امام صادق(ع) در مناظره با «ابو شاکر دیصانی» چه استدلالی پیرامون اثبات خداوند بیان می‌کند؟

 
پرسش
در کتاب فلاسفه و دانشمندان بزرگ مسلمان مباحثه‌ای بین امام جعفر صادق(ع) و یک منکر خدا با نام ابو شاکر نقل شده است. در خلال این مذاکره دانش عالمانه عمیقی بروز و ظهور می‌کند. حال برخی می‌گویند که کل این داستان جعلی است. آیا شما می‌توانید مشخص کنید که این بحثی که بین امام صادق(ع) و آن شخص صورت گرفته در چه کتب حدیثی ذکر شده است؟
پاسخ اجمالی
در زمان حیات امام صادق(ع)، مناظره و گفت‌وگوهای کلامی رونق خاصی داشت. یکی از جدی‌ترین طرف‌های گفت‌وگو آنانی بودند که اصل وجود خداوند را نپذیرفته و جهت فضای بازی که وجود داشت، علناً به جدال و مناظره با گروه‌های مخالف می‌پرداختند؛ البته این آزادی در نهایت به نفع معتقدان به خدا بود و ضعف استدلالات منکران را روشن می‌ساخت.
یکی از این افراد، ابوشاکر دَیصانی بود که مناظراتی - مستقیم و یا غیر مستقیم - با امام صادق(ع)‌ داشت.[1]
در ذیل به دو گفت‌وگوی آنان در مسئله اثبات خداوند، و براهین ارائه شده از طرف امام صادق(ع) می‌پردازیم:
1. هشام بن حكم نقل می‌کند:
ابوشاكر به من گفت كه پرسشی دارم، آيا برایم وقتی برای حضور نزد استادت می‌گیری؟ زیرا من این سؤال را از برخی دانشمندان پرسیدم و به جواب قانع کننده‌ای دست نیافتم!
هشام گفت: آيا نمی‌خواهی مرا از پرسشت با خبر کنی؟ شايد جوابى برای آن داشته باشم و تو آن‌را بپسندى!
ابوشاكر اظهار داشت: من دوست دارم به واسطه آن، امام صادق(ع) را ملاقات كنم.
هشام گوید: پس برايش وقتی گرفتم و او نزد امام آمد و گفت: به من اجازه طرح پرسش می‌دهى؟!
آن‌حضرت فرمود: چه پرسشی داری؟ 
ابوشاكر: چه دلیلی داری که تو را خالقی خلق کرده است؟
امام: من خود را چنان يافتم كه باید يكى از دو فرض در موردم صادق باشد.
يا من خود، خودم را آفریدم يا غیر من، مرا آفریده است(که در فرض دوم، وجود صانع اثبات می‌شود)
و فرض اول تنها در یکی از دو حالت ذیل معنا خواهد داشت:
يا من خود را آفریدم در حالی‌که وجود داشتم و يا زمانی که نبودم خود را آفریدم! (این دو فرض باطل است؛ زیرا) اگر بودم و خود را آفریدم که این چه آفرینشی است؟!(پس این فرض باطل است) و اگر نبودم و آفریدم؛ تو ميدانى‏ كه معدوم نمی‌تواند قدرت آفرینش داشته باشد. پس آفریدگاری باید وجود داشته باشد که آن پروردگار عالم است».[2]
2. ابوشاکر نزد امام صادق(ع) آمده و از ایشان خواست تا وجود خدا را برایش ثابت کند.
در همان حوالی، کودکی با تخم مرغى بازى می‌كرد، امام از کودک خواست تا تخم مرغش را موقتاً به ایشان بدهد و سپس فرمود:
«اى ديصانى! اين تخم مرغ قلعه‌اى است دربسته، پوست كلفتى دارد و زير آن، پوست بسيار نازكى است و زير آن پوست نازک، طلائى است روان و نقره‌اى آب شده؛ نه طلاى روان به نقره آب شده مى‏آميزد و نه نقره آب شده به طلاى روان، اين تخم مرغ به حال خود است نه تعمیرکاری از آن بیرون می‌آید تا از سالم بودنش گزارش دهد و نه خرابکاری به درون آن رفته و از تباهى‌اش را اعلام می‌دارد و نیز نمی‌توان دانست براى توليد نر آفريده شده است يا ماده، با اين حال بعدها می‌شكافد و مانند طاووس‌هاى زيبا و رنگارنگ (از مثل آن) بيرون مى‏آید، تو براى آن مدبّرى درک می‌كنى؟».
ديصانى مدت زمانى سر به زير افكند و سپس سر برداشت و گفت: گواهم كه جز خدا شايسته پرستشى نيست، تنها است، شريک ندارد، گواهی می‌دهم محمد(ص) بنده و رسول او است و تو به راستى امام و حجت بر خلقش هستى و من از راهى كه مى‏رفتم باز گشتم.[3]
این دو روایت اگرچه از سند چندان مستحکمی برخوردار نیستند، با این حال محتوایی مطابق با مبانی عقاید و کلام اسلامی دارند و می‌توان به متن آنها استناد نمود و البته استدلال در روایت دوم به نوعی ناظر به دانش آن روز بوده که دیصانی نیز بیش از آن چیزی نمی‌دانست.
 

