آيا از علماي شيعه كسي بوده است كه سني شده باشد؟

 

پاسخ :
بعد از بيان مطالب زير، پاسخ اين پرسش روش مي گردد.
1. همه مي دانيم كه شيعه داراي فرقه هاي و شاخه هايي متعددي است كه شامل اماميه اثني عشريه، زيديه، اسماعيليه و شيعيان علوي تركيه مي شود. براي همين مناسب است ابتدا تعريفي از معناي شيعه داشته باشيم: شيعه در لغت برد و معنا اطلاق مي شود، يكي توافق و هماهنگي دو يا چند نفر بر مطلبي، و ديگري، پيروي كردن فردي يا گروهي، از فرد يا گروهي ديگر و در اصطلاح به آن عده از مسلمانان گفته مي شود كه بر خلافت و امامت بلافصل علي ـ عليه السّلام ـ معتقدند، و بر اين عقيده اند كه امام و جانشين پيامبر - صلي الله عليه و آله و سلم - از طريق نصّ شرعي تعيين شده و امامت حضرت علي ـ عليه السّلام ـ و ديگر امامان شيعه نيز از طريق نص شرعي ثابت شده است.[1]
با اين تعريف مشخص شد مراد از شيعه در پرسش، شيعه اثنا عشريه و شيعه واقعي از نظر اعتقادي است.
2. اصطلاح اهل سنّت، در مقابل اصطلاح شيعه، يعني اعتقاد به اين كه درباره ي امامت و خلافت نصّي از كتاب و سنّت وارد نشده و تعيين خليفه ي پيامبر و پيشواي مسلمانان پس از رسول اكرم - صلي الله عليه و آله و سلم - به انتخاب مسلمانان واگذار شده است. اين معنا بر همه ي فرق اسلامي غير از شيعه منطبق است.[2]
اهل سنت داراي چهار مذهب فقهي هستند:
1. حنفي. 2. شافعي. 3. مالكي. 4. حنبلي.
آنچه امروز از لفظ اهل سنت متبادر مي شود همين گروه هاي چهار گانه است كه داراي عقايد خاص و فقه خاص مي باشند و البته از لحاظ كلامي ده ها فرقه كوچك و بزرگ را شامل مي شود.
3. مراد از علمأ شيعه كساني هستند كه در سطح عالي در حوزه هاي علميه تحصيل كرده باشد و به درجة اجتهاد رسيده و يا در يكي از علوم اسلامي متخصص باشد.
با اين توضيحات، و معيار هاي كه بيان گرديد، كسي از علماي شيعه را سراغ نداريم كه از مذهب خود دست برداشته باشد و با دلايل منطقي به اهل سنت گرويده باشد. گرچه شايد اهل سنت مدعي باشند كه كساني از شيعه به مذهب اهل سنت گرويده اند در حقيقت اين ادعا به چند دليل قابل اثبات نيست:
1. اولاً آنچه كه آنها مدعي آن هستند از علماء شيعه نيست.
2. هويت آنها معلوم نيست، با اين توضيح كه اول شيعه بوده باشد و بعد سني شده باشد.
3. شايد از عوام شيعه در اثر تهديد، تطميع و يا جاهل بودن به مذهب خود و يا در محيط اهل سنت بودن، سني شده باشند و اين گونه سني شدن نه تنها حقانيت مذهب تسنن را ثابت نمي كند بلكه دليلي بر ضعف علمي و منطقي آن خواهد بود.
يكي از علماي اهل سنت به نام ابوسلمان عبدالمنعم بلوچ به علامه سيد مرتضي عسكري كه با تاليفات گرانسنگ خود صدها نفر از اهل سنت را به مذهب تشيع راهنمايي كرده است نامه اي نوشت و در آن مدعي شده كه ابوعمر محمد باقر مسعودي شيعه بوده است و اكنون سني شده است.
علامه در جواب مرقوم فرموده اند كه: جناب آقاي ابوسلمان عبدالمنعم بلوچ!
اينكه نوشته ايد: جوان بي تجربه شيعه اي در ايران گفته است من شيعه بودم و سني شده ام، در پاسخ به اين گفتار شما مي گوئيم:
اولاً: آيا اين جوان به يك عالم شيعه مراجعه كرده و پاسخ كافي نشنيده است؟
ثانياً: چنانچه شمابه كار و گفتار اين جوان بي تجربه استناد مي نمائيد در مقابل بايد بگوئيم: بسياري از علما و استادان دانشگاه هاي مصر و سودان و مغرب و الجزاير و ديگر كشورها با خواندن كتابهاي اين بنده ضعيف خدا، شيعه شده اند و نامه ها به اين جانب نوشته اند.
همين جريان سبب شد كه ان شاء الله تعالي اين نامه ها را به صورت مستقل، چاپ و نشر كنيم.[3] بعد نامه ها را يك، يك آورده اند.
در مقابل،‌ افراد بسياري از علماي اهل سنت هستند كه هم هويت مشخصي دارند و هم افراد شناخته شده اي در جامعه خود بودند كه از بدو تولد تا عالم شدنشان سني مذهب بودند و بعداً مستبصر شده و به حقيقت رسيده اند كه نمونه هاي فراواني را مي شود نام برد. مثلاً:
دكتر محمد تيجاني، وي در شهر قفصه «يكي از شهرهاي جنوبي كشور تونس» در سال 1936 ميلادي در خانواده اي سرشناس و مذهبي ديده به جهان گشود. تحصيلات خود را در همانجا ادامه داد، تا به رتبة مهندسي نائل آمد. ايشان از كودكي به معارف ديني علاقه فراوان داشت و با استعداد فوق العاده اي كه داشت در علم و تقوي معروف گرديد و در همان سنين جواني امام جماعت شهر بود و تدريس تفسير و فقه نيز مي نمود، وي مسافرت هاي متعددي به كشورهاي مختلف نمود و در همين مسافرت ها و برخوردها به حقانيت مذهب شيعه پي برد و رسماً تشيع خود را اعلام نمود. در حال حاضر ايشان با داشتن مدرك دكتراي فلسفه از دانشگاه سوربن پاريس، مشغول به تدريس مي باشد.
همچنين سعيد ايوب مصري، احمد يعقوب اردني، اسعد وحيد فلسطيني، صالح الورداني مصري[4] در عصر حاضر و دهها افراد ديگر كه مجال آوردن نام همة آنها نيست، پس از استبصار، خود را وقف مذهب و مكتب تشيع كرده اند و در طول تاريخ نيز افراد زيادي چون محقق دواني، محقق خضري و... به آيين تشيع گرويده اند.
برخي از نويسندگان مانند احمد الكاتب، بعضي از اصول شيعه را قبول ندارد و در عين حال سني هم نشده، و در يك حالت به اصطلاح روشنفكري به برخي از احكام شيعه اعتراض دارد، كه نو انديشي و تجديد گرايي فرهنگي از عواملي است كه در تزلزل افكار و اعتقادات اين گونه روشنفكران نقش اساسي را بازي مي كند.
آنچه حاصل شد اين بود كه هيچ يك از علماي شيعه دست از تشيع برنداشته و سني نشده اند. ولي در مقابل بسياري از علماء آنها مستبصر شده و شيعه را به عنوان مذهب حق قبول كرده اند.


