📕📗📘 مرجع شعر📘📗📕

اشعار شعرا را در این وبلاگ دنبال کنید

صفحه اصلی بلاگ راسخون فروشگاه راسخون تماس با من

غزلیات بهار - شمارهٔ ۵۱

 

 

 

 

 

 

بازآمد آن ترک ختا کز بیقراران کین کشد

یارب مبادا کز خطا خط بر من مسکین کشد

دلدادگان از هر طرف برگرد او بربسته صف

بگرفته دامانش به کف گه آن کشد گه این کشد

گر جان به کف باید نهاد این بندهٔ مسکین نهد

ور بار غم باید کشید این خاطر غمگین کشد

گر باغبان گل پرورد کز وی زمانی برخورد

یا زحمت کانون برد یا محنت تشرین کشد

ای بلبل شیرین‌زبان به گر نبندی آشیان

درگلشنی کش‌ باغبان‌ صد منت از گلچین کشد

خسرو نداند از گدا رندی که در ویرانه‌ای

برکف می گلگون نهد در بر بتی شیرین کشد

جانا کشد جان بهار اندر شکنج زلف تو

زنجی که نالان صعوه‌ای‌از چنگل‌شاهین کشد

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بهار - شمارهٔ ۵۲

 

 

 

 

 

 

شمارهٔ ۵۱

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بهار - شمارهٔ ۵۳

 

 

 

 

 

 

 

نسیم صبحدم ازکوهپایه باز آمد

درخت سرو ز شادی به اهتزاز آمد

بیاکه طرهٔ سنبل زشوق گشت پریش

بیا که دیدهٔ نرگس به راه باز آمد

به یاد حضرت زردشت جام باده بنومن

که جشن حضرت جمشید جم فراز آمد

تو ناز می کن‌ و دل‌ می‌شکاف‌ و رخ می‌تاب

که پیش ناز توام نوبت نیاز آمد

ببین که از در فرغانه می‌وزد امروز

همان نسیم که دوش از ره حجاز آمد

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بهار - شمارهٔ ۵۴

 

 

 

 

 

 

 

راستی روی نکویش به گلستان ماند

خط و خالش به گل‌و سبزه وریحان ماند

نه همینش دو رخ تازه بود، چون گل سرخ

که دهانش به یکی غنچهٔ خندان ماند

دستگاهی که در آنجا نبود حوروشی

گر همه باغ بهشت است به زندان ماند

چکنم گر به غمت شهره نباشم درشهر

عشق در دل نتوان گفت که پنهان ماند

تجربت شدکه ز هجران نتوان رست به صبر

زان که دردیست صبوری که به درمان ماند

هرکه‌را نیست به دل عشق و به سر سودایی

حیوانی است منافق که به انسان ماند

نه عجب گر بچکد خون دل از چشم بهار

پیش آن غمزهٔ خونین که به پیکان ماند

خطه دلکش بجنورد بهشتی است دربغ

کز خراسان بود و هم به خراسان ماند

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بهار - شمارهٔ ۵۵

 

 

 

 

 

 

 

آن خط سبز بین که چه زببا نوشته‌اند

گویی خط از عبیر به دیبا نوشته‌اند

در معنی لب تو ز شنگرف نقطه‌ای

برگل نهاده شرح به بالا نوشته‌اند

یا نسختی ز مهر گیا ثبت کرده‌اند

یا سر خطی بحون دل ما نوشته‌اند

یا با خط غبار به گرد عقیق تر

رمزی ز زنده کردن موتی نوشته‌اند

شرحی ز نوشداروی کاوس داده‌اند

رازی ز معجزات مسیحا نوشته‌اند

آیات حسن مطلق و اسرار عشق پاک

با لاجورد بر گل رعنا نوشته‌اند

جز عشق‌، صانعی نبود در جهان «‌بهار»

بیهوده گفته‌اند جز این یا نوشته‌اند

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بهار - شمارهٔ ۵۶

 

