چرا به امام رضا علیه السلام قبله هفتم می گویند؟


نظر به این که هفت مدفن براى معصوین علیهم‏السلام وجود دارد ؛ حرم پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، قبرستان بقیع، نجف، کربلا، کاظمین، سامراء و مشهد. لذا مدفن امام على بن موسى الرضا علیه ‏السلام در میان برخى از مردم، به عنوان «قبله هفتم» شهرت یافته است. البته قبله در اینجا به معنى قبله نماز نیست.
ممکن است مقصود، هفت شهر مقدس یا هفت شهر عشق باشد؛ پس از مکه به عنوان قبیله حقیقى، شهرهاى مدینه، نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و هفتیمن محل، مشهد مقدس مراد است که معصومین علیهم ‏السلام در آن شهرها مدفون اند.

ادامه مطلب


[ جمعه 14 شهریور 1393  ] [ 1:25 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

امام رضا (علیه‏ السلام) در چه جاهایی به سراغ زائرشان می‏آیند؟

امام رضا (علیه‏السلام)، در قیامت به زیارت زائر خود مى‏آید ؛ آنگونه که در روایت بدان اشاره نموده‏اند:
«من زارنی فی غربتی وجبت له زیارتی یوم القیامة؛(1) هرکس در غربت به زیارتم آید، روز قیامت به زیارت او مى‏آیم.»
در فرمایشى دیگر، مکان‏ها و مواقف دستگیرى امام اشاره شده است ؛ حضرت خود به سه جایگاه در آن سرا اشاره مى‏کنند و مى‏فرمایند که «وقت ارائه نامه اعمال»، «صراط» و «میزان» نزد زائر خود مى‏آیم؛ به این روایت بنگرید:
«من زارنی على بعد دارى اتیته یوم القیمة فى ثلاثة مواطن حتّى اخلّصه من اهوالها اذا تطایرت الکتب یمینا و شمالا و عند الصّراط و عند المیزان؛(2) هر که از راه دور به زیارت من آید، در روز قیامت در سه موضع به نزد او آیم که هول و ترس آن مواضع عظیم باشد؛ در وقتى که نامه هاى اعمال پرّان شود و جمعى را که بدست راست آید ناجى باشند، و جمعى را که بدست چپ آید هالک باشند من نامه ایشان را بدست راست ایشان دهم. نزد صراط که جمعى از صراط به جهنم افتند من نگذارم و ایشان را از صراط بگذارنم. در وقتى که اعمال بندگان را به میزان بسنجند در این صورت، ترازوى عمل ایشان را به زیارت خود سنگین کنم و ایشان را با خود به بهشت برم.»
پی نوشت ها:
1) عیون ‏أخبارالرضا(علیه‏السلام) 2 226
2) لوامع صاحبقرانی، ج‏8، ص 554
porseman.org

ادامه مطلب


[ جمعه 14 شهریور 1393  ] [ 1:24 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

مشهورترین کنیه امام رضا (علیه‏ السلام)

مشهورترین کنیه امام رضا (علیه‏ السلام)، ابوالحسن است،(1) و امام کاظم (علیه ‏السلام) فرزند خود را ابوالحسن خطاب مى‏کرد.(2)
کنیه پدر معظم ایشان نیز ابوالحسن بود از این رو در حدیث، در یاد کرد کنیه حضرت، ابوالحسن ثانى مى‏گویند؛(3) زیرا ابوالحسن اول کنیه امام کاظم (علیه‏ السلام) مى‏باشد.
کنیه خاص امام رضا(علیه ‏السلام)، ابومحمد بود. البته ابن شهرآشوب از کنیه ابوعلى نیز یاد مى‏کند(4).
پی نوشت ها :
1) مقاتل الطالبیین، ص 453؛ المنتظم،ج‏10،ص‏120 .
2) بحارالأنوار، ج 49،ص 4.
3) رجال الطوسى، ص 339؛ طریحى، مجمع البحرین، ج‏5، ص 479
4) المناقب، ج 4، ص 367
porseman.org

ادامه مطلب


[ جمعه 14 شهریور 1393  ] [ 1:22 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

دسیسه ابن ملجم

به راستي تاريخ اسلام پر است از وقايع تلخي كه باور كردن آن براي كساني كه از فاصله اي دور به مطالعه آن مي پردازند، بسيار غيرقابل باور و سخت مي رسد، داستان قاتل اميرالمؤمنين(ع) هم يكي از اين وقايع است، درك اين كه كسي كه عمري را در راه و مسير امام خود طي كند و حتي در اين مسير شمشير بزند و از جان خود مايه بگذارد ولي در نهايت امر از ولايت چنان فاصله بگيرد كه برعليه او شمشير زهرآكين بكشد شايد براي ما سخت باشد، اما دانستن اين وقايع از آن جهت كه تلنگري براي ما باشد تا هيچ گاه نسبت به عاقبت به خيري خود مطمئن نشويم مي تواند مفيد فايده واقع گردد، ازسوي ديگر فهم اين كه چه چيز باعث مي شود تا از راه فاصله بگيريم نيز مي تواند ما را درثبات قدم درمسير حق ياري نمايد در يادداشت پيش رو مطالبي متفاوت را از صعود و نزول ابن ملجم مرادي مي خوانيم.