[1] . رباني گلپايگاني، علي، درآمدي بر علم كلام، انتشارات دارالفكر، چاپ اول، 1378، ص179.
[2] . رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، انتشارات مركز جهاني علوم اسلامي، چاپ سوم، 1383، ص171.
[3] . عسكري، سيد مرتضي، ولايت امام علي ـ عليه السلام ـ در كتاب و سنت، مجمع جهاني اهل بيت ـ عليهم السلام ـ ، چاپ اول، 1424 ق.
[4] . تيجاني، محمد، اهل بيت ـ عليهم السلام ـ كليد مشكلها، ترجمه سيد محمد جواد مهري،‌ بنياد معارف، چاپ اول، 1376، ص10.

(اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 1 مرداد 1394  ] [ 2:11 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آيا امام زمان ـ عج ـ هم از مهر در نماز استفاده مي‌كند؟

 

پاسخ :
سنّت پيامبر و مسلمانان صدر اسلام:
از اهل سنت و شيعه روايات فراواني داريم كه پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي سجده، پيشاني را بر خاك مي‌گذاشتند،[1] و مي‌فرمودند؛ خداوند به من چند چيز عطا فرمودند كه به انبياء گذشته نداده بودند؛ از جملة آنها، خداوند زمين را براي من سجده‌گاه و پاك كننده قرار داده است، پس هر فردي از امت من در هر كجا باشند، وقت نماز كه شد، همان جا به نماز بايستد.[2]
به تبعيت از پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مسلمانان نيز بر خاك سجده مي‌كردند، براي نمونه، حديث از اهل سنت است كه رفتار دائمي خليفه اول ابوبكر اين بود كه بر زمين نماز مي‌خواند، اگر بر روي فرش مي‌ايستاد، پيشاني را بر خاك مي‌گذاشت؛[3] خليفة دوم، عمر، سجده را به معناي گذاشتن پيشاني و صورت بر روي زمين تعبير مي‌كرد و بر روي زمين سجده مي‌نمود.[4] خليفة سوم، عثمان، بر روي زمين سجده مي‌كرد،[5] ابن مسعود، نماز نخواند مگر بر روي زمين.[6]
روايات در اين زمينه در كتاب هاي معتبر اهل سنت آن قدر زياد است كه عبد الوهاب شافعي مي‌گويد: من دركتابهاي معتبر اهل سنت (صحاح، مسانيد، سنن) يك روايت قابل استناد كه صريحاً جواز سجده را بر روي فرش و لباس داشته باشد نيافته‌‌ام، بلكه عدم جواز بر اينها را يافته‌ام.[7]
پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ديدند، كسي بر روي فرش نماز مي‌خواند (بر روي فرش سجده مي‌كرد) فرمودند: خداوند اين عمل را قبيح مي‌داند و آن فرش را كنار زدند.[8] نيز آمده است ابوبكر؛ كسي را كه بر روي پارچه‌اي نماز مي‌خواند، نهي كردند.[9]
تاريخچه استفاده از مهر:
مهر در لغت به معناي، نشان، امضاء، اثر انگشت، ختم نمودن، وسيله‌اي فلز، سنگي، پلاستيكي و ... كه براي گذاشتن اثر به كار مي‌رود؛ آمده است.
مهر نماز كه برگرفته از معناي لغوي آن است، و به معناي علامت و نشانه و نموداري از زمين (خاك پاك به هم چسبيده، سنگ صاف، گل پاك و خشك شده) است كه به شكل‌هاي مكعب مربع، مستطيل، دائره، چند ضلعي و اكثراً از تربت كربلاي امام حسين ـ عليه السّلام ـ ساخته مي‌شود.[10]
فرزند عمر، خليفة دوم مي‌گويد: در يك شب باراني براي نماز صبح به مسجد رفتيم، يك نفر كه در مسيرش سنگ ريزه بوده، سنگ مناسبي را براي نماز برداشت، پارچه‌اي را پهن كرده و سنگ را بر روي آن گذاشت و نماز مي‌خواند، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ ايشان را ديدند و فرمودند: چه كار قشنگ و خوبي است. [11] مي‌گويند اين اولين سجاده و مهر در اسلام است.
حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ با خاك تسبيح درست كرده و با آن ذكر مي‌گفتند، تا اينكه در سال دوم هجري در جنگ احد، عموي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ حضرت حمزه ـ سلام الله عليه ـ شهيد شدند و ملقب به سيد الشهداء گرديدند، پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي نشان دادن عظمت اين شهيد، از خاك قبرشان برداشته و با خود به مدينه آوردند؛ حضرت فاطمه ـ سلام الله عليها ـ نيز از خاك قبر حضرت حمزه ـ سلام الله عليه ـ برداشته و با آن تسبيح براي ذكر و مهر براي نماز خواندن ساخت، اهل مدينه به تبعيت از ايشان مهر ساخته و با آن نماز مي‌خواندند،[12] اين سنت بين مسلمانان وجود داشت، هنگامي كه به مسافرتي مي‌رفتند، از خاك مدينه براي خود مهري مي‌ساختند و مي‌بردند تا با آن نماز بخوانند.[13] تا اينكه در سال 61 ق امام حسين ـ عليه السّلام ـ در كربلا به شهادت رسيدند. امام سجاد ـ عليه السّلام ـ از خاك كربلا تسبيح درست كردند و با آن ذكر مي‌گفتند و مهر ساختند و با آن نماز مي‌خواندند، ائمه بعد ـ عليهم السّلام ـ هم از ايشان تبعيت نمودند و شيعيان به تبعيت از ائمه خود از مهر كربلا استفاده مي‌كردند كه كم كم به شعار و سنت شيعيان تبديل شد.[14]
مهر خاك مدينه و كربلا در بين شيعيان رايج بود، ولي كم كم آن را به خاك قبر ائمه ديگر ـ عليهم السّلام ـ سرايت دادند تا براي نماز به خاك پاك به راحتي دسترسي داشته باشند.
امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ پيشواي دين اسلام است، رهبر هر ديني اولي بر همه امت، براي انجام دستورات دين مي‌باشد؛ خداوند امر به سجده فرمودند؛ پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ چگونگي سجده بر خاك را بيان نمودند، جانشينان بر حق او از خاك پاك و متبرك براي سجده استفاده مي‌كردند؛ امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ مكلف به دستورات دين از جمله نماز مي‌باشد كه بايد بر خاك پاك سجده كنند.
براي نمونه به حديثي از امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ اشاره مي‌كنيم:
يكي از شيعيان در نامه‌اي از امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ سؤال كردند، آيا سجده بر تربت حسيني بر ساير خاك‌ها برتري دارد؟ امام زمان ـ عجل الله تعالي فرجه الشّريف ـ در پاسخ نوشتند: سجده بر تربت حسيني جايز و نسبت به ساير خاك ها برتري و رجحان دارد.[15]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. شيخ طوسي، المبسوط، ج 1، ص90 و 91.
2. شيخ طوسي، الخلاف، ج 1، ص 357 و 358.
3. شريف مرتضي، الناصريات، ص 152.


