غزلیات سلمان - غزل شمارهٔ ۲۵۳
عارفا لعل لبش می میدهد هشیار باش
چشم مستش رهزن خواب است هان! بیدار باش
گر به دین عشق او اقرار داری، عشق او
منکر عقل است و دین، از عقل و دین بیزار مباش
عیسی لطفش دوا میبخشد و جان میدهد
گر تو داری این هوس گه مرده گه بیمار باش