پول خرید خانه قبلا خمس تعلق گرفته بود، باید قبل از خرید خانه خمس آنرا بپردازید و آن گاه اقدام به خرید منزل کنید و اگر به گونه ای است که با پرداخت خمس نمی توانید با باقیمانده ی پول، خانه مناسبی تهیه کنید باید این موضوع را با مرجع تقلید خود یا نماینده او در میان بگذارید و با آنان دستگردان کرده و برای پرداخت، مهلت بگیرید.

 

و اگر قبل از این که موضوع را با مرجع تقلید خود یا نماینده او در میان بگذارید، اقدام به خرید خانه کرده اید الآن باید در اسرع وقت موضوع را با مرجع تقلید خود یا نماینده او در میان گذارده تا آنان با استفاده از اختیارات خود مهلتی را برای پرداخت خمس پول تعیین کنند.[1]

 

 


-[1]  نک: توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج‏2، ص81 و 82، س 925و 926و 927.

 

س 927: شخصى در خارج به سر مى‏برد که خمس اموالش را نمى‏پرداخته است و خانه‏اى با مال غیر مخمّس خریده که در حال حاضر مال کافى براى اداى خمس آن ندارد، ولى هر سال مقدارى بیشتر از خمس به جاى خمسى که بدهکار است مى پردازد، آیا این کار او صحیح است یا خیر؟

ج: در فرض سؤال باید خمسى را که بر عهده دارد، دست گردان کند تا بعداً آن را به تدریج بپردازد، و در مورد آنچه تا به حال پرداخته، به یکى از وکلاى ما مراجعه نماید.



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 11:35 AM

خلاصه پرسش

اولین و ابتدایی‌ترین اعتقاداتى را که یک مسلمان باید داشته باشد، چیست؟

پرسش

اولین و ابتدایی‌ترین اعتقاداتى را که یک مسلمان باید داشته باشد، چیست؟

پاسخ اجمالی

هر انسانى با اقرار به شهادتین؛ یعنى گفتن «اشهد أن لا اله الا الله» و «اشهد أنّ محمداً رسول الله» یک مسلمان محسوب می‌گردد و احکام مسلمان بر او جارى می‌شود: بدنش طاهر و کودکانش نیز طاهر می‌باشند و ازدواج او با زن مسلمان و معامله او با مسلمانان مباح است. لازمه این اقرار، عمل به أهم فرایض دینى؛ مثل نماز، روزه، خمس و زکات و حج، ایمان به غیب، پذیرش وجود ملک و معاد و بهشت و جهنم و تصدیق همه انبیا به عنوان پیام‌آوران الهى می‌باشد.
علاوه بر این‌ها؛ با توجه به اوامر قرآن و توصیه‌هاى نبى(ص) و سفارشات و تأکیدات امامان معصوم(ع)، بدون پذیرش «ولایت ائمه اثنى عشر»، این اسلام و عمل به احکام آن، ایمان کامل محسوب نمی‌شود و پذیرفتنى نیست. روشن است که در باطن نیز نباید مشرک و منافق باشد؛ چرا که اعمال ظاهرى او نیز سودى برایش ندارد، او را به خشم و غضب الهى گرفتار می‌سازد و کمال و سعادتى را برایش فراهم نمی‌کند.