[1] . عرفانيان يزدي خراساني، غلام‌رضا، الوضوء و السجود في الكتاب و السنة، قم، حوزه علميه، اول،1372 ش، ص57.
[2] . عطائي اصفهاني، م . ع، مهر نماز، اختراع شيعه يا انكار اهل سنت، قم، انتشارات حضرت عباس ـ سلام الله عليها ـ ، دوم، 1382، ص 25.
[3] . الهندي، علامه علاء الدين المتقي بن حسام الدين، كنز العمال في سنن الاقوال و الافعال، بيروت، مؤسسة الرساله، سال 1409 ق، ج 8، ص 128.
[4] . عطائي اصفهاني، ص 52.
[5] . همان، ص55.
[6] . عرفانيان، ص 57.
[7] . همان، ص 46.
[8] . الهندي، ص 127.
[9] . عطائي اصفهاني، ص 51.
[10] . دهخدا، علي اكبر، لغت‌نامه دهخدا، تهران، دانشگاه تهران، جلد (مو ـ موفق) ص 189.
[11] . عطائي اصفهاني، ص 38 و 39.
[12] . عرفانيان، ص 67 ـ 64.
[13] . عطائي اصفهاني، صص 69 ـ 67.
[14] . عرفانيان، ص 66 ـ 46.
[15] . الحرّ العاملي، محمد بن الحسن، وسائل الشيعه الي التحصيل مسائل الشريعة، بيروت، احياء التراث العربي، الخامسة،1403 ق، ج3، ص608.

( اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 1 مرداد 1394  ] [ 2:10 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا ما شيعيان نمي توانيم به زيبايي مسيحيت دينمان را معرفي كنيم؟


 
پاسخ :
براي آنكه بتوان سيري منطقي براي پاسخ ايجاد كرد، ابتدا به بررسي چگونگي معرفي، مسيحيت از سوي مسيحيان، مي پردازيم و سپس به كنكاش در مورد كيفيت معرفي دين از سوي شيعيان، اشاره مي كنيم.
اما چگونگي معرفي مسيحيان:
آنچه را مبلغان مسيحي معرفي مي كنند، نمي توان نامش را دين نهاد، زيرا آنها براي مخاطبان خود بي ديني و لامذهبي و لغو شدن تمامي احكام ديني را القاء مي كنند و اين طريق،‌رويكردي جز توجه كردن به ماديات و غرايز حيواني. ندارد.[1] تعليمات مبلغان مسيحي، تعليماتي جدي و ديني نيست بلكه دلخوشي گنگي است كه مي خواهند مردم را از ننگ بي ديني برهاند.[2] مبلغان مسيحي در معرض دين مسيحيت از پرداختن به مسائل اصولي و اساسي دينشان هم چون تثليث،[3] فداء[4] كه از اصول مسلم عهد جديد هستند اجتناب مي كنند. علت اين نگفتن ها، معقول نبودن و مستندنبودن آن مباني و آن اصول مسلمه است، و نيز، براي فرار از سؤالات گوناگون مخاطبان و به چالش كشيده نشدنشان، اين اصول را مطرح نمي كنند، فلذا آن اصول را مسلم و غيرقابل بحث معرفي مي نمايند و بدين وسيله از پرداختن به آنها خودداري مي كنند. و از اين رو است كه به مسائل فرعي چون عشق، محبت و آزادي و از اين قبيل مطالب به ظاهر جذاب و فريب دهنده مي پردازند، البته اگر به اين مسائل هم صادقانه و عالمانه وارد مي شدند مشكلي نبود، ولي هدف آنها جذب مخاطب است و به هر وسيله اي ممكن كه بشود مي خواهند مخاطبشان را جذب خود كنند ولو در اين راستا دروغ بگويند، فريب بدهند،‌با احساسات و عواطف و غرايز مخاطبان بازي كنند.
بهترين شاهدي كه مي توان بر اين مدعا ارائه كرد، مواد قطعنامه اي است كه در كنفرانس مشترك كاتوليك ها و پروتستانها در منطقة شرقي جاوه (اندونزي) در شهر مالانگ تصويب و صادر شده است و هدف از آن كنفرانس برنامه ريزي براي مسيحي ساختن مردم مسلمان (جاوه) در مدت 20 سال و مسيحي ساختن تمامي مردم سرزمين اندونزي در مدت 50 سال بود.[5] در اينجا لازم است به برخي مفاد آن اشاره شود:
1. ازدواج جوانان مسيحي با دختران مسلمان.
2. ازدواج زنان باايمان مسيحي با جوانان ضعيف الايمان مسلمان.
3. جلب توجه جوانان و فرزندان مسلمانان.
4. وعدة انتخاب به مقامات بالاتر به مسلماناني كه در حكومت فعلي آن سرزمين داراي مقام حساسي نمي باشند.»[6] گذشته از اين، دولتهاي غربي چون سريعترين راه براي دستيابي و سيطره سياسي و اقتصادي بر ملل غير مسيحي را صدور مسيحيت مي دانند، مبلغاني دست نشانده را به كشورهاي شرقي مخصوصاً كشورهاي اسلامي مي فرستند تا راه را براي استعمارگري خودشان با اين وسيله هموار كنند.[7]
و اما چگونگي معرفي دين از جانب شيعيان
اين كه گفته شود ما شيعيان نمي توانيم مذهب و دينمان را به زيبايي معرفي كنيم، هر چند به علت وجود برخي از عوامل و موانع اجتماعي، اقتصادي و تبليغي قابل انكار نيست لكن به طور كلي نمي توان آن را پذيرفت زيرا:
اولاً در طول تاريخ علما و بزرگان و مبلغين دين اسلام بر طرق مباني شرعي و عقلي كوشيده اند اسلام را آنطوري كه هست به مردم دنيا ابلاغ كنند و نتايجي هم بدست آورند، لكن اينكه اكثر مردم دنيا به دين اسلام توجه ندارد و جذب آن نمي شدند علتش در تمايلات و خواست هاي دروني خود آنان بايد جستجو شود نه در نحوه تبليغ و شخصيت مبلغين، چون اكثر مردم به سوي مطالبي بيشتر رجوع مي كنند كه قيد و بندي كمتري داشته و خواست هاي حيواني و نفساني آنها را بيشتر تأمين كنند، حتي در بين خود مسلمين، آنان كه از تمايلات حيواني بيشتر برخوردارند كمتر متعهد به مباني و دستوران دين اسلام مي باشند. اما مبلغين دين مسيحيت كه هر قيد و بندي را از ميان مردم بر مي دارند، مردم خصوصاً جوانان، راحت تر و با اشتياق بيشتر كه بر خاسته از خواهشات نفساني مي باشد، به سوي ديني كه هيچ قيد و بندي ندارد جذب مي شوند.
ثانياً اگر نگاهي گذرا و اجمالي به وضعيت مذهبي مردم جهان بيندازيم خواهيم ديد كه بر تعداد گروندگان به اسلام روز به روز افزوده مي شود و بهترين شاهد تصويب قانون منع حجاب اسلامي در برخي كشورهاي اروپايي و جنگي كه آمريكائيها عليه مسلمانان به راه انداخته اند مي باشد.
ثالثاً معرفي مذهب، كار هر شخصي نيست و نمي توان از تمام افراد يك مذهب انتظار داشت كه بتوانند منظرة زيبايي از مذهب و دينشان در مقابل ديدگان مخاطبان ترسيم، كنند چرا كه اين كار احتياج به عالمان خبره و متخصص دارد. وانگهي عطر آن است كه خود ببويد نه آنكه عطار بگويد. دين اسلام خود آنقدر زيبايي و لطافت به همراه دارد كه احتياج به معرفي كسي ندارد و اگر بيننده كمي دقت كند به زيبايي هاي آن پي خواهد برد. و اگر عيبي هم هست در برخي مبلغان و شيوه هاي تبليغي آنها است نه در خود دين اسلام بخلاف دين مسيحيت كه مبلغان آن براي جلب توجه ديگران به آن رنگ و لعاب زده اند.
به هر حال نمي توان وجود نقص و عيب را در شيوه هاي تبليغي انكار كرد و بايد براي رفع آن همت به خرج داد و بهترين راه آن تعامل صحيح بين مردم مخصوصاً قشر فرهيخته و دانشجو با حوزه هاي علوم ديني مي باشد. به اميد انكه روز به روز بر كيفيت و كميت اين تعامل افزوده شود تا بتوان تابلوي زيبا و زيباتري از دين در مقابل ديدگان جهانيان ترسيم كرد.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. مسيحيت و عهدين، گروهي.
2. درآمدي به مسيحيت، مري جوويور.
3. دايرةالمعارف كتاب مقدس.