[1]. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، کافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 1، ص 128، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ ابن شهرآشوب مازندرانی، محمد بن علی، متشابه القرآن و مختلفه، ج 1، ص 48، قم، بیدار، چاپ اول، 1410ق.
[2]. شیخ صدوق، التوحید، محقق، مصحح، حسینی، هاشم‏، ص 290، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1398ق.
[3]. كافی، ج ‏1، ص 80؛ طبرسی، احمد بن علی، الاحتجاج علی أهل اللجاج، محقق، مصحح، خرسان، محمد باقر، ج 2، ص 333، مشهد، نشر مرتضی، چاپ اول، 1403ق.

 


ادامه مطلب


[ دوشنبه 5 مرداد 1394  ] [ 1:40 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آیا برای آفرینش قلب انسان با این شکلی که هست، دلیلی در روایات وجود دارد؟

 
پرسش
آیا حدیث زیر از نظر علم حدیث‌شناسی از احادیث درست و قابل اعتماد هستند؟ معنایش چیست؟ قالَ الصَّادِقُ(ع): «کَانَ الْقَلْبُ کَحَبِّ الصَّنَوْبَرِ لِأَنَّهُ مُنَکَّسٌ فَجَعَلَ رَأْسَهُ دَقِیقاً لِیَدْخُلَ فِی الرِّئَةِ فَتَرَوَّحَ عَنْهُ بِبَرْدِهَا لِئَلَّا یَشِیطَ الدِّمَاغُ بِحَرِّهِ».
پاسخ اجمالی
شیخ صدوق روایتی را از ربیع نگهبان منصور دوانیقی نقل می‌کند که در مجلس منصور؛ طبیبی هندی حضور داشت که امام صادق(ع) از او سؤال‌هایی درباره علت آفرینش شکل ظاهری اعضای بدن انسان پرسید و او نتوانست جواب دهد و امام خود پاسخ دادند.[1] امام صادق(ع) در بخشی از این گفت‌وگو درباره آفرینش شکل ظاهری قلب می‌فرماید: «... [خداوند] قلب را مثل تخم صنوبر آفرید؛ زیرا وارونه است پس سرش را باریک کرده تا در ریه در آید و از باد زدن آن، ریه خنک شود تا مبادا مغز از حرارت خود بسوزد».[2]
این حدیث از جهت سندی ضعیف است؛[3] چون بیشتر راویان آن مجهول‌اند و نامی از آنها در منابع رجالی برده نشد، مگر أبو العباس محمد بن إبراهیم بن إسحاق طالقانی که شیخ صدوق با عبارت دعایی «رَضِیَ اللَّهُ عَنْه‏»(خدا از او راضی و خشنود باشد) به‌گونه‌ای او را توثیق می‌کند.[4]
اما از جهت محتوایی؛ بیانگر یک واقعیت خارجی پزشکی است که در صورت تأیید توسط اندیشمندان این علم، ضعف سند حدیث جبران خواهد شد.
 

[1]. شیخ صدوق، الخصال،  ج ‏2، ص 511، قم، دفتر انتشارات اسلامی، چاپ اول، 1362ش. نیز ر.ک:‌ ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی‌طالب(ع)، ج ‏4، ص 259، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.
[2]. همان، 514.
[3]. سند روایت این‌چنین است: «حَدّثَنا أبو العباس محمد بن إبراهیم بن إسحاق الطالقانی رضی الله عنه قال حَدّثَنا أبو سعید الحسن بن علی العَدَوی قال حَدّثَنا عَباد بن صُهَیب عن أبیه عن جده عن الربیع صاحب المنصور»؛ الخصال،  ج ‏2، ص 511.  
[4]. درباره این‌گونه عبارت‌ها که شیخ صدوق درباره برخی از اساتید و مشایخ خود به کار می‌برد، میان فقها و حدیث‌شناسان اختلاف نظر وجود دارد که آیا دلالت بر توثیق و اطمینان راوی می‌کند یا خیر؟ 

 


ادامه مطلب


[ دوشنبه 5 مرداد 1394  ] [ 1:38 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا آیات 3 و 67 سوره مائده با این که مربوط به یک روز هستند ولی از هم فاصله دارند؟

 
پرسش
چرا آیات 3 و 67 سوره مائده با این که مربوط به یک روز هستند ولی از هم فاصله دارند؟
پاسخ اجمالی

آیه سوم و آیه شصت و هفتم سوره مائده ارتباط ویژه ای با یکدیگر دارند که با توجه به مضمون آنها و جریان تاریخی حادثه غدیر خم و شأن نزول آن آیات، و حساس بودن ابلاغ این پیام مهم به مسلمانان، مطلب روشن است، اما این که چرا این دو آیه که مربوط به یکدیگرند، با فاصله در قرآن آمده است، نکاتی قابل ذکر است. یکی این که ترتیب آیات و سوره ها بر اساس تاریخ نازل شدن آنها نبوده است، بلکه به صلاح دید و دستور پیامبر بزرگوار اسلام بوده است، دیگر این که ممکن است برای جلوگیری از تحریف قرآن و حذف این آیات، آنها را در لابلای آیات دیگر آورده اند تا موضوع ولایت و امامت امام علی (ع) مانند این که یک شیی نفیس و بسیار گرانبها که در میان چیزهایی که بدان پایه نیستند گذاشته می شود تا جلب توجه ننماید، و اینجا نیز موضوع از این قبیل باشد.

سوم این که ممکن است آمدن آیه ای که با آیات قبل و بعدش مرتبط نیست به جهت تناسب استطرادی باشد؛ یعنی قرآن ضمن بیان کردن یک موضوع، بنا به مصالحی رشته کلام را تغییر داده و به مطلب جدیدی بپردازد و سپس به همان موضوع قبلی بازگردد!

