به سایت ما خوش آمدید . امیدوارم لحظات خوشی را درسایت ما سپری نمایید .

خوش آمدید

هر گونه نظر و پیشنهاد و انتقادی داشتید، در قسمت نظرات اعلام کنید.

خلاصه پرسش

در کتب عرفانى و فلسفى قوس نزول و صعود مطرح می‌شود. توضیح فرمایید که مراد چیست؟ و چه فرقى با هم دارند؟

پرسش

در کتب عرفانى و فلسفى قوس نزول و صعود مطرح می‌شود. توضیح فرمایید که مراد چیست؟ و چه فرقى با هم دارند؟

پاسخ اجمالی

حقیقت هستى داراى دو طرف است؛ از یک طرف به فعلیت محض و کمال مطلق می‌رسد و از طرف دیگر به قوه محض و پذیرش صرف منتهى می‌گردد و فاصله بین این دو طرف را مراحل متوسط وجود تشکیل می‌دهد.
نور وجود از مبدأ وجود به مرحله قوه محض نمی‌رسد مگر از طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسط وجود که آن‌را «قوس نزول» می‌خوانند. چنان‌که وجود در مراحل استکمال از مقام پذیرش صرف (هیولى) به مقام قرب واجب الوجود نمی‌رسد مگر از طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسطه وجود که آن‌را «قوس صعود» می‌خوانند.
از این‌رو، سیر حقیقت وجود را به دایره‌اى که مشتمل بر دو قوس نزول و صعود است تشبیه کرده‌اند.
از دیدگاه عرفان در قوس نزول، انسان تمام مراتب به ودیعت گرفته را تا نشأه عنصرى همراه خود می‌آورد و از آن پس در قوس صعود همه آنچه را که در قوس نزول گرفته است شکوفا می‌نماید و به نهایت درجه کمال خویش می‌رسد و با رسیدن به ثبات و قرار، دایره وجود تتمیم می‌گردد و از تمام حدود و تعینات وارسته می‌گردد. چنان‌که پیامبر عظیم الشأن اسلام(ص) به این مقام شامخ نایل آمده و قرآن کریم از آن خبر داده است: «... ثم دنى فتدلى فکان قاب قوسین اوادنى»؛ «سپس نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شد تا آن‌که فاصله او به اندازه فاصله دو کمان یا کمتر بود».
 