[1] . برگرفته شده از: طباطبايي، محمد حسين، الميزان، ترجمه موسوي همداني، ج 3، ص 509، ‌ذيل آيات 79 و 80 سورة آل عمران.
[2] . همان.
[3] . اعتقاد به يكي بودن سه و سه تا بودن يك.
[4] . قرباني شدن حضرت مسيح ـ عليه السّلام ـ براي آمرزش گناهان بشر.
[5] . خسروشاهي، سيد هادي، واتيكان دنياي اسلام و غرب، تهران، انتشارات شروق، چاپ اول، 1380، ص 177.
[6] . واتيكان دنياي اسلام و غرب، ص 177.
[7] . همان، ص 112.

( اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 1 مرداد 1394  ] [ 2:09 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

وهابيت چه اشكالاتي بر شيعيان مي گيرند؟

 

پاسخ :
در قرن دوازده فرقه اي تندو افراطي بوجود آمد كه بنام وهابيت معروف است آنها اشكالاتي بر تمام مسلمانان مي گيرند. اين اشكالات كه بر شيعه و ساير فرقه هاي مسلمان از طرف وهابيت وارد مي شود به طو ر غالب بر محور شرك و توحيد مي باشد كه به صورت مختصر به آنها اشاره مي شود.
1. به اعتقاد وهابيون كساني كه به پيامبران و اوليا و صالحين توسل مي كنند، از اعتقاد به توحيد خارج شده و مشرك مي شوند[1]و لذا توسل به افراد ذكر شده را رد مي كنند و آنرا بدعت در اسلام مي دانند.
در نقد اين ديدگاه بايد گفت كه احاديث و روايات زيادي وارد شده كه افراد صالح و پيامبران و معصومين وسيله هستند و واسطه فيض بين خالق و مخلوق مي باشند. و از همين مقوله است كه «مالك بن انس»به منصور دوانيقي در حرم پيامبر چنين گفت:«پيامبر وسيله تو و وسيله پدرت، آدم است.[2] كه اشاره به دستورد خداوند به آدم جهت توسل به انوار مقدسه پنج تن مي باشد. و باز در روايتي آمده كه مرد نابينائي محضر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ آمده و از پيامبر خواست كه آن حضرت از خداوند براي او عافيت بخواهد و حضرت پذيرفتند. اين روايت و روايات مختلف باتفاق شيعه و سني صحيح است و معناي آن همان توسل است.[3]
2. به اعتقاد وهابيون ساختن مسجد و برگزاري نماز و دعا در كنار قبور اوليا و ائمه و پيامبر و صالحين جايز نيست.[4]
در پاسخ بايد كفت كه اين فرقه هيچ دليل شرعي و عقلي بر آن ندارند، زيرا در قرآن درباره جواز ساختن مسجد و بنا بر روي قبور به صورت صريح آيه اي وجود دارد: «در محل خوابگاه اصحاب كهف ما مسجد اتخاذ كرديم».[5]
در آيه ديگر در رابطه با خواندن نماز در كنار قبور مي فرمايد:« از مقام ابراهيم براي خود نمازگاهي اتخاذ كنيد».[6]
به اعتقاد شيعه كه سيره مستمر مسلمين هم بوده و بعد از رحلت پيامبر و دفن آن حضرت در روضة شريفه كه داراي بنا بود و بعد از آن هم همواره تعمير و تكريم مي شد، همواره محل برگزاري نماز مسلمانان بود، هدف از مصلي و مسجد قرار دادن كنار قبور اولياء و ائمه و انبياء پرستش خود اهل قبور نمي باشد، بلكه خدا را در اين اماكن مقدس مورد پرستش و عبادت قرار مي دهند.
3. از مسائلي كه وهابيون دربارة آن حساسيت خاصي دارند و به شيعه در اين مورد هم اشكال مي گيرند، تعمير قبور و ساختن بنا بر روي قبور اولياء و پيامبران و معصومين ـ عليهم السلام ـ است.[7]
همانطور كه ذكر شده طي قرون گذشته سيره مسلمين بر اين بوده كه قبور انبياء و اولياء را همواره آباد نگه مي داشتند كه قبر رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ هم مستثني از اين امر نبود و از اين گذشته اين عمل مصداق دوستي و احترام به آن بزرگواران است كه خداوند به پيامبرش مي فرمايد:«بگو من به رسالت مزد و اجري جز ابراز علاقه و دوستي به خويشاوندانم نمي خواهم.»[8]
و همچنين پيامبر را روزي كه دفن كردند، در حجرة مخصوص عايشه دفن نمودند كه داراي بنا بود و اگر ردّي از پيامبر در اين رابطه مي بود اصحاب و از جمله علي ـ عليه السلام ـ به اين نحو عمل نمي كرده ند.[9]
همچنين در ملل و امم گذشته با بناي ياد بود بر مزار افراد صالح سعي مي كردند كه ياد آنها هيچ وقت فراموش نشود. همچون اصحاب كهف كه در قرآن از آن ذكري به ميان آمده است. و اگر اين عمل منافات با توحيد داشت خداوند آنرا بيان نمي كرد و يا در ردّ ‌آن آيه ديگري نازل مي فرمود.
4. اشكال ديگر وهابيان بر شيعه اين است كه نبايد به قصد زيارت قبور پيامبر و ائمه سفر كرد و اين كار را مصداق شرك مي دانند.[10]
بايد گفت كه در رابطه با زيارت اهل قبور نه تنها از طرف پيامبر منعي نشده، بلكه خود آن حضرت به زيارت اهل قبور در بقيع مي رفتند و خلفاي ثلاثه هر گاه از سفر بر مي گشتند، به زيارت قبر پيامبر مي رفتند و اين عمل به طور كلي سيره مسلمين بوده و خلفا و حكام به زيارت قبر پيامبر مي رفتند، اين كار مختص شيعه نيست.
همچنين سفارش پيامبر اين است كه به زيارت اهل قبور برويد كه اين عمل ماية ياد آوري سراي ديگر است.[11]
5. ايراد ديگر وهابيون به شيعه طلب شفاعت از پيامبر و ائمه و صالحين است كه اين عمل را مصداق شرك به خداوند مي دانند و آنرا رد مي كنند.[12]
در جواب اين مورد هم بايد گفت كه روايات زيادي داريم كه اصحاب و ياران آن حضرت در زمان حياتشان از وجود مبارك پيامبر طلب شفاعت مي كردند واگر اين عمل مخل توحيد و موجب شرك به خداوند بود حتماً از طرف پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و ساير معصومين رد مي شد. و مردم را راهنمائي مي كردند. انس بن مالك مي گويد: از پيامبر درخواست كردم كه در روز قيامت در حق من شفاعت كند وي پذيرفت و گفت شفاعت خواهم كرد، گفتم كجا تو را پيدا كنم فرمود كنار صراط.[13]
وهابيون حقيقت شفاعت را نداشته و لذا مي پندارند كه در طلب شفاعت خدا فراموش شده و بنده خدا (پيامبر) در جاي خدا قرار داده مي شود در حالي كه شفاعت خواستن از نبيّ مكرم اسلام و ائمه معصومين ـ عليه السلام ـ عبارت است از اينكه آن حضرات از خداوند درباره بنده اش بخشش و غفران بخواهند و اين از قبيل دعا براي برادر ايماني است كه رسول خدا فرمود:«هر كس در حق برادر مسلمانش دعا كند دعايش مستجاب مي شود.»[14]
و در قرآن هم آمده كه:«واگر مخالفان هنگامي كه به خود ستم مي كردند (و فرمانهاي خدا را زير پا مي گذاردند) به نزد تو مي آمدند و از خدا طلب آمرزش مي كردند و پيامبر هم براي آنها استغفار مي كرد. خدا را توبه پذير و مهربان مي يافتند.»[15]اين در حال حيات پيامبر بود ولي با رحلت پيامبر نيز اين امر منقطع نمي شود.
6. بر شيعه و ساير مسلمين خرده مي گيرند كه تبرك جستن به آثار ائمه و معصومين شرك است و با توحيد منافات دارد.[16]
در جواب بايد گفت كه تبرك جستن و طلب شفاء‌كردن هيچ منافاتي با توحيد ندارد بلكه ريشه در قرآن دارد آنجا كه از زبان حضرت يوسف مي فرمايد:«پيراهن مرا ببريد و به ديدگان پدرم بيافكنيد، او بينائي خود را باز مي يابد.[17]
و شيعه هم به آثار معصومين به خاطر مقام و قرب آن حضرات به خداوند تبرك مي جويد و همة اين موارد مذكوره در چهارچوب وسيله و واسطه بودن آن بزرگواران بين خداوند و مخلوقات است و نه بعنوان پرستش چرا كه پرستش فقط از آن خداوند است.
بنابراين وهابيون بخاطر عقايدي كه بعد از 12 قرن از آغاز اسلام ابداع كردند و عقايد جديدي آوردند بيشتر به خاطر دشمني و كينه با ائمه معصومين بوده كه به سيره مسلمين خرده ميگيرندو به خاطر محبّت و علاقه شيعيان به ائمه ـ عليهم السلام ـ آنان را آماج تيرهاي اتهام و تكفير قرار مي دهند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. فرهنگ و عقايد اسلامي، جلد 3 . جعفر سبحاني.
2. توسل يا استمداد از ارواح مقدسه، سبحاني.