پاسخ تفصیلی

برای رسیدن به پاسخی مناسب باید دو محور، مورد بررسی قرار گیرد:

1. ارتباط آیه سوم با آیه شصت و هفتم سوره مائده چگونه و به چه دلیل است؟

2. فاصله میان دو آیه مذکور برای چیست؟

محور اول: خداوند در آیه شصت و هفتم سوره مائده می فرماید: «ای پیامبر: آنچه از طرف پروردگارت بر تو نازل شده است، کاملاً (به مردم) برسان، اگر نرسانی رسالت او را انجام نداده ای، خداوند تو را از (خطرات احتمالی) مردم نگاه می دارد، و خداوند جمعیت کافران (لجوج) را هدایت نمی کند».

مفسران شیعه و سنی و سیره نویسان مسلمان نوشته اند که این آیه در مورد نصب علی بن ابیطالب (ع) پس از رسول خدا (ص) به امامت و رهبری مسلمانان، نازل شده است.[1]

از مضمون آیه به خوبی آشکار است که خداوند پیش از این آیه پیام بسیار مهمی را بر پیامبر نازل کرده بود و آن حضرت از ابلاغ آن به طور صریح، به مردم، نگران بود و بیم آن داشت که با واکنش منفی مردم مواجه شود و اساس آیین به جهت دو دستگی به خطر افتد، در این آیه تأکید بر آن شده است که اگر حضرت این پیام را ابلاغ ننماید، اصل رسالت را انجام نداده است، خداوند در ضمن این تأکید به رسولش، اطمینان داده که او را از گزند مردم نگه خواهد داشت.

با توجه به این که آیه یاد شده در آخرین سال نبوت پیامبر و در حجة الوداع نازل گردیده - یعنی پس از 22 سال از رسالت رسول اعظم (ص) – و در شرایطی که اسلام قدرت و شوکت زیادی داشت و جزیرة العرب در اختیار رهبر بزرگوار اسلام بود، باید دید این چه پیام مهمی بود که با این لحن تند و با تأکید از آن حضرت، خواسته شده که ابلاغ کند و چرا پیامبر از رساندن آن واهمه داشت؟

پاسخ آن است که تاریخ اسلام– بر اساس روایات اهل تسنن و شیعه – گواهی قطعی می دهد بر این که پیام این بود که رسول خدا (ص) با صراحت کامل، جانشین خود، علی بن ابی ابیطالب را به مردم معرفی کند و مردم را به اطاعت او وادارد.

چرا پیامبر از ابلاغ آن واهمه داشت؟ نظر به این که علی بن ابیطالب (ع) داماد و پسر عموی او بود، بدین جهت رسول خدا (ص) می ترسید که مردم سخن او را نپذیرند و بگویند که پیامبر نفع و سود خود را در نظر گرفته و خاندان خویش را بر مردم تحمیل می کند». افزون بر آن، برخی از آنان از علی (ع) دل خوشی نداشتند، زیرا در جنگ های گوناگون مشرکانی را به قتل رسانده بود که از بستگان آنها بودند.[2]

واقعه غدیر خم: پیامبر اکرم (ص) در سال دهم هجرت، برای انجام مناسک حج رهسپار مکه شد و چون از پیش به مسلمانان نقاط مختلف اعلام شده بود که در این سفر همراهی کنند، گروه بسیاری آمدند که تعداد آنان را از نود تا یکصد و بیست هزار نقل کرده اند.

به هر روی آن حضرت پس از انجام اعمال حج، در راه بازگشت به مدینه، روز پنج شنبه، هجدهم ذی حجة به نزدیکی سرزمین غدیر خم رسیدند، در این سرزمین راه ها از هم جدا می شد، راهی از طرف شمال به سوی مدینه، راهی از شرق به سوی عراق، راهی از غرب به سوی مصر و راهی از جنوب به سوی یمن. بنابراین در چنین مکانی باید حیاتی ترین وظیفه رسالت و ضمانت بقای اسلام، به طور رسمی ابلاغ شود، لذا از سوی پیامبر (ص) دستور توقف همراهان صادر شد، آنان که جلوتر رفته بودند بازگشتند و آن دسته که پشت سر بودند رسیدند و همگی در غدیر خم گرد آمدند، با مقدماتی که انجام شد، پیامبر (ص) سخنانی ایراد فرمود، در ادامه چنین گفت: اکنون بنگرید که با این دو چیز گرانقدر و گران سنگ که در میان شما به یادگار می گذارم چه خواهید کرد؟!

... اول ثقل اکبر، یعنی کتاب خدا قرآن است که یک سوی آن به دست پروردگار و سوی دیگرش در دست شما است. دست از دامن آن برندارید تا گمراه نشوید، و دوم، عترت من است و خدا به من خبر داده است که این دو هرگز از یکدیگر جدا نشوند، تا در بهشت به من بپیوندند... ناگهان دیدند پیامبر (ص) به پیرامون خود نگریست، وقتی که چشمش به علی افتاد او را فراخواند، دستش را گرفت و بلند کرد، آنچنان که همه مردم او را دیدند و شناختند... آنگاه فرمود: «من کنت مولاه فعلی مولاه» هر کس من بر او ولایت دارم، علی نیز بر او ولایت و حکومت دارد، (این جمله را سه بار تکرار کرد)... تا اینکه فرمود: «الا فلیبلغ الشاهد الغائب» ای مردم توجه کنید، حاضران به غایبان این پیام را برسانند، سخنان پیامبر (ص) به پایان رسید و ابلاغ ولایت علی (ع) انجام شد و هنوز مردم متفرق نشده بودند که جبرئیل نازل شد و آیه سوم از سوره مائده را بر پیامبر (ص) خواند: «امروز آیین شما را کامل و نعمت را بر شما تمام کردم و خشنود گشتم که چنین اسلام کاملی آیین شما باشد» «الیوم اکملت لکم دینکم و ...»[3]

رسول خدا (ص) با نزول این آیه زبان به تکبیر گشود و خدا را بر اکمال دین و اتمام نعمت و رضایت به رسالت محمد و ولایت و امامت علی (ع) سپاس گفت.

