چرا قبر حضرت زهرا مخفی است؟
قبر دختر پيغمبر
«و لاى الامور تدفن ليلا بضعة المصطفى و يعفى ثراها»
متاسفانه مزار جاى دختر پيغمبر نيز روشن نيست.از آنچه درباره مرگ او نوشته شد،و كوششى كه در پنهان داشتن اين خبر بكار بردهاند،معلومست كه خانواده پيغمبر در اين باره خالى از نگرانى نبودهاند.اين نگرانى براى چه بوده است؟درست نمىدانم.يك قسمت آن ممكن استبخاطر اجراى وصيت زهرا (ع) باشد.نخواسته است كسانى را كه از آنان ناخشنود بود،در تشييع جنازه،نماز و مراسم دفن او حاضر شوند.اما آثار قبر را چرا از ميان بردهاند؟و يا چرا پس از بخاك سپردن او صورت هفت قبر،يا چهل قبر در گورستان بقيع و يا در خانه او ساختهاند؟چرا اينهمه اصرار در پنهان داشتن مزار او بكار رفته است؟اگر در سال چهلم هجرى فرزندان فاطمه قبر پدر خويش را از ديده مردم پنهان كردند،از بى حرمتى مخالفان مىترسيدند.اما وضع مدينه را در چهل روز يا حداكثر هشت ماه پس از مرگ پيغمبر با وضع كوفه در سال چهلم از هجرت يكسان نمىتوان گرفت.آنها كه بر سر مسائل سياسى و احراز مقام با على (ع) كشمكش داشتند،كسانى نيستند كه در سال يازدهم در مدينه حاضر بودند. و آنانكه در مدينه حاضر بودند،حساب على (ع) را از فاطمه (ع) جدا مىكردند.براى رعايت ظاهر هم كه بوده استبدختر پيغمبر حرمت مىنهادند.و مسلما به قبر او نيز تعرضى نمىكردهاند.نيز نمىتوانيم بگوئيم مرور زمان و يا فراموشى راويان موجب معلوم نبودن موضع مزار زهراست.چه محل قبر دو صحابى پيغمبر در كنار قبر او معين است.قبر فرزندان زهرا را كه در بقيع آرميده استبه تقريب مىتوان روشن ساخت.پس موجب اين پوشيده كارى چيز ديگرى است..همان سببى است كه خود او در جملههائى كه شايد آخرين گفتارهاى او بوده استبر زبان آورد. همان سخنان كه بزنان عيادت كننده گفت:«دنياى شما را دوست نمىدارم و از مردان شما بيزارم»او مىخواست دور از چشم ناسپاسان و حق ناشناسان بخاك رود و حتى نشان او هم دور از چشم آنان باشد.
ابن شهر آشوب نوشته است ابو بكر و عمر بر على (ع) خرده گرفتند كه چرا آنان را رخصت نداد تا بر دختر پيغمبر نماز بخوانند.وى سوگند خورد كه فاطمه چنين وصيت كرده بود و آنان پذيرفتند (1) بارى بر طبق روايتى كه كلينى از احمد بن ابى نصر از حضرت رضا (ع) آورده است:
امام در پاسخ احمد كه از محل قبر فاطمه (ع) پرسيد گفت:او را در خانهاش بخاك سپردند.و چون بنى اميه مسجد را وسعت دادند قبر در مسجد قرار گرفت (2) ابن شهر آشوب از گفته شيخ طوسى نويسد:آنچه درستتر مىنمايد اينكه او را در خانهاش يا در روضه پيغمبر بخاك سپردند (3) .
در مقابل اين روايت،ابن سعد كه در آغاز قرن سوم در گذشته است از عبد الله بن حسن روايت كند:مغيرة بن عبد الرحمان بن حارث بن هشام را در نيم روز گرمى ديدم كه در بقيع ايستاده بود.بدو گفتم:
-ابو هاشم براى چه در اين وقت اينجا ايستادهاى؟
-در انتظار تو بودم!بمن گفتهاند فاطمه (ع) را در اين خانه (خانه عقيل) كه پهلوى خانه جحشيين استبخاك سپردهاند.از تو مىخواهم اين خانه را بخرى تا مرا در آنجا بگور بسپارند!
-بخدا سوگند اين كار را خواهم كرد!
اما فرزندان عقيل آن خانه را نفروختند.عبد الله بن جعفر گفت هيچكس شك ندارد كه قبر فاطمه (ع) در آنجاست (4) .
اگر روايت احمد بن ابى نصر قرينه معارض نداشت پذيرفته مىشد.اما علماى شيعه روايتهائى آوردهاند كه نشان مىدهد دختر پيغمبر را در بقيع بخاك سپردهاند.بعلاوه در ضمن اين روايات آمده است كه براى پنهان داشتن قبر دختر پيغمبر صورت هفت قبر (5) و بروايتى چهل قبر ساختند.و اين قرينهاى است كه قبر در داخل خانه نبوده،زيرا خانه محقر دختر پيغمبر جاى ساختن اين همه صورت قبر را نداشته است.و نيز روايتى در بحار ديده مىشود كه مسلمانان بامداد شبى كه دختر پيغمبر بجوار حق رفت در بقيع فراهم آمدند و در آنجا صورت چهل قبر تازه ديدند (6) .
مجلسى از دلايل الامامه و او باسناد خود روايتى از امام صادق آورده است كه بامداد آن روز مىخواستهاند جنازه دختر پيغمبر را از قبر بيرون آورند و بر آن نماز بخوانند و چون با مخالفت و تهديد سخت على (ع) روبرو شدهاند از اين كار چشم پوشيدهاند (7) .
بهر حال پنهان داشتن قبر دختر پيغمبر ناخشنود بودن او را از كسانى چند نشان مىدهد و پيداست كه او مىخواسته استبا اين كار آن ناخشنودى را آشكار سازد.
پىنوشتها:
1.مناقب ج 1 ص 504.
2.اصول كافى ج 1 ص 461.
3.ج 3 ص 365.
4.طبقات ج 8 ص 20.
5.بحار ص 182.
6.بحار ص 171.
7.بحار ص 171.
ادامه مطلب
شرح شهادت امام رضا(ع)


1)نحوه شهادت امام رضا عليه السلام
در باب شهادت ايشان تقريباً تمام علماي شيعه و عده زيادي از علماي اهل سنت قائلند كه آن حضرت مسموم و شهيد شده اند.