[1] . امين، سيد محسن، كشف الارتياب، مكتبة اسلاميه كبري، چاپ سوم، 1347ه‍. ص139.
[2] . بحراني، سيد هاشم، تفسير برهان، قم، دارالكتب العلمية، ج1، ص87.
[3] . احمد بن حنبل، المسند، ج4 ص138.
[4] . كشف الارتياب ص266 و 411.
[5] . كهف/21.
[6] . بقره/125.
[7] . مشكور، محمد جواد، موسوعه فرق اسلامي، بيروت، ‌انشارات مجمع بحوث اسلامي، چاپ اول، 1415، ص522.
[8] . شوري/23.
[9] . سمهودي، نورالدين علي، وفاء الوفاء باخبار دارالمصطفي، ‌بيروت، دار احيا التراث العربي، 1995، ص383.
[10] . سبحاني، جعفر، ‌في ظلال التوحيد، تهران، چاپ اول، 1421ه‍ ، ص208.
[11] . صحيح مسلم، بيروت، دارالكتب العلميه، ج3، ص64، باب مايقال عند دخول القبور.
[12] . في ظلال التوحيد، ص247.
[13] . سبحاني، جعفر، آئين وهابيت، انتشارات اسلامي، ص267.
[14] . كشف الارتياب، پيشين، ‌ص243.
[15] . نساء/64.
[16] . آئين وهابيت، ص185.
[17] . يوسف/92.

(اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 1 مرداد 1394  ] [ 2:09 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا شيعيان روي مهر نماز مي خوانند؟

 