بنابراین ارتباط آیه 67 سوره مائده[4]  با آیه 3 همان سوره[5] با این جریان مهم تاریخ اسلام که به صورت کوتاه و فشره آوردیم روشن شد.

اما محور دوم: چرا این دو آیه با فاصله در قرآن گنجانده شده است؟

نخست باید گفت، بر اساس آنچه مفسران گفته اند، آیات قرآن و نیز سوره های آن بر طبق تاریخ نزول جمع آوری نشده است، بلکه بسیاری از سوره هایی که در مدینه نازل شده مشتمل بر آیاتی است که در مکه نازل شده است و به عکس، آیات مدنی را در لابلای سوره های مکی مشاهده می کنیم، با توجه به این حقیقت جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن جای تعجب نخواهد بود. (البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است) آری، اگر آیات قرآن بر طبق تاریخ نزول جمع آوری شده بود، جای این ایراد بود.

ثانیاً: ممکن است قرار گرفتن آیه مربوط به غدیر در لابلای احکام مربوط به غذاهای حلال و حرام برای محافظت از تحریف و حذف بوده باشد، زیرا بسیار می شود که برای محفوظ ماندن یک شیی نفیس آن را در بین چیزهای که بدان پایه از ارزش نیستند می گذارند تا کمتر جلب توجه کند![6]

بنابراین، اگر کسی بگوید: چون آیه تبلیغ در میان آیاتی است که درباره اهل کتاب، مطالبی را بیان می کند، پس به ناچار مرتبط با اهل کتاب است، این سخن ضرورتاً مطلب درستی نیست! زیرا نزول آیات قرآن و تکمیل شدن سوره ها اصطلاحاً امری توقیفی است که مطابق صلاح دید رسول خدا (ص) انجام گرفته است.

بر فرض عدم ارتباط، آمدن آیه ای به صورت مستقل، بین آیات ، ممکن است به جهت استطراد باشد؛ یعنی قرآن ضمن بیان یک مسئله اصلی، بنا به مصالحی رشته کلام را قطع کرده و مطلب جدیدی را به ذهن مخاطب القاء می کند، سپس مجدداً به کلام قبلی بازگشته و آن را ادامه می دهد.[7]



[1] تفسیر عیاشی، ج 1، ص 331، مسند احمد، ص 118 و 321 و ... .

[2] مجمع البیان، ج 3، ص 223.

[3] همان، ج 3، ص 159؛ و المیزان، ج 5، ص 205.

[4] یَأَیهَُّا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَیْکَ مِن رَّبِّکَ وَ إِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَ اللَّهُ یَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ إِنَّ اللَّهَ لَا یهَْدِى الْقَوْمَ الْکَافِرِین‏.

[5] الْیَوْمَ یَئسَ الَّذِینَ کَفَرُواْ مِن دِینِکُمْ فَلَا تخَْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْنِ الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتمَْمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتىِ وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْاسْلَامَ دِینًا.

[6] تفسیر نمونه، ج 4، ص 269.

[7] تفسیر کشاف، ج 2، ص 97.


ادامه مطلب


[ دوشنبه 5 مرداد 1394  ] [ 1:36 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

امام علی(ع) در روز غدیر چند ساله بود؟

 
پرسش
امام علی(ع) در روز غدیر چند ساله بود؟
پاسخ اجمالی
روز غدیر در سال دهم هجرت اتفاق افتاده است، اما با توجه به این‌که در سال تولد امام علی(ع) اختلاف نظر وجود دارد، تعیین سن آن حضرت در آن روز، بستگی به آن دارد که کدام نقل در ولادت ایشان تقویت شود. نظریه مشهور مورخان در مورد ولادت امام علی(ع) این است که آن حضرت در سال سی‌ام عام الفیل یعنی ده سال قبل از بعثت پیامبر اسلام(ص) متولد شدند.[1] بنا بر این، امام علی(ع) در زمان بعثت پیامبر(ص) ده ساله بودند و با توجه به این‌که پیامبر ۱۳ سال اوّل بعثت را در شهر مکه بودند و واقعه غدیر در سال دهم هجرت اتفاق افتاده است؛ بر این اساس امام علی(ع) در روز غدیر 33 سال داشتند.
نظریه دیگر این است که امام علی(ع) 12 سال قبل از بعثت متولد شدند؛[2] در این صورت سن امام(ع) در روز غدیر 35 سال بود.
 

[1]. ر. ک: کلینى، محمد بن یعقوب، کافی، ج 1، ص 452، دار الکتب الإسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407 ق؛ اربلی، علی بن عیسی، کشف الغمة فی معرفة الأئمة، محقق و مصحح: رسولی محلاتی، سید هاشم، ج 1، ص 82، نشر بنی هاشمی، تبریز، چاپ اول، 1381ق؛ مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 35، ص 8، مؤسسة الوفاء، بیروت، 1404ق.
[2]. همان.