پاسخ تفصیلی

«اسلام» در لغت به معناى تسلیم و فرمانبردارى است و در اصطلاح، دینى است که توسط حضرت محمد(ص) از جانب خداوند و به عنوان آخرین شریعت الهى که شریعتى فراگیر و جهانى و جاودانى (غیر منسوخ تا روز قیامت) می‌باشد، ارایه شده است.
مهم‌ترین چیزى که این دین را از سایر ادیان متمایز می‌نماید همین اعتقاد به خاتمیت نبی اکرم(ص) و ارایه معارف ناب توحیدى در ابعاد زیر است:
أ. توحید ذاتى: خداوند یگانه است و شریک و همتایى ندارد و مرکب از اجزا نیست و جزو مرکبى هم محسوب نمی‌شود.
ب. توحید در خالقیت و ربوبیت: خالق و گرداننده مستقل عالم هستى او است و سایرین حتى ملک فقط کارگزاران و بندگان اویند که در وجود و خالقیت و اداره امور، مجرى اوامر حق تعالى هستند.
ج. توحید تشریعى: تنها مرجعى که حق قانون‌گذارى براى بشر را دارد خداوند است و سایرین تنها در محدوده‌اى که خداوند به آنها رخصت داده است، اجازه تبیین و توضیح و تشریع دارند.
د. توحید در الوهیت: تنها او معبود و شایسته پرستش است؛ نه سایر طواغیت و سایر مخلوقات.
از این‌رو؛ شرط ورود به اسلام، اقرار به این دو اصل و پذیرش لوازم آن است. کلمه طیبه «لا اله الا الله» لب لباب و جوهره دین اسلام و در بردارنده جمیع ابعاد توحید است و اقرار به رسالت نبی اکرم(ص)، اقرار به خاتمیت او و خاتمیت دین او و نفى و نسخ سایر راه و روش‌ها و منش‌ها و بالتبع، گردن نهادن بی‌چون و چرا به تمامى تعالیم و اوامر و نواهى این رسول الهى است. از این‌رو؛ کسى که به این دو مطلب شهادت بدهد، از سایر مرام‌ها و مکاتب و ادیان جدا شده و وارد گروه مسلمانان می‌شود و احکام یک مسلمان؛ مثل حلیت ازدواج با او و جواز معامله با او، طهارت بدن خود و کودکانش بر او جارى می‌شود[1] و جان او نیز براى همه  محترم و دفاع از او بر عهده حاکم اسلامى و جامعه اسلامى خواهد بود. لازم به ذکر است شرک‌هاى خفى مثل هواپرستى و مال‌دوستى و جاه‌طلبى سبب خروج انسان از اسلام مصطلح نمی‌شود.
از نظر شیعه اثنى عشرى - با توجه به آیات و روایات معصومان‏(ع)- پذیرش تمامى دوازده نفر به عنوان امام و ولى و وصى پس از رسول الله(ص) نیز شرط ایمان و پذیرش اعمال در پیشگاه الهى است؛ زیرا لازمه تصدیق نبى(ص) و کتاب قرآن، به عنوان وحى که دچار تحریف نشده است، عمل کامل و دقیق به توصیه‌هاى قرآن و رسول اکرم(ص) است و از جمله سفارشات قرآن و رسول، تمسک به اهل بیت(ع) و اطاعت از ایشان است و تخلف از امامان(ع) در واقع تخلف از اوامر خدا و رسول است.
شایان ذکر است که از دیدگاه شیعه؛ همان‌گونه که مرتکب گناهان کبیره، کافر محسوب نمی‌شود و خارج از اسلام به حساب نمی‌آید، اهل سنت نیز با عدم پذیرش ولایت امامان معصوم(ع) از دین خارج نشده و مسلمان محسوب می‌شوند و ارتباط و زندگى با آنها بلامانع است.
اما خوارج، مرتکب کبیره و فاسق را کافر دانسته و خون او را مباح می‌شمردند؛ و معتزله این گروه را نه مؤمن می‌دانند و نه کافر؛ و وهابی‌ها سجده بر مهر و بوسیدن ضرایح امامان معصوم(ع) و تبرک به تربت آنها را از مصادیق شرک می‌دانند و شیعه را مشرک معرفى می‌کنند!
پس یک مسلمان وقتى از اسلام کامل برخوردار است که:
أ. توحید را در تمامى ابعاد آن پذیرفته باشد.
ب. معتقد به رسالت و خاتمیت نبی اکرم(ص) باشد.
ج. به تمامى اوامر و نواهى ایشان از جمله ولایت گردن نهد.
د. پذیراى اعتقاد به حیات پس از مرگ و جزئیات توصیفاتى که قرآن و رسول(ص) و ولى(ع) از آن نموده‌اند، گردد.
قرآن کریم حد نصاب ایمان را چنین ترسیم می‌نماید: «نیکى آن است که 1. به خدا، 2. روز جزا، 3. ملایکه، 4. کتاب، 5. انبیا ایمان آورد».[2] و کفر  و نفاق و شرک آشکار را سبب خلود در جهنم و خروج از اسلام و ایمان می‌شمارد.[3]
اما چون ایمان واقعى ملازم با عمل به دستورات شرع است، اظهار ایمان و اسلام بدون عمل به دستورات خدا و رسول(ص) - گرچه سبب اجراى احکام ظاهرى اسلام بر او است - مفید هدایت و سعادت واقعى او نخواهد بود، از این‌رو؛ قرآن کریم دستیابى به حیات طیبه را منوط به ایمان و عمل صالح توأمان می‌داند.[4]
کسى که تنها یکى از این دو را دارد؛ یعنى ادعاى ایمان دارد و عمل نمی‌کند، یا صالح است ولى ایمان ندارد، بسان مرغى است که یک بال دارد و هرگز قادر به پریدن و اوج‌گیرى و صعود بر قله سعادت و کمال نخواهد بود، مگر این‌که تغییر روش دهد و ایمان خود را با عمل صالح و عمل صالح خود را با اظهار اسلام و پذیرش معارف عالیه آن توأم نماید تا از این راه مقرّب درگاه الهى شود و به بهشت درآید.
در این‌جا لازم است به چند نکته اشاره کنیم:
1. بین ایمان و عمل صالح رابطه‌اى متقابل وجود دارد. هر چه ایمان قوی‌تر باشد، کیفیت و کمیت اعمال صالح و اجتناب از عصیان و طغیان نیز بیشتر است و هر چه به اعمال صالح و اجتناب از کبایر عنایت بیشترى شود، ایمان نیز در قلب، رسوخ بیشترى می‌یابد تا آن‌جا که انسان به سعادت نهایی‌اش می‌رسد و در فراز قله انسانیت سرافرازانه جلوه‌گر می‌شود؛ و برعکس گناهان و اصرار بر آنها سبب محو تدریجى ایمان از قلب می‌گردد و صدور گناه نشانه ضعف ایمان است.
2. تصدیق سایر انبیا و کتب اصیل ایشان، مستلزم عمل به شریعت آنها نمی‌باشد؛ زیرا شریعت برخى از آنها تنها مخصوص قوم خودشان بوده و شریعت برخى دیگر نیز با آمدن شریعت و کتاب بعدى منسوخ گشته است؛ یعنى تاریخ انقضاى عمل به آنها رسیده است. پس تصدیق آنها به معناى پذیرش آنها به عنوان پیامبر خداوند و احترام به مقامات و زحمات آنها است، نه عمل به شریعت آنها.
3. اهم اعمال عبادى که یک مسلمان را از غیر مسلمان جدا می‌کند، تحت عنوان «فروع دین» مشهورند و یادگیرى و عمل به همه آنها، بر کسانى که این تکالیف بر عهده ایشان می‌آید، ضرورى است و انکار ضرورت هر یک از آنها به منزله انکار ضروریات دین است، بنابراین، انکار ضرورت هر یک از آنها نیز سبب خروج از اسلام می‌گردد و مرتکب آن، مرتد محسوب می‌شود و در صورتى که شرایط خاصى را دارا باشد، (ارتداد فطرى، مرد بودن و...) ریختن خونش مباح می‌گردد.
از سوى دیگر عدم عمل به آنها، بدون انکار ضرورتشان، نیز سبب سقوط انسان از درجات بهشت می‌گردد و اگر تا آخر عمر استمرار یابد و جبران نشود، سبب عقاب دایم خواهد گشت.
4. ایمان باید مطلق باشد؛ زیرا اصولاً ایمان تبعیض بردار نیست. اگر کسى واقعاً مسلمان و مؤمن است، نمی‌تواند بگوید: من تنها بخشى از معارف دینى را پذیرفته و تنها به بخشى از احکام تکلیفى عمل می‌کنم؛ زیرا از دیدگاه قرآن این چنین رفتارى، هواپرستى و مطابق میل خود عمل کردن است و کفر محسوب می‌شود؛ نه ایمان به خدا و روز جزا و نبوت انبیا.[5]
5. ایمان و عمل صالح داراى مراتب و شدت و ضعف می‌باشند. همه مؤمنان صالح در یک درجه واقع نمی‌شوند و رتبه همه در پیشگاه الهى و در بهشت یکسان نیست. پس باید در تعمیق ایمان و ارتقاى کمیت و کیفیت عمل صالح با کسب معارف حقه و دقت و همت بیشتر کوشید تا به مراتب بالاتر دست یافت.
منابع و مآخذ:
سبحانى، جعفر، ملل و نحل، ج 2، ص 53، قم، مرکز مدیریت حوزه، چاپ دوم، 1366ش.
شهرستانى، عبدالکریم، ملل و نحل، ج 1 - 2، ص 46، مصر، الا نجلو، چاپ دوم، 1375ق.
سعیدی مهر، محمد، آموزش کلام اسلامى، ج 1 و 2، ص 161 – 163، قم، طه، چاپ دوم، سال 1381ش.
طوسى، خواجه نصیر الدین، کشف المراد، ص 454، قم، شکورى، چاپ چهارم، سال 1373ش.
مصباح یزدى، محمدتقى، آموزش عقاید، ج 3، ص 126 - 163، درس‌هاى 54 – 58، قم، سازمان تبلیغات اسلامى، چاپ دوازدهم، 1376ش.
مصباح یزدى، محمدتقى، اخلاق در قرآن، ج 1، ص 122 - 145، قم، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى(قدس سره).

 


[1]. البته در خصوص طهارت بدن غیر مسلمان (اهل کتاب‌هاى آسمانى باشد و یا نه)، علماى اسلامى دیدگاه‌هایى دارند که جهت اطلاع، به رساله‌هاى عملیه آنان می‌توان مراجعه نمود.

[2]. بقره، 177 و 285؛ نساء، 136.

[3]. نساء، 140 و 145.

[4]. نحل، 97؛ بقره، 103؛ نساء، 57 و 122.

[5]. بقره، 85؛ نساء، 150 - 151.



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 11:35 AM

خلاصه پرسش

آیا نسبت دادن نام حیوانات به خود، برای احترام به ائمه (ع) (مثلا خود را سگ امام حسین (ع) دانستن) کار صحیحی است؟

پرسش

آیا این که بعضی افراد نام حیوانات را به خود نسبت می دهند و از قبیل مسائل کارها را انجام می دهند، مشکلی ندارد؟

پاسخ اجمالی

قرآن کریم و روایات پیامبر اکرم (ص) و ائمه طاهرین (ع) تاکید زیادی بر اکرام و احترام انسان مخصوصا مؤمنین دارد.

 

از نظر قرآن و روایات، داشتن نام زیبا و همدیگر را با نام نیک خطاب کردن از امور مطلوبی است که موجب اکرام و احترام انسان هاست.

 

قرآن کریم در سوره ی حجرات می فرماید: همدیگر را با نام های زشت صدا نکنید. علاوه؛ اسلام به ما می گوید: ارزش و احترام مؤمن از ارزش کعبه بالاتر است. بنا بر این درست نیست که انسان مؤمن شخصیت خود یا دیگر مؤمنان را مورد اهانت قرار دهد.

 

پیامبر(ص) و ائمه(ع) نیز هرگز راضی نیستند که پیروان آنها به خاطر احترام به آنان به خود اهانت کنند.

 

البته باید توجه داشت که امور منافی با حرمت انسان بر اساس فرهنگ ها، متفاوت است، در یک فرهنگی نام گذاری به اسمی، توهین تلقی می شود در حالی که در فرهنگ دیگر همان نام نه تنها از اشکال برخوردار نیست بلکه مایه ی افتخار برای دارنده ی آن است و بدیهی است که در چنین فرهنگی معنای کنایی مد نظر است و استعمالات کنایی یقینا با حرمت انسان و مومن ناسازگار نیست.