امّا اينكه كيفيت اين عمل چگونه بوده است؟ روايات چندي وجود دارد كه به آنها اشاره مي كنيم. روايتي را شيخ مفيد از عبدا... بن بشير نقل كرده كه عبدا... گفت: مأمون به من دستور داد كه ناخنهاي خود را بلند كنم... سپس مرا خواست و چيزي به من داد كه شبيه تمر هندي بود و به من گفت: اين را به همة دو دست خود بمال... سپس نزد امام رضا ـ عليه السّلام ـ رفت و به من دستور داد كه انار براي ما بياور من اناري چند حاضر كردم و مأمون گفت: با دست خود آن را بفشار، من فشردم و مأمون آن آب انار را با دست خود به حضرت خورانيد و همان سبب مرگ آن حضرت شد و پس از خوردن آن آب انار دو روز بيشتر زنده نماند (شيخ مفيد، همان، ج 2، ص 262ـ261. (
روايت ديگري را شيخ مفيد از محمد بن جهم ذكر كرده كه مي گويد: «حضرت رضا ـ عليه السّلام ـ انگور دوست مي داشت پس قدري انگور براي حضرت تهيه كردند. در حبه هاي آن به مدت چند روز سوزنهاي زهرآلود زدند. سپس آن سوزنها را كشيده و به نزد آن بزرگوار آوردند... آن حضرت از آن انگورهاي زهرآلود بخورد و سبب شهادت ايشان شد»(همان، ص 262. (
روايتي از اباصلت هروي نيز نقل شده كه مي گويد: مأمون امام رضا ـ عليه السّلام ـ را فراخواند و آن حضرت را مجبور كرد از انگور بخورد آن حضرت به واسطه آن انگور مسموم شد».(فضل بن حسن طبرسي، همان، ص 83ـ82. (
2)آيا امام رضا عليه السلام از شهادت خود باخبر بود؟ اگر امام رضا عليه السلام از شهادت خود باخبر بودند چرا براي شهادت اقدام كردند؟
در جواب از اين پرسش توجه به چند امر ضروري است:
يكم. هر چند امامان معصومعليهم السلام از علم غيب برخوردارند و به وقايع گذشته و حوادث حال و آينده آگاهى دارند؛ اما تكليف آنان مانند ساير افراد بشر، بر اساس علم عادى است و علم غيب براى آنان تكليفى به دنبال نمىآورد. به عنوان مثال، امام براساس علم عادى خود، ميوهاى را پيش روى خود مىبيند كه مانعى از خوردن آن نيست و تناول آن جايز است؛ اگر چه براساس علم غيب، از مسموم بودن آن آگاهى دارد. در تأييد اين مطلب دو دليل ذكر شده است:
الف. عمل براساس علم غيب، در برخى از موارد با حكمت بعثت پيامبران و نصب امامان منافات دارد؛ زيرا در اين صورت، جنبه اسوه و الگو بودن خود را از دست خواهند داد و ساير افراد بشر، از وظايف فردى و اصلاحات اجتماعى - به بهانه برخوردار بودن ائمه از علم غيب و عمل بر اساس علم خدادادى - سر بازخواهند زد.
ب. عمل دائمى براساس علم غير عادى، موجب اختلال در امور است؛ زيرا مشيت و اراده غالب خداوند به جريان امور، بر اساس نظام اسباب و مسببات طبيعى و علم عادى نوع بشر تعلق گرفته است. به همين جهت پيامبر و ائمهعليهم السلام براى شفاى بيمارى خود و اطرافيانشان، از علم غيب استفاده نمىكردند. شايد يكى از حكمتهاى ممنوع بودن تمسّك به نجوم، تسخير جن و ...براى غيبگويى و كشف غيرعادى حوادث آينده نيز همين اختلال در امور باشد.(صافى گلپايگانى، معارف دين، ج1، ص121.)
دوّم. هر چند بر طبق روايات فراوان، امامانعليهم السلام نسبت به حوادث گذشته، آينده و حال علم و آگاهى دارند؛(اصول كافى، ج1، «باب ان الائمهعليهم السلام يعلمون علم ماكان و ما يكون ...» و بحارالانوار، ج16،باب 14.) اما از رواياتى ديگر استفاده مىشود كه اين علم به صورت بالفعل نيست بلكه شأنى است؛ يعنى، هرگاه اراده كنند و بخواهند كه چيزى را بدانند، خداوند سبحان آنان را عالم و آگاه خواهد كرد: «اذا اراد الامام ان يعلم شيئاً اعلمه اللَّه ذلك»؛( اصول كافى، ج1، «باب ان الائمه اذا شاؤا ان يعلموا علموا» و بحارالانوار، ج 26، ص 56، 116و117.؛) «هر گاه امام اراده كند كه چيزى را بداند، خداوند او را آگاه خواهد كرد».
پس علم غيب امامعليه السلام شأنى است؛ نه فعلى و براساس همين نكته، ممكن است نسبت به نحوه شهادت خود با همه جزئيات آن، علم نداشته باشد؛ چون اراده نكرده كه بداند.(مظفر، محمد رضا، علم امام، ترجمه و مقدمه على شيروانى، ص73؛) قابل ذكر است مرحوم مظفر اين پاسخ را به عنوان يك احتمال ذكر مىكند، ولى آن را نمىپذيرد.
سوّم. پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله وسلم و امامان معصومعليهم السلام تكاليف و وظايفى مخصوص به خود دارند و به همين جهت، آنان در عين اينكه مىدانستند دشمن در فلان جنگ غلبه خواهد كرد، وظيفه داشتند اقدام كنند و يا با اينكه مىدانستند كارى كه انجام مىدهند، منجر به شهادتشان خواهد شد(مثل خوردن ميوه مسموم و يا رفتن حضرت علىعليه السلام به مسجد كوفه در شب نوزدهم رمضان)، اين كارها را انجام مىدادند. اين اعمال براى آنان، وظيفهاى مخصوص بود؛ مثل نماز شب كه براى رسول اكرمصلى الله عليه وآله واجب و براى ساير مسلمانها، مستحب است.
چهارم؛(علامه طباطبايى، الميزان، ج18، ص194). وى اين را به عنوان يك قول نقل كرده است. برخى از اين موارد (مانند خوردن ميوه زهرآلود به وسيله امام موسى كاظمعليه السلام و يا امام رضاعليه السلام) اجبارى و بدون اختيار بوده است. پس با اينكهمىدانستند به اين وسيله به شهادت خواهند رسيد؛ ولى به وسيله دشمن مجبور به خوردن آن شدند و گزينه ديگرى فرا روى آنان نبود. اين پاسخ اگر چه در جاى خود درست است و شواهد تاريخى بر آن مهر تأييد مىزند؛ اما نمىتواند پاسخى براى همه موارد مورد نظر (مانند نحوه شهادت حضرت علىعليه السلام و امام حسن مجتبىعليه السلام) باشد.