 


ادامه مطلب


[ دوشنبه 5 مرداد 1394  ] [ 1:35 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا عید غدیر خم به این نام خوانده شده است؟

 
پرسش
معنای غدیر چیست؟ و چرا عید غدیر خم به این نام خوانده شده است؟
پاسخ اجمالی
واژه «غدیر» در لغت به چند معنا آمده است؛ مانند «آبگیر»،[1] «قطعه‌ای از آب»،[2] و «جای جمع شدن آب باران».[3]  
غدیر خُمّ در میان راه دو شهر بزرگ دنیای اسلام، مکه و مدینه، در محلی به نام «جُحفه» وجود دارد که در زمان رسول گرامی اسلام(ص) کاروانیان حج در آن‌جا از هم جدا می‌شدند و به طرف دیار خود می‌رفتند. درباره علت نام‌گذاری این مکان به غدیر خمّ، احتمالاتی داده شده است؛ مانند این‌که به اعتبار آب و هوای آن منطقه به این نام نامیده شده است.[4]
پيامبر اسلام(ص) به دستور خداوند، در غدیر خم على بن ابی‌طالب(ع) را امام، وصی و جانشین خود به مردم معرّفى نمود. برای آگاهی بیشتر در این ‌باره نمایه‌های زیر را مطالعه کنید:
«ابلاغ ولايت در غدير»، سؤال 1955
«اثبات امامت امام علی(ع) از قرآن»، سؤال 324
 

[1]. لغت نامه دهخدا، واژه «غدیر».
[2]. «الغَدِيرُ: القطعة من الماء»؛ جوهری، اسماعیل بن حماد، الصحاح (تاج اللغة و صحاح العربیة)، محقق و مصحح: عطار، احمد عبد الغفور، ج 2، ص 766، دار العلم للملایین، بیروت، چاپ اول، 1410ق.
[3]. «الغَدير: مُستنقَع ماء المطر»؛ابن فارس، أحمد، معجم مقائیس اللغة، محقق و مصحح: هارون، عبدالسلام محمد، ج 4، ص 413، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، چاپ اول، 1404ق.
[4]. «خم البلاد: ماء و هواء»؛ ‏طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، تحقیق: حسینی‏، سید احمد، ج 6، ص 59، کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1375ش.

 


ادامه مطلب


[ دوشنبه 5 مرداد 1394  ] [ 1:35 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

بر اساس خطبه غدیر دوستان اهل البیت(ع) چه ویژگی‌هایی دارند؟

 
پرسش
بر اساس خطبه غدیر دوستان اهل البیت(ع) چه ویژگی‌هایی دارند؟
پاسخ اجمالی
پیامبر اسلام(ص) پس از حمد و ثنای الهی و بیان فرازهایی از خطبه غدیر فرمود: اى مردم، من راه مستقیم خداوند هستم که شما را به پیروی از آن امر نموده، و سپس على(ع) بعد از من، و سـپس فرزندانم از نسل او که امامان هدایت‌اند، به حق هدایت مى‌کنند و به یارى حق به عدالت رفتار مى‌کنند.
آن‌گاه با توجه به آیات قرآن کریم، در توصیف دوستان و پیروان اهل بیت(ع) چنین فرمود:
۱. بـدانـید که دوستان ایشان(اهل بیت)کسانى‌اند که خداوند در کتابش آنان را یاد کرده و فرموده است: «لا تَجِدُ قَوْماً یُوْمِنُونَ بِاللّهِ وَالْیَوْمِ الآخِرِ یُوادُّونَ مَنْ حادَّاللّهَ وَ رَسُولَهُ وَ لَوْ کانُوا آبائَهُمْ اَوْ اَبـْنـائَهُمْ اَوْ إخْوانَهُمْ اَوْ عَشیرَتَهُمْ، اُولئِکَ کَتَبَ فی قُلُوبِهِمُ الاْیمانَ...»؛[1] نمى‌یـابـى قـومـى را کـه بـه خـدا و روز قـیـامـت ایـمـان آورده بـاشـنـد، و در عـیـن حـال بـا کـسـانـى کـه بـا خـدا و رسـولش ضـدّیـت دارنـد روى دوسـتـى داشته باشند، اگر چه پدرانشان یا فرزندانشان یا برادرانشان یا فامیلشان باشند. آنان‌اند که ایمان در قلوبشان نوشته شده است.
۲. بـدانـیـد کـه دوسـتـان ایـشـان(اهـل بـیـت)کـسـانـى‌انـد کـه خـداونـد عـزوجـل آنـان را توصیف کرده و فرموده است: «اَلَّذینَ آمَنُوا وَ لَمْ یَلْبَسُوا ایمانَهُمْ بِظُلْمٍ اُولئِکَ لَهـُمُ الاَمـْنُ وَ هـُمْ مـُهـْتـَدُونَ»؛[2] کسانى که ایمان آورده‌اند و ایمانشان را با ظلم نپوشانده‌اند، آنان‌اندکه برایشان امان است و آنان هدایت یافتگان‌اند.
۳. «بدانید که دوستان ایشان کسانى‌اند که ایمان آورده‌اند و به شکّ نیفتاده‌اند».[3]
۴. «بـدانـیـد کـه دوسـتـان ایـشـان کـسـانـى‌انـد کـه بـا سـلامـتـى و در حـال امـن وارد بـهـشت مى‌شوند، و ملائکه با سلام به ملاقات آنان مى‌آیند و مى‌گویند: سلام بر شما، پاکیزه شدید، پس براى همیشه داخل بهشت شوید».[4]
۵. «بدانید که دوستان ایشان کسانى هستند که بهشت براى آنان است و در آن بدون حساب روزى داده مى‌شوند».[5]
 

[1]. مجادله، ۲۲.
[2]. انعام، ۸۲.
[3]. حجرات، ۱۵.
[4]. زمر، ۷۳.
[5]. غافر، ۴۰.