از ابن ملجم مرادي و خط و ربط هايش چند مطلب مشترك در همه منابع به چشم مي خورد. كه مهمترين شان را اينطور ذكر كرده اند:
با شروع خلافت حضرت على(ع) حبيب بن منتجب حاكم يمن بود. حضرت نامه اى براى ابقاء او و بيعت گرفتنش از مردم يمن نوشت. حبيب ده نفر نماينده از شايستگان اهالى يمن را به سرپرستى عبدالرحمن بن ملجم مرادى به كوفه فرستاد. پس از ورود، ابن ملجم عرض تبريك مفصلى ايراد كرد تا رسيد به اينجا كه: تو اميرالمؤمنين و وصىّ رسول خدا و وارث علوم او هستى. خداوند لعنت كند كسى را كه انكار حق تو را بكند. و سه بيت شعر نيز گفت كه مضمونش اين است: با تمام قوا و مردان زيرك در اجراي فرمانت حاضريم. حضرت فرمود: نامت چيست؟ عرض كرد: عبدالرحمن پسر ملجم مرادى.
حضرت فرمود انّاللّه و انّااليه راجعون و به او نگاه مى كرد و دست بر دست مى زد و استرجاع مى نمود و مى فرمود تو مرادى هستى. پس از آنكه هيئت يمنى بيعت كردند، حضرت، ابن ملجم را دو مرتبه ديگر خواست و از او بيعت گرفت و اين عمل 3 بار تكرار شد. عرض كرد يا على چرا با من اينطور معامله مي كنى؟ فرمود زيرا مى بينم تو بيعت را ناديده خواهى گرفت و پيمان را خواهى شكست. عرض كرد دل من مملو از محبت توست، دوست دارم در ركابت شمشير زنم. حضرت لبخند زد و سئوالاتى نيز نمود و فرمود بالاخره تو قاتل من خواهى بود. ابن ملجم گفت اگر مرا چنين فكر مى كنى تبعيدم كن حضرت فرمود به همراه هيئت يمنى به يمن برگرد. ولى پس از سه روز ابن ملجم مريض شد و همراهانش رفتند و او ماند. حضرت به پرستارى ابن ملجم پرداخت و به دست خود دوا و غذا به وى مى خورانيد تا خوب شد از اين پس ملازم ركاب حضرت بود و اين بزرگوار او را به منزل مى برد و پول به وى مرحمت مى كرد و همواره مى فرمود من زندگانى او را مى خواهم ولى او قتل مرا مى خواهد. ابن ملجم گفت يا على اگر چنين است مرا بكش. فرمود قصاص قبل از جنايت نمى شود.
ابن ملجم در جنگ جمل در سپاه امام قرار گرفت و جنگيد، همچنين وي در جنگ صفين نيز از سپاهيان امام بود.
پيدايش فرقه خوارج كه به ظاهر در جنگ صفّين شكل گرفت، زخم تازه اى بر پيكر جامعه اسلامى بود. اين گروه متعصب و پرخاشگر كه نقاب تقوا و ديندارى بر چهره داشت، با عقايد و باورهاى عجيب و دور از منطق، همواره براى حكومت نو پاى امام على عليه‏ السلام دردسرساز بودند و با فتنه‏ انگيزى‏ هاى پى‏ در پى، مشكلات زيادى بر سر راه حاكميتِ اسلام پديد آوردند؛ على(ع) پيوسته با فرستادن سفيرانى آن ‏ها را دعوت به بازگشت مى‏ نمود، ولى متأسفانه مؤثر نمى‏ افتاد؛ از اين ‏رو چاره‏ اى جز درگيرى با آنان نديد. آنها كه همچنان بر لجاجت و عصيان خود اصرار مى ورزيدند، درنبرد سخت جنگ نهروان، به هلاكت رسيدند.
پس از پايان نبرد نهروان و نابودى خوارج، يكى از اصحاب به گمان اين‏ كه با كشته شدن خوارج، اين جريان و طرز تفكر براى هميشه پايان پذيرفته است، خطاب به امام عليه ‏السلام عرض كرد: «يا اميرالمؤمنين! همه خوارج هلاك شدند»، ولى حضرت در جواب فرمود: «خير، به خدا سوگند! چنين نيست؛ آن‏ ها نطفه‏ هايى در پشت مردان و رحم زنان خواهند بود و هر زمان كه شاخى از آن ‏ها سر بر آورد، قطع خواهد شد تا اين ‏كه سرانجام شان به دزدى و راهزنى پيوند خواهد خورد».
درمورد حضور يا عدم حضور ابن ملجم درجبهه اميرالمؤمنين درجنگ نهروان كه با خوارج صورت گرفت، دو روايت است يكي اينكه وي درجنگ نهروان درجبهه مخالفين اميرالمؤمنين بود و ازهمان جنگ صفين راه خود را از ولايت جدا كرد و ديگري اين كه او بااميرالمؤمنين بود تا پس از پيروزي حضرت علي درجنگ خوارج، و پس از آن تحت تأثير گريه ها و ناراحتي هاي خانواده هاي كشته شدگان خوارج قرار گرفت و احساس كرد شايد او اشتباه مي كند، و پس از مدتي علاقه وعشق او به قطام يكي از خانواده هاي كشته شدگان خوارج منجر شد تا به خاطر او قصد كشتن علي عليه السلام را نيز بكند، دراين مورد چنين نقل شده است:
اميرالمؤمنين عليه السلام در جنگ صفين و واقعه نهروان هنگامي كه از جنگ بازمي گشتند و نزديك كوفه مي رسيدند ابن ملجم جلوتر مي رفت و به مردم خبر پيروزي حضرت را مي داد .وارد كوفه شد تا اينكه به نزديكي خانه ي زني به نام قطام بنت شجنه رسيد. قطام اسامي كساني كه در نهروان كشته شدند را از عبدالرحمن پرسيد. در كشتگان چند نفر از اقوام قطام بودند. قطام بسيار گريه كرد. ابن ملجم به قطام پيشنهاد ازدواج داد و قطام نيز پذيرفت و مهريه خود را كشتن علي بن ابيطالب، سه هزار دينار به همراه يك كنيز و يك غلام برشمرد. ابن ملجم خشمگين شد و قتل علي را گناه بزرگي خواند .قطام هميشه خودش را در برابر ابن ملجم آرايش مي كرد و او را به خود فرامي خواند تا اينكه پذيرفت. [1]
داستاني پس از اين نقل شده است كه گفته شده او با دو تن ديگر از خوارج متعصب؛ (برك ابن عبيدالله تميمي، عمرو بن بكر تميمى) ديدار مي كند و با هم تصميم به قتل معاويه، علي(ع) و عمروعاص مي گيرند وكار خود را فداكاري در راه دين و اسلام مي پندارند.
سحرگاه نوزدهم رمضان سال چهلم هجرى در محراب مسجد كوفه، ابن ملجم با شعار «الحكمُ للّه ‏يا على ‏لا لَكَ»؛ (حكم فقط از آن خداست نه از طرف تو اى على)، شمشيرش را مقابل امام عليه‏ السلام بلند كرد؛ يعنى هنوز بر عقيده خارجى ‏گرى خود باقى بوده است.
اما؛ دراين واقعه عبرت هاي بسياري نهفته است كه مي تواند پند دهنده شيعيان باشد.
اول اين كه هرچند به گواهي تاريخ، ابن ملجم عامل به شهادت رساندن امام بود، اما عامل اصلي حذف امام و ولي خدا از جامعه، يك تفكر بود.
آنكه علي را به شهادت رساند، تفكري بود كه ابن ملجم، تنها يك نماينده ي كوچك آن بود.
تفكري كه منحصر به دوران امام علي نبود. بلكه هم در زمان پيامبر(ص) ريشه هاي آن بچشم مي خورد و هم پس از امام علي در مقاطع مختلف تاريخي متأسفانه نقش غير قابل انكاري در منحرف نمودن بسياري از جريانات اسلامي حتي در دوران معاصر داشته است.
اين تفكر همواره از شدت افراطي گري چهره اي زشت و مطرود از دين را به نمايش گذاشته و بحران آفرين بود است. وافراط يعني آن كه مي خواهد جلوتر از امام خود حركت كند.
تفكري كه در نهايت بي تدبيري، قادر به تمايز ميان دوست و دشمن نيست، اولويت هاي جامعه اسلامي را تشخيص نمي دهد، تنها خود را معيار و ملاك دينداري مي داند و به راحتي برچسب كفر بر ديگران مي زند و آنها را از دايره ي اسلام خارج، و كمر به حذف هر كه غير خود مي بندد و در نهايت حماقت، معادلات سياسي را به نفع دشمنان اسلام تغيير مي دهند.
يكي ديگر از مسايلي كه مي تواند در اين واقعه بسيار عبرت آموز باشد، محل و نقطه انحراف كسي است كه در وصف او گفته اوبودند: و كان يسارع في حوائج أمير المؤمنين (عليه السلام) و خدمته، يعني او در كارهاي حضرت از ديگران سبقت مي گرفت و به ايشان خدمت مي كرد. [2]
و تمامي منابع متفق القولند كه ابن ملجم به فرايض ديني پايبند بوده و اثر سجده بر روي پيشاني اش معلوم بوده است.
اين حادثه و حادثه هايي مشابه اين، منجر مي شود تا كساني كه از آن آگاهي پيدا مي كنند هيچ وقت نسبت به عاقبت به خيري خود اميدوار نگردند و از اين كه درمسير ولايت درحركت اند به خود مغرور نگردند، اما شايد مسأله مهم تر در اين امر نقطه انحراف ابن ملجم باشد، چه امري موجب شد او كه خود را دوستدار علي عليه السلام مي دانست و در ركاب او شمشير زده بود، به جايي برسد كه شمشير زهرآگين بر سر حضرتش فرود آورد و به اين امر افتخار كند؟
براساس روايات مختلف تاريخي به نظر مي رسد كه نقطه انحراف او نيز مي تواند متفاوت باشد، اما اگر اين روايت را معتبر بدانيم (كه بسياري ازعلما نيز بر اين روايت تأكيد دارند.) كه ابن ملجم حتي در واقعه خروج خوارج براميرالمؤمنين وجنگ صفين نيز از ياران او بود، بايد بدانيم كه نقطه انحراف مي تواند خيلي پيچيده تر ازآنچه مي انديشيم و فكرمي كنيم باشد، چنانكه كسي فتنه هاي بزرگي را پشت سرگذارد و در همه امور همراه و همدم حضرت علي باشد، حتي درفتنه خطرناك خوارج كه به بيان حضرت امير حق را باطل آميخته بودند و حقيقتا امر بر بسياري مشتبه شده بود وي درمسيربود و پس ازجنگ حتي بشارت دهنده پيروزي علي عليه السلام بود، چطور شيطان مي تواند براين فرد غلبه كند و نقطه ضعف او را دريابد، براين اساس به نظر مي رسد احساسات وعواطف وي از ناراحتي وعزاداري كشته شدگان خوارج توانست امر را بر او مشتبه كند و در طي زمان او را چنان عوض كند كه به مقابله با حضرت علي به پا خيزد.
آيت الله بهجت در ذيل اين واقعه فرمودند: «هميشه از خدا بخواهيم كه عاقبت ما را ختم به خير كند.»
ايشان مي‌فرمايد كه يك كسي يك عمري پروانۀ امامش مي‌شود آخر سر امامش را مي‌كُشد، اين است كه ابن ملجم مثل پروانه بود براي اميرالمؤمنين، به راستي اين كدام عيب پنهان است كه يك روزي رو مي‌آيد، اين كدام ضعف ايمان است كه يك روزي خودش را نشان مي‌دهد، اين كدام گناه استغفار نشده است كه يك روزي پدر صاحب بچه را در مي‌آورد، اين كدام خوبي غرور يافته است؟
منابع:
فروغ ولايت، آيت الله جعفر سبحاني، نشر صحيفه، قم
تاريخ تحليلي اسلام تا پايان امويان، سيدجعفر شهيدي، مركز نشر دانشگاهي، تهران
زندگاني اميرالمؤمنين، سيد جعفر شهيدي
تتمه في التواريخ الائمه عليهم السلام ص 58