پنجم. پاسخ اساسى به اين سؤال در گرو شناخت چگونگى علم غيب امام است. پاسخهاى پيشين نيز اگر بر اساس مطالب آتى تفسير شود، توجيه صحيحى پيدا خواهد كرد. اين بيان متوقف بر ذكر چند مطلب است:
الف. قضا و «قدر» الهى: قدر به معناى حد و اندازه است و مقصود از قدر الهى، اين است كه خداوند براى هر پديده و مخلوقى، ويژگىهاى وجودى خاصى قرار داده است و تحت تأثير علت يا علل خاصى آن را موجود مىگرداند؛ يعنى، پديد آمدن يك شىء از علت خاص و نيز داشتن اوصاف و ويژگىهاى وجودى خاص، قدر آن شىء و حد و اندازه وجودى آن است. به تعبير ديگر، تقدير الهى، همان نظام علت و معلولى حاكم بر جهان هستى است كه هر پديدهاى، معلول علت خاصى است و قهراً اوصاف و خصوصيات وجودىاش، متناسب و برآمده از همان علت است.
«قضا» به معناى قطعى كردن، فيصله دادن و به انجام رساندن كار است و مقصود از قضاى الهى، اين است كه خداوند به هر پديدهاى - با تحقق علت تامهاش - ضرورت وجود اعطا كرده است. تحقّق حتمى معلول، به دنبال تحقّق علت تامه، قضاى الهى است. قضا و قدر الهى در حقيقت از شئون خلق و ايجاد خداوند است و مىتوان آن را به صفت خالقيت برگرداند.
ب. علم الهى به قضا و قدر پديدههاى عالم هستى: خداوند از ازل عالم است به اينكه چه پديدهاى با چه اوصاف و ويژگىهايى، تحت تأثير علت تامّهاش موجود است. علم خداوند به پديدههاى هستى، علم با واسطه (علم به صورت آنها) نيست؛ بلكه خود پديدهها با تمام وجودشان نزد او حاضرند. بنابراين علم خداوند، به حقايق عالم هستى، همان گونه كه در متن واقع موجودند، تعلق مىگيرد. علم خداوند، علم حضورى به واقع عينى است. از سوى ديگر چون در مرتبه وجودى خداوند، زمان و مكان معنا ندارد، علم او به پديدههاى عالم هستى، در بستر زمان نيست؛ بلكه گذشته و حال و آينده يك جا و يكسان نزد او حاضر است. اما براى ما كه موجودات زمانى و محصور به زمان هستيم و تحقق عينى حوادث و پديدهها را از دريچه زمان مىنگريم، برخى از حوادث در گذشته بوده و يا در آينده موجود خواهد شد.
بنابراين علم خداوند به مخلوقاتخويش، بدين معنا است كه حقايق و حوادث هستى، همراه با بستر زمانىشان (گذشته، حال و آينده) يكجا نزد او حاضر است. به همين جهت اين علم خداوند، موجب تغيير آنها نيست. علم خداوند، علم به متن واقع و حضور عين واقع، در نزد او است؛ يعنى، علم او به مخلوقات و پديدههاى هستى، به همان صورت كه در متن واقع موجودند، تعلق مىگيرد.
علم خداوند به افعال اختيارى انسان نيز بر همين منوال است؛ يعنى، خداوند از ازل به افعالى كه براساس اراده و اختيار انسان از او صادر مىشود، علم دارد و علم الهى به اين واقعيات عينى - همان گونه كه در خارج موجودند - تعلق مىگيرد و به همين جهت، اين علم به خودى خود موجب جبر يا تغيير واقع عينى (تحقّق فعل اختيارى به دنبال تحقق علت تامهاش) نمىشود.
ج. علم امام: امام علاوه بر علم عادى - كه براى نوع بشر قابل تحصيل است - از علم لدنى و خدادادى (علم غيب) نيز بهرهمند است. امام به حسب علو رتبه وجودىاش، با لطف و اذن الهى به سرچشمه علم الهى متصل است و از حقايق حوادث عالم - همان گونه كه در متن واقع هستند - آگاه مىباشد؛ يعنى، علم غيب امام، از سنخ علم الهى و متصل به آن منبع است. اين دانش، علم به واقع عينى است و معنا ندارد كه منشأ تغيير در حوادث عالم باشد. براساس علم غيب، حقايق حوادث عالم، از جمله افعال اختيارى خود امام، همراه با علت تامهاش - كه علم عادى و اراده از اجزاى اين علت است - نزد او حاضر است و اين حضور، حضور بىواسطه عين معلوم و واقع عينى نزد امام است.
بر اين اساس، امام حقيقت افعال اختيارى خود را مانند خوردن ميوه مسموم از منظرى بالاتر (منظر علم الهى) مىنگرد. به همين جهت از آنجا كه علم غيب امام، تأثيرى در حوادث عالم ندارد - چون به معناى حضور عين وقايع نزد عالم است - امام عكسالعملى نشان نمىدهد و براساس علم عادى خود عمل مىكند و به همين علت، اين علم براى امام تكليفآور نيست؛ چون علمى موجب تكليف است كه مكلّف بتواند براساس آن علم، منشأ تغيير و تأثير باشد.
افزون بر اين، وقتى امام با لطف و اذن خدا به مرتبه اعلاى كمال و علو وجودى مىرسد و با منبع علم الهى تماس مىيابد، در اوج مقام فنا در ذات حق است. او در اين مقام خود را نمىبيند و خود را نمىپسندد. او فقط خدا را مىبيند و تنها مشيت الهى را مىپسندد. در اين مقام، چون اراده و مشيت او را - براساس نظام علت و معلولى و قضا و قدر - در تحقّق حوادث و پديدههاى هستى مىيابد، خواستهاى برخلاف آن ندارد. از ديگر سو، تلاش براى تغيير اين حوادث از جمله شهادت خود، قطع نظر از اينكه تأثيرى ندارد، با مقام فنا و رضا و حب لقاءاللَّه نيز سازگار نيست. با توجّه به اين جواب، ساير پاسخها نيز مىتواند، توجيه درستى پيدا كند.
پاسخ اول - كه ائمهعليهم السلام را مكلف به علم عادى مىدانست؛ نه علم غيب - چنين مستدل و موجه مىشود؛ كه علم غيب امام، از سنخ علم الهى يعنى علم به واقع عينى است؛ همان گونه كه در خارج محقق مىشود. چنين عملى تأثيرى در تغيير حوادث عالم ندارد و به همين دليل تكليفآور نيست.