پاسخ تفصیلی

اسلام عزیز همه ی انسان ها و مخصوصا مسلمانان و مؤمنان را مورد اکرام و احترام قرار داده و برای آنان مقام و ارزش والایی قائل شده است.

 

خداوند در توصیف انسان و بیان شرایط خلقت او می فرماید: «همانا انسان را در بهترین صورت و نظام آفریدیم »[1]. و نیز فرمود: «ما بنی آدم را تکریم کردیم».[2]

 

پس انسان موجودی است که خداوند او را در بهترین وضع خلق کرده و از نظر خالق خود، دارای ارزش احترام و کرامت بالایی است. در این میان مؤمنین و کسانی که در دنیا در مقابل دستورات الهی فروتنی دارند از جایگاه والاتر و ارزشی برتر از دیگران برخوردارند، به طوری که در آیات و روایات دستورات اکیدی به آنان داده شده که در حفظ جایگاه خود و دیگران تلاش داشته باشند. [3]

 

روایات زیادی در زمینه ی استحباب تلاش برای انجام کار مؤمن[4]، استحباب اکرام مؤمن[5]، حرمت ترک همکاری و کمک کردن به مؤمن درهنگام نیاز و ضرورت[6] و حرمت ناراحت کردن (بدون دلیل) مؤمن[7]، رسیده است که اکرام و احترام نهادن به مؤمنین از آن ها استفاده می شود تا جایی که بیان شده است: ارزش و احترام مؤمن از ارزش کعبه بالاتر است[8].

 

در همین رابطه دستوراتی از طرف خداوند و معصومین علیهم السلام درباره نام نیکو گذاشتن بر فرزندان، و یکدیگر را با نام و القاب زیبا و متین خطاب کردن رسیده است . امام علی (ع) می فرماید:«حق فرزند بر پدر آن است که نام نیکو بر فرزند نهد».[9]

 

قرآن کریم تاکید دارد که: مؤمنین هرگز همدیگر را مسخره نکنند، اسم و لقب بد بر همدیگر قرار ندهند ، ظن بد به برادر مسلمان شان نداشته باشند، عیوب مردم را تجسس نکنند و غیبت یکدیگر را ننمایند.»[10]زیرا اسم و لقب بد دادن، مسخره کردن، تجسس در امور شخصی دیگران و سوء ظن به مردم موجب از بین رفتن عزت و ارزش انسان ها و مؤمنین می شود.

 

همانطور که خداوند راضی نیست مؤمنان همدیگر را مسخره کرده و یکدیگر را به اسماء زشت صدا بزنند مسلماً اگر کسی اسم و لقب زشتی بر خود بگذارد و از این طریق موجبات مسخره شدن خود را فراهم آورد عملش پسندیده نیست.[11]

 

بنا بر این از نظر مکتب انسان ساز اسلام جایز نیست اشخاص همدیگر را به نامهای زشت صدا بزنند و یا شخصی اسماء زشت را برخود بگذارد. این قانون و قاعده کلی در عزاداری ها هم صدق می کند. یعنی انسان به عنوان ابراز ارادت به ائمه معصومین (ع) هم نباید چنین عملی را انجام دهد، چرا که چنین کارهایی با روح تعالیم ائمه معصومین (ع) و در درجه اول با تعالیم قرآنی منافات دارد. در سیره ائمه معصومین (ع) بسیار دیده شده است که آنان از کارهای ذلیلانه ای که بعضی از افراد نا آگاه به عنوان احترام به آنان انجام می دادند، بشدت نهی می فرمودند.[12] وقتی پیامبر (ص) یا ائمه (ع) اجازه نمی دادند حتی کسی در  مقابل آنها گردن خم کند و خود را در این حد ذلیل کند، قطعا اجازه نخواهند داد یک فرد مؤمن به عنوان احترام به آنان نام سگ یا حیوان دیگری را بر خود بگذارد.

 

ما هرگز در تاریخ زندگی پیامبر (ص) یا ائمه (ع) به موردی بر خورد نکرده ایم که مسلمانان صدر اسلام و یاران با وفای این بزرگواران یا علمای بزرگواری همچون آیت ا...بروجردی ره ،امام خمینی ره و.... مرتکب چنین اعمالی شده باشند. از طرفی وهن شیعه موجب وهن امامان و رهبران آنان می شود و از آن نهی شده است. امام جعفر صادق (ع) فرمود: همواره موجب زینت ما باشید و موجب سر شکستگی و ذلت ما نشوید.[13]

 

پس بهتر است که همه ی ابراز ارادت ها در راستای تعالیم ائمه معصومین (ع) باشد تا هر چه بیشتر موجبات خشنودی آنان را فراهم کند. و از به کار بردن الفاظی که موجب وهن افراد و عزاداری ها و مذهب می شود جلوگیری کرد.

 

در پایان تذکر نکته ای لازم به نظر می رسد و آن این که امور منافی با حرمت انسان بر اساس فرهنگ ها، تبیین می شود، و تفاوت فرهنگ نقش اساسی در تحقق این معیار و اصل دارد یعنی؛ ممکن است در فرهنگی نام گذاری به اسمی، توهین تلقی شود ولی همان نام در فرهنگ دیگر نه تنها از اشکال برخوردار نباشد بلکه مایه ی مباهات باشد. یقینا در چنین مواردی معنای کنایی مراد است و یقینا استعمالات ادبی یا کنایی[14] با حرمت انسان و مومن ناسازگار نیست.

 

 


[1]  تین ، 4.

[2]  اسراء ، 70.

[3]  نور ،12 و حجرات، 11و 12؛ وسائل الشیعه، ج 11، ابواب امر به معروف و نهی از منکر، روایات اکرام مؤمن .

[4]  همان، ص 582.

[5]  همان، ص 590.

[6]  همان، ص 597.

[7]  وسائل الشیعه، ج 11 ، ص 569.

[8]  مستدرک‏الوسائل ج 9، ص 343، حدیث 9.

[9] نهج البلاغه، حکمت 399.

[10] حجرات، 11 تا 14.

[11]  ترجمه المیزان، ج 18، ص 481.

[12]  نک: نهج البلاغة، کلمات قصار، شماره 37.

[13] الکافی، ج 2، ص 77، ح 9.

[14]  همانند آن چه در حالات شیخ طوسی می خوانیم که ایشان دستور داده اند تا آیه ی مربوط به سگ اصحاب کهف را بر روی قبرش بنویسند یا بیتی که آیت الله وحید خراسانی در پایان شعر مفصل خود در مدح حضرت علی (ع) فرموده اند:

وحیدم من اگر در جرم و تقصیر        سگی بودم شدم در کوی تو پیر

بهر حال این ها استعمالات کنایی و ادبی است و منافاتی با کرامت انسانی ندارد.



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 11:34 AM

خلاصه پرسش

در کتب عرفانى و فلسفى قوس نزول و صعود مطرح می‌شود. توضیح فرمایید که مراد چیست؟ و چه فرقى با هم دارند؟

پرسش

در کتب عرفانى و فلسفى قوس نزول و صعود مطرح می‌شود. توضیح فرمایید که مراد چیست؟ و چه فرقى با هم دارند؟

پاسخ اجمالی

حقیقت هستى داراى دو طرف است؛ از یک طرف به فعلیت محض و کمال مطلق می‌رسد و از طرف دیگر به قوه محض و پذیرش صرف منتهى می‌گردد و فاصله بین این دو طرف را مراحل متوسط وجود تشکیل می‌دهد.
نور وجود از مبدأ وجود به مرحله قوه محض نمی‌رسد مگر از طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسط وجود که آن‌را «قوس نزول» می‌خوانند. چنان‌که وجود در مراحل استکمال از مقام پذیرش صرف (هیولى) به مقام قرب واجب الوجود نمی‌رسد مگر از طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسطه وجود که آن‌را «قوس صعود» می‌خوانند.
از این‌رو، سیر حقیقت وجود را به دایره‌اى که مشتمل بر دو قوس نزول و صعود است تشبیه کرده‌اند.
از دیدگاه عرفان در قوس نزول، انسان تمام مراتب به ودیعت گرفته را تا نشأه عنصرى همراه خود می‌آورد و از آن پس در قوس صعود همه آنچه را که در قوس نزول گرفته است شکوفا می‌نماید و به نهایت درجه کمال خویش می‌رسد و با رسیدن به ثبات و قرار، دایره وجود تتمیم می‌گردد و از تمام حدود و تعینات وارسته می‌گردد. چنان‌که پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) به این مقام شامخ نایل آمده و قرآن کریم از آن خبر داده است: «... ثم دنى فتدلى فکان قاب قوسین اوادنى»؛ «سپس نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شد تا آن‌که فاصله او به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود».
 