 


ادامه مطلب


[ دوشنبه 5 مرداد 1394  ] [ 1:34 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آیا بانوان نیز در حجة الوداع و واقعه غدیر حضور داشته‌اند؟

 
پرسش
آیا در حجة الوداع و واقعه غدیر زنان نیز حضور داشته‌اند؟
پاسخ اجمالی
با توجه به این نکته که حج بر زنان نیز - در صورت استطاعت - واجب است، طبیعی است که آنان هم در مراسم حج حضور داشتند، بویژه با توجه به این‌که از قبل اعلام شده بود که این حج، آخرین حج پیامبر اسلام(ص) است؛ به همین دلیل بانوانی زیادی در مراسم حجةالوداع حضور داشتند، بدیهی است که بسیاری از آنان در بازگشت همراه کاروان‌ها حضور داشتند. اما به دلیل اشتهار نداشتن مانند بسیاری از مردان نامشان در تاریخ ذکر نشده است. بسا ممکن است حدود یک سوم، یا بیشتر و یا کمتر از جمعیت چندین هزار نفری حاضر در روز غدیر را جمعیت زنان تشکیل داده باشد. اما در عین حال منابع روایی و تاریخی نام تعدادی از بانوان برجسته و مشهور را که در حجة الوداع حضور داشتند، ذکر کرده‌اند؛ مانند:
1. حضرت زهرا(س): جابر بن عبدالله انصاری می‌گوید: «در سال دهم، خبر رسید که پیامبر(ص) تصمیم به حج دارند. تعداد بسیاری از مردم به مدینه آمدند. همه آنها خواهان این بودند که آنچه او عمل می‌کند؛ انجام دهند. پیامبر(ص) از مدینه خارج شد و مردم نیز به همراه او راه افتادند، تا این‌که وارد ذو الحُلیفه شدیم. ... سپس علی(ع) از یمن به ما ملحق شد و حضرت فاطمه(س) را دید که لباسی رنگی پوشیده و سرمه کشیده بود...».[1]
2. همسران پیامبر: بنابر روایات شیعه و سنی، پیامبر(ص)، برای هر یک از سفرهای خود، یکی از همسرانش را که با قرعه انتخاب می‌شد، به همراه می‌برد؛[2] لذا طبیعی بود که در این سفر معنوی و مهم، دست کم یکی از آنها را با خود همراه داشته باشد.
3. اسماء بنت عمیس: امام باقر(ع) می‌فرمایند: اسماء بنت عمیس در حجة ‌الوداع، محمد بن ابی‌بکر را به دنیا آورد... پس از ایام نفاس، پیامبر به او دستور داد که برای احرام غسل کند و ... .[3] شبیه این نقل در منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[4]
4. برخی زنان و نقل حدیث غدیر: واقعه غدیر پس از حجة الوداع واقع شد و بسیاری از مسلمانان در آن حضور داشته و آن‌را نقل نمودند. از این میان برخی بانوان نیز راوی این واقعه‌ی بزرگ بوده‌، که نشان از حضور آنان دارد. از جمله آنها، حضرت زهرا(س)، برخی از همسران پیامبر(ص)، ام‌هانی و فاطمه دختر حمزه بوده‌اند. [5]
5. از برخی نقل‌ها و دستورات پیامبر چنین استفاده می‌شود که تعداد بیشتری از زنان، در حجة الوداع حضور داشته‌اند: از جمله امام باقر(ع) فرمودند: پیامبر به برخی از زنان ضعیف اجازه داد؛ در شب، از مزدلفه به سمت منا حرکت کنند.[6]
 

[1]. شیخ طوسی، الامالی، ص 401، قم، دار الثقافة، چاپ اول، 1414ق؛ أزدی سِّجِسْتانی، أبو داود سلیمان بن الأشعث، سنن أبی داود، محقق، محمد محی‌الدین عبد الحمید، ج 2، ص 182، بیروت، المکتبة العصریة، بی‌تا.
[2]. ر.ک: شیخ مفید، الاختصاص، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، محرمی زرندی، محمود، ص 118، قم، المؤتمر العالمی لالفیة الشیخ المفید، چاپ اول، 1413ق؛ بخاری، محمد بن إسماعیل، الجامع المسند الصحیح المختصر من أمور رسول الله و سننه و أیامه(صحیح البخاری)، محقق، محمد زهیر بن ناصر الناصر، شرح، تعلیق، دیب البغا، مصطفى، ج 3، ص 159، بیروت، دار طوق النجاة، چاپ اول، 1422ق؛
[3]. ر.ک: کلینی، محمد بن یعقوب، الکافی، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، آخوندی، محمد، ج 4، ص 449، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق؛ شیخ طوسی، تهذیب الأحکام، محقق، مصحح، موسوی خرسان، حسن، ج 1، ص 179، تهران، دار الکتب الإسلامیة، چاپ چهارم، 1407ق.
[4]. مسلم بن الحجاج، أبو الحسن القشیری، صحیح مسلم،‌ محقق، عبد الباق، محمد فؤاد، ج 2، ص 886، بیروت، دار إحیاء التراث العرب، بی‌تا؛ ابن ماجة قزوینی، أبو عبد الله محمد بن یزید، سنن ابن ماجه، تحقیق، عبد الباقی، محمد فؤاد، ج 2، ص 1022، بی‌جا، دار إحیاء الکتب العربیة، بی‌تا.
[5]. ابن شهر آشوب مازندرانی، مناقب آل أبی طالب(ع) ، ج 3، ص 26، قم، انتشارات علامه، چاپ اول، 1379ق.
[6]. ابن حیون، نعمان بن محمد مغربی، دعائم الإسلام و ذکر الحلال و الحرام و القضایا و الأحکام، محقق، مصحح، فیضی، آصف،‏ ج 1، ص 322، قم، مؤسسة آل البیت(ع)، چاپ دوم، 1385ق.

