اگر چه دین مبین اسلام همه را به پذیرش توحید الهی فرا می خواند. اما این بدان معنا نیست که همگان را به پذیرش آن مجبور کند، زیرا ایمان و اعتقاد جبر و زور را بر نمی تابد. البته این امر به معنای فراهم آوری فضای مخالفت با اصل دین نیست، زیرا اساس اسلام بر توحید و نفی شرک، استوار است. و از دیدگاه اسلام کسی که دین اسلام را پذیرفته و درخانواده ی دینی رشد و نمود کرده، و بعد از آن یکی از اصول دین را انکار و به مخالفت آن برخیزد و آن را از یک اعتقاد فردی به حیطه ی اجتماعی بکشاند و در برابر دین بایستد و با فتنه انگیزی اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش کند، مرتکب جرمی شده است که مجازات آن را نیز باید تحمل کند.
مجازات مرتد به دلیل جرم و گناه اجتماعى او است نه عقیدهى شخصى وى. از این رو مجازات مرتد شامل کسى که از دین خارج شده، ولى آن را به دیگران ابراز و اظهار نکرده است، نمىشود.
بعبارت دیگر؛ اگر چنین شخصی تمام تلاش خود را در شناخت حق کرده باشد، در ارتداد خود، نزد خدا، معذور است؛ و واقعاً در حیطهى احکام فردى خود مجرم، نیست ، اما اگر در شناخت حق کوتاهى کرده باشد، در حیطهى احکام فردى نیز مجرم است.
اما ارتداد یک جرم فردی نیست از آن جهت که مرتد، حق عمومى مردم را در حفظ روحیهى دینى جامعه مىشکند، و تدین مردمى را که کارشناس در دین نیستند تهدید مىکند.
در صدر اسلام نیز عدهاى از دشمنان اسلام نقشه کشیدند که به ظاهر اسلام بیاورند و سپس مرتد شوند تا با این کار، ایمان مسلمانان را تضعیف کنند.
اسلام براى جلوگیرى از این تهدید، مجازات سنگینى را براى ارتداد قرار داده است، گرچه راه اثبات آن را نیز سخت کرده است، به گونهاى که تنها عدهى محدودى در صدر اسلام به این مجازات محکوم شدند. از این رو، اثر روانى این مجازات بیش از خود آن، توانسته است فضاى سالمى براى عموم مردم فراهم سازد. و بنوعی مجازات مرتد، غیر مسلمانان را ترغیب مىکند که با توجه و دقت بیشترى اسلام را بپذیرند. این مسأله از ایمان سرسرى و سست جلوگیرى مىکند.
اگر چه دین مبین اسلام همه را به پذیرش توحید الهی فرا می خواند. اما این بدان معنا نیست که همگان را به پذیرش آن مجبور کند. زیرا ایمان و اعتقاد جبر و زور را بر نمی تابد[1]. البته این امر به معنای فراهم آوری فضای مخالفت با اصل دین نیست، یعنی اگر کسانی که دین اسلام را پذیرفته و درخانواده های دینی رشد و نمود کرده اند، یکی از اصول دین را انکار و به مخالفت آن برخیزند و آن را از یک اعتقاد فردی به حیطه ی اجتماعی بکشانند و در برابر دین بایستند و با فتنه انگیزی اذهان عمومی را در تشخیص حق و باطل مشوش کنند، مرتکب جرمی شده اند که مجازات آن را نیز باید تحمل کنند.[2]
یعنی مجازات مرتد بخاطر ارتکاب جرم اجتماعی اوست و لو این که چنین شخصی اگر تمام تلاش خود را در شناخت حق کرده باشد، در ارتداد خود، نزد خدا، معذور باشد؛ و واقعاً در حیطهى احکام فردى خود مجرم، نباشد.