پاسخ دوم نيز با توجّه به حقيقت علم امام، كامل مىشود. اينكه علم غيب امام، شأنى است - يعنى هرگاه امام اراده كند كه بداند، مىداند - كاملاً درست است؛ اما جاى اين احتمال هست كه ائمهعليهم السلام با علم شأنى، از كيفيت شهادت خود آگاه بودهاند؛ يعنى اراده كردهاند كه بدانند. روايات متعددى، نيز دلالت بر علم ائمهعليهم السلام به شهادتشان دارد.(اصول كافى، ج1، ص258، ح 1-8)
در پاسخ سوم، اگر مقصود از اينكه تكليف ائمهعليهم السلام با ساير افراد بشر متفاوت است، اين باشد كه خداوند دو سنخ تكليف جعل و تشريع كرده است (يك دسته براى پيامبرصلى الله عليه وآله و امام و يك دسته براى ساير افراد بشر)؛ اين سخن نادرست و غير مطابق با واقع است. تكاليف الهى براساس مصالح و مفاسد آن، تشريع شده و همه افراد بشر - از جمله پيامبر و امام - در آن مشتركاند و به جز چند حكم خاص - كه نبى اكرمصلى الله عليه وآله داشتهاند - بقيه احكام يكسان است.
اما اگر مقصود اين باشد كه علم غيب ائمهعليهم السلام به نحوه شهادتشان، برخلاف علوم عادى بشر، تكليف وجوب حفظ جان از خطر و هلاكت را براى آنان به دنبال نمىآورد، پاسخ صحيحى است. اين مسئله در گرو شناخت حقيقت علم الهى آنان است كه در توضيح آن گذشت.
بنابراين علم ائمهعليهم السلام به آينده، از سنخ علوم عادى نيست و اقدام به امورى كه منجر به شهادت آنان مىشود، خود را در هلاكت انداختن نيست. افزون بر اين درجات و كمالاتى براى امامان مقدر شده كه راه رسيدن به آن، از طريق تحمل همين بلاها و مصايب است.براى توضيح بيشتر ر.ك:
1. طباطبايى، سيد محمد حسين، تفسير الميزان، ج18، ص192؛ ج13، ص72و74؛ ج19، ص92؛ ج12، ص144؛ ج 4، ص28؛
2. همو، معنويت تشيع، مقاله علم امام، ص215؛
3. رشاد، محمد حسين، در محضر علامه طباطبايى، ص121.
4. زندگي سياسي هشتمين امام:جعفر مرتضي حسيني.
5. پيشوايان، سيد كاظم ارفع.
6. حضرت رضا(ع)، فضل الله كمپاني.
ادامه مطلب
مرثيه و مداحی شهادت امام علی (ع)(تمام مداحان اهل بیت)
مرثيه و مداحی شهادت امام علی (ع)
(تمام مداحان اهل بیت)
برای دانلود کردن مرثیه ها، روی آیکون کلیک راست نموده
و گزینه ...Save Target As را انتخاب نمایید.
10. احمد واعظی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | مرغ قلبم به هوای نجف |
![]() |
4,735 | 0:05:02 | |
2 | از خالق دادار بپرسید علی کیست؟ |
![]() |
4,278 | 0:04:33 | |
3 | وقت سحرگاه در راه داور |
![]() |
5,903 | 0:06:17 |
11. حاج اسماعیلی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | الا ای شوهر مظلوم و بی کس - روضه |
![]() |
5,681 | 0:06:03 |
12. حاج حسین سازور |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | غریب کوفه شده در شور و زمزمه |
![]() |
3,480 | 0:08:28 | |
2 | مسجد کوفه شده دریای خون |
![]() |
5,577 | 0:13:35 |
15. حاج عبدالرضا هلالی |
|||||
ردیف |
موضوع |
پخش | اجرا |
حجم |
زمان |
1 | حیدر بابا ای شهریار عالم |
![]() |
719 | 0:03:02 |
برای دانلود کردن مرثیه ها، روی آیکون |
ادامه مطلب
نوحه ها و مداحی های حضرت زینب (سلام الله علیها)
ادامه مطلب
نگاهی به زندگینامه حضرت زینب (س)
نگاهی به زندگینامه حضرت زینب (س)
پر رفت و آمدترین خانه «محله بنیهاشم» را آوای شادی و سرور در آغوش گرفته بود، موج شعف و لبخند همراه با انتظار، فضای خانه و محله را پر کرده بود. همه برای ولادت سومین نوه عزیز پیامبر لحظهشماری میکردند، و دل خوش میداشتند که «مولود فاطمه» را در آغوش بفشارند و گل بوسههای محبت را بر گونههای عطر آگینش نثار گردانند.
در پنجم جمادیالاولی سال پنجم هجرت، مطابق با 627 میلادی، دختر فاطمه علیهاالسلام متولد شد. با اين تولد، حضرت فاطمه(ع)، سومین فرزند خود را به دنیا آورد و پدر نیز خود را به زینت «زینب» آراست.
رسم خانواده علی(ع) و زهرا(ع) این بود که نامگذاری نوزاد خود را بهبزرگِ خانواده واگذار میکردند، امّا وقتی این نوزاد زهرا چشم بهجهان گشود، بزرگ خانواده یعنی پیغمبر(ص) در مسافرت بود و آنان چند روزی صبر کردند تا پیامبر از مسافرت آمد و همین که مژده ولادت دختر فاطمه(ع) را شنید، در اولین فرصت به خانه فاطمه(ع) رفت، و نوزاد را طلب نمود و او را در آغوش خود فشرد و بوسهها به گونهاش افکند. و نام کودک را زینب نهاد.
کلمه «زینب» از دو بخش «زین» یعنی زینت و «اَب» یعنی پدر ترکیب یافته است، و زینب یعنی زینت بابا.
وفات و مرقد حضرت
در تاریخ وفات و مدفن حضرت زینب علیهاالسلام اختلاف است. همانطور که در تاریخ ولادت و وفات برخی از ائمه هم اختلاف است. در هر حال به احتمال قوی آن حضرت در پانزدهم رجب سال 62 هجری رحلت نمود و به نقل از کتاب "اخبارالزینبیات" در مصر خانه مسلمة بن مخلد الانصاری دفن گردید. و عده کثیری از مورخین این خبر را قبول دارند.
و گروهی میگویند: زینب مدفون در شام، زینب صغری است؛ چنانچه روی سنگ قبرش ترسیم شده است و زینب کبری در مصر از دنیا رفت.
