در عصر پيامبر(ص)،تنها منطقه مسيحي نشين حجاز بود كه مسيحيان مقيم آن،با پشتيباني هاي كشور هاي مسيحي شاخ و شمال آفريقا و قيصر روم، ادامه حيات مي دادند. پيامبر(ص)براي بزرگان اين منطقه نامه هايي ارسال كرد و آنان را به پذيرش دين اسلام و يا پرداخت جزيه[ماليات ويژه اهل كتاب] فرا خواند. سران مسيحي نجران درباره نامه پيامبر(ص) به مشورت پرداخته و با افراد زيادي در اين باره گفتگو كردند. ولي به خاطر تبليغات و فضاي ويژه مسيحيان در آن منطقه،آنان هيچ يك از پيشنهادهاي رسول خدا(ص) را نپذيرفتند و براي رفع اين معضل،سه تن از بزرگان نجران، يعني:ابو حارثةبن علقمه[اسقف اعظم نجران و نماينده رسمي كليساي روم در حجاز]،عبدالمسيح بن شرحبيل معروف به عاقب[پيشواي اهالي اين منطقه]و اهتم [ياايهم]بن نعمان معروف به سيد[شخصي كهنسال و ريش سفيدو مورد احترام نجرانيان] به همراه ده تن و به روايتي سي تن و به روايتي ديگر شصت تن از مسيحيان نجران عازم مدينه منوره شده تابا رسول خدا(ص) به گفتگو بپر دازندو راه حلي پيدا نمايند. آنان، پس از ورود به مدينه منوره، وارد بر پيامبر خدا(ص)در مسجد النبي شدند،
ولي پيامبر(ص)اعتناي چنداني به آنان ننمود.مسيحيان علت آن را نمي دانستندو به نزد عثمان بن عفان و عبدالرحمن بن عوف كه پيشينه آشنايي با آنان داشته رفتندو علت آن را جويا شدند. ولي آن دو نيز چيزي در اين باره نمي دانستند و آنان را به نزد امام علي بن ابي طالب (ع)راهنمايي كرده برده و از آن حضرت، علت آن را پرسيدند. امام علي(ع) فرمودند: چون شما با لباس هاي فاخر و تزئين كرده و صليب به گردن آويخته وارد مسجد شديد،پيامبر(ص) را از كردارتان ناخوش آمد، بايد لباس هاي خود را تغيير داده و با وضع ساده و بدون هيچ گونه تزيين به زر و زيوري بر آن حضرت وارد شويد، تا مورد استقبال وي قرار گيريد. مسيحيان نجران،بر اساس فرموده حضرت علي(ع)، لباس و ظاهر خود را تغيير داده و با وضع ساده و عادي بر پيامبر(ص)وارد شدندو با آن حضرت به گفتگو پرداختند. پيامبر(ص) با آنان در باره توحيد و شرك، نحوه آفرينش حضرت عيسي (ع)و ارتباط وي با خداي سبحان و باطل دانستن عقايد مسيحيان گفتگو كرد،امّا سران نجران گفتار آن حضرت را نپذيرفته و بر عقايد باطل خويش اصرار ورزيدند. آنان، براي فرار از پذيرش حق،پيشنهاد مباهله دادند. بدين معنا كه دروقت معين، در جايي به عبادت و راز و نياز به در گاه خداوند متعال پردازخته و بر طرف مقابل نفرين كنند تا خداوند متعال، بر دروغ گو و باطل گرا عذابي نازل كرده و او را نابودسازد. در همين زمان بر پيامبر(ص)آيه اي نازل شد و از مباهله بامسيحيان استقبال كرد.[فَمَن حاجَّكَ فيهِ مِن بَعدِ ما جا ئَكَ مِنَ العِلم فَقُل تَعالوا نَدعُ اَبنائَنا وَابنائُكُم...(1)]بنا بر اين، طر فين به مباهله رضايت داده و قرار شد در روز ديگر، در مكاني در بيرون شهر مدينه گرد هم آمده و اقدام به مباهله نمايند. سران نجران،پيش از رسيدن به مكان مباهله به يكديگر گفتند: اگر رسول خدا(ص)با فرماندهان و ياران خود به مباهله آمد،معلوم است كه مقاصد دنيوي دارد و از رسالت و نبوت او خبري نيست و ما بايد با وي مباهله كنيم. اما اگر با فرزندان و اهل بيتش براي اين كار اقدام كرد، دانسته مي شود كه او مقاصد دنيوي ندارد و قصدش هدايت و راهنمايي انسان ها از جهالت و كفر و شرك است. در آن صورت،مباهله كردن با او خطر ناك است و بايد به او ايمان آورد و يا حداقل با وي مصالحه كرد. موعد مقرر فرا رسيد و پيامبر(ص)به همراه دخترش حضرت فاطمه زهرا(س)و دامادش حضرت علي(ع)و دو سبطش حضرت امام حسن (ع)و حضرت ابا عبدالله الحسين(ع)از مدينه حركت كرد و به جايگاه مقرر رفت. مسلمانان مدينه نيز آن حضرت را مشايعت كرده و با ذكر صلوات،سلام و تكبير،آنان را همراهي مي نمودند. مسيحيان نجران، زود تر از پيامبر(ص) در مكان مقرر اجتماع كردند. آنان همين كه ديدند پيامبر(ص) نزديكترين اقربا و اهل بيت ويژه خويش را براي مباهله آورد،احساس خطر كرده و از مبارزه و مباهله با آن حضرت منصرف شدند و منظره زيبا و نور بخش حضور پيامبر(ص)به همراه امام علي(ع)و فاطمه زهرا(س)و حسنين(ع)،آنان را مات و مبهوت كرد. به ناچار از مباهله سر باز زده و به آن حضرت پيشنهاد مصالحه دادند. بدين ترتيب. در برابر عظمت و حقانيت دين مبين اسلام سر فرود آورده و به يكي از پيشنهاد پيامبر(ص)،يعني پرداخت جزيه و كمك به مسلمانان در جنگ با دشمنان اسلام، رضايت دادند و صلحنامه اي دراين باب تحرير كرده و طرفين امضا نمودند. اين واقعه، علاوه بر اين كه يكي از معجزات بزرگ پيامبر(ص)است،دليل روشني بر حقانيت و معصوميت خاندان پاك رسول خدا(ص)يعني حضرت علي، حضرت فاطمه ،امام حسن و امام حسين[صلوات الله عليهم اجمعين]مي باشد.(2) شايان ذكر است كه برخي از تاريخ نگاران و سيره نويسان،مباهله را در ذي حجه سال دهم برشمردند ،ولي با توجه به اينكه پيامبر(ص) پس از مباهله،حضرت علي(ع)را به يمن اعزام نمود و اعزام آن حضرت در رمضان سال دهم قمري بود، بي ترديد بايد رويداد مباهله در ذي حجّه سال نهم قمري باشد،نه در دهم. 1- سوره آل عمران[3]، آيه 61 2- نك :مسار الشيعه [شيخ مفيد]،ص22 ؛ الارشاد[شيخ مفيد]، ص151 ؛ الاقبال بالاعمال الحسنة[سيدبن طاووس]،ج2، ص310؛ تاريخ ابن خلدون، ج1،ص451 ؛ زندگاني چهارده معصوم ترجمه اعلام الوري [علامه طبرسي]،ص190 ؛ منتهي الآمال[شيخ عباس قمي]، ج1،ص93 و فرازهايي از تاريخ پيامبر اسلام(ص)[جعفر سبحاني]،ص495