پاورقي
[1] التتمة في تواريخ الأئمة(ع)، العاملي، ص59
[2] تتمه في التواريخ الائمه عليهم السلام ص


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 13 شهریور 1393  ] [ 6:13 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

دیدگاه انجیل و مسیحیان درباره موعود چیست؟

 

نام کتاب مقدّس مسیحیان، انجیل است که به دست چهار نفر جمع آوری شده و به نام نویسندگان آن مشهور گشته است. انجیل کنونی مشتمل بر چهار انجیل متّی، مرقس، لوقا و یوحنا است. اینک، متن برخی از آن بشارت ها را که در انجیل آمده است، می آوریم:
الف: متی
و فوراً بعد از مصیبت آن ایام، آفتاب، تاریک گردد و ماه، نور خود را ندهد و ستارگان از آسمان فرو ریزند و قوت های افلاک، متزلزل گردد. آن گاه علامت پسر انسان در آسمان پدیدار گردد و در آن وقت، جمیع طوایف زمین، سینه زنی کنند و پسر انسان را ببینند که بر ابرهای آسمان، با قوت و جلال عظیمی می آید.(1)

ب: انجیل مرقس
عیسی، خطاب به حواریون گفت: «زنهار کسی شما را گمراه نکند، زیرا که بسیاری به نام من آمده، خواهند گفت که من هستم و بسیاری را گمراه خواهند کرد، امّا چون جنگ ها و اخبار جنگ ها را بشنوید، مضطرب مشوید، زیرا وقوع این حوادث، ضروری است، لیکن انتها، هنوز نیست، زیرا امتی بر امتی و مملکتی بر مملکتی خواهند برخاست و زلزله ها در جای ها، حادث خواهد شد و اغتشاش ها پدید می آید و اینها، ابتدای دردها می باشد، لیکن شما از برای خود احتیاط کنید.
ولی از آن روز و ساعت، غیر از پدر، هیچ کس اطلاع ندارد، نه فرشتگان در آسمان و نه پسر هم.پس بیدار شده و دعا کنید، زیرا نمی دانید آن وقت کی می شود در شام یا نصف شب یا بانگ خروس یا صبح. مبادا ناگهان آمده، شما را خفته یابد.»(2)

ج: انجیل لوقا
و کمرهای خود را ببندید، چراغ های خود را افروخته بدارید. خوشا به حال آن غلامان که آقای ایشان چون آید، ایشان را بیدار یابد. پس شما نیز مستعد باشید، زیرا در ساعتی که گمان نمی برید، پسر انسان می آید.(3)

د. انجیل یوحنا
و بدو قدرت بخشیده است که داوری هم بکند، زیرا پسر انسان است. از این تعجب نکنید، زیرا، ساعتی می آید که در آن، جمع کسانی که در قبورند، آواز او را خواهند شنید و بیرون خواهند آمد.(4)
لازم ذکر است در انجیل و ملحقات آن، هشتاد بار کلمه «پسر انسان» آمده است که فقط سی مورد آن، با حضرت عیسی مسیح قابل تطبیق است امّا پنجاه مورد دیگر، از نجات دهنده ای سخن می گوید که در آخرالزمان و پایان روزگار ظهور خواهد کرد.(5)

پی‌نوشت‌ها:
1. انجیل متی، باب 24.
2. انجیل مرقس، باب 13.
3. انجیل لوقا، باب 12.
4. انجیل یوحنا، باب 5.
5. مستر هاکس آمریکایی، قاموس کتاب مقدّس، به نقل از کتاب ظهور حضرت مهدی(علیه السلام) از دیدگاه اسلام و مذاهب و ملل جهان، نوشته سید اسداللّه هاشمی شهیدی.
منبع: حوزه نت

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 13 شهریور 1393  ] [ 5:21 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا مي دانيد خداوند چه موقع بر خود آفرين گفت؟

 

kahkeshan.JPG
این مطلب در آیه 14 سوره المؤمنون آمده است و توجه شما را به توضیحی در باره این آیه جلب می نماییم :
وَ لَقَدْ خَلَقْنَا الْإِنْسانَ مِنْ سُلالَةٍ مِنْ طِينٍ (12) ثُمَّ جَعَلْناهُ نُطْفَةً فِي قَرارٍ مَكِينٍ (13) ثُمَّ خَلَقْنَا النُّطْفَةَ عَلَقَةً فَخَلَقْنَا الْعَلَقَةَ مُضْغَةً فَخَلَقْنَا الْمُضْغَةَ عِظاماً فَكَسَوْنَا الْعِظامَ لَحْماً ثُمَّ أَنْشَأْناهُ خَلْقاً آخَرَ فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ (14)

بزرگ و پر بركت است خدايى كه بهترين خلق كنندگان است (فَتَبارَكَ اللَّهُ أَحْسَنُ الْخالِقِينَ).

یعنی آفرين بر اين قدرت‏نمايى بى نظير كه در ظلمتكده رحم اين چنين تصويربديعى با اينهمه عجائب و شگفتيها بر قطره آبى نقش مى‏زند.
آفرين بر آن علم و حكمتى كه اينهمه استعداد و لياقت و شايستگى را در چنين موجود ناچيزى ايجاد مى‏كند، آفرين بر او و بر خلقت بى نظيرش.
تعبير به أَحْسَنُ الْخالِقِينَ (بهترين آفرينندگان) اين سؤال را به وجود مى‏آورد كه مگر غير از خدا آفريدگار ديگرى وجود دارد؟! بعضى از مفسران توجيهات گوناگونى براى آيه كرده‏اند، در حالى كه نيازى به اين توجيهات نيست، و كلمه خلق به معنى اندازه‏گيرى و صنعت در باره غير خداوند نيز صادق است، ولى البته خلق خدا با خلق غير او از جهات گوناگونى متفاوت است:
- خداوند ماده و صورت اشياء را مى‏آفريند، در حالى كه اگر انسان بخواهد چيزى ايجاد كند تنها مى‏تواند با استفاده از مواد موجود اين جهان صورت تازه‏اى به آن ببخشد مثلا از مصالح ساختمانى خانه‏اى بسازد، يا از آهن و فولاد، اتومبيل يا كارخانه‏اى اختراع كند.
- از سويى ديگر خلقت و آفرينش خداوند، نامحدود است و او آفريدگار همه چيز است اللَّهُ خالِقُ كُلِّ شَيْ‏ءٍ (سوره رعد آيه 16) در حالى انسان موجودات بسيار محدودى را مى‏تواند ابداع كند، و گاه توأم با انواع ضعفها و نقصها است كه در جريان عمل بايد آنها را تكميل كند، اما خلق و ابداع پروردگار خالى از هر گونه عيب و نقص است.
- از سوى سوم در آنجا كه انسان توانايى بر اين امر پيدا مى‏كند، آن نيز به اذن
و فرمان خدا است كه بى اذن او در عالم حتى برگى بر درختى نمى‏جنبد چنان كه در باره حضرت مسيح ع در سوره مائده آيه 110 مى‏خوانيم وَ إِذْ تَخْلُقُ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ بِإِذْنِي: در آن هنگام كه تو از گل، صورتى همچون صورت پرنده به اذن من خلق مى‏كردى .
تفسير نمونه، ج‏14، ص: 210 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100111296)

 


ادامه مطلب


[ یک شنبه 9 شهریور 1393  ] [ 3:33 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

تولد حضرت عيسي(ع)

 