براى روشن شدن پاسخ، باید به نکاتی چند در ارتباط با مرتد، تبعات منفی ارتداد، احکام حقوقی ارتداد، فلسفه ی مجازات مرتد و... توجه کرد:
مطلب اول: مرتد کیست؟
مرتد کسى است که از اسلام خارج شده، و کفر را اختیار نماید.[3] خروج از اسلام با انکار اصل دین، یا یکى از اصول دین (توحید، نبوت و معاد) حاصل مىشود، و نیز اگر یکى از ضروریات دین را - که براى همهى مسلمانان روشن و واضح است - به گونهاى که - ملازم با انکار رسالت باشد، و انسان به این ملازمه توجه داشته باشد، باز ارتداد حاصل مىشود.[4]
ارتداد به دو قسم فطرى و ملّى تقسیم مىشود:
مرتد فطرى، کسى است که پدر یا مادرش در هنگام انعقاد نطفهاش مسلمان بودهاند و خودش پس از بلوغ، اظهار اسلام کرده، و سپس از اسلام خارج شده است.[5]
مرتد ملّى کسى است که پدر و مادرش هنگام انعقاد نطفهى او کافر بودهاند، و او پس از بلوغ، اظهار کفر کرده و سپس اسلام آورده، و مجدداً کافر شده است.[6]
مطلب دوم:حکم مرتد در ادیان الهى و مذاهب اسلامى
در فقه شیعه، مرتد داراى برخى از احکام مدنى در باب ارث و زوجیت است که ظاهراً از این احکام سؤال نشده است. حکم جزایى مرتد این است که: مرد مرتد فطرى کشته مىشود و توبهى او نزد قاضى قبول نمىشود. مرد مرتد ملّى نخست دعوت به توبه مىشود، اگر توبه کرد آزاد مىشود، والّا کشته مىشود. زن مرتد، چه فطرى باشد چه ملّى، کشته نمىشود بلکه دعوت به توبه مىشود؛ اگر توبه کرد آزاد مىشود، والّا در زندان باقى مىماند.[7]
در فقه اهل سنت، بنابر رأى مشهور، مرتد - در همهى انواع آن - ابتدا دعوت به توبه مىشود؛ اگر توبه کرد آزاد مىشود، والّا کشته مىشود و فرقى میان ملّى و فطرى و زن و مرد نیست.[8]
ارتداد در ادیان الهى غیر از اسلام نیز جرم و گناه، و مجازات آن مرگ است.[9]
بنابراین مىتوان گفت ارتداد از دیدگاه همهى ادیان و مذاهب جرم و گناه است و مجاز آن (با اختلاف در شرایط) مرگ است.[10]
مطلب سوم: فلسفه مجازات مرتد
براى روشن شدن فلسفهى مجازات مرتد باید به چند نکته توجه کرد:
1- احکام اسلام به دو حیطهى احکام فردى و احکام اجتماعى تقسیم مىشود. احکام اجتماعى بر اساس مصالح اجتماعى وضع مىشوند، و گاه تأمین این مصالح، بخشى از آزادىهاى فردى را محدود مىکند. این نکته در هیچ جامعهاى قابل انکار نیست.
2- شخص مرتد اگر تمام تلاش خود را در شناخت حق کرده باشد، در ارتداد خود، نزد خدا، معذور است؛ و واقعاً در حیطهى احکام فردى خود مجرم، نیست.[11]، اما اگر در شناخت حق کوتاهى کرده باشد، در حیطهى احکام فردى نیز مجرم است.
هرگاه مرتد، ارتداد خود را به جامعه بکشاند، رفتار او در حوزهى احکام اجتماعى قرار مىگیرد و ملاکهاى احکام اجتماعى را پیدا مىکند، و از این دیدگاه مجرم است زیرا:
اولاً: حقوق دیگران را ضایع کرده است، چراکه در اذهان عمومى ایجاد شبهه و شک مىکند و واضح است که ترویج شبهات در افکار عمومى باعث تضعیف روحیهى ایمانى جامعه مىشود؛ و از آنجا که بررسى شبهات در توان متخصصان و دین شناسان است، عامهى مردمِ دیندار - که این توانایى را در خود نمىبینند - حق خود مىدانند که فضاى عمومى جامعه سالم بماند.
ثانیاً: با قطع نظر از این که حفظ روحیهى ایمانى جامعه حق مردم است، اسلام آن را از مصالح اجتماعى مىداند، و لذا به تعطیم شعائر دین ترغیب کرده است.[12] و از شکستن آن نهى کرده است.[13]
نتیجه این که ارتداد شاید از دیدگاه حکم فردى جرم نباشد، ولى از دیدگاه حکم اجتماعى جرم است.