بنابر اينكه ولادت زينب عليها السلام در سال ششم هجري باشد و تاريخ وفات پيامبر اكرم در سال يازدهم؛ زينب بيش از پنج سال با پيامبر نبوده است و اين مدت زمان، كافي است كه او از اصحاب پيامبر اسلام به شمار آيد. بر اين مبنا كساني كه شرح حال اصحاب پيامبر اسلام را نوشته اند، نام زينب را زينتبخش كتاب خود ساختهاند.
در دامان عطوفت
اين پنج سال فرصتي بود كه زينب عليها السلام از تابش نور وجود پيامبر بهره گيرد و پيامبر رحمت، او را در دامان مهر و عطوفت خود نوازش كند و از جرعههاي معرفت سيراب سازد و حديث صبر و استقامت در دفتر وجودش بنگارد. چرا كه پيامبر بر مصيبت ها و ناگواري هاي مسير زندگي زينب به خوبي واقب بود و مي دانست كه تاب تحمل اين زنجها و حوادث ناگوار را تنها روحي بلند و قلبي چون كوه و دلي سرشار از عشق به خدا خواهد داشت. گويا مصيبت و سختي، با سرنوشت زينب عجين گشته و خداوند صبر و پايداري را در او جلوهگر ساخته است تا اسوه و الگويي براي همه پويندگان راه خدا باشد.
رؤيايي دردناك
زينب مسير پرحادثه و دردناكي را كه در پيش دارد، در همان زمان كودكي در آينه رؤيا مي نگرد و براي جدش پيامبر اكرم بازگو ميكند و پيامبر خدا حوادثي را كه در انتظار اوست تعبير ميكند تا او كه دست پرورده علي و بزرگ شده دامان زهراست، خود را براي رويارويي با اين حوادث مهيا سازد. اين رؤيا را در تاريخ چنين ميخوانيم: ارتحال پيامبر خدا نزديك بود، زينب نزد پيامبر آمد و با زبان كودكانه به پيامبر چنين گفت: «اي رسول خدا! ديشب در خواب ديدم كه باد سختي وزيد كه بر اثر آن دنيا در ظلمت فرو رفت و من از شدت آن باد به اين سو و آن سو ميافتادم؛ تا اينكه به درخت بزرگي پناه بردم، ولي باد آن را ريشه كن كرد و من به زمين افتادم. دوباره به شاخه ديگري از آن درخت پناه بردم كه آن هم دوام نياورد. براي سومين مرتبه به شاخه ديگري روي آوردم، آن شاخه نيز از شدت باد در هم شكست. در آن هنگام به دو شاخه به هم پيوسته ديگر پناه بردم كه ناگاه آن دو شاخه نيز شكست و من از خواب بيدار شدم». پيامبر با شنيدن خواب زينب، بسيار گريست و فرمود: «درختي كه اولين بار به آن پناه بردي جدّ توست كه به زودي از دنيا ميرود. و دو شاخه بعد مادر و پدر تو هستند كه آنها هم از دنيا ميروند و آن دو شاخه به هم پيوسته دو برادرت حسن و حسين هستند كه در مصيبت آنان دنيا تاريك ميگردد».
بقیه در ادامه مطلب...
ادامه مطلب
شهادت على عليه السلام
پیشاپیش سالروز شهادت مولای متقیان علی ع را به همه ی دوستداران حضرت
تسلیت میگویم
امام علی بخاطر ما بخاطر من و تو از خودش و خانواده اش و همه ی
اولادش بخاطر من و تو،بخاطر سعادت و راهنمایی و روشنایی
دل من و تو جون مبارکشون رو دادند
پس کاری نکنیم که این خون ها ضایع بشن
این مطلب هم بطور مفصل شهادت امام عزیز و بزرگوارمون رو
شرح و بازگو کرده امیدوارم از خواب غفلت بیدار بشیم
یا علی
..................
تهدمت و الله اركان الهدى و انطمست اعلام التقى و انفصمت العروة الوثقى قتل ابن عم المصطفى ...
قطام گفت براى مهريه من چه خواهى كرد؟گفت هر چه تو بخواهى!
بقیه بتفضیل در ادامه مطلب...
ادامه مطلب
آيا شب قدر قبل از اسلام نيز وجود داشت؟ و آيا بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله ادامه دارد؟
آيا شب قدر قبل از اسلام نيز وجود داشت؟ و آيا بعد از پيامبرصلى الله عليه وآله ادامه دارد؟
براساس روايتى شب قدر، اختصاص به دوران رسالت پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله ندارد و در زمانهاى گذشته نيز وجود داشته است. مجلسىرحمه الله از امام جوادعليه السلام نقل كرده است: «... لقد خلق الله تعالى ليلة القدر اول ما خلق الدنيا و لقد خلق فيها اول نبى يكون و اول وصى يكون...»؛ بحارالانوار، ج 25، ص 73، روايت 63.؛ «خداوند شب قدر را در آغاز آفرينش جهان آفريد و در آن اولين پيامبر و نخستين وصى را هستى بخشيد...».
از طرف ديگر در حديثى از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله آمده است: «ان الله وهب لامتى ليلة القدر لم يعطها من كان قبلهم»؛ درالمنثور، ج 6، ص 371.؛ «خداوند به امت من شب قدر را بخشيد و احدى از امتهاى پيشين از اين موهبت برخوردار نبودند». جمع اين دو روايت نشان مىدهد كه اصل شب قدر از قبل بوده است؛ ولى فضايل بسيار بالايى به طور ويژه، در آن شب براى امت اسلام قرار داده شده كه در امتهاى پيشين سابقه نداشته است. لذا شب قدر حقيقت و واقعيتى است كه در جهان هستى مقدر شده است.
از سوره مباركه قدر فهميده مىشود كه در هر سال، شبى است به نام «قدر» كه از جهت ارزش و فضيلت برتر از هزار ماه است. در اين شب فرشتگان الهى به همراه بزرگ خويش (روح)، براى هر فرمان و تقديرى كه از سوى خدا براى يك سال مقدر شده است، فرود مىآيند. از احاديثى كه در تفسير اين سوره و تفسير آيات آغازين سوره «دخان» رسيده، فهميده مىشود كه فرشتگان در شب قدر، مقدرات يكساله را به نزد «ولى مطلق زمان» مىآورند و به او عرضه مىدارند و به او تسليم مىكنند. اين واقعيت، همواره بوده است و خواهد بود.
