غزلیات عرفی - غزل شمارهٔ ۴۸۲
منم که آب گل و رنگ لاله می طلبم
در این لباس شراب دو ساله می طلبم
شکست جام شرابم ز سنگ توبه، ولی
در این خزان دیت خون لاله می طلبم
ز باده توبه حرام است در شریعت عشق
اگر قبول نداری، رساله می طلبم
متاع ملک شهادت که کیمیای دل است
اگر دعا نفروشد ز ناله می طلبم
تمام طالب ماه اند اهل دیده و من
که زادهٔ آدمیم، شکل هاله می طلبم
چنان به وادی مستی ز خویش گم گشتم
که لب ز باده و دست از پیاله می طلبم
علاج درد تو، عرفی، حکیم نشناسد
که من برون شفا این مقاله می طلبم