 

 

 

 

 

 

دعوی چه کنی داعیه‌داران همه رفتند

شو بار سفر بند که یاران همه رفتند

آن گرد شتابنده که در دامن صحراست

گوید چه نشینی که سواران همه رفتند

داغ است دل لاله و نیلی است بر سرو

کز باغ جهان لاله‌عذاران همه رفتند

گر نادره معدوم شود هیچ عجب نیست

کزکاخ هنر نادره کاران همه رفتند

افسوس که افسانه‌سرایان همه خفتند

اندوه که اندوه گساران همه رفتند

فریاد که گنجینه‌طرازان معانی

گنجینه نهادند به ماران‌، همه رفتند

یک مرغ گرفتار در این گلشن ویران

تنها به قفس ماند و هزاران همه رفتند

خون بار بهار از مژه در فرقت احباب

کز پیش تو چون ابر بهاران همه رفتند

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بهار - شمارهٔ ۵۷

 

 

 

 

 

 

 

دلفریبان که به روسیه ی جان جا دارند

مستبدانه چرا قصد دل ما دارند

دلبران خودسر و هرجایی و روسی‌ صفتند

ورنه در خانهٔ غیر از چه سبب جا دارند

گاه لطف‌است و خوشی گاه‌عتابست و خطاب

تا چه از این همه پلتیک تقاضا دارند

خوبرویان اروپا ز چه در مردن ما

حیله سازندگر اعجاز مسیحا دارند

گرچه در قاعده حسن و سیاسات جمال

مسلک آنست که خوبان اروپا دارند

عاشقان را سر آزادی و استقلال است

کی ز پلتیک سر زلف تو پروا دارند

صف مژگان تو را دست سیاسی است دراز

با نفوذی که به معموره ی دل‌ها دارند

دل مسکین من از قرض یکی بوسه گذشت

با شروطی که لبان تو مهیا دارند

به چه قانون‌، سپه ناز تو ای ترک‌پسر

در حدود دل یاران سر یغما دارند

این چه صلحی است که در داخلهٔ کشور دل

خیل قزّاق اشارات تو مٱوا دارند

به کمیسیون عرایض چکنم شکوه ز تو

که همه حال من بیدل شیدا دارند

ما به توضیح دو چشمان تو قانع نشویم

زان که با خارجیان الفت و نجوا دارند

در پناه سر زلف تو بهارستانی است

که در او هیئت دل مجلس شوری دارند

رازداران تو در انجمن سری دل

نطقی از رمز دهان تو تمنا دارند

دل غارت شده در محضر عدلیه عشق

متظلم شد و چشمان تو حاشا دارند

سخن تازه عجب نیست ز طبع تو «‌بهار»

که همه مشرقیان منطق گویا دارند

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بهار - شمارهٔ ۵۸

 

 

 

 

 

 

 

خوبروبان یار را در عین یاری می کشند

دوستداران را به جرم دوستداری می کشند

مرغ وحشی چون نمی‌افتد به دست کودکان

مرغ دستاموزرا با زجر وخواری می کشند

شاهدان دیرجوش از دوستان باوفا

زود سیر آیند و ایشان را به زاری می کشند

دوستان خاص را مانند مرغ خانگی

درعروسی وعزا بررسم جاری می کشند

سر شبانان فی‌المثل گوسالهٔ پا بسته را

در قبال جستن گاو فراری می کشند

تا مگر ازکید بدخواهان دمی ایمن شوند

نیکخواهان را ز فرط خام کاری می کشند

بهر قربان بر سر راه حسودان دو رو

غمگساران را به جای غمسگاری می کشند

چون وزبر و پیل و رخ ازکار افتادند و شاه

ماند بی‌اصحاب با یک زخم کاری می کشند

تجربت‌ها کرده‌ایم ازکار دولت‌ها «‌بهار»

گر نکشتی اختیاری‌، اضطراری می کشند

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بهار - شمارهٔ ۵۹

 