در روزگار پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله، محل نزول فرشتگان در شب قدر، آستان نبى مصطفىصلى الله عليه وآله بوده است و اين امر مورد قبول همگان است. اما نسبت به زمان بعد از آن حضرتصلى الله عليه وآله بايد گفت: شب قدر بعد از پيامبر اكرمصلى الله عليه وآله نيز هست. علاوه بر ظهور آيات قرآن كريم در «سوره قدر» و «سوره دخان»، در روايات نيز اين واقعيت به روشنى ذكر شده است به تفاسير شيعه، مانند مجمع البيان، الميزان و تفسير نمونه مراجعه شود..
رشيد الدين ميبدى (مفسر معروف سنى) مىگويد: «برخى گفتهاند: شب قدر، اختصاص به روزگاران پيامبرصلى الله عليه وآله بود و سپس از ميان رفت. اما چنين نيست؛ زيرا همه اصحاب پيامبر و علماى اسلام معتقدند كه شب قدر تا قيام قيامت باقى است» كشف الاسرار، ج 10، ص 559..
شيخ طبرسى از عالمان شيعى نيز در اين باره، روايتى از ابوذر غفارى نقل مىكند: «به پيامبر خدا گفتم: اى پيامبر! آيا شب قدر و نزول فرشتگان، در آن شب، تنها در زمان پيامبران وجود دارد و چون پيامبران از جهان رفتند، ديگر شب قدرى نيست، پيامبر فرمود: نه بلكه شب قدر، تا قيام قيامت هست» ر.ك: الميزان، ج 20، ص 473..
در اين مقام، از امام جوادعليه السلام تعليمى رسيده كه خلاصه آن در اينجا ذكر مىشود. حضرت فرمود: «خداوند متعال، شب قدر را در ابتداى آفرينش دنيا آفريد، همچنين در آن شب نخستين پيامبر و نخستين وصى را آفريد (وجود آنها را مقدر ساخت). در قضاى الهى چنان گذشت كه در هر سال، شبى باشد كه در آن شب، تفصيل امور و مقدرات يك ساله فرود آيد».
بىشك پيامبران با شب قدر، در ارتباط بودهاند. پس از آنان، بايد حجت خدا وجود داشته باشد؛ زيرا زمين از نخستين روز خلقت خود تا آخر فناى دنيا، بىحجت نخواهد بود. خداوند در شب قدر، مقدرات را به نزد آن كس كه اراده فرموده (وصى و حجت)، فرو مىفرستد. به خدا سوگند! روح و ملائكه در شب قدر، بر آدم نازل شدند و مقدرات امور را نزد او آوردند و او درنگذشت؛ مگر اينكه براى خود وصى و جانشينى تعيين كرد. همه پيامبرانى كه پس از آدم آمدند نيز، بر هر كدام در شب قدر، امر خداوند نازل مىگشت و هر پيامبرى اين مرتبت را به «وصى» خويش مىسپرد... اصول كافى، ج 1، كتاب الحجة، باب فى شأن انا انزلناه فى ليلة اقدر، ح 7، در تنظيم اين نوشتار از مقاله عالمانه استاد محمد رضا حكيمى سود جستهايم. نشريه كيهان 7/10/78..
ادامه مطلب
فضیلت های شب قدر

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ
إِنَّا أَنْزَلْناهُ فِی لَیْلَةِ الْقَدْرِ (۱)
وَ ما أَدْراکَ ما لَیْلَةُ الْقَدْرِ (۲)
لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ (۳)
تَنَزَّلُ الْمَلائِکَةُ وَ الرُّوحُ فِیها بِإِذْنِ رَبِّهِمْ مِنْ کُلِّ أَمْرٍ (۴)
سَلامٌ هِیَ حَتَّی مَطْلَعِ الْفَجْرِ (۵)
۱. قرآن در آن نازل شده است.
۲. عبادت و احیای آن معادل بیش از هزار ماه است.
۳. خیرات و برکات الهی در آن شب نازل میشود.
۴. رحمت خاص خدا شامل حال بندگان میگردد.
۵. فرشتگان و روح در آن شب نازل میگردند.
شب قدر از شبهای مقدس و متبرک اسلامی است. خداوند در قرآن مجید از آن به بزرگی یاد کرده و سورهای نیز به نام «سوره قدر» نازل فرموده است. در تمام سال، شبی به خوبی و فضیلت شب قدر نمیرسد. این شب، شب نزول قرآن، شب فرود آمدن ملائکه و روح نیز نام گرفته است. عبادت در شب قدر برتر از عبادت هزار ماه است. در این شب، مقدرات یک سال انسانها و روزیها، عمرها و امور دیگر مشخص میشود. ملائکه در این شب بر زمین فرود میآیند، نزد امام زمان(عج) میروند و آنچه را برای بندگان مقدر شده بر ایشان عرضه میدارند. شبزندهداری و تلاوت قرآن و مناجات و عبادت در این شب، بسیار توصیه و تأکید شده است.
عظمت و فضیلت این شب بر سایر شبها را از این امور میتوان به دست آورد:
۱) آمرزش گناهان: پیامبر خدا(ص) در تفسیر سوره «قدر» فرمودند:۲) قلب رمضان: امام صادق(ع) فرمودند:
۳) نزول قرآن: طبق روایات، مجموع قرآن در شب قدر دفعی و یکباره بر پیامبر (ص) نازل شده است. این نزول دفعی و یکباره قرآن است، اما نزول تدریجی قرآن طی 23 سال دوران نبوت پیامبر گرامی(ص) به صورت الفاظ نازل شده است.
۴) برتر از هزار ماه: نزول همهی ملائکه و روح در شب قدر بر زمین و سلام دادن بر بندگان خدا نشانه شرافت آن بر هزار ماه است. امام باقر(ع) فرمودند:
فرصت شب قدر را غنیمت بدانیم
شب قدر فرصتی است زرین و طلایی برای شستشوی آینه دل. این شب بهترین فرصت است تا خوبیها را جایگزین بدیها، صلح و صفا را جایگزین اختلاف و تفرقه، احسان و نیکی را جایگزین ظلم و ستم، احسان به والدین را جایگزین عاق والدین و صله رحم را جایگزین قطع رحم نماییم. نیکو و شایسته است با صدقات قدمی در جهت آبادانی خانه آخرت برداریم و با اعمال نیک و خیر، ثواب دو چندان ببریم.در شب قدر که شبزندهداری میکنیم، خداوند نام ما را در گروه نیکبختان ثبت میکند و آتش جهنم را بر ما حرام میسازد. آیا توفیقی بالاتر از این هست که آتش جهنم بر ما حرام شود و به خدا نزدیکتر شویم؟
دعاهای شبهای رمضان مجموعهای است روشنیبخش که با تکرار تلاوت آنها، آموزشهای آنها به صورت هدفهایی برای ما در میآیند. پس هنگام خواندن این ادعیه شایسته و بهتر است مفهوم آنها را نیز همواره مدنظر داشته باشیم و با تلاش و کوشش به سوی این هدفهای مطرحشده در دعاها گام برداریم.