پاسخ تفصیلی

قبل از ورود به بحث، باید توضیحى اجمالى از دو قاعده فلسفى «امکان اشرف» و «امکان اخس» داده شود:
«قاعده امکان اشرف» عبارتست از این‌که در تمام مراحل وجود، لازم است ممکن اشرف (موجود ممکنى که از حیث وجودى والاتر و شریف‌تر است) بر ممکن اخس (موجود ممکنى که از حیث رتبه وجودى در مرتبه‌اى پایین‌تر قرار دارد) مقدم باشد. به عبارت دیگر؛ هرگاه ممکن اخس موجود شود ناچار باید پیش از آن ممکن اشرفى موجود شده باشد. مثلاً هنگامى که «نفس» و «عقل» را در نظر بگیریم و با یکدیگر مقایسه کنیم مطمئن خواهیم شد که عقل (جوهرى که ذاتاً و فعلاً مجرد است) برتر از نفس است. در این صورت، اگر به صدور وجود نفس آگاه باشیم به صدور وجود عقل، پیش از آن نیز آگاه خواهیم بود. و قاعده امکان اخس به عکس قاعده امکان اشرف است.
حقیقت هستى، داراى دو طرف است که آنها را «دو حاشیه وجود» می‌نامند. از یک طرف به فعلیت محض و کمال مطلق می‌رسد و از طرف دیگر به قوه محض و پذیرش صرف منتهى می‌گردد. آن طرف که به فعلیت محض و کمال مطلق می‌رسد عبارت است از واجب الوجود که در شدت کمال و فضیلت غیر متناهى و از حیث فعل پایان‌ناپذیر است و طرفى که به قوه محض و پذیرش صرف ختم می‌شود، عبارت است از هیولاى اُولى که در فقدان و قصور کمال، غیر متناهى و در پذیرش فعلیت‌ها، بی‌پایان است. فاصله بین این دو طرف را مراحل متوسط وجود تشکیل می‌دهد. نور وجود از مبدأ وجود به مرحله هیولى که انفعال محض است نمی‌رسد مگر به طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسط وجود که آن‌را «قوس نزول» می‌خوانند. چنانکه وجود در مراحل استکمال از مقام هیولا به مقام قرب واجب الوجود نمی‌رسد مگر به طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسطه وجود که آن‌را «قوس صعود» می‌خوانند. حال چنانکه بسیارى از موجودات متوسط در قوس نزول بوسیله قاعده امکان اشرف اثبات می‌شوند. بسیارى از موجودات متوسط در قوس صعود نیز به وسیله قاعده امکان اخس اثبات می‌شوند؛ یعنى در قوس نزول با اثبات وجود نفس، وجود عقل نیز به وسیله قاعده امکان اشرف اثبات می‌شود ولى در قوس صعود با قاعده امکان اخس با اثبات عقل، نفس ناطقه ثابت می‌گردد.[1]
قوس نزول و صعود انسان (دیدگاه عرفان): خداى بزرگ می‌فرماید: «به تحقیق که ما انسان را در بهترین حد اعتدال آفریدیم سپس او را به پست‌ترین مراحل بازگرداندیم»[2] و این به حسب «قوس نزولى» است و  دلالت دارد بر آن‌که پیش از عالم طبیعت، براى انسان وجود قبلى بوده چنانکه مقتضاى تحقیق، همین است و از «اعلى علیین» به «اسفل السافلین» بازگرداندن، امکان ندارد مگر آن‌که به منزل‌هایى که در بین راه است عبور کند. پس از «حضرت و احدیت» و «عین ثابت» در علم الهى به «عالم مشیت» تنزل کرده و از عالم مشیت به «عالم عقول و روحانیان» از ملایکه مقربین و از آن عالم به «عالم ملکوت علیا» از نفوس کلیه و از آن به «عالم طبیعت». و عالم طبیعت نیز به مراتبى که دارد تا پست‌ترین مراتب آن که عبارت از عالم هیولى است و آن نخستین زمین است و به اعتبارى «زمین سابق» و «طبیعت نازله» است و این آخرین درجه نزول انسان است. سپس شروع به سیر کردن می‌نماید و به تدریج از هیولى که مقبض قوس است تا مقام «دَنى فتدلّى فکان قاب قوسین او ادنى»[3] (سپس نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شد تا آن‌که فاصله او به اندازه  فاصله دو کمان یا کمتر بود) بالا می‌رود. پس انسان کامل همگى و تمامى سلسله وجود است و دایره وجود با او تمام می‌شود و اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و اوست کتاب کلى الهى.[4]
«فلاسفه»، مبدأ و منتهاى این دو قوس را به عقل اول که در محدوده «فیض مقدس» است دانسته و عقل اول را مرحله بساطت و اجمال امر واحد الهى[5] می‌دانند و حال آن‌که «اهل معرفت»، تمامیت دایره را در  قوس صعود به وصول به مقام «او اَدنى» می‌دانند، چه این‌که بدایت حرکت و انبعاث فیض را به اسماء ذاتى منتسب می‌گردانند. از این‌رو؛ دو قوس صعود و نزول و محدوده دایره امر الهى و حرکت ایجادى در نزد اهل معرف (عرفان) به مراتب گسترده‌تر و وسیع‌تر از آن چیزى است که در معرض فهم اهل حکمت می‌باشد.
از دیدگاه عرفان مقام انسان کامل به فرموده قرآن: «و پاسى از شب را [از خواب برخیزد] قرآن [و نماز] بخوان. این یک وظیفه اضافى براى توست. امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش (محمود) برانگیزد».[6]
از آن جهت «محمود مطلق» است که همه عالم امکان به دلیل دریافت فیض از آن، حامد آن می‌باشند. صاحب مقام محمود همان کسى است که با گذر از دو قوس نزول و صعود و وصول به مقام «او اَدنى»، عهده‌دار پیوند و اتصال  این دو قوس گشته است. در قوس نزول، انسان تمام مراتب به ودیعت گرفته را تا نشئه عنصرى همراه خود می‌آورد و از آن پس در قوس صعود همه آنچه را که در قوس نزول گرفته است شکوفا می‌نماید.[7]
احمد مرسل که خرد خاک اوست
هر دو جهان بسته فتراک اوست
کنت نبیاً که علم پیش برد
ختم نبوت به محمد صلى الله علیه و آله سپرد
مه که نگین دان زبرجد شده‏ است
خاتم او مهر محمد صلى الله علیه و آله شده است
گوش جهان حلقه کش میم اوست
هر دو جهان تعبیه در کوى اوست
شمع الهى ز دل افروخته
درس ازل تا ابد آموخته
چشمه خورشید که محتاج اوست
نیم هلال از شب معراج اوست
تخته اول که خرد نقش بست
بر در محجوبه احمد نشست
شمسه نه مسند هفت اختران
ختم رسل خاتم پیغمبران[8]
در قرآن کریم آیات دیگرى که قوس نزول و صعود را از آنها می‌توان استفاده نمود، فراوانند، مانند: «کما بَدَاکم تعودون»، چنانکه شما را در اول بیافرید، دیگر بار به سوى او باز آیید.[9] و «کما بَدَأنا اوّل خلق نعیده»، و به حال اول که آفریدیم، بازش گردانیم.[10] و... . از این‌روست که در  دعاى ندبه، خطاب به حجّت خدا در روى زمین و صاحب عصر و زمان(عج) می‌گوییم: «یابن من دنى فتدلّى فکان قاب قوسین او ادنى دُنُواً و اقتراباً من العلىّ الاعلى...»؛ «اى فرزند کسى نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شد، پس فاصله او به اندازه دو کمان یا کمتر بود، در قرب و نزدیکى به خداى والاى اعلا».[11]
سخن پیرامون قوس صعود و نزول، فراوان است و در این مجال، به این مقدار بسنده نموده، طالبان و مشتاقان دانش افزون‌تر می‌توانند به کتب مربوط مراجعه نمایند.[12]

 


[1]. ابراهیمى دینانى، غلامحسین، قواعد کلى فلسفى در فلسفه اسلامى، ج 1، ص 30، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.