لطفا نحوه تولد حضرت عيسي(ع) را با توجه به آيات شريفه قرآن و احاديث و نظر مراجع بازگو كنيد. چرا خداوند همسري پاك از بشر را براي حضرت مريم قرار نداد تا شبهه بوجود نيايد؟

45.JPG
هدف اصلی در تولد حضرت عیسی –ع- به این صورت خرق العاده و بی سابقه نشان دادن اعجاز الهی و بیان قدرت بیکران خداوند است و این هدف با همسر داشتن حضرت مریم –ع- و تولد یافتن حضرت عیسی –ع-به طور معمول و طبیعی حاصل نمی شد . برای آگاهی بیشتر شما از این حادثه عجیب توجه شما را به توضیح و تفسیر این آیات جلب می نماییم :

قرآن كريم درباره حامله شدن حضرت مريم چنين مي گويد:
وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا (مریم - 16) فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا (17) قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا (18) قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا (19) قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا (20)
قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ وَ رَحْمَةً مِنَّا وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا (21)
16- در اين كتاب (آسمانى قرآن) از مريم ياد آر، آن هنگام كه از خانواده‏اش جدا شد و در ناحيه شرقى قرار گرفت.
17- و حجابى ميان خود و آنها افكند (تا خلوتگاهش از هر نظر براى عبادت آماده باشد) در اين هنگام ما روح خود را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسانى بى‏عيب و نقص بر مريم ظاهر شد.
18- او (سخت ترسيد و) گفت من به خداى رحمن از تو پناه مى‏برم اگر پرهيزگار هستى.
19- گفت من فرستاده پروردگار توام (آمده‏ام) تا پسر پاكيزه‏اى به تو ببخشم!
20- گفت چگونه ممكن است فرزندى براى من باشد در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته، و زن آلوده‏اى هم نبوده‏ام؟!
21- گفت مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است، ما مى‏خواهيم او را نشانه‏اى براى مردم قرار دهيم و رحمتى از سوى ما باشد، و اين امرى است پايان يافته (و جاى گفتگو ندارد) .
قرآن کریم پس از بيان سرگذشت يحيى- ع- رشته سخن را به داستان تولد عيسى - ع-و سرگذشت مادرش مريم مى‏كشاند، چرا كه پيوند بسيار نزديكى در ميان اين دو ماجرا است.
اگر تولد يحيى از پدرى پير و فرتوت و مادرى نازا عجيب بود، تولد عيسى از مادر بدون پدر عجيبتر است.
اگر رسيدن به مقام عقل و نبوت در كودكى، شگفت‏انگيز است، سخن گفتن در گهواره آنهم از كتاب و نبوت، شگفت‏انگيزتر است.
و به هر حال هر دو آيتى است از قدرت خداوند بزرگ، يكى از ديگرى بزرگتر، و اتفاقا هر دو مربوط به كسانى است كه با هم قرابت بسيار نزديك از جهت نسب داشتند چرا كه مادر يحيى خواهر مادر مريم بود، و هر دو زنانى نازا و عقيم بودند و در آرزوى فرزندى صالح به سر مى‏بردند.
نخستين آيه مورد بحث مى‏گويد، در كتاب آسمانى قرآن از مريم سخن بگو آن گاه كه از خانواده خود، جدا شده و در يك منطقه شرقى قرار گرفت (وَ اذْكُرْ فِي الْكِتابِ مَرْيَمَ إِذِ انْتَبَذَتْ مِنْ أَهْلِها مَكاناً شَرْقِيًّا
).
او در حقيقت مى‏خواست مكانى خالى و فارغ از هر گونه دغدغه پيدا كند كه به راز و نياز با خداى خود بپردازد و چيزى او را از ياد محبوب غافل نكند به همين جهت طرف شرق بيت المقدس (آن معبد بزرگ) را كه شايد محلى آرامتر و يا از نظر تابش آفتاب پاكتر و مناسبتر بود برگزيد.
كلمه انتبذت از ماده نبذ به گفته راغب به معنى دور انداختن اشيا ء غير قابل ملاحظه است، و اين تعبير در آيه فوق شايد اشاره به آن باشد كه مريم به صورت متواضعانه و گمنام و خالى از هر گونه كارى كه جلب توجه كند، از جمع، كناره‏گيرى كرد، و آن مكان از خانه خدا را براى عبادت انتخاب نمود.
در اين هنگام، مريم حجابى ميان خود و ديگران افكند تا خلوتگاه او از هر نظر كامل شود (فَاتَّخَذَتْ مِنْ دُونِهِمْ حِجاباً
(در اين جمله، تصريح نشده است كه اين حجاب براى چه منظور بوده، آيا براى آن بوده كه آزادتر و خالى از دغدغه و اشتغال حواس بتواند به عبادت پروردگار و راز و نياز با او پردازد يا براى اين بوده است كه مى‏خواسته شستشو و غسل كند؟ آيه از اين نظر ساكت است.
به هر حال در اين هنگام ما روح خود (يكى از فرشتگان بزرگ) را به سوى او فرستاديم و او در شكل انسان كامل بى‏عيب و نقص و خوش قيافه‏اى بر مريم ظاهر شد (فَأَرْسَلْنا إِلَيْها رُوحَنا فَتَمَثَّلَ لَها بَشَراً سَوِيًّا
).
پيدا است كه در اين موقع چه حالتى به مريم دست مى‏دهد، مريمى كه همواره پاكدامن زيسته، در دامان پاكان پرورش يافته، و در ميان جمعيت مردم ضرب المثل عفت و تقوا است، از ديدن چنين منظره‏اى كه مرد بيگانه زيبايى به خلوتگاه او راه يافته چه ترس و وحشتى به او دست مى‏دهد؟ لذا بلافاصله صدا زد: من به خداى رحمان از تو پناه مى‏برم اگر پرهيزكار هستى (قالَتْ إِنِّي أَعُوذُ بِالرَّحْمنِ مِنْكَ إِنْ كُنْتَ تَقِيًّا
).
و اين نخستين لرزه‏اى بود كه سراسر وجود مريم را فرا گرفت.
بردن نام خداى رحمان، و توصيف او به رحمت عامه‏اش از يك سو، و تشويق او به تقوى و پرهيزكارى از سوى ديگر، همه براى آن بود كه اگر آن شخص ناشناس قصد سويى دارد او را كنترل كند، و از همه بالاتر پناه بردن به خدا، خدايى كه در سخت‏ترين حالات تكيه‏گاه انسان است و هيچ قدرتى در مقابل قدرت او عرض اندام نمى‏كند مشكلات را حل خواهد كرد.
مريم با گفتن اين سخن در انتظار عكس العمل آن مرد ناشناس بود، انتظارى آميخته با وحشت و نگرانى بسيار، اما اين حالت ديرى نپائيد ناشناس زبان به سخن گشود و ماموريت و رسالت عظيم خويش را چنين بيان كرد و گفت من فرستاده پروردگار توام! (قالَ إِنَّما أَنَا رَسُولُ رَبِّكِ‏
).
اين جمله همچون آبى كه بر آتش بريزد، به قلب پاك مريم آرامش بخشيد.
ولى اين آرامش نيز چندان طولانى نشد، چرا كه بلافاصله افزود من آمده‏ام تا پسر پاكيزه‏اى از نظر خلق و خوى و جسم و جان به تو ببخشم! (لِأَهَبَ لَكِ غُلاماً زَكِيًّا
).
از شنيدن اين سخن لرزش شديدى وجود مريم را فرا گرفت و بار ديگر او در نگرانى عميقى فرو رفت و گفت: چگونه ممكن است من صاحب پسرى شوم، در حالى كه تا كنون انسانى با من تماس نداشته و هرگز زن آلوده‏اى نبوده‏ام؟! (قالَتْ أَنَّى يَكُونُ لِي غُلامٌ وَ لَمْ يَمْسَسْنِي بَشَرٌ وَ لَمْ أَكُ بَغِيًّا).
او در اين حال تنها به اسباب عادى مى‏انديشيد و فكر مى‏كرد براى اينكه زنى صاحب فرزند شود دو راه بيشتر ندارد، يا ازدواج و انتخاب همسر و يا آلودگى و انحراف، من كه خود را بهتر از هر كس مى‏شناسم نه تا كنون همسرى انتخاب كرده‏ام و نه هرگز زن منحرفى بوده‏ام، تا كنون هرگز شنيده نشده است كسى بدون اين دو صاحب فرزندى شود.!
اما به زودى طوفان اين نگرانى مجدد با شنيدن سخن ديگرى از پيك پروردگار فرو نشست او با صراحت به مريم گفت: مطلب همين است كه پروردگارت فرموده، اين كار بر من سهل و آسان است (قالَ كَذلِكِ قالَ رَبُّكِ هُوَ عَلَيَّ هَيِّنٌ).
تو كه خوب از قدرت من آگاهى، تو كه ميوه‏هاى بهشتى را در فصلى كه در دنيا شبيه آن وجود نداشت در كنار محراب عبادت خويش ديده‏اى، تو كه آواى فرشتگان را كه شهادت به پاكيت مى‏دادند شنيده‏اى، تو كه ميدانى جدت آدم از خاك آفريده شد، اين چه تعجب است كه از اين خبر دارى؟! سپس افزود: ما مى‏خواهيم او را آيه و اعجازى براى مردم قرار دهيم (وَ لِنَجْعَلَهُ آيَةً لِلنَّاسِ).
و ما مى‏خواهيم او را رحمتى از سوى خود براى بندگان بنمائيم (وَ رَحْمَةً مِنَّا).
و به هر حال اين امرى است پايان يافته و جاى گفتگو ندارد (وَ كانَ أَمْراً مَقْضِيًّا).
اين آيات مي گويند باردار شدن مريم با قدرت خداوندي بوده نه غير آن و اين كار براي خداوند آسان است چرا كه خداوند اراده اش از مرادش تخلف نمي كند تا به چيزي امر كند كه موجود باش، موجود مي شود. يا درآیه 40 از سوره آل عمران مي فرمايد: «خدا انجام مي دهد آن چه را بخواهد» . خدا حضرت آدم(ع) را بدون پدر و مادر آفريد، و حضرت يحيي را در دوران پيري به زكريا داد اين هم بعدي ندارد كه با اراده خويش مريم را باردار نمايد. در اين كه چگونه اين فرزند به وجود آمد آيا جبرئيل در پيراهن او دميد ... در قرآن سخني به ميان نيامده است ، ولي در برخي روايات اين مسأله تبيين شده است. در روايتي از امام باقر(ع) آمده است كه جبرئيل در ذيل دامن او [به امر خداوند] دميد در همان لحظه بچه در رحم مريم به وجود آمد و كامل شد و به اندازه اي كه در رحم زن نه ماه مي ماند ... . در نتيجه مي توان گفت باردار شدن مريم به امر خداوند و با دميدن جبرئيل بوده است. فلسفه آن نيز چنان كه از آيه شريفه بر مي آيد ارائه قدرت الهي و اعجاز بوده است، نه فقدان مردي شايسته همسري حضرت مريم و نه قدرت نداشتن خداوند بر قرار دادن همسری مناسب برای او .
ر. ک : تفسیر نمونه ج 13 ص 23 (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100113120)