پاسخ :
قبل از پرداختن به جواب لازم به ذكر است كه سجده كردن بر خاك و گياه و امثال آنها به معناي پرستش آنها نيست بلكه سجود و پرستش براي خدا به وسيلة خضوع تا حد افتادن بر خاك بر اين امور انجام مي شود.
همانگونه كه اصل يك عبادت بايد از جانب شرع مقدس بيان شود شرايط، اجزاء و كيفيت آنها نيز بايد از طرف شارع به وسيلة پيامبر گرامي اسلام ـ صلي الله عليه و آله ـ بيان شده باشد و خود حضرت فرمود: «همانگونه كه من نماز مي خوانم شما هم مانند من نماز بخوانيد».[1]
اينك به فرازهايي از احاديث اسلامي كه بيانگر سيره و سنت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ است مي پردازيم كه همگي حاكي از آن است كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ ،‌ بر خاك و بر روئيدني هاي مانند حصير سجده مي نموده است و از سجده بر لباس و پارچه و امثال آن نهي نموده است، درست به همان شيوه اي كه شيعه بدان معتقد است.
الف) گروهي از محدثان اسلامي در كتب صحاح و مسانيد خود اين سخن پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را بازگو كرده اند كه آن حضرت زمين را به عنوان سجده گاه خود معرفي نموده است، آنجا كه مي فرمايد: «و جعلت لي الارض مسجداً و طهوراً[2]» از كلمة جعل كه در اينجا به معناي تشريع و قانونگذاري است به خوبي روشن مي شود كه اين مسأله يك حكم الهي براي پيروان آيين اسلام بوده است و بدين سان زمين كه شامل خاك و سنگ و ديگر اجزاي تشكيل دهندة سطح آن مي باشد، از طرف شارع مقدس سجده گاه قرار داده شده است و لازمة آن اين است كه بر چيزهايي كه از اجزاء زمين شمرده نمي شود، سجده جايز نيست.
ب) رفتار پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در اين مورد گواه روشن ديگري است. وائل بن حجر مي گويد: من پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را ديدم هنگامي كه سجده مي كرد، پيشاني و بيني خود را بر زمين مي نهاد.[3]
انس بن مالك و ابن عباس و برخي ديگر مانند عايشه و ام سلمه، گروه بسياري از محدثان روايت كرده انند كه: «پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ بر حُمزه كه نوعي حصير بود و از ليف خرما ساخته مي شد سجده مي نمود.»[4]
ابوسعيد خُدري از اصحاب رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ مي گويد: بر پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ وارد شدم و ديدم كه حضرت بر حصيري نماز مي خواند.[5]
براء بن عازب نقل مي كند كه ما پشت سر رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ نماز مي گذارديم، پس آنگاه كه حضرت سرش را از ركوع بر مي داشت احدي را نديدم كه خم شود تا اين كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ پيشانيش را بر زمين مي نهاد، سپس آنان كه پشت سر او بودند به سجده مي افتادند.[6]
ابوسعيد خدري در حديث ديگري چنين مي گويد: هر گاه رسول خدا با مردم نماز مي خواند آثار خاك و غبار زمين بر پيشاني و بيني حضرت آشكارا ديده مي شد.[7]
ج) دسته اي از روايات بر اين نكته دلالت دارند كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ مسلمانان را به پيشاني نهادن بر خاك به هنگام سجده فرمان مي دادند، چنانكه ام سلمه همسر آن حضرت روايت مي كند كه پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ فرمود: رخسار خود را براي خدا به خاك بگذار.[8]
د) در دسته اي از روايات از سجده بر لباس و پارچه نهي شده است. در روايتي وارد شده كه رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ مردي را در كنار خود ديد كه عمامة او پيشانيش را پوشانده بود، آن حضرت شخصاً اقدام نمود و عمامه را از پيشاني او بالا زد.[9]
يا در روايت ديگري چنين آمده است كه پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ مردي را ديد كه بر اطراف و كناره هاي عمامة‌ خود سجده مي كند حضرت با دست مبارك به او اشاره كرد كه عمامه ات را بالا ببر و پيشاني را بر زمين بگذار.[10]
بديهي است كه اگر سجده بر پارچه و فرش و مانند اينها جايز بود لزومي نداشت رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ شخصاً اقدام كند يا با اشاره به نماز گزار بفهماند كه پيشاني را بر زمين بگذارد. پس در واقع اين دستور و رفتار پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ براي آن بود كه به همه بفهماند كه در موقع سجده بايد پيشاني بر زمين قرار بگيرد نه بر مثل پارچه و فرش و امثال اينها.
لذا خود صحابه هم اين موضوع را مي دانستند و درموقع سجده بر زمين يا اجزاء و مصاديق آن كه خوراكي و پوشاكي هم نبودند سجده مي نمودند. جابر بن عبدالله انصاري مي گويد: با پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نماز ظهر مي‌خوانديم، مشتي سنگريزه برگرفتم و در دست نگه داشتم تا خنك شود و به هنگام سجده بر آنها پيشاني گذاردم و اين به خاطر شدت گرما بود.[11] بعد راوي مي افزايد: اگر سجده بر لباسي كه بر تن داشت جايز بود از برداشتن سنگريزه ها و نگهداري آن آسان تر بود.
ابواميه نقل مي كند كه به من خبر رسيده است كه ابوبكر صديق بر زمين سجده مي نمود يا نماز مي خواند در حاليكه پيشاني اش را به سوي زمين مي كشيد تا روي زمين سجده كند.[12] و عمر بن خطاب دستور داد تا كف مسجد النبي ـ صلي الله عليه و آله ـ را با ريگ فرش كنند تا نمازگزاران بر آن سجده كنند.[13] حتي نقل شده است كه بعضي تابعين به تبعيت از اصحاب پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در موقع مسافرت ها با خود گل خشكيده اي حمل مي كردند تا در موقع نماز بر آن سجده كنند. ابن سعد متوفاي 209 در كتاب خود مي نويسد: مسروق بن اجدع به هنگام مسافرت خشتي را با خود بر مي داشت تا در كشتي بر آن سجده كند.[14]
از مجموع دلايل ياد شده به روشني معلوم مي گردد كه نه تنها روايات اهل بيت ـ عليهم السلام ـ بر تعيين سجده نمودن بر زمين و آنچه از زمين مي رويد، در صورتي كه خوردني و پوشيدني نباشد دلالت دارد بلكه اصل اولي در روايات اهل سنت كه برگرفته از سنت و سيره رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ و صحابة آن حضرت است اتصال پيشاني بر زمين و چيزهايي است كه از آن مي رويد و اگر هم در رواياتي سجده بر غير آنها جايز شمرده شده است، در شرائط اضطراري و در حال عذر گرما يا سرما و امثال آنها بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. سجده بر تربت يا نهايت تواضع در پيشگاه خدا، سيد رضا حسيني نسب
2. شيعه پاسخ مي دهد، سيد رضا حسيني نسب، نشر مشعر، چاپ دوم، 1375، ص 103.
3. مهر نماز، اختراع شيعه يا انكار اهل سنت؟، م، ع ـ عطائي اصفهاني، نشر حضرت عباس ـ عليه السلام ـ ، قم، چاپ دوم، 1382.
4. ايده ها و عقيده ها، سيد محمد شفيعي، نشر بنياد و معارف اسلامي، چاپ اول، 1379، ص 296 تا ص 303.
5. سيرتنا و سنتنا، علامه اميني.
6. شيعه شناسي و پاسخ به شبهات، علي اصغر رضواني، نشر مشعر، جلد اول، چاپ اول، 1382.


[1] . مجلسي، محمدباقر، بحارالانوار، بيروت، الوفا، ج79، ص335.
[2] . بخاري، محمد بن اسماعيل، صحيح البخاري، كتاب الصلاه، نشر داراحياء العربي، حديث428.
[3] . جصاص حنفي، احكام القرآن، بيروت، ج 3، ص 209، باب السجود علي الوجه.
[4] .بيهقي، السنن الكبري، ‌كتاب الصلاة، باب الصلاة علي الخمرة، ج2، ص421.
[5] . همان،
[6] . همان.
[7] . ابي داود، سنن، حديث 894، به نقل كتاب مهر نماز، تاليف عطائي اصفهاني، نشر حضرت عباس ـ عليه السلام ـ ، ص 27.
[8] . متقي هندي، كنز العمال، نشر حلب، كتاب الصلاة، السجود و ما يتعلق به، ج 7، حديث 19809.
[9] . سنن بيهقي، ج 2، ص 105، باب الكشف عن الجبهة في السجود.
[10] . همان.
[11] . همان، ج 1، ص 439، كتاب الصلاه.
[12] . كنز العمال، ج 8، ص 131.
[13] . ابن سعد، الطبقات، ج 3، ص 284.
[14] . طبقات ابن سعد، طبعه بيروت در احوال مسروق بن اجدع، ج6، ص79.

( اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 1 مرداد 1394  ] [ 2:09 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

شيعه چگونه به آية وضو در قرآن براي مسح پاها استدلال مي كند؟

 