3- با توجه به جرم بودن ارتداد، فلسفهى مجازات آن را در امور زیر مىتوان بیان کرد:
الف) استحقاق مجازات: مجازات مرتد، کیفرى است که تبع اختلال در نظم اخلاقى ایجاد کرده است. هر اندازه اختلال اخلاقى و مذهبى و نیز تضییع حقوق عمومى بیشتر باشد، مجازات باید سنگینتر باشد. روشن است جامعهاى که روحیهى دینى در آن رو به تضعیف برود جامعهاى دور از سعادت واقعى است، هرچند از نظر تکنولوژى پیشرفته باشد، به همین دلیل است که علاوه بر ارتداد، هر عمل دیگرى که اعتقادات و ایمان عمومى را تضعیف کند داراى مجازات سنگین است، از قبیل ناسزا گویى به پیامبر اکرم صلى الله علیه وآله و ائمه اطهار (ع)، زیرا وقتى تقدس این امور در جامعه شکسته شود راه تحریف دین و نابودى آن باز مىشود.
ب) جلوگیرى از ادامهى تبلیغ ارتداد توسط شخص مجرم: مرتد تا زمانى که ارتداد خود را اظهار نکرده است جرم اجتماعى مرتکب نشده است، مجازات سنگینى که از سوى اسلام براى ارتداد تعیین شده است راه تبلیغ ارتداد را مىبندد.
ج) نشان دادن اهمیّت دین در جامعه: هر نظام حقوقى و جزایى با وضع قوانین خود نشان مىدهد که چه امورى براى آن اهمیّت بیشترى دارد. وضع مجازات سنگین براى ارتداد، اهمیّت حفظ روحیهى ایمانى جامعه را مىرساند.
د) ترغیب به تفکر بیشتر در دین، قبل از پذیرش آن: مجازات مرتد، غیر مسلمانان را ترغیب مىکند که با توجه و دقت بیشترى اسلام را بپذیرند. این مسأله از ایمان سرسرى و سست جلوگیرى مىکند.
ه) تخفیف مجازات اخروى: از دیدگاه دین، مجازات دنیوى باعث تخفیف مجازات اخروى مىشود. خداوند متعال، مهربانتر از آن است که انسان را براى یک گناه دو بار مجازات کند. روایات نشانگر این مطلب است که در صدر اسلام این باور که مجازات دنیوى باعث پاک شدن در آخرت مىشود وجود داشته و مجرمان را براى اقامهى حدّ، تشویق به اعتراف گناه مىنموده است.
تذکر: گرچه مجازات دنیوى لااقل باعث تخفیف مجازات اخروى مىشود امّا خداوند راه دیگرى را براى پاک شدن در آخرت، عنایت کرده است و آن توبهى خالص است. اگر گنهکار توبهى خالص کند بدون این که نیازى به مجازات شرعى در دنیا داشته باشد گناه او بخشیده مىشود.
4- احتیاط در قانونگذارى: شاید مواردى که به عنوان فلسفهى مجازات مرتد گفته شد و نیز آنچه که در قرآن کریم در بارهى توطئه اهل کتاب نازل شده است[14] در همهى مصادیق مرتد صادق نباشد یعنى شخص مرتد به هیچ وجه قصد توطئه بر علیه ایمان عمومى نداشته باشد و یا ارتداد او آن آثار منفى را بر ایمان عمومى مردم نداشته باشد، اما باز اسلام مجازات او را تخفیف نداده است. علت این مطلب چیست؟ به عبارت دیگر ممکن است امورى که فلسفهى مجازات مرتد است در یک مورد صادق نباشد، پس چرا اسلام در آن مورد نیز مجازات را جارى مىکند؟
پاسخ این است که: هر قانونگذارى دایرهى موضوع حکم را وسیعتر از فلسفهى آن حکم قرار مىدهد که به آن "احتیاط در قانونگذارى" مىگویند و این به دلیل نکاتى است که فقط به دو نکته از مهمترین آنها اشاره مىکنیم:
الف- گاه قیودى که واقعاً و دقیقاً موضوع را مشخص مىکند به گونهاى نیستند که بتوان تشخیص آن را به عهدهى انسان گذاشت. مثلاً فلسفهى اصلى ممنوعیت پارک اتومبیل در یک خیابان، کنترل وضعیت ترافیک در آن خیابان است و این فلسفه در روزهاى خلوت وجود ندارد اما ادارهى راهنمایى و رانندگى، پارک اتومبیل در آن خیابان را بطور دائم و مستمر ممنوع مىکند چون نمىتواند تشخیص سنگینى ترافیک را به عهدهى مردم بگذارد.