 


ادامه مطلب


[ یک شنبه 9 شهریور 1393  ] [ 3:32 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

ابراهيم فرزندحضرت محمد(ص)ب چه طريق فوت كرد؟

 

پس از آنكه پيامبر اكرم(ص) با كنيزي به نام ماريه ازدواج كرد، خداى تعالى از اين كنيز فرزند پسرى به حضرت محمد(ص)عطا فرمود كه نامش را ابراهيم گذارد و ابراهيم تنها فرزندى بود كه خداى تعالى از غير خديجه به آن حضرت عطا كرده بود ولى تقديرات الهى در سال نهم، پس از آنكه هيجده ماه از عمر ابراهيم گذشت او را از پيغمبر باز گرفت و مرگش فرا رسيد، گفته شده وفات وي به علت مريضي بوده است اما جزئيات آن ذكر نشده است.

مرگ وى حضرت محمد (ص)را سخت داغدار كرد بدانسان كه در فقدان او گريست و اين چند جمله را كه امام صادق(ع)از آن حضرت روايت كرده است در مرگ او بر زبان آورد:

تدمع العين و يحزن القلب و لا نقول ما يسخط الرب، و انا بك يا ابراهيم لمحزونون) فروع كافى، ج 1، ص 55.)

[چشم گريان، و دل محزون و اندوهناك است ولى سخنى كه موجب خشم پروردگار گردد بر زبان جارى نخواهم ساخت، اما بدان اى ابراهيم كه ما در فقدان و مرگ تو اندوهناك و محزون هستيم. ]

و چون برخى به آن حضرت اعتراض كردند كه اى رسول خدا مگر تو ما را از گريه نهى نكردى؟فرمود: نه، من نگفتم در مرگ عزيزانتان گريه نكنيد، زيرا گريه نشانه ترحم و مهربانى است و كسى كه دلش به حال ديگران نسوزد و مهر و محبت نداشته باشد مورد رحمت الهى قرار نخواهد گرفت.

آنچه من گفته‏ام اين است كه در سوگ و فقدان عزيزان خود فرياد نزنيد و صورت خود را مخراشيد و گريبان چاك نزنيد و از سخنانى كه نشانه اعتراض و نارضايتى از داست‏خوددارى كنيد.( سيره حلبيه، ج 3، صص 347 و 348)

«و بدين ترتيب پاسخ افرادى را كه در طول قرنهاى بعدى نيز به گريه كنندگان در مصيبت اندوه‏بار فرزندان ديگر آن حضرت چون حضرت سيد الشهداء(ع)و ديگر شهداى واقعه طف و غيره اشكال گرفته‏اند نيز بيان فرمود».

به هر ترتيب رسول خدا(ص)دستور داد تا ابراهيم را غسل داده حنوط و كفن كنند سپس جنازه او را برداشته به قبرستان بقيع آوردند و در جايى كه اكنون به نام‏«قبر ابراهيم‏»معروف است دفن كردند.

در تواريخ آمده است: در آن روز كه ابراهيم از دنيا رفت‏خورشيد گرفت و مردم مدينه گفتند: خورشيد به خاطر مرگ ابراهيم گرفته است!

رسول خدا(ص)براى رفع اين اشتباه و مبارزه با اين موهومات و خرافات به منبر رفت و مردم را مخاطب ساخته فرمود:

«ايها الناس ان الشمس و القمر آيتان من آيات الله يجريان بامره، مطيعان له، لا ينكسف لموت احد و لا لحياته، فاذا انكسفا او احدهما صلوا»

[اى مردم همانا خورشيد و ماه دو نشانه از نشانه‏هاى قدرت حق تعالى هستند كه تحت اراده و فرمان او هستند و براى مرگ و حيات كسى نمى‏گيرند و هر زمان ديديد آن دو يا يكى از آنها گرفت نماز بگزاريد. ]

و بدين ترتيب اين موهوم و خرافه را از ذهن آنها بيرون برد - با اينكه در ظاهر اين سخن به نفع آن حضرت بود - و اگر يك مرد سياسى به معناى روز و دنيا طلبى بود مى‏توانست از اين انديشه موهوم به نفع خود بهره‏بردارى كند و آيندگان نيز هر گونه مى‏خواهند قضاوت كنند!چنانكه رفتار مردان سياست‏به معناى روز و منطق آنها چنين است .

‏براى اطلاع بيشتر به كتابهاى بحار الانوار(ج 79، ص 103)و سيرة المصطفى(صص 482 به بعد)مراجعه نماييد .