 


ادامه مطلب


[ دوشنبه 5 مرداد 1394  ] [ 1:33 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آیا روز غدیر، مقارن با عید نوروز بود؟ دیگر مناسبت‌های همزمان با عید غدیر چیست؟

 
پرسش
آیا روز غدیر، مقارن با عید نوروز بود؟ دیگر مناسبت‌های همزمان با عید غدیر چیست؟
پاسخ اجمالی
بر اساس روایتی؛[1] روز غدیر خم، همزمان با وقایع مهمی بود که در چنین روزی رخ داد:
1. عید نوروز: از نکته‌های شگفت تاریخ این‌که روز غدیر خم، با نوروز همزمان گشت[2] و عید باستانی عجم با عید غدیر پیوند یافت و به همین دلیل، توجه ویژه ایرانیان به نوروز می‌تواند یک انگیزه بزرگ مذهبی نیز داشته باشد.
گفتنی است؛ هرچند در دسته‌ای از روایات به عید نوروز[3] اشاره شده، ولی چون عید نوروز هم با عید غدیر همزمان بوده، با این واسطه جزو وقایع روز عید غدیر ذکر می‌شود.
2. آغاز نوردهی خورشید، خلقت بادهای بارور کننده گیاهان و درختان و اتمام نعمت الهی.[4]
3. شکستن بت‌های روی کعبه به دست علی(ع).[5]
4. پیروز شدن امام زمان(عج) در ایام ظهور بر دجّال.[6]
5. پیمان گرفتن خداوند از مردم که او را بپرستند و هیچ‌گونه شرکی نورزند و به راهنمایان و ائمه طاهرین(ع) ایمان بیاورند.[7]
6. زنده شدن تعداد زیادی از مردگان اقوام گذشته به امر خدا.[8]
7. نشستن کشتی طوفان زده حضرت نوح(ع) به کوه جودی.[9]
8. شکستن بت‌ها توسط حضرت ابراهیم(ع).[10]
 

[1]. «أَقُولُ رَأَیْتُ فِی بَعْضِ الْکُتُبِ الْمُعْتَبَرَةِ رَوَى...»؛ ‏مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج ‏56، ص 91، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
[2]. همان، ص 92؛ شیخ حرّ عاملی، وسائل الشیعة، ج ‏8، ص 173، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1409ق.
[4]. بحار الأنوار، ج ‏56، ص 92؛ محدّث نوری، حسین، مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏6، ص 352، قم، مؤسسه آل البیت(ع)، چاپ اول، 1408ق.
[5]. وسائل الشیعة، ج ‏8، ص 174؛ ر.ک: «شکستن بت‌ها توسط امام علی(ع)»، سؤال 10315.
[6]. بحار الانوار، ج ‏56، ص 92.
[7]. همان.
[8]. همان، ص 92 - 93 و ج ‏13، ص 386.
[9]. همان، ج 56، ص 92؛ وسائل الشیعة، ج ‏8، ص 174.
[10]. بحار الانوار، ج ‏56، ص 92؛ مستدرک الوسائل و مستنبط المسائل، ج ‏6، ص 353.

 


ادامه مطلب


[ دوشنبه 5 مرداد 1394  ] [ 1:33 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