[2]. تین، 4 - 5.

[3]. نجم، 8 - 9.

[4]. خمینى، سید روح ‏الله، شرح دعاى سحر، ص 102، نهضت زنان مسلمان.

[5]. «و ما امرنا الاّ واحدة...»؛ «و نیست امر ما مگر یکى». قمر، 50.

[6]. إسراء، 79.

[7]. جوادى آملى، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، ص 566 - 621، الزهراء.

[8]. نظامى.

[9]. اعراف، 29.

[10]. انبیاء، 104.

[11]. محدّث قمى، عباس، مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.

[12]. ر. ک: «قرب الهی و اقسام آن»، سؤال 89؛ «راه رسیدن به کمال»، سؤال 216.



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 11:33 AM

دیدن سگ در خواب چه تعبیری دارد؟

امام جعفر صادق (ع) می‌فرماید: دیدن سگ در خواب بر چهار وجه است؛ دشمن،‌ پادشاه طامع، دانشمند بدفعل و مردمان غماز.

دیدن سگ در خواب چه تعبیری دارد؟به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ در این مطلب با استفاده از علم بزرگان در عرصه تعبیر خواب،  بهتعبیر خواب سگ پرداخته‌ایم.

حضرت امام جعفر صادق می فرمایند:

دیدن سگ در خواب بر چهاروجه است؛
اول: دشمن.
دوم: پادشاه طامع (پادشاه طمعکار).
سوم: دانشمند و خادم بدفعل (دانشمند بد عمل وخادم بد رفتار).
چهارم: مردمان غماز (افراد سخن چین).

محمد بن سیرین گوید:

سگ در خواب دیدن، دشمن دون و فرومایه اما مهربان بود و سگ ماده در خواب زن فرومایه بود و سگ سیاه، دشمنی بود از عرب، و سگ سفید، دشمنی بود از عجم.

اگر بیند كه سگ بر وی بانگ می‌كرد، از دشمنی سخنی زشت می شنود. اگر بیند كه سگ او را بگزید، او را از دشمن گزند رسد.

اگر دید جامه او به آب دهان سگ آلوده شد، دلیل است که از دشمنی خسته شود.

اگر دید جامه او را بدرید، دلیل  این است که در مالش نقصان پدید آید. اگر بیند كه گوشت سگ می‌خورد، دلیل اینکه دشمن را به دشمنی دیگر دفع كند.

اگر بیند سگی را نان می داد، دلیل است كه روزی بر وی فراخ شود. اگر بیند سگ با وی نزدیكی نمود، دلیل كه دشمن در وی طمع كند.

اگر بیند كه سگ بر وی تكیه كرده بود، دلیل است بر دشمنی فرومایه اعتماد كند و كار او را نصرت دهد. اگر دید كه شیر سگ می خورد، دلیل كه ترس و بیم سخت به وی رسد و باشد كه با دشمن او را خصومت افتد.

اگر بیند كه سگ از وی می گریخت، دلیل است دشمن از وی برحذر بود. اگر بیند كه سگی ماده در خانه او درآمد، دلیل كه زنی فرومایه را به زنی كند. اگر دید كه سگی جامه او را به دندان بگزید، دلیل است مكروهی بر وی رسد.

اسماعیل بن اشعث گوید:

سگ شكاری در خواب، دشمنی بود ظاهر. اگر بیند كه سگی شكار می كرد، دلیل كه از دشمنی دعوی دانش كند و خیر و منفعت یابد.

اگر بیند گوشت شكار می خورد، دلیل كه میراث یابد. اگر بیند كه سگ شكاری ازخود دور نمود، دلیل است از دشمنی با منفعت جدا شود.

 

منوچهر مطیعی تهرانی گوید:

سگ اگر آشنا باشد، حمایتگر و دوست است و چنان چه نا آشنا و بیگانه باشد خطرناک و مزاحم. در خواب نیز عینا همین حالت پیش می‌آید. چنانچه در رویای خود سگی دیدید که مطیع و رام است و به دنبالتان می آید و سخن و اشارات شما را می فهمد، امنیت دارید و خواب شما خبر می دهد که آسیب نمی بینید و دوستی از شما حمایت می کند و اگر دوست نزدیکی دارید، می توانید به او اعتماد کلی داشته باشید زیرا سگ آشنا و مطیع و آرام دوست تعبیر می شود.

چنان چه در خواب سگی ببینید که بیگانه است و او را ندیده اید و نمی شناسید باید نگران اطرافیان خویش باشید؛چرا که احتمالا نسبت به شما حسن نیت ندارند. اگر سگ بیگانه بود و به شما حمله کرد، خواب شما می گوید دشمنی پست و دون و آزار رساننده در کمین شما است که لازم است از او دور بمانید.

صدای سگ بدگوئی و سیاست و فحش و ناسزاست و چنان چه در خواب صدای سگی را بشنوی،  ولی سگ را نبینید نشان آن است که از شما بد می گویند، غیبت می کنند و توطئه ترتیب می دهند. سگ اگر آشنا و رام باشد و بانگ و صدا راه بیندازد، فحش و ناسزا است و خواب شما می گوید با یک نفر برخوردی نا مطلوب خواهید داشت که او نسبت به شما سخنان زشت می گوید و دشنام می دهد.

ابن سیرین نوشته سگ ماده، زنی دون همت و پست است؛ ولی تشخیص نر و مادگی سگ در خواب امکان ندارد. مگر این که ذهن ما آن را گواهی دهد یا سگ، توله همراه داشته باشد.

به هر حال اگر سگی ماده در خواب به شما حمله کرد باید خود را از خطر زنی فرومایه حفظ کنید که او زنی است آزار رساننده و خطرناک. حمله سگ در خواب میمون نیست؛ ولی بیشتر اهمیت آن منوط است به مهابت سگ.

اگر در خواب ببینید که به سگ غذا می دهید از غم و غصه فراغت حاصل می کنید و اگر سگ طعمه ای را از دست شما قاپید و ربود و خورد، زیان مالی متوجه شما می شود و روی کید و فریب مالی را از شما می رباید و چنان چه آن سگ ماده باشد زنی شما را گول می زند و پولی را از چنگتان به در می برد.

اگر دیدید سگ های زیادی گرد شما را گرفته اند، در جمعی وارد می شوید که بین آن ها بیگانه هستید. آن ها شما را نمی پذیرند و با بد بینی به شما نگاه می کنند. شما هم از ایشان بیمناک هستید و اعتماد ندارید. به هر حال روابط مطلوبی نخواهید داشت. اما اگر در چنین حالتی سگ ها به شما حمله کنند به هیچ وجه خوب نیست. سگ شکاری دوستی است، پست که خدمت می کند و دنائت خود را نمی تواند پنهان نگه دارد و از بین ببرد. اگر در خواب ببینید که سگی برای شما چیزی به دهان گرفت و آورد خوب است؛ چون سودی عایدتان می شود.