پاسخ تفصیلی

قبل از ورود به بحث، باید توضیحى اجمالى از دو قاعده فلسفى «امکان اشرف» و «امکان اخس» داده شود:
«قاعده امکان اشرف» عبارتست از این‌که در تمام مراحل وجود، لازم است ممکن اشرف (موجود ممکنى که از حیث وجودى والاتر و شریف‌تر است) بر ممکن اخس (موجود ممکنى که از حیث رتبه وجودى در مرتبه‌اى پایین‌تر قرار دارد) مقدم باشد. به عبارت دیگر؛ هرگاه ممکن اخس موجود شود ناچار باید پیش از آن ممکن اشرفى موجود شده باشد. مثلاً هنگامى که «نفس» و «عقل» را در نظر بگیریم و با یکدیگر مقایسه کنیم مطمئن خواهیم شد که عقل (جوهرى که ذاتاً و فعلاً مجرد است) برتر از نفس است. در این صورت، اگر به صدور وجود نفس آگاه باشیم به صدور وجود عقل، پیش از آن نیز آگاه خواهیم بود. و قاعده امکان اخس به عکس قاعده امکان اشرف است.
حقیقت هستى، داراى دو طرف است که آنها را «دو حاشیه وجود» می‌نامند. از یک طرف به فعلیت محض و کمال مطلق می‌رسد و از طرف دیگر به قوه محض و پذیرش صرف منتهى می‌گردد. آن طرف که به فعلیت محض و کمال مطلق می‌رسد عبارت است از واجب الوجود که در شدت کمال و فضیلت غیر متناهى و از حیث فعل پایان‌ناپذیر است و طرفى که به قوه محض و پذیرش صرف ختم می‌شود، عبارت است از هیولاى اُولى که در فقدان و قصور کمال، غیر متناهى و در پذیرش فعلیت‌ها، بی‌پایان است. فاصله بین این دو طرف را مراحل متوسط وجود تشکیل می‌دهد. نور وجود از مبدأ وجود به مرحله هیولى که انفعال محض است نمی‌رسد مگر به طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسط وجود که آن‌را «قوس نزول» می‌خوانند. چنانکه وجود در مراحل استکمال از مقام هیولا به مقام قرب واجب الوجود نمی‌رسد مگر به طریق مرور و عبور از جمیع مراحل متوسطه وجود که آن‌را «قوس صعود» می‌خوانند. حال چنانکه بسیارى از موجودات متوسط در قوس نزول بوسیله قاعده امکان اشرف اثبات می‌شوند. بسیارى از موجودات متوسط در قوس صعود نیز به وسیله قاعده امکان اخس اثبات می‌شوند؛ یعنى در قوس نزول با اثبات وجود نفس، وجود عقل نیز به وسیله قاعده امکان اشرف اثبات می‌شود ولى در قوس صعود با قاعده امکان اخس با اثبات عقل، نفس ناطقه ثابت می‌گردد.[1]
قوس نزول و صعود انسان (دیدگاه عرفان): خداى بزرگ می‌فرماید: «به تحقیق که ما انسان را در بهترین حد اعتدال آفریدیم سپس او را به پست‌ترین مراحل بازگرداندیم»[2] و این به حسب «قوس نزولى» است و  دلالت دارد بر آن‌که پیش از عالم طبیعت، براى انسان وجود قبلى بوده چنانکه مقتضاى تحقیق، همین است و از «اعلى علیین» به «اسفل السافلین» بازگرداندن، امکان ندارد مگر آن‌که به منزل‌هایى که در بین راه است عبور کند. پس از «حضرت و احدیت» و «عین ثابت» در علم الهى به «عالم مشیت» تنزل کرده و از عالم مشیت به «عالم عقول و روحانیان» از ملایکه مقربین و از آن عالم به «عالم ملکوت علیا» از نفوس کلیه و از آن به «عالم طبیعت». و عالم طبیعت نیز به مراتبى که دارد تا پست‌ترین مراتب آن که عبارت از عالم هیولى است و آن نخستین زمین است و به اعتبارى «زمین سابق» و «طبیعت نازله» است و این آخرین درجه نزول انسان است. سپس شروع به سیر کردن می‌نماید و به تدریج از هیولى که مقبض قوس است تا مقام «دَنى فتدلّى فکان قاب قوسین او ادنى»[3] (سپس نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شد تا آن‌که فاصله او به اندازه  فاصله دو کمان یا کمتر بود) بالا می‌رود. پس انسان کامل همگى و تمامى سلسله وجود است و دایره وجود با او تمام می‌شود و اوست اول و آخر و ظاهر و باطن و اوست کتاب کلى الهى.[4]
«فلاسفه»، مبدأ و منتهاى این دو قوس را به عقل اول که در محدوده «فیض مقدس» است دانسته و عقل اول را مرحله بساطت و اجمال امر واحد الهى[5] می‌دانند و حال آن‌که «اهل معرفت»، تمامیت دایره را در  قوس صعود به وصول به مقام «او اَدنى» می‌دانند، چه این‌که بدایت حرکت و انبعاث فیض را به اسماء ذاتى منتسب می‌گردانند. از این‌رو؛ دو قوس صعود و نزول و محدوده دایره امر الهى و حرکت ایجادى در نزد اهل معرف (عرفان) به مراتب گسترده‌تر و وسیع‌تر از آن چیزى است که در معرض فهم اهل حکمت می‌باشد.
از دیدگاه عرفان مقام انسان کامل به فرموده قرآن: «و پاسى از شب را [از خواب برخیزد] قرآن [و نماز] بخوان. این یک وظیفه اضافى براى توست. امید است پروردگارت تو را به مقامى در خور ستایش (محمود) برانگیزد».[6]
از آن جهت «محمود مطلق» است که همه عالم امکان به دلیل دریافت فیض از آن، حامد آن می‌باشند. صاحب مقام محمود همان کسى است که با گذر از دو قوس نزول و صعود و وصول به مقام «او اَدنى»، عهده‌دار پیوند و اتصال  این دو قوس گشته است. در قوس نزول، انسان تمام مراتب به ودیعت گرفته را تا نشئه عنصرى همراه خود می‌آورد و از آن پس در قوس صعود همه آنچه را که در قوس نزول گرفته است شکوفا می‌نماید.[7]
احمد مرسل که خرد خاک اوست
هر دو جهان بسته فتراک اوست
کنت نبیاً که علم پیش برد
ختم نبوت به محمد صلى الله علیه و آله سپرد
مه که نگین دان زبرجد شده‏ است
خاتم او مهر محمد صلى الله علیه و آله شده است
گوش جهان حلقه کش میم اوست
هر دو جهان تعبیه در کوى اوست
شمع الهى ز دل افروخته
درس ازل تا ابد آموخته
چشمه خورشید که محتاج اوست
نیم هلال از شب معراج اوست
تخته اول که خرد نقش بست
بر در محجوبه احمد نشست
شمسه نه مسند هفت اختران
ختم رسل خاتم پیغمبران[8]
در قرآن کریم آیات دیگرى که قوس نزول و صعود را از آنها می‌توان استفاده نمود، فراوانند، مانند: «کما بَدَاکم تعودون»، چنانکه شما را در اول بیافرید، دیگر بار به سوى او باز آیید.[9] و «کما بَدَأنا اوّل خلق نعیده»، و به حال اول که آفریدیم، بازش گردانیم.[10] و... . از این‌روست که در  دعاى ندبه، خطاب به حجّت خدا در روى زمین و صاحب عصر و زمان(عج) می‌گوییم: «یابن من دنى فتدلّى فکان قاب قوسین او ادنى دُنُواً و اقتراباً من العلىّ الاعلى...»؛ «اى فرزند کسى نزدیک‌تر و نزدیک‌تر شد، پس فاصله او به اندازه دو کمان یا کمتر بود، در قرب و نزدیکى به خداى والاى اعلا».[11]
سخن پیرامون قوس صعود و نزول، فراوان است و در این مجال، به این مقدار بسنده نموده، طالبان و مشتاقان دانش افزون‌تر می‌توانند به کتب مربوط مراجعه نمایند.[12]