 


ادامه مطلب


[ یک شنبه 9 شهریور 1393  ] [ 3:10 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آياتي در قرآن هست كه اشاره مستقيم به امام زمان(عج) دارد؟

 

براي مشخص شدن پاسخ، نياز به بيان مقدمه اي است . از دو دسته آيات قرآن، مي توان براي وجود حضرت ولي عصر (عج) و ظهور آن حضرت استفاده نمود: البته بايد دانست كه قرآن به صورت كلي سخن مي گويد و براي تشريح و تفسير آن بايد به سراغ آگاهان از حقايق قرآني ـ معصومين (ع) ـ رفت كه «الراسخون في العلم» (آل عمران7) هستند. به عبارت ديگر، وظيفه و مسئوليت روشنگري و بيان مقصود آيات قرآن به حجت هاي الهي واگذار شده است. (حديث ثقلين، مستدرك حاكم، ج 3 ، ص 148، طبع داردالمعرفه، بيروت)
از دو دسته آيات قرآن، مي توان براي وجود حضرت ولي عصر (عج) و ظهور آن حضرت استفاده نمود:
1 ـ آياتي كه ضرورت وجود حجت الهي را در زمين بيان مي كنند.:
از نظر قرآن كريم، در طول تاريخ زندگي بشر، هيچ گاه زمين از حجت خدا خالي نبوده و خداوند براي هر امتي فردي مناسب را برگزيده تا انسان ها را در راه رسيدن به كمال مطلوب رهنمون باشند؛ چنان كه خداوند سبحان فرمود: «إِنَّمَا أَنتَ مُنذِرٌ ۖ وَلِكُلِّ قَوْمٍ هَادٍ» (به درستي كه تو بيم دهنده اي و براي هر جامعه راهنمايي هست. رعد/7)
پس همواره يك بيم دهنده و هدايتگر در جوامع انساني حضور دارد كه از جانب خدا برگزيده شده است. امام صادق(ع) در تفسير آيه ياد شده فرمود: «در هر زماني امامي از خاندان ما وجود دارد كه مردم را به آنچه رسول الله آورده (دين اسلام) هدايت مي كند». («و في كل زمان امام منا يهديهم الي ما جاء به رسول الله (ص) » (مجلسي، بحارالانوار، ج 23 ، ص 5)
از مجموع اين آيه و روايت، ضرورت وجود حجت الهي به عنوان هدايت گر در هر عصر، به خوبي فهميده مي شود.
دليل ديگر بر ضرورت وجود امام معصوم در جامعه اين است كه قرآن مبين و مفسر لازم دارد و به جز امام معصوم كسي به تمام معاني و خصوصيات آيات قرآن از محكمات و متشابهات آگاه نيست. پس به حكم عقل قطعي پس از رسول، امام معصوم لازم است. (بانوي اصفهاني، سيده نصرت امين ، مخزن العرفان در تفسيرقران، ج 3، ص 39، توضيح آيه ي 44 ،نحل)
امامان معصوم (ع) مايه آرامش و امنيت هستي و واسطه فيض الهي اند و نعمات و بركات خداوند متعال به واسطه آنها و به يمن حضورشان به انسان ها داده مي شود، كه اگر لحظه اي بركت وجودشان نباشد، زمين اهلش را فرو مي برد. ( در بحارالانوار، به مقوله اي لزوم وجود هميشگي رهبر آسماني بر مي خوريم. (مجلسي بحارالانوار، ج 23 ، ص 56))
اما اين كه مصداق اين امام معصوم كيست و چه هويتي دارد،‌روايات فراواني وارد شده كه بيان مي دارند اين فرد امام مهدي فرزند امام حسن عسكري (ع) است و ... . ( ر.ك: صافي، لطف الله، منتخب الاثر؛ طبرسي نوري، ميرزا حسين، النجم الثاقب؛ مجلسي بحارالانوار)
2 ـ آياتي كه بشارت به حكومت صالحان و مومنان بر روي زمين مي دهد:
بر اساس ده ها آيه از قرآن كريم موضوع ظهور حضرت مهدي (عج) قابل استناد است. تمركز غالب اين آيات بر بشارت به بندگان صالح و مستضعف براي بازستادن حق خود و رسيدن به قدرت و ايجاد يك حكومت واحد جهاني مبتني بر حق و عدل و غلبه اسلام بر تمامي مكاتب و اديان است. قرآن كريم از يك سو بيان مي كند اين بشارت در بعضي كتب آسماني ديگر هم آمده است: «و همانا در زبور بعد از ذكر (تورات) نوشتيم كه زمين را بندگان شايسته من به ارث خواهند برد». («وَلَقَدْ كَتَبْنَا فِي الزَّبُورِ مِن بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّ الْأَرْضَ يَرِثُهَا عِبَادِيَ الصَّالِحُونَ» ، انبياء /150)
از سوي ديگر اين بشارت را به اراده خداوند استناد مي دهد: «و خواستيم بر مستضعفان روي زمين منت نهيم و آنان را پيشوايان و وارثان گردانيم»(قصص/5) اين آيات بشارت به ظهور مي دهند كه در تفسير آنها روايات زيادي وجود دارد.
در آيه اي ديگر خداوند حكومت و جانشيني مومنان و صالحان را به عنوان «وعده ي الهي» بر بندگان با ايمان خود بيان مي كند و امنيت و آرامش را مژده مي دهد: «خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و كارهاي شايسته كرده اند، وعده داده است كه حتماً آنان را در اين زمين جانشين (خود) قرار دهد و آن ديني را كه بر ايشان پسنديده است، به سودشان مستقر كند و بيمشان را به امنيت مبدل گرداند تا مرا عبادت كنند و ... ». (نور 55)
روايات معصومان (ع) اين آيه را بر حضرت حجت ولي عصر‌ (عج) و اصحاب او منطبق نموده اند. (رك: فرزي، محمدعلي، اميد سبز، ص 34)
آيات متعددي در شان امام مهدي (عج) هست كه امامان معصوم (ع) تفسير، تاويل و تطبيق اين آيات را بر وجود مقدس امام زمان (عج) و حكومت جهاني ان عدالت گستر بيان نموده اند . در زمينه ظهور و قيام آن حضرت و جامعه آرمانى مهدوى، مى‏توان توصيفات و اشارات زير را از قرآن به دست آورد :
1. غلبه نهايى حقّ بر باطل و شكست جبهه كفر و فساد و نفاق(12) ؛
2. جانشينى و خلافت مستضعفان بر روى زمين و حاكميت صالحان و نيكان(13) ؛
3. گسترش و فراگيرى دين حقّ در برهه‏اى خاص از زمان(14) ؛
4. از آن روز موعود، تحت عناوين ايام اللّه(15)، وقت معلوم(16)، روز نصرت و پيروزى(17) و طلوع فجر و سلامتى(18) و... ياد شده است ؛
5. در آياتى از آن حضرت با نام‏هاى نعمت باطنى(19)، بقية اللّه(20)، كلمه باقيه(21)، اولى الامر(22) ؛ مهتدون(23) (مهدى) ؛ اقامه كننده نماز(24)، مضطرّ(25)، جنب اللَّه(26)، حزب اللَّه(27)، فجر(28)، «نهار اذا تجلى»(29) و... نام برده است.
6. خداوند، [با مهدى موعود]، نور خود را كامل مى‏كند(30) ؛
7. در آن عصر، زمين بعد از مرگش، زنده مى‏شود(31) ؛
8. او منصور از جانب خدا و انتقام گيرنده از دشمنان است(32) ؛
9. زمين، به نور پروردگار، روشن خواهد شد(33) ؛
10. در روز پيروزى، ايمان آوردن كافران، سودى به حالشان نخواهد داشت(34) ؛
11. هر چه در روى زمين است، تسليم و مطاع او خواهند شد(35) ؛
12. حضرت مهدى «يَهْدِي اللَّهُ لِنُورِهِ مَنْ يَشاءُ» است(36) ؛
13. او تأمين كننده امنيت و آرامش در روى زمين است(37).