انتهای پیام/



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 12:06 AM

حکم چت کردن دختر و پسر نامحرم

همه مراجع، چت کردن دختر و پسر در صورتی که منجر به گناه شود را حرام دانسته‌اند.

حکم چت کردن دختر و پسر نامحرم به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛همه مراجع ارتباط  دختر و پسر بایکدیگر از اره غیرمستقیم، که چت کردن نیز جز آن محسوب می‌گردد، اگر منجر به گناه شود را حرام دانسته‌اند.

 سؤال: در اينترنت به صورت گفتارى و يا نوشتارى با جنس مخالف، با اين شرط كه از حدود شرعى خارج نشويم، مثلاً براى تبادل نظر، چه حكمى دارد؟

 همه مراجع: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به حرام باشد، اشكال ندارد.

تبصره: اگر جنس مخالف زن جوان باشد، بهتر است گفت وگو با او  ترک شود.

 سؤال: چت كردن با جنس مخالف و رد و بدل كردن صحبت هاى معمولى، چه حكمى دارد؟

 همه مراجع: در صورتى كه خوف فتنه و كشيده شدن به گناه وجود داشته باشد، جايز نيست.

سؤال: حكم چت كردن با شخصى كه از جنسيت او بى اطلاعيم، بفرماييد؟

 همه مراجع: اگر ترس افتادن به حرام باشد، جايز نيست.

سؤال: چت كردن با اشخاص مختلف، به انگيزه پيدا كردن فرد مورد نظر براى ازدواج با او، چه حكمى دارد؟

 همه مراجع: اگر بدون قصد لذت و ترس افتادن به گناه باشد و باعث مفسده نشود، اشكال ندارد.

تبصره: فرض مسئله جايى است كه شخص براى ازدواج آمادگى داشته باشد.

سؤال: چت كردن با زنان غير مسلمان و انجام صحبت هاى تحريک آميز با آنان، چه حكمى دارد؟

 همه مراجع: حرام است.

همه مراجع تأکید می‌کنند که هرگونه ارتباط بین دختر و پسر، قبل از ازدواج، اعم از ارتباط مستقیم و غیر مستقیم، اگر با قصد لذت (جنسی) باشد و یا خوف فتنه و ترس افتادن به گناه در آن وجود داشته باشد، جایز نبوده و اشکال دارد. اما ارتباط شغلی و حرفه ای و علمی و تحصیلی، اگر باعث فتنه و مفسده نشود و موازین شرع در آن رعایت شود، اشکال ندارد.

 

انتهای پیام/



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 12:06 AM

اعمال آخرين چهارشنبه ماه صفر

اعمال آخرين چهارشنبه ماه صفر را اینجا بخوانید.

اعمال آخرين چهارشنبه ماه صفربه گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ماه صفر دومین ماه قمری است ،در نامگذاری این ماه دو جهت ذکر شده است، یکی اینکه از «صُفْرَة(زردی)» گرفته شده؛ زیرا زمان انتخاب نام، مقارن فصل پاییز و زردی برگ درختان بوده است.

دلیل دیگر اینکه از«صِفْر(خالی)»گرفته شده، زیرا مردم پس از پایان ماههای حرام، روانه جنگ می‌شدند و شهرها خالی می‌شد. اعمال مشترک اول هر ماه در ابتدایماه صفر نیز قابل توجه است البته  آخرين چهارشنبه ماه صفر اعمالی دارد که در  ادامه می توانید بخوانید:

 

 

*در این روز خواندن دو رکعت نماز به شرح زیر مستحب است:رکعت اول بعد از حمد آیات ۲۶ و ۲۷ آل عمران خوانده شود.


«قُلِ اللَّهُمَّ مالِکَ الْمُلْکِ تُؤْتِی الْمُلْکَ مَنْ تَشاءُ وَ تَنْزِعُ الْمُلْکَ مِمَّنْ تَشاءُ وَ تُعِزُّ مَنْ تَشاءُ وَ تُذِلُّ مَنْ تَشاءُ بِیَدِکَ الْخَیْرُ إِنَّکَ عَلى‏ کُلِّ شَیْ‏ءٍ قَدیرٌ

بگو بار خدايا تويى كه فرمانفرمايى هر آن كس را كه خواهى فرمانروايى بخشى و از هر كه خواهى فرمانروايى را باز ستانى و هر كه را خواهى عزت بخشى و هر كه را خواهى خوار گردانى همه خوبيها به دست توست و تو بر هر چيز توانايى (۲۶)

تُولِجُ اللَّیْلَ فِی النَّهارِ وَ تُولِجُ النَّهارَ فِی اللَّیْلِ وَ تُخْرِجُ الْحَیَّ مِنَ الْمَیِّتِ وَ تُخْرِجُ الْمَیِّتَ مِنَ الْحَیِّ وَ تَرْزُقُ مَنْ تَشاءُ بِغَیْرِ حِسابٍ »

شب را به روز در مى ‏آورى و روز را به شب در مى ‏آورى و زنده را از مرده بيرون مى آورى و مرده را از زنده خارج مى‏ سازى و هر كه را خواهى بى‏حساب روزى مى‏ دهى (۲۷)


و در رکعت دوم بعد از حمد آیه‌ی ۱۱۰ سوره مبارکه کهف خوانده شود.


«قُلْ إِنَّما أَنَا بَشَرٌ مِثْلُکُمْ یُوحى‏ إِلَیَّ أَنَّما إِلهُکُمْ إِلهٌ واحِدٌ فَمَنْ کانَ یَرْجُوا لِقاءَ رَبِّهِ فَلْیَعْمَلْ عَمَلاً صالِحاً وَ لا یُشْرِکْ بِعِبادَهِ رَبِّهِ أَحَداً »

بگو من هم مثل شما بشرى هستم و[لى] به من وحى مى ‏شود كه خداى شما خدايى يگانه است پس هر كس به لقاى پروردگار خود اميد دارد بايد به كار شايسته بپردازد و هيچ كس را در پرستش پروردگارش شريك نسازد (۱۱۰)

 

و بعد از سلام گفته شود: « اللهم اصْرِفْ عَنِّی بَلیتَهُ و شُؤْمَهُ وَ ارْزُقْنِی رَحْمَتَهُ و بَرَکَتَهُ وَ جَنِّبْنِی مِمَّا أَخافُ مِن نُحُوساتِهِ و کُرُباتِهِ بِفَضْلِکَ یا دافعَ الشرورِ یا مالکَ یومِ النُشُورِ برحمتک یا أرحم الراحمین»

 

اعمال آخرين چهارشنبه ماه صفر
*مستحب است خواندن نمازی چهار رکعتی با دو سلام در هر رکعت بعد از حمد ۱۷ مرتبه «سوره مبارکه کوثر» و پنج مرتبه «توحید» و یک مرتبه «سوره ناس» و«فلق» و بعد از سلام این دعا را بخواند:


« اللهم یا شدیدَ القوى یا شدیدَ المِحالِ یا عزیزُ ذَلَّتْ لِعِزَّتِکَ جَمیعُ خَلْقِکَ فَاکْفِنِی شرَّ جمیعِ خَلْقِک یا مُحسِنُ یا مُجْمِلُ یا مُتِفَضلُ یا مُنْعِمُ یا مُتِکَرِّمُ یا کافیُ یا وافیُ یا حافظُ یا حَفیظُ ، یا مَن بِیَدِهِ مقادیرُ کلِّ شیء ، إلیکَ ألجَأُ و بِکَ اَلُوُذُ وعلیک أَتَوَکَّلُ فَاحْرُسْنِی بِحَراسِ حِفْظِک وحُلْ بَینِی و بَینَ مَن ناوانِی أَدْرَأُ بِکَ فی نحرِهِ وأَعُوذُ بِکَ مِن شَرِّهِ فَاکْفِنِی یا ربِّ بِلا إله إلا أنت برحمتک یا أرحم الراحمین وصَلِّ على سَیّدِی محمدٍ و على آله الطاهرین»
* هرکس در آخرین چهارشنبه ماه صفر بخواند سوره « الم نشرح، تین، نصر، توحید» هر کدام هفت مرتبه پس به حول و قوه‌ی الهی بی‌نیاز می‌شود قبل از تمام شدن سال.