 


[1]. ابراهیمى دینانى، غلامحسین، قواعد کلى فلسفى در فلسفه اسلامى، ج 1، ص 30، مؤسسه مطالعات و تحقیقات فرهنگى.

[2]. تین، 4 - 5.

[3]. نجم، 8 - 9.

[4]. خمینى، سید روح ‏الله، شرح دعاى سحر، ص 102، نهضت زنان مسلمان.

[5]. «و ما امرنا الاّ واحدة...»؛ «و نیست امر ما مگر یکى». قمر، 50.

[6]. إسراء، 79.

[7]. جوادى آملى، عبدالله، تحریر تمهید القواعد، ص 566 - 621، الزهراء.

[8]. نظامى.

[9]. اعراف، 29.

[10]. انبیاء، 104.

[11]. محدّث قمى، عباس، مفاتیح الجنان، دعاى ندبه.

[12]. ر. ک: «قرب الهی و اقسام آن»، سؤال 89؛ «راه رسیدن به کمال»، سؤال 216.



ادامه مطلب
چهارشنبه 24 آبان 1396  - 11:33 AM

جستجو

آمار سایت

کل بازدید : 54088
تعداد کل پست ها : 341
تعداد کل نظرات : 0
تاریخ ایجاد بلاگ : دوشنبه 17 مهر 1396 
آخرین بروز رسانی : سه شنبه 8 خرداد 1397 

نویسندگان

مهدی گلشنی

امکانات جانبی