براي توضيح بيشتر به چند آيه به طور خلاصه اشاره مي شود:
:خداوند در آيه 55 سوره نور مي فرمايد:
«وَعَدَاللهُ الَّذينَ آمَنُوا مِنْكُمْ وَ عَمِلُوا الصّالحاتِ لَيَسْتَخْلِفَنَّنَّهُمْ في الاَرْضِ كَما اسْتَخْلَفَ الَّذينَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَيُمَكِّنَنَّ لَهُمْ دينَهُمُ الِّذي ارْتَضي لَهُمْ وَ لَيُبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ اَمْناً يَعْبُدُونَني لا يُشْرِكُونَ بي شَيْئاً وَ مَنْ كَفَرَ بَعْدَ ذلِكَ فَاٌولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ»؛« [خداوند به كساني از شما كه ايمان آورده و اعمال صالح انجام داده‏اند وعده داده كه آنها را به يقين خليفه روي زمين كند، آن گونه كه پيشينيان آنها را خلافت (روي زمين) بخشيد، و دين و آييني را كه براي آنها پسنديده است پا برجا و ريشه دار سازد ، و بيم و ترس آنها را به آرامش و امنّيت مبدّل كند، آن چنان مي‏شود كه تنها مرا مي‏پرستند ، و چيزي را شريك من نخواهند كرد، و كساني كه بعد از آن كافر شوند آنها فاسقند]» . در اين آيه با صراحت به مؤمنان صالح بشارت داده شده است كه سرانجام حكومت روي زمين را در دست خواهند گرفت ، و دين اسلام فراگير خواهد شد، و ناامني ها و وحشت ها به آرامش و امنّيت مبدّل مي‏گردد، شرك از سراسر جهان برچيده مي‏شود ، و بندگان خدا با آزادي به پرستش خداي يگانه ادامه مي‏دهند ، و نسبت به همگان اتمام حجت مي‏شود، به گونه‏اي كه اگر كسي بعد از آن بخواهد راه كفر را بپويد، مقصر و فاسق خواهد بود. (مخصوصاً در بخش آخر آيه دقت كنيد). گرچه اين امور مهم كه مورد وعده الهي بوده است در عصر پيامبر اكرم (ص) و زمانهاي بعد از آن در مقياس نسبتاً وسيعي براي مسلمين جهان تحقق يافت و اسلام كه روزي در چنگال دشمنان چنان گرفتار بود كه مجال كمترين ظهور و بروزي به آن نمي‏دادند ، و مسلمانان دائماً در ترس و وحشت به سر مي‏بردند، سرانجام نه فقط شبه جزيره عرب، بلكه بخشهاي عظيمي از جهان را فرا گرفت و دشمنان در تمام جبهه‏ها شكست خوردند؛ ولي با اين حال حكومت جهاني اسلام كه سراسر دنيا را فرا گيرد و شرك و بت‏پرستي را به كلي ريشه كن سازد، و امنيّت و آرامش و آزادي و توحيد خالص را همه جا گسترش دهد، هنوز تحقق نيافته است. پس بايد در انتظار تحقق آن بود. اين امر مطابق روايت متواتره در عصر قيام مهدي(ع) تحقق خواهد يافت، بنابراين يكي از مصاديق اين آيه در عصر پيامبر (ص) و اعصار مقارن آن حاصل شد و شكل وسيعترش در عصر قيام مهدي (ع) خواهد بود و اين دو با هم منافاتي ندارد، و اين وعدة در هر دو مرحله بايد تحقق يابد ( پيام قرآن ج 9، حضرت آيت الله مكارم شيرازي).

همچنين در قرآن مي‏فرمايد: «وَ لَقَدْ كَتَبْنا فِي الزَّبُورِ مِنْ بَعْدِ الذِّكْرِ أَنَّّّ الارْضَ يَرِثُها عِباديَ الصّالِحُونَ» كه مفاد ظاهر آن اين است كه: «و هر آينه ما در زبور بعد از ذكر نوشتيم كه البته بندگان صالح من وارث زمين مي‏گردند». اين آيه از بشارت حتمي الهي خبر مي‏دهد كه شايستگان و صلحاء، وارث زمين و صاحب آن مي‏شوند و چون در آيات قبل از اين آيه از زمين خاصي سخني به ميان نيامده است لذا الف و لام «الأرض»، الف و لام عهد نخواهد بود چون ظاهر اين است كه مراد تمام زمين است. بنابر اين، آيه خبر از روزگاري مي‏دهد كه زمين و ادارة آن در همة قاره‏ها و همة مناطق و معادن آن در اختيار بندگان شايسته خدا در آيد، چنانكه در آيات ديگر نيز همين وعده را فرموده است. مانند آية: : «وَ نُريدَ أَنْ نَمُنَّ عَلَي الَّذينَ اسْتَضْفِوُا فِي الْأَرْضِ وَ َنْجَعَلَهُمْ أَئِمَّهً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثينَ؛قصص/5 و اراده كرده‏ايم كه بر كساني كه در زمين ضعيف و ذليل نگه داشته شده‏اند منت گذارده و آنان را پيشوايان و وارثان زمين گردانيم»و... .

...................) Anotates (.................
.
12) ر.ك : اسراء (17)، آيه 81.
13) قصص (28)، آيه 5، انبياء (21)، آيه 105.
14) توبه (9)، آيه 23.
15) ر.ك : جاثيه (45)، آيه 14، ابراهيم (14)، آيه 5.
16) ر.ك : حجر (15)، آيات 36-38.
17) عنكبوت (29)، آيه 10.
18) قدر (97)، آيه 50.
19) لقمان (31)، آيه 20.
20) هود (11)، آيه 86.
21) زخرف (43)، آيه 28.
22) نساء (4)، آيه 59.
23) بقره (2)، آيه 9.
24) حج (22)، آيه 41.
25) نمل (27)، آيه 62.
26) زمر (39)، آيه 56.
27) مجادله (58)، آيه 22.
28) فجر (89)، آيه 1.
29) ليل (92)، آيه 2.
30) صف (61)، آيه 8.
31) حديد (57)، آيه 17.
32) شورى (42)، آيه 41.
33) زمر (39)، آيه 69.
34) سجده (32)، آيه 29.
35) آل عمران (3)، آيه 8.
36) نور (24)، آيه 35.
37) همان، آيه 55.
38) انبياء (21)، آيه 105.
39) پرسش‏ها و پاسخ‏ها، ص 185.

براي مطالعه بيشتر ر.ك:
1. مهدويت(پيش از ظهور)، رحيم كارگر (نشر معارف)

 


ادامه مطلب


[ یک شنبه 9 شهریور 1393  ] [ 2:50 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ چند زن و چند فرزند داشت؟