حسن مثنّی که بود؟ آیا در کربلا حضور داشت؟

 
پرسش
بعضی از شیعیان می‌‌گویند: فرزند امام حسن مجتبی(ع) به نام حسن مثنّی در کربلا نبوده، یا زنده نمانده است و نسل امام حسن(ع) ادامه پیدا نکرد. آیا این صحیح است؟ و آیا قاسم بن حسن بزرگ‌تر از ایشان بودند؟
پاسخ اجمالی
حسن بن حسن، پسر دوم امام حسن مجتبی(ع) بود. مادرش خوله نام داشت که فرزند منظور فزاریه بود.[1] حسن بن حسن معروف به حسن مُثنّی، شخصیّتی گران‌قدر، با فضیلت و با تقوا بود. او متولی صدقات امیرالمؤمنین علی(ع) بود. حسن مُثنّی زمان حکومت عبدالملک بن مروان را هم درک کرده و با حَجّاج بر سر امور صدقات اختلاف پیدا کرد.[2] ایشان در نهضت و قیام کربلا در کنار عمویش امام حسین(ع) حاضر بود.
طبق نقل برخی از مورّخین، حسن مثنی در سال 97ق و در زمان حکومت سلیمان بن مروان به شهادت رسیده است. به نظر می‌رسد که او پنجاه و سه سال عمر کرده است. با توجه به این تواریخ، می‌توان گفت که او در واقعه کربلا هفده سال داشته است.[3] بنابر این، با توجه به این‌که سن حضرت قاسم را سیزده سال گفته‌اند، باید گفت: او چهار سال از برادر خود بزرگ‌تر بوده و در دفاع از امامش کوتاهی نکرد. هر چند برخی منابع، سن حسن بن حسن را هنگام وفات، سی و پنج سال گفته‌اند ولی به نظر می‌رسد در این تاریخ یک جابه‌جایی صورت گرفته باشد؛[4] یعنی به‌جای پنجاه و سه، سی و پنج گفته شده است.
حسن بن حسن در بین اسیران کربلا بود و جراحتی هم برداشته بود. اسماء بن خارجه او را از اسیران جدا کرده و از ایشان نگهداری کرد. درباره ازدواج حسن مثنّی، آورده‌اند که از امام حسین(ع) یکی از دخترانش را خواستگاری کرد. امام(ع) به او فرمود: «هرکدام از دو دخترم را که می‌خواهی انتخاب کن». اما حسن مثنّی از روی حیا جوابی نداد. امام حسین(ع)، فاطمه[5] را برایش انتخاب کرد و فرمود: «او از همه بیشتر به مادرم حضرت فاطمه(س) شباهت دارد».[6] پس از مرگش، همسرش فاطمه به مدت یک سال بر سر قبرش چادر نصب کرده بود و در آن به عبادت می‌پرداخت. حسن بن الحسن هیچگاه ادعای امامت نکرد و کسی نیز مدعی امامت او نشد.[7]
سید بن طاوس در فضیلت و شرافت ایشان و برخی دیگر از فرزندان امام حسن(ع) می‌نویسد: این افراد کسانی هستند که همه مسلمانان به مقام والایشان اعتراف دارند.[8]
طبق بخشی از یک روایت که از امام رضا(ع) درباره تداوم نسل امام حسن و امام حسین(ع) نقل شده، چنین فهمیده می‌شود که حسن مثنّی فرزندان متعددی داشته و نسل امام حسن(ع) از طریق او و یکی دیگر از برادرانش به نام زید، تداوم یافته است، در این روایت آمده است: «نسل حسن بن علی(ع) از طریق فرزندان دو نفر از پسرانش به نام‌های زید و حسن، ادامه پیدا کرده. از زید، فرزندی به نام حسن و از حسن مثنّی فرزندانی به نام‌های عبدالله، ابراهیم، داود، جعفر و حسن، معروف به حسن مثلث، نسل امام حسن(ع) را تداوم بخشیدند».[9]
 

.[1] شیخ مفید، محمد بن محمد، الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج 2، ص 20، کنگره شیخ مفید، قم، چاپ اول، 1413ق.
[2]. همان، ص 23 - 24.
[3]. امین عاملی‏، سید محسن، أعیان الشیعة، ج 5، ص 43، دار التعارف للمطبوعات‏، بیروت، 1406ق.
[4]. همان.
[5]. او یکی از دختران امام حسین(ع) است که مادرش امّ اسحاق فرزند طلحة بن عبید الله تَیمیّه بود؛ الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 135.
[6]. الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، ج ‏2، ص 25.
[7]. همان، ص 26.
[8]. سید ابن طاووس، الطرائف فی معرفة مذاهب الطوائف، ص 520، الخیام، قم، چاپ اول، 1399ق.
[9]. ابن بابویه، محمد بن علی، الخصال، محقق، مصحح، غفاری، علی اکبر، ج 2، ص 466، دفتر انتشارات اسلامی، قم، چاپ اول، 1362ش.

 


ادامه مطلب


[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 3:42 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

آیا امام حسین(ع) در برابر معاویه نسبت به امام حسن(ع) مواضع تندتری داشت؟!

 
پرسش
در برخی از روایات بیان شده است که امام حسین(ع) نسبت به امام حسن(ع) در مقابل معاویه و عمال او موضع تندتری از خود بروز می‌داد. این روایات تا چه حد درست است؟
پاسخ اجمالی

برخی کتب تاریخی – به ویژه تألیفات اهل سنت – ناظر به چنین مطلبی هستند، اما باید دانست زمانی که امام حسن(ع) و امام حسین(ع) هر دو زنده بودند، مقام امامت و خلافت به امام حسن(ع) تعلق داشت، و امام حسین مانند سربازی در خدمت امام خویش بود. البته، با فرض پذیرش برخی تفاوت‌های ظاهری در رفتار این دو امام بزرگوار، شاید امام حسن(ع) در مقابل افسار گسیختگی‌ها و جسارت‌های معاویه، که از محدودیت‌هایی برخوردار بود که امام حسین(ع) چنین محدودیتی نداشت و شاید حضرتشان با اجازه و هماهنگی امام و برادر بزرگتر خویش، با سخنان تندتر و صریحتری در برابر معاویه و اعوان و انصارش  موضع‌گیری می‌کرد تا شاید دست کم مردم را از خواب غفلت بیدار نموده و حجت را بر آنان تمام نماید و زیاده‌روی‌های حاکمان را تا حد امکان، متوقف کند.


ادامه مطلب


[ شنبه 3 مرداد 1394  ] [ 3:41 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]