پاسخ :
وضو به عنوان شرط ورود به نماز يكي از طهارت هايي است كه، از ابتداي تشريع نماز جزء اعمال عبادي محسوب شده است.
اين عمل عبادي در زمان پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و در حضور اصحاب آن حضرت از جانب ايشان به گونه اي كه شيعه عمل مي كنند انجام مي شده است، و روايات زيادي در اين رابطه وارد شده است. ولي اين عمل بعد از آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ (در زمان عثمان)، مورد تحريف قرار گرفت تنها در ميان تعدادي از صحابة بزرگوار آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ مانند حضرت علي ـ عليه السلام ـ و بعضي ديگر كه عمل پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ نزد آنها حجت بود حفظ شد و آية وضو در قرآن نيز مؤيد اين عمل آنان است كه همان عمل پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ باشد. ولي علماي اهل سنت، به خاطر اين كه عمل بزرگان خود را توجيه كنند از اين آيه استفادة مخالف سيرة پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ را مي كنند. لذا به شستن پاها در وضو حكم كرده اند.
آيه: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ»[1] تنها آيه اي است، كه در قرآن كريم درباره وضو نزل شده است وشيعه همانند اهل سنت از اين آية كريمه براي وضو استدلال مي كند، ولي به خاطر اعراب «ارجل» اهل سنت مي خواهند برخلاف قواعد عربي استدلال كرده، تا عمل بزرگان خود را توجيه كنند ـ و شستن پا را نتيجه بگيردند. هر كدام از طرفين استدلال بر كيفيت وضو نموده، كه در اين جا به استدلال هر دو طرف اشاره مي شود:
اعراب ارجل در مورد اعراب ارجل سه قول وجود دارد:
1. قرائت به رفع: كه قرائت نادر و شاذي است، و بنابر ابتدائيت است و خبر آن محذوف است، و آن مغسوله يا ممسوحه است.[2]
2. قرائت به نصب: نافع ابن عامر و عاصم ـ به روايت حفص ـ آن را منصوب خوانده اند. كه در اين صورت قول شيعه ثابت مي شود، در واقع به محل برؤوسكم عطف است، كه محل آن منصوب است، و مفعول و امسحوا است.
3. قرائت به جرّ: در اين صورت آن را عطف به لفظ برؤوسكم مي دانند. ولي از نظر اهل سنت در واقع منصوب است كه عامل نصب آن هم «اغسلوا» باشد، بنابر جر وجوب مسح پاها بدست مي آيد لكن از نظر شيعه اين قرائت (به جر) بالجوار منوط به دو شرط است.
يكي ايمني از اشتباه و دوم فقدان حرف عطف، و در اين جا هم حرف عطف است، و اشتباهي هم در كار نيست لذا اكثريت عرب قرائت به جرّ لا نمي پذيرند (جر بالجوار) و تنها در موارد ضروري، كاربرد دارد، و آن موارد خوف و اشتباه است.
دلائل شيعه و رد قول اهل سنت چنانچه گفتيم، از قرائت سه گانه مذكور، شيعه قرائت به نصب را پذيرفته، و براي آن دلائلي دارد، (و عطف به محل رؤسكم مي باشد.)
1. زيرا اگر قول اهل سنت را بپذيريم. كه آن را عطف به ايديكم مي گيرند، درين صورت بين معطوف و معطوف عليه امور بيگانه فاصله مي شود و اين فاصله افتادن، در مفرد جايز نيست، تا چه رسد به جمله.[3]
2. همانطور كه عامل نصب، «اغسلوا» مي تواند باشد (كه اهل سنت مي گويند) «امسحوا» نيز مي تواند عامل نصب باشد و هرگاه دو عامل صلاحيت عمل كردن در يك معمول را داشته باشند. عامل اقرب مقدم خواهد بود، بنابراين «امسحوا» مقدم بر «اغسلوا» است.[4]
3. اين عطفي كه اهل سنت مي گويند، برخلاف فصاحت است زيرا؛ پيش از استيفاي غرض از يك جمله، به جمله اي ديگر منتقل شده، كه ربطي به آن ندارد.[5]
هرچند كه بعضي احتمال داده اند كه، قرائت به نصب، به خاطر عامل مقدر باشد، و آن (اي فاغسلوا ارجلكم)،[6] ولي اين احتمال مردود است، چرا كه: اولاً: تقدير عامل خلاف اصل است، و تا حدامكان بايد عامل ذكر شود (نه مقدّر)، ثانياً: بر فرض تقدير، مي توان به قرينه نزديكي ارجل به «برؤوسكم» عامل مقدر آن را، همان «امسحوا» در نظر گرفت، به هر حال تقدير اغسلوا ترجيحي ندارد.
نتيچه اين شد كه چه قرائت به نصب را بگيريم، كه عطف به محل «رؤوسكم» باشد، و عامل نصب آن هم «امسحوا» و چه قرائت جرن بگيريم كه عطف به لفظ «برؤوسكم» باشد در هر دو صورت قول شيعه كه مسح باشد ثابت مي شود، و قول اهل سنت كه (اَرجل) را معطوف بر «اَيدي» مي داند، خلاف فصاحت و بلاغت و عرف اكثريت عرب است. و ادبا و خيلي از مفسرين اهل سنت براساس قواعد عربي و قرائتي، قول شيعه را درست مي دانند.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. المسح علي الرجلين، شيخ مفيد، تحقيق شيخ مهدي.
2. المسح في وضوء الرسول ـ صلي الله عليه و آله ـ ، محمدحسن آمري.
3. تفسير طبري: 4 / 452 ـ 477، ذيل آيه. ابي جعفر محمد بن جرير طبري.


[1] . اي كساني كه ايمان آورده ايد، چون به(عزم) نماز بر مي خيزيد، صورت و دستهايتان را تا آرنج بشوييد، و سر و پاها را تا برآمدگي مسح كنيد.» مائده/6.
[2] . آلوسي بغدادي، محمود، روح المعاني، انتشارات دارالكفر، 1408 هـ ، 1987 م، ج3، ص73.
[3] . سبحاني، جعفر، الاعتصام بالكتاب و السنه، قم، انتشارات مؤسسه امام صادق ـ عليه السلام ـ ، 1413ه‍ ، ص12.
[4] . فخر رازي، مفاتيح الغيب، ترجمه: علي اصغر حلبي، تهران، نشر اساطير، 1379 ش، ج11، ص161.
[5] . حلّي، تذكرة الفقهاء، نشر مكتبة الرضويه الاحياء آثار الجعفريه، (مؤسس شيخ عبدالكريم)، بيتا، ج1، ص118.
[6] . مقداد بن عبدالله يسوري، كنزالعرفان، انتشارات مجمع جهاني تقريب مذاهب اسلامي، چاپ اول، 1380 ش.

( اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 1 مرداد 1394  ] [ 2:08 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

علت اين كه سني‌ها عدالت را جزء اصول دين به شمار نمي‌آورند، چيست؟

 