* روایت شده هرکس بخواند این دعا را در آخرین چهارشنبه ماه صفر نمی‌میرد در آن سال به طوریکه عزرائیل به خداوند می‌گوید: یا رب! عمر فلانی تمام شده و شما امر به قبض روح او نکردید خداوند می‌فرماید: راست می‌گویی ولیکن عمر او را به سبب قرائت این دعا طولانی کردم و تا اخر صفر آینده او را از جمیع آفات و بلایا حفظ کردم.
«بسم الله الرحمن الرحیم اللهم یا ذا العَرشِ العظیم و العطاءِ الکریم عَلیکَ اِعتمادِی یا اللهُ یا اللهُ یا اللهُ الصمدُ الرحمنُ الرحیمُ، یا فردُ یا وترُ یا حیُّ یا قَیُّوم ، اِمْنَعْ عَنِّی کُلَّ بلاءٍ و بلیّهٍ و فرقهٍ و هامهٍ ، وامنع عَنِّی شَرَّ کُلِّ ظالمٍ و جبارٍ یا قدوسُ یا رحمنُ یا رحیمُ.»

منبع :کتاب مرقاه الجنان، فی اعمال الشهور الاثنی عشر صفحه ۶۶ و ۶۷

انتهای پیام/



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 12:06 AM

اندرزى حكيمانه در کلام امام علی (ع)

در این گزارش شرح و تفسير حکمت 203 نهج البلاغه را بخوانید.

به گزارش خبرنگارحوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛نهج البلاغه با مرور قرنها نه تنها تازگی و جذابیت خویش را حفظ کرده که فزونتر ساخته است و این اعجاز نیست مگر به سبب ویژگی هایی که در شکل و محتوا است ، این امتیاز را جز در مورد قرآن نمی توان یافت که در کلام امام علی (ع) درباره قرآن آمده است : « ظاهره انیق و باطنه عمیق، لاتفنی عجائبه و لاتنقضی غرائبه » قرآن کتابی است که ظاهری زیبا و باطنی عمیق دارد، نه شگفتی های آن پایان می‎پذیرد و نه اسرار آن منقضی می‎شود . در سخن مشابهی نیز آمده است : « لاتحصی عجائبه و لاتبلی غرائبه » نه شگفتی های آن را می‎توان شمرد و نه اسرار آن دستخوش کهنگی می‎شود و از بین می‎رود .

سخنان امام علی (ع) در فاصله قرن اول تا سوم در کتب تاریخ و حدیث به صورت پراکنده وجود داشت . سید رضی در اواخر قرن سوم به گردآوری نهج البلاغه پرداخت و اکنون بالغ بر هزار سال از عمر این کتاب شریف می‎گذرد .
 هرچند پیش از وی نیز افراد دیگری در گردآوری سخنان امام علی (ع) تلاشهایی به عمل آوردند ،اما کار سید رضی به خاطر ویژگی هایی که داشت درخشید و ماندگار شد، چون سید رضی دست به گزینش زده بود.

شرح و تفسير حکمت 203 نهج البلاغه


امام علی(عليه السلام) فرمودند:أَيُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ، وَإِنْ  أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ، وَبَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِي إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ، وَإِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَكُمْ، وَإِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ.
اى مردم! از خدايى بترسيد كه اگر سخنى بگوييد مى شنود و اگر چيزى را در دل پنهان داريد مى داند و بر مرگ پيشى گيريد كه اگر از آن فرار كنيد به شما دست مى يابد و اگر بايستيد شما را مى گيرد و اگر فراموشش كنيد شما را فراموش نخواهد كرد.

امام علی (عليه السلام) در اين گفتار نورانى كه به گفته «ابن عباس» شبيه آيات قرآنى است روى دو نكته تكيه مى كند: نخست درباره آگاهى خدا بر افعال و رفتار و نيات انسان ها هشدار مى دهد و سپس درباره مرگى كه هرگز انسان را فراموش نمى كند و مى فرمايد: «اى مردم! از خدايى بترسيد كه اگر سخنى بگوييد مى شنود و اگر چيزى را در دل پنهان داريد مى داند و بر مرگ پيشى گيريد كه اگر از آن فرار كنيد به شما دست مى يابد و اگر بايستيد شما را مى گيرد و اگر فراموشش كنيد شما را فراموش نخواهد كرد»، (أَيُّهَا النَّاسُ، اتَّقُوا اللَّهَ الَّذِي إِنْ قُلْتُمْ سَمِعَ، وَإِنْ أَضْمَرْتُمْ عَلِمَ، وَبَادِرُوا الْمَوْتَ الَّذِي إِنْ هَرَبْتُمْ مِنْهُ أَدْرَكَكُمْ، وَإِنْ أَقَمْتُمْ أَخَذَكُمْ، وَإِنْ نَسِيتُمُوهُ ذَكَرَكُمْ). 
همه آنچه امام در اين گفتار حكيمانه فرموده در واقع برگرفته از آيات قرآن مجيد است. در آيه 7 سوره «مجادله» مى خوانيم: «(أَلَمْ تَرَى أَنَّ اللهَ يَعْلَمُ مَا فِى السَّماوَاتِ وَمَا فِى الاَْرْضِ مَا يَكُونُ مِنْ نَّجْوَى ثَلاَثَة إِلاَّ هُوَ رَابِعُهُمْ وَلاَ خَمْسَة إِلاَّ هُوَ سَادِسُهُمْ وَلاَ أَدْنَى مِنْ ذَلِكَ وَلاَ أَكْثَرَ إِلاَّ هُوَ مَعَهُمْ أَيْنَ مَا كَانُوا ثُمَّ يُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا يَوْمَ الْقِيَامَةِ إِنَّ اللهَ بِكُلِّ شَىْء عَلِيمٌ)، آيا نمى دانى كه خداوند آنچه را در آسمانها و آنچه را در زمين است مى داند، هيچ گاه سه نفر با هم نجوا نمى كنند مگر اين كه خدا چهارمين آنهاست، و هيچ گاه پنج نفر با هم نجوا نمى كنند مگر اين كه خداوند ششمين آنهاست، و نه تعدادى كمتر و نه بيشتر از آن مگر اين كه او همراه آنهاست هر جا كه باشند، سپس روز قيامت آنها را از اعمالشان آگاه مى سازد، چرا كه خدا به هر چيزى داناست».

در جايى ديگر مى فرمايد: «(وَلَقَدْ خَلَقْنَا الاِْنْسَانَ وَنَعْلَمُ مَا تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ وَنَحْنُ أَقْرَبُ إِلَيْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَرِيدِ)، ما انسان را آفريديم و وسوسه هاى نفس او را مى دانيم و ما به او از رگ قلبش نزديك تريم!». در جايى ديگر مى فرمايد: «(قُلْ إِنَّ الْمَوْتَ الَّذِى تَفِرُّونَ مِنْهُ فَإِنَّهُ مُلاَقِيكُمْ ثُمَّ تُرَدُّونَ إِلَى عَالِمِ الْغَيْبِ وَالشَّهَادَةِ فَيُنَبِّئُكُمْ بِمَا كُنتُمْ تَعْمَلُونَ)، بگو مرگى كه از آن فرار مى كنيد سرانجام با شما ملاقات خواهد كرد، سپس به سوى كسى كه داناى پنهان و آشكار است بازگردانده مى شويد، آن گاه شما را از آنچه انجام مى داديد خبر مى دهد».