ادامه مطلب
شب قدر
يحيى بن علاء گويد: ((حضرت صادق (عليه السلام ) سخت بيمار بود، دستور داد او را به مسجد رسول خدا (صلى الله عليه و آله و سلم ) بردند. آنجا تا صبح شب بيست و سوم ماه رمضان بيتوته كرد.))(82)
براى انسان مومن ، سزاوار نيست تا در شبى كه آسمانيان ميهمان او شده اند، حجاب غفلت به روى خويش اندازد و خود را از همنشينى با آنها محروم سازد؛ لذا مستحب است ، آن شب را تا صبحگاهان شب زنده دارى نمايد و اين خود نوعى مبارزه با خمودگى و سستى و خواب سنگينى است كه انسان را از هدف هاى عالى اش باز مى دارد و از همه مهم تر اين كه طريق شكستن شب و خاتمه دادن به حاكميت ظلمت را به ما مى آموزد و آدمى را به مقام ((محمود)) مى رساند.
|
|
|
|
|
3. شناخت شاءن قرآن
4. تلاوت قرآن
چه لذت بخش است كه در شب نزول قرآن ، كنار چشمه سار كلام وحى خاضعانه بنشينيم و دل و قلب تشنه را از آن سيراب نماييم . و چه شيرين و شور آفرين است لحظه فرا رسيدن وقت ديدار و عروج كه مريضان و دردمندان در ساحت قرآن دست نياز بلند مى كنند و زمزمه ((القرآن شفاء)) را سر مى دهند.
شبى كه تلاوت قرآن (هر قدر ميسور باشد) در آن شب ، بهترين ذكر است ، به خصوص تلاوت سوره هاى ((يس ))، ((عنكبوت ))، ((روم ))، ((دخان )).
در تلاوت قرآن ، اولين نكته اى كه لازم است مورد توجه قرار گيرد، الهام گرفتن از آن براى تقويت فكر و انديشه و ايمان و شناخت مبداء و معاد و يافتن راه سعادت و فلاح و قرب الى الله است و دومين نكته ، اهداى ثواب آن به اروح طيبه انبيا و ائمه هدى (عليهم السلام ) و شهدا و صلحا و علما و گذشتگان به خصوص بنيان گذاران مراكز مذهبى كه خود سبب مضاعف شدن ثواب مى گردد و سومين نكته ، رعايت آداب قرائت است .
5. توبه و استغفار
چه فرصتى بهتر از شب قدر براى آشتى كردن با خدا و بازگشت به سوى او، شبى كه مى توان آبرومندان درگاه حق و ملائكه و روح و قرآن را واسطه قرار داد و آن گاه با دلى سرشار از اميد به رحمت و مغفرت ، متوجه رب العالمين شد؛ به حق ، شب قدر، شب توبه و بازگشت به سوى خداست كه :
ان الله يحب التوابين و يحب المتطهرين .(83)
به راستى خدا افرادى را كه پى در پى توبه و استغفار مى كنند و نيز طهارت جويان و پاكى طلبان را دوست دارد.
|
|
|
|
|
|
|
|
در بعضى از اخبار آمده است ، زمانى كه فرد گنهكار از كرده خود پشيمان شد و به سوى خدا بازگشت و گفت :
الهى انا اءساءت . يقول الله تعالى : و انا سترت ؛
خدايا من بد كردم . خداوند متعال مى فرمايد: من آن را پوشاندم .
فيقول : ((الهى انا ندمت ؛ من پشيمان شدم .))
خداوند مى فرمايد:
((و انا قبلت ؛ من هم قبول كردم .))
و مى فرمايد:
ايها الشاب ، اذا تبت ثم نقضت ، فلا تستحى ان ترجع الينا؛
اى جوان ! چنان چه توبه كردى و شكستى ، از اين كه دوباره به سوى ما باز گردى شرمگين مباش .
و اذا انقضت ثانيا، فلا تستحى او يمنعك الحياء ان تاءتينا ثالثا، و اذا انقضت ثالثا، فارجع لينا رابعا...
((هر گاه براى دومين بار توبه خود را شكستى ، شرمگين مباش و مبادا حيا تو را از بازگشت به سوى ما براى سومين بار باز دارد و اگر بار سوم هم توبه خود را شكستى ، باز هم براى چهارمين بار به سوى ما باز گرد.))
فاءنا الجواد الذى لا ابخل ؛
((منم بخشنده اى كه بخل نمى ورزم .))
و انا الحليم الذى لا اعجل ؛
((منم حليم و بردبارى كه عجله نمى كنم .))
و انا الذى استر على المعاصى و اقبل التائبين و اعفو عن الخاطئين و ارحم النادمين و انا ارحم الراحمين ؛
((منم آن كه بر گناهان پرده مى افكنم و توبه كنندگان را مى پذيرم و از خطاكاران در مى گذرم و به پشيمانان رحم مى نمايم و منم ارحم الراحمين .))
من ذا الذى اءتى الى بابنا فرددناه ؛
((چه كسى به درگاه ما آمد و او را رد كرديم ؟))
من ذا الذى ، لجاء الى جانبنا، فطردناه ؛
((چه كسى به ما پناه آورد و ما او را رد كرديم ؟))
من ذا الذى ، تاب الينا و ما قبلناه .
((چه كسى به نزد ما بازگشت كه او را نپذيرفتيم ؟))
من ذا الذى ، طلب منا و ما اعطيناه .
((چه كسى از ما خواهشى كرد كه به او عطا نكرده باشيم ؟))
من ذا الذى استقال (استغفر) من ذنبه فما غفرناه ؛
((چه كسى از ما طلب آمرزش كرد كه ما او را نيامرزيده باشيم ؟))
انا الذى اغفر الذنوب ، و استر العيوب ، و اغيث المكروب ، و ارحم الباكى الندوب و انا علام الغيوب ؛(84)
((منم خدايى كه گناهان را مى آمرزم و عيب ها را مى پوشانم و اندوهناكان را يارى مى رسانم و بر گريه كننده و زارى كننده رحم مى كنم و منم داناى امور آشكار و نهان .))
بقیه به تفضیل در ادامه مطلب....
