☆◇☆ قامت دین، در آینه غدیر تماشایی شد ... ☆◇☆
لحظه های معصوم عشق، بر شنزارهای تشنه حجاز باریده است.
صحرای سوزان شوق است و بر مأذنه های امروز، پیغام تازه نور روییده است.
همراه با کاروان سرنوشت، حادثه ای سپید، زیر آفتاب می ایستد.
ازدحام قافله نیاز را غزلستانِ «حجة الوداع» به خوبی سروده است:
ناگاه دست های غدیر، به تکبیر بالا رفت و دل ها به بشارتی بارانی فراخوانده شدند.
گویا همه ملکوت، تذهیبی بوده است برای نگارش خطِ نورانیِ «مَنْ کُنْتُ مَوْلاهُ... .»
زمان، دوست داشتنی تر پیش رفت و برکه آن حوالی کوچک شد در برابر
حریقی از محبت که در دل عشاق افتاد.
شادی جهان به تکثیر رسید و تجلی رشیدترین
قامت دین، در آینه غدیر تماشایی شد.
[ جمعه 10 مهر 1394 ] [ 8:13 PM ] [ فرناز ]