تعداد همسران پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ كه مورخين در آنها اتفاق نظر دارند و به عنوان همسران عقدى كه به خانه نبى مكرم آمدند و حضرت با آنها عروسى نمود 11 زن مى باشد كه فهرست اجمالى[1] آن عبارت است از:
1ـ حضرت خديجه بنت خويلد؛ 2ـ سوده بنت زمعة؛ 3ـ عائشه بنت ابى بكر؛ 4ـ حفصه بنت عمر؛ 5ـ زينب بنت خزيمه (ام المساكين)؛ 6ـ اُمّ سلمة (هند) بنت بنت أبى اُميّة؛ 7ـ زينب بنت حجش؛ 8 ـ اُمّ جيبه (رملة) بنت أبى سفيان؛ 9ـ جويرية بنت الحارث؛ 10ـ ميمونه بنت الحارث؛ 11ـ صفية بنت حىّ.
البته سعى شده است اين فهرست بر حسب و ترتيب ازدواج ثبت گردد. ضمناً علاوه بر اين همسران عقدى كه جزء زنان آزاد بوده اند، حضرت همسران ديگرى از كنيزكان داشته اند و نيز در تاريخ آمده است كه آن حضرت خواستگارى نسبت به برخى زنان ديگر نمودند و يا حتّى علاوه بر خواستگارى، عقد نيز نمودند لكن منتهى به عروسى و رابطه زناشويى نگرديد و يا اين كه بودند زنانى كه خودشان را به نبى مكرم اسلام ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ هبه كردند و فهرست اجمالي[2] آنها عبارت اند از: 1ـ عالية بنت ظبيان؛ 2ـ اسماء (اُميّة) بنت نعمان؛ 3ـ المستعيذه (يا اُميّة يا فاطمة يا مليكة يا بنت ضحاك، نام هاى متفاوتى كه از اين زن آمده است)؛ 4ـ الغّفارية؛ 5 ـ اُمّ شريك؛ 6ـ اسما بنت صلت؛ 7ـ ليلى بنت خطيم انصارى؛ 8ـ ماريه قبطية (از كنيزكان و مادر حضرت ابراهيم ابن محمد ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ ؛ 9ـ ريحانه بنت عمر (از كنيزكان)؛ 10ـ قرظيّة (از كنيزكان).
توضيح مختصر راجع به همسران يازده گانه:
1ـ حضرت خديجه دختر خويلد، قريشى و از خاندان بنى اسد و اولين همسر و اوّل مسلمان زن و مادر زهراى مرضيه و ديگر فرزندان رسول گرامى ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ (غير از جناب ابراهيم كه مادرش ماريه قبطيّة بود) و سيّده زنان بهشت است.[3]
2ـ سودة دختر زمعة قريشى و از خاندان بنى اسد، دومين همسر نبى گرامى و اولين زنى كه بعد از وفات حضرت خديجه به عقد و به همسرى نبى مكرم در آمد. و او تنها زنى است كه بعد از رحلت خديجه در سرزمين مكه به خانه پيامبر اكرم آمده بود، زيرا بقيه همسران در مدينه به خانه پيامبر آمده بودند.[4]
3ـ عايشه دختر ابى بكر خليفه اول و از خاندان تيمى ها، سومين همسر كه به خانه پيامبر آمد. اولين همسر ايشان در مدينه بعد از هجرت و جوان ترين و تنها دختر باكره اى كه پيامبر با او ازدواج نمودند.[5]
4ـ زينب دختر خُزيمة مشهور به ام المساكين، كه همسر قبلى او شهيد شده بود و او چهارمين همسر و دومين همسر در مدينه براى نبى مكرم مى باشند، ظاهراً در سال دوّم هجرى به عقد رسول ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ در آمد.[6]
5ـ حفصة دختر عمر خليفه دوّم از خاندان عدىّ، ايشان وقتى شوهرشان فوت كرد پدرش خليفه دوّم از خليفه اول و سوم تقاضاى ازدواج با حضور را نمود لكن آنها نپذيرفتند و لذا از روى ناراحتى خدمت نبى مكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ رفت اينجا بود كه حضرت او را به همسرى انتخاب كرد.[7]
6ـ هند دختر أبى اُمية مشهور به اُم سلمه از قبيله مخزومى و از اندك زنان مهاجر به حبشه بود آنگاه به مكه برگشتند ولى وقتى مواجه با مهاجرت نبى مكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ به مدينه شده بودند آنها نيز به مدينه هجرت نمودند تا اين كه همسر ايشان شهيد شدند، آنگاه در سال چهارم به عقد پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ در آمد.[8]
7ـ زينب دختر جحش از خاندان نوفل دختر عمه رسول اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ و شوهر اول او زيد بن حارثه پسر خوانده رسول گرامى بود بعد از طلاق و جدايى به همسرى پيامبر در آمد كه داستان آن در قرآن كريم نيز آمده است.[9]
8ـ اُمّ حبية (رملة) دختر ابوسفيان و خواهر معاويه و از خاندان بنى امية، او بر خلاف خانواده اش در همان مكه اسلام آورد و جزء زنان مهاجر به حبشه، قبل از هجرت پيامبر اكرم است، لكن شوهر ايشان در سال ششم هجرى در حبشه رحلت نمود در همين زمان پيامبر توسط پيكى از او خواستگارى و او را عقد نمود و در سال هفتم هجرى او به مدينه برگشت و به خانه پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ آمد.[10]
9ـ جويرية دختر حارث از رؤساى يهود بنى مصطلق و همسر يك مرد يهود بود كه در جنگ مسلمين با بنى مصطلق شوهرش كشته و خود اسير شد و به كنيزى يكى از سپاهيان اسلام در آمد، ولى پيامبر بهاى او را پرداخت و آزادش نمود در ازاى ازدواج با او، و جويرية اين شرط را پذيرفت و به خانه پيامبر آمد.[11]
10ـ ميمونه دختر حارث هلالية در سال هفتم هجرى وقتى شوهرش فوت نمود، به خانه پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ و به عقد ايشان در آمدند.[12]
11ـ آخرين همسر نبى مكرم يك دختر يهودى از قوم بنى نظير است كه قبل از اسارتش در جنگ مسلمين خواب پيامبر را ديده بود و شديداً ارادتمند به حضرت بود او صفيّة دختر حىّ از بزرگان بنى نظير بود البته ايشان نيز شوهر يهودى داشت كه در جنگ مسلمين كشته شده بود.[13]
امّا فرزندان پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ[14]
اگر چه در تعداد پسران آن حضرت اختلاف است ولى همگى اتفاق دارند كه غير از ابراهيم كه در مدينه از ناحيه ماريه قبطيه براى پيامبر اكرم ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ به دنيا آمده همه فرزندان آن بزرگوار در مكه و تنها از ناحيه حضرت خديجه نصيب پيامبر اكرم گرديد و همگى آنها در زمان حيات پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ از دنيا رفتند و فقط حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ بعد از رحلت پيامبر ـ صلى الله عليه وآله وسلم ـ به شهادت رسيد و براى آن حضرت هيچ نوه اى باقى نمانده است جز از ناحيه حضرت زهرا ـ عليها السلام ـ. امّا نام فرزندان آن حضرت «1ـ رقيه؛ 2ـ زينب؛ 3ـ اُم كلثوم؛ 4ـ فاطمه ـ سلام الله عليه ـ ؛ 5ـ قاسم (كه اولين فرزند آن حضرت و كنيه اش از همين بابت ابوالقاسم است)؛ 6ـ عبدالله. لكن در اين كه آيا «طيب و طاهر» پسران سوم و چهارم حضرت بودند يا اسم هاى ديگر عبدالله مى باشند، اختلاف است» و آخرين فرزند ايشان «ابراهيم»[15] است كه در مدينه از ناحيه ماريه به دنيا آمد ولى در همان حيات پدر بزرگوار از دنيا رفت.
--------------------------------------------------------------------------------
[1]. ابن هشام، السيرة النبويّة، با تصحيح و تعليق چند نفر، قم، انتشارات ايران، 1363ش، ج4، ص293 تا 298؛ ابن أثير، عزالدين ابوالحسين على بن ابى الكرم الشيبانى، اسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دارالحياء التراث العربى، ج1، ص32ـ33؛ ابن أثير، الكامل فى التاريخ، تحقيق مكتب التراث، بيروت، دارالاحياء التراث العربى، چاپ چهارم، 1414ق. ج1، ص655 تا 657؛ ابوعمر يوسف بن عبدالله بن محمد بن عبدالبّر، الإستيعاب فى معرفة الأصحاب، تحقيق: محمد على البجاوى، قاهره، دار نهضة مصر للطبع و النشر، الفجالة، ج1، ص44ـ46؛ يعقوبى، تاريخ اليعقوبى، قم، مؤسسه و نشر فرهنگ اهل بيت(ع)، ج2، ص84ـ86؛ عسكرى، سيد مرتضى، نقش عايشه در تاريخ اسلام، مترجمين دارنيا، نجمى و هريسى، تهران، مجمع علمى اسلامى، چاپ چهارم، 1368، ج1، ص54ـ67.
[2]. همان.
[3]. طبرى، تاريخ طبرى، بيروت، دارالكتب العلميّة، الطبعة الثانية 1408ق، ج1، ص521ـ522؛ ابن اثير، اسد الغابة، همان، ج5، ص434ـ439؛ الاستيعاب، همان، ص16؛ الانوسى، ابى محمد على بن احمد بن سعيد بن خرم الاندسى، جمهرة أنساب العرب، قاهره، دارالمعارف، الطبعة الرابعة، ص16.
[4]. اسد الغابة، همان، (صفحات به ترتيب معرفى اشخاص با توجه به رديف متن) ج5، ص4ـ501 و 466 و 6ـ525 و 560 همراه ص9ـ588 و 5ـ463 و 4ـ573 و 2ـ419 و 1ـ550 و 1ـ490؛ و الاستيعاب، همان، (صفحات به ترتيب معرفى اشخاص با توجه به رديف متن) 1867 و 5ـ1881 و 1853 و 12ـ1811 و 1ـ1920 و 1843 همراه 1929 و 5ـ1804 و 18ـ1914و 3ـ1871.
[5]. همان.
[6]. همان.
[7]. همان.
[8]. همان.
[9]. همان.
[10]. همان.
[11]. همان.
[12]. همان.
[13]. همان.
[14]. تاريخ طبرى، همان، ج1، ص2ـ521؛ و جمبهرة النساب العرب، همان، ص16ـ15؛ الاستيعاب، همان، ج4، ص19ـ18؛ اسد الغابة، همان، ج5، ص6ـ435؛ الكامل فى التاريخ، همان، ج1، ص7ـ655؛ نقش عايشه در تاريخ اسلام، همان ج1، ص67ـ54.
[15]. تاريخ طبرى، همان، ج1، 2ـ521؛ تاريخ يعقوبى، همان، ج2، ص9ـ87.


ادامه مطلب


[ شنبه 8 شهریور 1393  ] [ 1:12 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]