 

 

 

 

 

 

پیوند ببندند بتان لیک نپایند

ور زان که بپایند بگویند و نیایند

وانگه چو بیایند نخندند و ز عشاق

خواهندکه‌شان هیچ‌ نبوسند و نگایند

گویند نباتی را، مردم به دهان در

گیرند، ولی نه بمکند ونه بخایند

این یوسفکان گرچه عزیزند ولیکن

ای کاش که هیچ از شکم مام نزایند

ور زان که بزادند شوند آبله‌رویان

تا زشت شوند و دل مردم نربایند

ور زان که ربودند بمیرند که عشاق

بر جای‌ غزل‌ نوحه بر ایشان‌ بسرایند

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]

غزلیات بهار - شمارهٔ ۶۰

 

 

 

 

 

 

 

میان ابرو و چشم توگیر و داری بود

من این میانه شدم کشته این چه کاری بود

تو بی وفا واجل در قفا و من بیمار

بمردم از غم و جز این چه انتظاری بود

مرا ز حلقه ی عشاق خود نمیراندی

اگر به نزد توام قدر و اعتباری بود

در آفتاب جمال تو زلف شبگردت

دلم ربود و عجب دزد آشکاری بود

به هر کجا که ببستیم باختیم ز جهل

قمار جهل نمودیم و خوش قماری بود

تمدن آتشی افروخت در جهان که بسوخت

زعهد مهر و وفا هرچه یادگاری بود

بنای این مدنیت به باد می‌دادم

اگر به دست من از چرخ اختیاری بود

میئی خوریم به باغی نهان ز چشم رقیب

اگر تو بودی و من بودم و بهاری بود

 

 

 

 

 

 

 

 


ادامه مطلب
[ دوشنبه 24 خرداد 1395  ] [ 5:36 PM ] [ عاشق شعر ] [ نظرات(0) ]
.: تعداد کل صفحات 5 :. 1 2 3 4 5

درباره وبلاگ



نویسندگان

  عاشق شعر

آرشیو ماهانه

فروردین 1395
اردیبهشت 1395
خرداد 1395
تیر 1395
مرداد 1395
شهریور 1395
مهر 1395
آبان 1395
آذر 1395
دی 1395
بهمن 1395
اسفند 1395

آرشیو موضوعی

رضی‌الدین آرتیمانی
ابن حسام خوسفی
ابوسعید ابوالخیر
اسدی توسی
اسعد گرگانی
اقبال لاهوری
امیرخسرو دهلوی
انوری
اوحدی
باباافضل کاشانی
باباطاهر
ملک‌الشعرای بهار
بیدل دهلوی
پروین اعتصامی
جامی
عبدالواسع جبلی
حافظ
خاقانی
خلیل‌الله خلیلی
خواجوی کرمانی
خیام نیشابوری
هاتف اصفهانی
رودکی
صائب تبریزی
سعدی
سلمان ساوجی
سنایی غزنوی
سیف فرغانی
شاه نعمت‌الله
شبستری
شهریار
شیخ بهایی
صائب تبریزی
صبوحی
عبید زاکانی
عراقی
عرفی
عطار
فرخی
فردوسی
فروغی
فیض کاشانی
قاآنی
کسایی
محتشم
مسعود سعد
منوچهری
مولوی
مهستی
ناصرخسرو
نصرالله منشی
نظامی
وحشی
هاتف اصفهانی
هجویری
هلالی

آمار وبلاگ

كل بازديدها : 1114970 نفر
كل نظرات : 1 عدد
كل مطالب : 25576 عدد
آخرین بروز رسانی : یک شنبه 21 شهریور 1395 
تاریخ ایجاد بلاگ : پنج شنبه 30 اردیبهشت 1395 

دیگر امکانات

  • آردوج
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • روغن زیتون
  • زیتون
  • خرید زیتون
  • خرید روغن زیتون
  • مای ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه
  • خرید خانه در ترکیه