پاسخ :
اهل تسنن در مسايل اعتقادي به دو گروه كلي اشاعره و معتزله تقسيم مي‌شوند، امّا در ميان آنها گروه‌هايي به نام هاي وهابيت، ماتريدي و اهل حديث يافت مي‌شوند كه از جهت مباني و مسايل اعتقادي با دو گروه معتزله و اشاعره مشتركاتي دارند. اشاعره كه امروز اكثر اهل تسنن به آن منتسب هستند. «منكر اصل عدل مي باشند نه از اين نظر كه منكر عدالت خدا باشند بلكه از آن جهت كه چون او مالك هستي است، ظلم در مورد او تصور نمي‌شود، هر كاري را انجام دهد عين عدل است و هر چه آن خسرو كند شيرين بود.»[1] يكي از متكلمان اشعري مي‌نويسد: «آن چه مورد نهي شارع واقع شده است ناپسند و قبيح است و هر فعلي كه شرع به آن امر كند، پسنديده و حسن است، خوبي و بدي كارها به يك امر حقيقي و ذاتي باز نمي‌گردد تا شرع آن را كشف كند، بلكه خود شرع مثبت اين خوبي و بدي است.»[2] طبق اين نظر عدل يعني هر چه خدا انجام دهد. استاد شهيد مرتضي مطهري در اين زمينه مي‌نويسد: «اينها براي عدل تعريفي جز اين سراغ ندارند كه فعل خداست، پس هر فعلي چون فعل خداست عدل است، نه اين كه چون عدل است فعل خداست.»[3] اين تفسير و تبيين از عدل داراي اشكالات متعددي است، يكي از اين اشكالات اين است كه «از نظر اين گروه هيچ ضابطي طبعاً در اين كار نيست، مثلاً نمي‌توانيم با اتكا به اصل عدل جزماً ادعا كنيم كه خداوند نيكوكار را پاداش مي‌دهد و بدكار را كيفر، و هم نمي‌توانيم جزماً ادعا كنيم خداوند كه چنين وعده‌اي در قرآن داده است قطعاً وفا خواهد كرد، بلكه اگر خداوند نيكوكاران را پاداش دهد و بدكاران را كيفر دهد، عدل خواهد بود و اگر به عكس رفتار كند باز عدل خواهد بود، اگر خداوند به وعدة خود وفا كند عدل است و اگر هم نكند باز عدل است، زيرا عدل آن چيزي است كه خداوند انجام دهد.
اين گروه هر چند خودشان مدعي انكار عدل نيستند، ولي با توجيهي كه از عدل كرده‌اند عملاً منكر عدلند و لهذا مخالفان اشاعره يعني شيعه و معتزله به «عدليه» معروف شدند.»[4] يعني اين كه عدل را قبول دارند و جز اصول دين خود ذكر نموده‌اند.
اكنون كه با عقيده اشاعره در مورد عدل الهي ـ متناسب با اين نوشتار ـ آشنا شديد، با ذكر عقيده شيعه و سني‌هاي معتزلي تفاوت اين دو نظريه روشن مي‌شود، انديشمند فرزانه استاد شهيد مرتضي مطهري در اين زمينه مي‌نويسد: «متكلمان غير اشعري، يعني متكلمان شيعي و معتزلي، عدل را به عنوان حقيقتي واقعي در جريانات عالم، با قطع نظر از انتساب و عدم انتساب جريانات به خداوند مورد توجه قرار مي‌دهند و قائل به حسن و قبح عقلي و ذاتي شده‌اند. ميگويند عدل ذاتاً نيك است و ظلم ذاتاً زشت است، ‌خداوند كه عقل نامتناهي است، بلكه فيض بخش همه عقلهاست هرگز كاري را كه عقل نيك مي‌شناسد ترك نمي‌كند و كاري را كه عقل زشت مي‌شمارد، انجام نمي‌دهد.»[5]
بنابراين مقصود از عدل الهي اين است كه خداوند كارهاي پسنديده انجام مي‌دهد و ازكارهاي قبيح و ناپسند منزه است. چنان كه شيخ مفيد (ره) گفته است: «فاعل عادل و حكيم كسي است كه كار قبيح انجام نمي‌دهد و كار واجب و پسنديده را ترك نمي‌نمايد».[6] قاضي عبدالجبار معتزلي نيز گفته است: «مقصود ما از اين كه خدا را توصيف مي‌كنيم عادل و حكيم است اين است كه او قبيح را انجام نمي‌دهد يا آن را اختيار نمي‌كند، عمل شايسته را انجام مي‌دهد و آن را ترك نمي‌كند و تمام كارهاي او پسنديده و حسن است.»[7] اساس اين نظريه ـ‌ پس از قرآن كريم و احاديث نبوي ـ سخنان امام علي ـ عليه السّلام ـ و ساير ائمة‌ هدي است.
«عدل هيچ امتيازي نسبت به ساير صفات الهي ندارد، متكلمين شيعه از اين جهت اين اصل را جزو اصول اعتقادي شيعه ذكر كرده‌اند كه اشاعره ـ كه اكثريت اهل تسنن را تشكيل مي‌دهند ـ با تفسيري كه از اين اصل مي‌كنند منكر اين اصل هستند ولي منكر علم، حيات، اراده و... نيستند. بدين جهت اعتقاد به عدل جزء مشخصات اعتقادي شيعه به شمار مي‌رود. هم چنان كه جزء مشخصات اعتقادي معتزله نيز هست.
خلاصه سخن آن كه بنابر اين تفسير كه عدل از كلام يا فعل خداوند انتزاع مي‌شود، و هر آن چه اگر از خداوند صادر گردد، پسنديده وعدل است، مثلاً اگر خداوند نيكوكاران را كيفر دهد و مجرمان را پاداش دهد، اين كار عين عدل و پسنديده است، چون فعل خداست، در اين صورت صفت عادل بودن خداوند زير سؤال مي‌رود و در واقع نفي عدالت از خداوند است. و اكثريت اهل تسنن ـ پيروان مكتب اشاعره ـ بر اين عقيده‌اند. و از آن جا كه نتيجه تفسير شيعه و سني‌هاي معتزلي تحكيم و اثبات اين صفت براي خداوند است، لذا اعتقاد به عدل جزء مشخصات اعتقادي آنهاست.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. عدل الهي، مرتضي مطهري.
2. تاريخ انديشه‌هاي كلامي در اسلام، ج 1، ترجمه حسين صابري، نوشته عبدالرحمن.
3. آشنايي با علوم اسلامي، مرتضي مطهري.
4. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، ج 4.
5. رباني گلپايگاني، علي، فرق و مذاهب كلامي، در فصل‌هاي اشاعره، معتزله و عدليه.


[1]. مكارم شيرازي، ناصر، پيام قرآن، ج 4، ص 418.
[2]. عبدالرحمن بن احمد الايجي، المواقت في علم الكلام، 323.
[3]. مطهري، مرتضي، عدل الهي، ص 53 و 54.
[4]. عدل الهي، ص 53 و 54.
[5]. عدل الهي، ص 54.
[6]. مصنفات شيخ مفيد، ج 10 (النكه الاعتقاديه)، ص 32.
[7]. قاضي عبدالجبار، شرح اصول خمسه، ص 301.

( اندیشه قم )

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 1 مرداد 1394  ] [ 2:08 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

جایگاه قرآن کریم و عترت علیهم السلام در مذهب تشیع چیست؟

 

پاسخ :
قرآن کریم بزرگ‌ترین نازل شده ‌ى حق است و حضرات چهارده معصوم علیهم ‌السلام بالاتر از قرآن کریم مى‌ باشند؛ زیرا آنان قرآن متحرک و ناطقند و نوشته ‌شده ‌ى آن‌ها و صورت مکتوبى ایشان قرآن کریم است، و هر دو (قرآن کریم و عترت) امانت پیامبر اکرم صلى ‌الله ‌علیه‌ و‌آله هستند و چون عترت قرآن متحرک و زنده است از قرآن کریم اهمیت بیش‌تر و جایگاه والاترى دارند و این‌ها همه نازل خداست. انزال قرآن کریم و عترت معصومین علیهم ‌السلام نیز یا با واسطه ‌ى حق است و یا بى‌ واسطه از حق است. حق یک‌ بار بى ‌واسطه در این‌ها هست و یک بار با واسطه. انزال قرآن کریم و عترت همان تعینات ثابت ملایکه و شیعه است. همه ‌ى این‌ها انزال با یک واسطه است که ملایکه از نور حضرات معصومین علیهم ‌السلام و شیعه از گِل امامان علیهم ‌السلام به وجود آمده‌اند که مخلوطى هم از غیر در آن هست. خداوند هم بى ‌واسطه در انسان هست و هم با واسطه‌ ى امامان علیهم ‌السلام در شیعه هست و در ملایکه نیز خدا هم با واسطه و هم بى ‌واسطه هست. پس شیعه باید از دو بالادست خود اطاعت نماید و عبادت نیز همین است: از حضرات معصومین علیهم ‌السلام با یک درجه و از خدا با دو درجه اطاعت کنند، بالاتر از امامان خدایى هست؛ ولى عده‌ اى حق آنان را با حق خدا اشتباه گرفته ‌اند؛ از این رو همه چیز را از آنان مى ‌بینند و على اللهى مى‌ شوند. همه ‌ى خیرات ما از امامان علیهم‌ السلام است؛ اما همه‌ ى این بزرگواران واسطه‌ ى فیض حقند و فیضى را که از حق گرفته‌ اند به دیگران مى‌ دهند و به هر کسى بهره‌ اى از وجود اعطا مى‌ کنند.
منبع: پایگاه حضرت آیت الله العظمی نکونام (دامت برکاته).

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 1 مرداد 1394  ] [ 2:07 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]