لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ
سه شنبه 14 مهر 1388 1:17 PM
باز اين دل سرگشته
من
ناخودآگاه با خوندن این متن زیبا یاد سوره ی بلد و آیه ای از اون افتادم که خیلی باهاش صفا میکنم .به همین خاطر دوست داشتم شما رو هم تواین صفا شریک کنم و با هم سوره ی بلد رو یه بار دیگه مرور کنیم .
در فضيلت تلاوت اين سوره از پيغمبر اكرم (صلى اللّه عليه و آله و سلّم ) نقل شده كه فرمود: من قراءها اعطاه الله الامن من غضبه يوم القيامة : كسى كه سوره بلد را بخواند خداوند او را از خشم خود در قيامت در امان مى دارد. و در حديثى از امام صادق (عليه السلام ) مى خوانيم : كسى كه در نماز واجب سوره ((لا اقسم بهذا البلد)) را بخواند، در دنيا از صالحان شناخته خواهد شد، و در آخرت از كسانى شناخته مى شود كه در درگاه خداوند مقام و منزلتى دارد، و از دوستان پيامبران و شهدا و صالحين خواهد بود.
لَا أُقْسِمُ بِهَذَا الْبَلَدِ
و اما اون آیه ی جالب و مهم .
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ
براستى كه انسان را در رنج آفريدهايم.
اينكه انسان در دل رنج و سختى آفريده شده، يعنى اینکه كاميابىهاى دنيوى آميخته با رنج و زحمت است. حضرت على عليه السلام مىفرمايد: دنيا خانهاى است كه با سختىها عجين شده است.
آرى انسان از آغاز زندگى حتى از آن لحظه اى كه نطفه او در قرارگاه رحم واقع مى شود، مراحل زيادى از مشكلات و درد و رنجها را طى مى كند تا متولد شود، و بعد از تولد در دوران طفوليت ، و سپس جوانى ، و از همه مشكلتر دوران پيرى ، مواجه به انواع مشقتها و رنجها است ، و اين است طبيعت زندگى دنيا، و انتظار غير آن داشتن اشتباه است .پس چه بهتر که خودمون رو آماده ی هر گونه سختی و رنج کنیم تا در مقابلشون کم نیاریم . حال آیا به خواسته و آرزومون برسیم یا نرسیم . که مهم رفتن است نه رسیدن .
نیشکر بر بند بند خویش خنجر بسته است
تا بدانی هیچ نوشی در جهان بی نیش نیست
ياد آن قصه شيرين افتاد
:
بيستون بود و تمناي دو دوست
.
آزمون بود و
تماشاي دو عشق
.
در زماني که چو کبک ،
خنده ميزد "شيرين
"
تيشه ميزد
"
فرهاد
"!
نه توان گفت به جانبازي فرهاد : افسوس
...
نه توان کرد ز بيدردي
"
شيرين" فرياد
کار "شيرين" به جهان شور برانگيختن است
!
عشق در جان کسي
ريختن است
!
کار فرهاد برآوردن ميل دل دوست
خواه با شاه درافتادن و گستاخ
شدن
خواه با کوه در آويختن است
.
رمز شيريني اين قصه کجاست؟
که نه
تنها شيرين،
بينهايت زيباست
...
آن که آموخت به ما درس محبت ميخواست
:
جان چراغان کني از عشق کسي
به اميدش ببري رنج بسي
...
تب و تابي بودت هر
نفسي
...
به وصالي برسي يا نرسي
.
وَأَنتَ حِلٌّ بِهَذَا الْبَلَدِ
وَوَالِدٍ وَمَا وَلَدَ
لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنسَانَ فِي كَبَدٍ
أَيَحْسَبُ أَن لَّن يَقْدِرَ عَلَيْهِ أَحَدٌ
يَقُولُ أَهْلَكْتُ مَالًا لُّبَدًا
أَيَحْسَبُ أَن لَّمْ يَرَهُ أَحَدٌ
أَلَمْ نَجْعَل لَّهُ عَيْنَيْنِ
وَلِسَانًا وَشَفَتَيْنِ
وَهَدَيْنَاهُ النَّجْدَيْنِ
فَلَا اقْتَحَمَ الْعَقَبَةَ
وَمَا أَدْرَاكَ مَا الْعَقَبَةُ
فَكُّ رَقَبَةٍ
أَوْ إِطْعَامٌ فِي يَوْمٍ ذِي مَسْغَبَةٍ
يَتِيمًا ذَا مَقْرَبَةٍ
أَوْ مِسْكِينًا ذَا مَتْرَبَةٍ
ثُمَّ كَانَ مِنَ الَّذِينَ آمَنُوا وَتَوَاصَوْا بِالصَّبْرِ وَتَوَاصَوْا بِالْمَرْحَمَةِ
أُوْلَئِكَ أَصْحَابُ الْمَيْمَنَةِ
وَالَّذِينَ كَفَرُوا بِآيَاتِنَا هُمْ أَصْحَابُ الْمَشْأَمَةِ
عَلَيْهِمْ نَارٌ مُّؤْصَدَةٌ