ب- گاه اهمیّت یک حکم چنان زیاد است که قانونگذار از روى احتیاط دایرهى موضوع آن حکم را وسیعتر قرار مىدهد تا یقین کند که حتماً مردم آن حکم را انجام مىدهند. مانند محدودهى غرقگاههاى ارتش، مثلاً یک تأسیسات نظامى که باید از دید مردم به دور باشد با محدودهى غُرق 5 کیلومترى، محرمانه باقى ماند امّا ارتش به تناسب اهمیّت آن تأسیسات، محدودهى غرق را تا چند برابر افزایش مىدهد تا یقین به تأمین هدف پیدا کند.
در قانونگذارى اسلام نیز این دو نکته باعث مىشود خداوند محدودهى موضوع احکام را وسیعتر از موضوع واقعى فلسفهى احکام قرار دهد تا حتماً آن فلسفه تأمین شود.
براى مطالعه بیشتر در زمینهى فلسفهى مجازاتهاى اسلامى:
- ر.ک: فلسفهى حقوق، قدرت اللَّه خسروشاهى - مصطفى دانش پژوه، مؤسسه آموزشى و پژوهشى امام خمینى، ص 222 – 201.
- عدل الهى، شهید مطهرى، انتشارات صدرا.
- نیز ر.ک: به تفسیر آیه "لااکراه فى الدین" در المیزان ج 2، ص 278 و تفسیر نمونه، ج 2، ص 360.
[1] لا اکراه فی الدین، بقره، 256.
[2] برای مطالعه ی بیشتر ر.ک: آشنایی با مذاهب اسلامی(15)، پاسخ و پرسشها از دیدگاه تشیع وتسنن، ص 116-117.
[3] امام خمینى، تحریر الوسیله، ج2، ص 366 - ابن قدامه، المغنى، ج 10، ص 74.
[4] امام خمینى، تحریر الوسیله، ج 1، ص 118.
[5] امام خمینى، تحریر الوسیله، ج 2، ص 336. برخى، اسلام یکى از والدین را در هنگام ولادت شرط مىدانند (خویى، مبانى تکلمة المنهاج، ج 2، ص 451) و برخى دیگر اظهار اسلام بعد از بلوغ را شرط نمىدانند (شهید ثانى، مسالک الافهام، ج 2، ص 451).
[6] امام خمینى، تحریر الوسیله، ج 2، ص 336.
[7] امام خمینى، تحریر الوسیله، ج 2، ص 494.
[8] عبدالرحمن الجزیرى، الفقه على المذاهب الاربعه، ج 5، ص 424. ابو حنیفه مانند شیعیان میان زن و مرد فرق گذاشته است (ابوبکر الکاسانى، بدایع الصنایع، ج 7، ص 135) و حسن بصرى دعوت به توبه را نمىپذیرد (ابن قدامه، المغنى، ج 10، ص 76).
[9] ر.ک: عهد قدیم: سفر توریه مثنى، فصل 13؛ کتاب مقدس، ترجمهى فارسى ولیم گلن، دار السلطنه، لندن، 1856 میلادى، ص 357 - 8؛ الکتاب المقدس، دار المشرق، بیروت، سفر ثنیة الاشتراع، الفصل 13، ص 379 - 80. - عهد جدید سازمان ترجمه تفسیرى کتاب مقدس، تهران، 1357، ص 305 - 6.
[10] البته برخى مجازات مرگ براى ارتداد را حکم تعزیرى مىدانند نه حد؛ و معتقدند تعزیرات تماماً به دست حاکم است و شکل خاصى براى آن در اسلام معین نشده است؛ لذا نمىتوان گفت مجازات ارتداد از دیدگاه اسلام مرگ است. ر.ک: حسینعلى منتظرى، در اسات فى ولایة الفقیه و فقه الدولة الاسلامیة، ج3 ص387. و نیز ر.ک: عیسى ولایى، ارتداد در اسلام، ص 148 - 129.
[11] خداوند متعال فرمود: "لا یکلف اللَّه نفساً الّا وسعها" (بقره ، 286).
[12] حج، 32.
[13] مائده، 2.
[14] آل عمران، 72.