ادامه مطلب
چرا در شب ضربت حضرت امیرالمومنین هنگام نماز مغرب در مسجد و نماز جماعت حضور نداشتند؟
مرحوم مجلسي به نقل بعضي از مورّخان نوشته است: در آن شب أميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ براي افطار به خانة اُمّکلثوم ـ عليه السّلام ـ رفت، اُمّکلثوم مي گويد: پدرم با يک قرص نان و مقداري نمک افطار کرد، حمد و ثناي خدا را به جا آورد و به نماز ايستاد و پيوسته در حال نماز بود، گاهي از اتاق بيرون ميرفت و به آسمان نگاه ميکرد، سورة «يس» را تا آخر تلاوت کرد، از حرکات أميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ در آن شب بوي شهادت و لقاي پروردگار استشمام ميشد، شب از نيمه گذشت بعد از تجديد وضو و پوشيدن لباس از اتاق بيرون رفت و از منزل خارج شد. اُمّکلثوم اضافه ميکند: با مشاهدة اين حالات به حضور برادرم امام حسن ـ عليه السّلام ـ رفتم و جريان را تعريف کردم، امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ حرکت کرد و قبل از رسيدن أميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ به مسجد جامع کوفه به آن حضرت رسيد و گفت: هنوز ثلثي از شب باقي مانده است، چرا زود از خانه بيرون آمدهايد ؟
حضرت در جواب فرمود: نور ديدگانم، خوابي ديدهام که تعبيرآن شهادت من است. امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ خواست که همراه پدر باشد، حضرت أمير ـ عليه السّلام ـ فرمود: پسرم تو را به حقّي که به گردنت دارم قَسَم ميدهم که به خانه برگرد، امام حسن ـ عليه السّلام ـ به خانه برگشت. أميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ به مسجد رفت، چند رکعت نماز خواند، با رسيدن وقت اذان بالاي مأذنه رفت و با صداي بلند اذان گفت، آنگاه به داخل مسجد بازگشت، خفتگان را که از جملة آنان ابنملجم بود براي اقامة نماز بيدار کرد، سپس به سمت محراب رفت و به نماز ايستاد، همانند عادت هميشگي در نمازهاي فريضه و نافله رکوع و سجده را طول داد ؛ ابنملجم ملعون بلند شد و در مقابل ستوني که امام ـ عليه السّلام ـ در کنار آن مشغول نماز بود، ايستاد، صبر کرد قرائت و رکوع و سجدة اول نماز امام تمام شد، امام ـ عليه السّلام ـ سر از سجده برداشت، در اين هنگام ابنملجم شمشير را کشيد و بر سر آن حضرت زد.
راوي اضافه ميکند: مردمي که در مسجد بودند با شنيدن صداي آن حضرت از هر سو به طرف آن بزرگوار دويدند ؛ امام ـ عليه السّلام ـ را مشاهده کردند در حالي که دستمال خود را روي سر ميبست و خون بر صورت و محاسن او جاري بود و ميفرمود: اين همان وعدهاي است که خدا و رسول ـ صلّي الله عليه و آله ـ دادهاند.
جبرئيل أمين شهادت أميرالمؤمنين ـ عليه السّلام ـ را ميان آسمان و زمين ندا داد.
حسنين ـ عليهما السّلام ـ از منزل بيرون آمده و راه مسجد را در پيش گرفتند، وقتي وارد مسجد شدند جماعتي از مردم ميخواستند حضرت أمير ـ عليه السّلام ـ را سر پا نگه دارند تا نماز صبح را اقامه کند ولي امام ـ عليه السّلام ـ قادر بر ايستادن نبود، {به دستور پدر } امام مجتبي ـ عليه السّلام ـ جلو ايستاد و فريضة صبح را به جاي آورد و أميرالمؤمنين ـ عليهالسّلام ـ نشسته و با اشاره نماز صبح را اقامه کرد.(1)
نکات زير از روايت فوق قابل استفاده است:
1. امام مجتبي ـ عليهالسّلام ـ خواست همراه حضرت باشد ولي در جهت اطاعت از دستور پدر به خانه برگشت. و البته هنوز وقت نماز صبح همه فرا نرسيده بود.
2. به دلايل زير نمازي که ضربة شمشير بر سر امام ـ عليه السّلام ـ اصابت کرد فريضة صبح نبوده است:
الف: امام فرادا (تنها) نماز ميخواند.
ب: در نزديکي محلّ نماز امام کسي نبود و مردم در گوشه و کنار مسجد مشغول نماز بودند و با شنيدن صداي امام ـ ـ عليه السّلام ـ به سوي آن حضرت دويدند.
ج: در عبارت فوقالذکر آمده بود: امام ـ عليه السّلام ـ از مأذنه پائين آمد، خفتگان را بيدار کرد و به جانب محراب رفت و به نماز ايستاد. همانگونه که مي دانيم 2 رکعت نافله نماز صبح قبل از نماز خوانده مي شود.
روشن است که امام ـ عليه السّلام ـ قبل از اقامة نافله به فريضه مشغول نميشود.
بنابراين نمازي که در آن نماز، حضرت علي ـ عليه السّلام ـ ضربت خورده، نافله بوده است نه فريضه ؛
مؤيّد اين کلام فرمايش محدّث قمي(ره) در پاورقي منتهيالآمال است، وي چنين گفته است: آنچه از روايات ميشود آن است که نمازي که حضرت أمير ـ عليه السّلام ـ در آن ضربت زده شده نافلة فجر بود ه است.(2)
بنابراين علّت عدم حضور امام حسن و امام حسين ـ عليهماالسّلام ـ در حين ضربت خوردن پدر در مسجد جامع کوفه، نرسيدن وقت فريضة صبح بوده است، نه اين که براي نماز اول وقت و جماعت اهميّت قائل نباشند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. منتهي الامال، ج1، شيخ عباس قمي.
2. علي در محراب شهادت، تقي بينش.
3. شهادت امام علي(ع)، سيد احمد خاتمي.
4. امام بانگ نماز بر لب شهيد مي شود.
5. شهادت اميرالمومنين: علي زماني.
--------------------------------------------------------------------------------
(1) . مجلسي، محمّدباقر، بحارالأنوار، بيروت، دار احياء التراث العربي، چاپ سوم، 1403 هـ ، ج42 ، صص283 - 276 با تلخيص.
(2) . قمي، عباس، منتهيالآمال، قم، مؤسسه انتشارات هجرت، چاپ سيزدهم، زمستان 1378، ج1، ص 329.
ادامه مطلب