خودشان كه بخواهند
سال 74 بود كه با بچه ها در منطقه كار مى كرديم. بيل مكانيكى را مقدارى از جاده خارج كرديم تا به آن طرفتر برويم ولى دستگاه خاموش شد. هر كارى كرديم، راه نيفتاد. گفتم حتماً گازوئيل تمام كرده. رفتيم كه از مقر گازوئيل بياوريم، در حالى كه ما رفته بوديم راننده دستگاه را كار مى اندازد و مى گويد كه با بيل آن دو سه تا بزنم تا بچه ها بيايند و همان جا را كه دستگاه مانده بود،مى كند. در همان اولين بيل پيكر يك شهيد نمايان مى شود.