به راستى اگر انسان ايمان محكمى به محتواى اين آيات و محتواى كلام امام(عليه السلام)داشته باشد تسليم هواى نفس و وسوسه هاى شيطان و آلوده به گناه و معاصى نخواهد شد. نيز اگر انسان مرگى را كه براى همه مسلم است فراموش نكند و بداند اين زندگى دير يا زود پايان مى گيرد و آنچه را براى گردآورى آن تلاش كرده رها مى سازد و رخت بر مى بندد و سپس در دادگاه عدل پروردگار حضور مى يابد و نامه اعمال خود را كه به مقتضاى (لاَ يُغَادِرُ صَغِيرَةً وَلاَ كَبِيرَةً إِلاَّ أَحْصَاهَا) همه اعمال و گفتار او از كوچك و بزرگ را در دست دارد و بايد پاسخ گوى همه آنها باشد، به يقين چنين انسانى با چنين اعتقادى جز در راه تقوا گام بر نمى دارد. مشكل انسان از آنجا شروع مى شود كه حضور نظارت خدا را در اعمال و گفتارش در همه حال فراموش كند و مرگ را به دست نسيان بسپارد. عجيب اين است كه در زندگى معمولى دنيا اگر تبهكاران احساس كنند مأموران انتظامى در جايى حضور دارند و آنها را دستگير مى كنند و به دادگاه تحويل مى دهند قطعاً دست به كار خلافى نمى زنند، حضور پليس از يك طرف و دادگاهى كه در انتظار است از طرفى ديگر آنها را از اعمالشان باز مى دارد. تنها به جايى مى روند كه پليس حضور نداشته نباشد و يا اگر گرفتار شوند مدركى در دادگاه براى اعمال خلاف آنها به دست قضات نيفتد. با اين حال چگونه ممكن است انسان ايمان به خدايى داشته باشد كه از رگ قلب يا رگ گردنش به او نزديكتر است و در همه جا فرشتگان الهى مراقب اعمال او هستند و همه را ثبت و ضبط مى كنند.

به علاوه دادگاه قيامت قطعى و يقينى است. چگونه ايمان به اين امور با آلودگى به ظلم و گناه مى سازد؟ مرحوم علامه مجلسى در حديثى از اميرمؤمنان نقل مى كند كه ضمن خطبه مفصلى معروف به خطبه «ديباج» فرمود: «وَأفيضُوا في ذِكْرِ اللهِ جَلَّ ذِكْرُهُ فَإنَّهُ أحْسَنُ الذِّكْرِ وَهُوَ أمانٌ مِنَ النِّفاقِ وَبَرائَةٌ مِنَ النّارِ وَتَذْكيرٌ لِصاحِبِهِ عِنْدَ كُلِّ خَيْر يَقْسِمُهُ اللهُ جَلَّ وَعَزَّ وَلَهُ دَوِىٌّ تَحْتَ الْعَرْشِ، بشتابيد به سوى ذكر خداى متعال كه بهترين ذكر است و انسان را از نفاق در امان مى دارد و سبب برائت از آتش دوزخ است و نعمت هايى را كه خدا به او مى دهد يادآورى مى كند و اين ذكر صدايى در زير عرش خدا طنين انداز دارد».

در حديثى از پيغمبر اكرم(صلى الله عليه وآله) مى خوانيم: «أكْثِرُوا ذِكْرَ الْمَوْتِ فَإنَّهُ يُمَحِّصُ الذُّنُوبَ وَيَزْهَدُ فِى الدُّنْيا، زياد به ياد مرگ باشيد كه گناهان را محو مى كند و انسان را نسبت به زرق و برق دنيا بى اعتنا مى سازد.

انتهای پیام/



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 12:06 AM

خواب دندان چه تعبیری دارد؟

تعبیر دیدن خواب دندان، به بیان امام صادق (ع) و حضرت یوسف (ع) را در این خبر بخوانید.

خواب داندان چه تعبیری دارد؟به گزارش خبرنگار حوزه قرآن و عترت گروه فرهنگی باشگاه خبرنگاران جوان؛ امام صادق (ع) فرمود: «دربارهخواب دیدن‌ها  بیندیش ، خداوند راست و دروغ آن را با هم در آمیخته ، چرا که اگر همه آن خواب دیدن‌ها، راست باشد، همه انسان‌ها پیامبر خواهند شد، و اگر همه دروغ باشد، بیهوده و بى‌فایده خواهد گردید»

تعبير خواب به روايت امام جعفر صادق (ع)

حضرت امام جعفر صادق (ع) فرمایند: «دیدن دندان‌ها در خواب بر شش وجه است.» اول: اهل بیت خانواده و بستگان، دوم: مال، سوم: منفعت، چهارم: غم و اندوه، پنجم: مصرف (گزند و زیان)، ششم: مفارقت وجدائی از خویشان.

تعبير خواب به روايت یوسف نبی (ع)

يوسف نبي (ع) گويد: «دیدن افتادن دندان یکی از خویشان از او جدا شود.» و یا  «دیدن شکستن دندان بزرگ مصیبت و جدل باشد»

تعبير خواب به روايت محمد بن سیرین

محمد بن سیرین گوید: اگر بیند دندان پیشین او بر کف دستش افتاد یا بر کنار یا  بر زمین افتاد و به خاک آلوده نگردید، دلیل که او فرزندی یا خواهری یا برادری آید، اگر بیند دندان پیشین او بر زمین افتاد و در میان خاک ضایع گردید، دلیل که از این جماعت یکی هلاک شود، یا جدا شود، چنانکه هیچکس از وی نشان ندهد. اگر بیند بعضی از دندان بشکست یا ضایع شد، دلیل که به یکی از ایشان بلا و  آفتی رسد. اگر بیند دندان پیشین او کوفته شد، دلیل که او را با چنان کسان خصومت افتد. اگر بیند یکی از دندان پیشین او کنده شد، دلیل که یکی از این جماعت را سخنی زشت گوید و از وی مفارقت جوید.

اگر بیند دندان‌های پیشین او زیاده شد یا خوب و پاکیزه شد، دلیل که یکی از کسان را خیر و خرمی و زیادی رفعت و منزلت است. اگر بیند در جنب دندان پیشین او دندان زیرین است، دلیل که او دختری آید. اگر بیند جمله دندانهایش بر دندان‌های دیگر، چون تاویل دندان‌های پیشین باید کرد و هر دندانی که تعلق بدان کس دارد. اگر بیند دندان‌های او از آبگینه بود یا از سیم یا از سفال و مانندآن، دلیل که اجل او نزدیک آمده باشد.

اگر بیند که از دل او دندان رسته است، دلیل که زود هلاک شود و بعضی از معبران گویند: افتادن دندان، گذاردن وام است و بعضی گویند، دلیل که زود هلاک شود و بعضی گویند، دلیل بر جنگ و خصومت است.

تعبير خواب به روايت حضرت دانيال(ع)

حضرت دانیال گوید: «دندان به خواب اهل بیت صاحب خواب است و دندان‌های  بالا دلالت کند بر نرینه و دندان زیرین، دلالت کند بر مادینه و دندان پیشین دلالت بر فرزندان و خواهران و برادران کند یا بر مادر و پدر است و دندانهائی که بر جنب آن باشند، دلیل بر عم و فرزندان و عمان کند و دندانهائی که بر جنبِ دندان‌های دیگر است که آن را ثنایا خوانند، دلیل بر مهتر و بزرگ خاندان کند و دندان‌های دیگر، دلیل بر خالان و فرزندان خال کند و دندان‌های پسین، دلیل بر کسی کند که از خویشانِ دور باشد و بعضی از معبران گویند: دندان‌های پیشین و آن چه از جانب دست است، دلیل بر پدر و مادر کند. اگر بیند دندان پیشین او می‌جنبید، دلیل که از این جماعت که وصف کردیم یکی بیمار شود.»

 

 انتهای پیام/



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 12:05 AM

صفحات سایت

تعداد صفحات : 22

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54040
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی