چه افرادی بدن امام علی(ع) را غسل دادند و چه کسی بر ایشان نماز گزارد؟
ادامه مطلب
چرا امام علی(ع)، امام حسن(ع) و امام حسین(ع) را به این نامها نامگذاری کردند؟
از پیامبر اسلام(ص) در وجه نامگذاری آنحضرت و اهل بیت(ع) چنین میخوانیم: «پس خداوند متعال، محمود و مورد ستایش است و من «محمد» هستم، و او على و بلند مقام است و این پسر عمویم «على» نامیده شده است. خداوند فاطر و شکافنده و جداکننده حق از باطل و نور از ظلمت است و دخترم «فاطمه» قطع کننده و جدا سازنده است. خداوند متعال صاحب خوبى و نیکوییها و احسان است و فرزندم یکی «حسن» است و دیگرى «حسین» است».[1]
دلیل نامگذاری امام علی(ع)
در مورد اسم امام علی(ع) در برخی روایات چنین آمده است:
۱. عدهای میگویند: امیر المؤمنین به خاطر آن موسوم به «على» شد که بر هر کسى که با او مبارزه نمود غالب گشت و علوّ پیدا نمود.
۲. گروهى دیگر میگویند: امیر المؤمنین(ع) را از آنرو على نامیدند که منزل حضرت در بهشت به حدّى رفیع و عالى است که همطراز منازل پیامبران میباشد.
۳. برخى دیگر مىگویند: امیر المؤمنین(ع) را به خاطر این على نامیدند که به منظور اطاعت خدا بالاى دوش رسول خدا(ص) رفت تا بتها را از وسط خانه خدا به زیر آورد و هیچکسی غیر از آنحضرت بالاى دوش نبىّ اکرم(ص) نرفت.
۴. جماعتى دیگر میگویند: امیر المؤمنین(ع) را به این جهت على خواندهاند که در اعلا و بالاترین طبقات آسمان تزویج فرموده و احدى غیر از آنحضرت در آن مکان ازدواج ننموده است.
۵. طائفه دیگر گفتهاند: علی(ع) را به این خاطر على میگویند که از نظر علم بعد از رسول خدا(ص) اعلا و برتر از همه مردم است.[2]
دلیل نامگذاری امام حسن و امام حسین(ع)
۱. «جبرئیل نام امام حسن(ع) را در حالیکه در پارچهای از حریر بهشتی بود، برای پیامبر(ص) هدیه آورد و اسم امام حسین(ع) نیز از اسم امام حسن(ع) مشتق شده است».[3]
۲. در روایت دیگری که با تفصیل بیشتری به داستان نامگذاری امام حسن(ع) و امام حسین(ع) پرداخته شد، چنین میخوانیم: «هنگامى که امام حسن(ع) متولد شد، حضرت فاطمه(س) به امام على(ع) گفت: اسمی براى این نوزاد بگذارید. حضرت فرمودند: من در اسم گذاردن بر این نوزاد از رسول خدا پیشى نمیگیرم. رسول خدا(ص) وارد شدند، نوزاد را در پارچهاى زرد پیچیده محضر مبارکش آوردند. حضرت فرمودند: مگر من سفارش نکردم که نوزاد را در پارچه زرد نپیچید؟ سپس پارچه را از او باز کرده و او را در پارچهاى سفید پیچیدند؛ آنگاه به على(ع) فرمودند: آیا نام برایش گذاردهاید؟ على(ع) فرمود: من در گذاردن نام بر شما سبقت نخواهم گرفت. پیامبر(ص) فرمودند: من نیز در نامگذاردن این طفل بر پروردگار عزّ و جلّ پیشى نخواهم گرفت. پس حقّ تعالى به جبرئیل فرمود: فرزندى به محمّد(ص) داده شد، محضرش مشرّف شو و سلام و تهنیت مرا به او برسان و بگو: على(ع) نسبت به تو به منزله هارون(ع) نسبت به موسى(ع) است، پس این نوزاد را به نام فرزند هارون اسم بگذار. جبرئیل به زمین آمد، تهنیت خداى تعالى را به پیامبر رساند، سپس گفت: حقّ جلّ جلاله تو را امر میکند که این نوزاد را به اسم فرزند هارون نامگذارى. پیامبر(ص) میفرماید: نام فرزند هارون چیست؟ جبرئیل گفت: شبّر. حضرت فرمودند: زبان من عربى است نه عبرى! جبرئیل گفت: نامش را حسن بگذار، پس پیامبر او را حسن نامید. در مورد نامگذاری امام حسین(ع) نیز همین داستان تکرار شد.[4]
ادامه مطلب
فرمانداران مدینه در اواخر خلافت امام علی(ع) و ایام امامت امام مجتبی(ع) چه افرادی بودند؟
1. خالد بن زید بن کُلَیب معروف به ابو ایّوب انصاری؛[1] امام على(ع) او را بر حکومت مدینه گماشت؛ امّا او - در سال 40 هـ.ق - پس از هجوم بُسْر بن اَرطاة، تاب نیاورد و فرار کرد.[2]
در واپسین سال خلافت، امام(ع) او را به فرماندهى گروهى ده هزار نفرى برگماشت تا همراه فرماندهان دیگری، مانند امام حسین(ع) و قیس بن سعد، براى نبرد با معاویه عازم شام شوند، ولی با شهادت على(ع) لشکر از هم پاشید و مأموریت به انجام نرسید.[3] ابو ایّوب سال ۵۰ یا 51[4] یا 52 هجرى،[5] در زمان خلافت معاویه در حالیکه عازم نبرد با رومیان بود، زندگى را بدرود گفت.
2. مروان بن حکم: پس از فرار ابو ایّوب انصاری از مدینه و شهادت امام علی(ع) - در سال 40 هجری[6] - و زمان امامت امام حسن مجتبی(ع)؛ مروان بن حکم در سال 42 هـ.ق از سوی معاویه فرماندار مدینه شد.[7]
ظاهراً بین فرار ابو ایّوب انصاری تا سال 42 هجری؛ شهر مدینه در خلأ قدرت به سر میبرد و کسی فرماندار مدینه نبود.
3. سعید بن عاص: معاویه در سال 49 هـ.ق مروان بن حکم را از مدینه عزل و سعید بن عاص را به امارت آن شهر نصب نمود.[8]
گفتنی است؛ در سال 54 هـ.ق معاویه، سعید بن عاص را از امارت و ایالت مدینه عزل و دوباره مروان بن حکم را بهجاى او نصب نمود.[9]
ادامه مطلب
چرا معاویه، امام حسن مجتبی(ع) را با اینکه با او صلح کرده بود، به شهادت رساند؟
معاویه با سیاست شیطانیاش برای رسیدن به هدف، نقشههایی را طراحی کرد تا تکتک موانع را از سر راه ولایتعهدی یزید بردارد که از خطرناکترین آنها حذف فیزیکی افراد و بزرگانی بود که به نوعی در جامعه نفوذ داشتند و با این ولایتعهدی مخالف بودند.
وجود مبارک امام مجتبی(ع) به چند دلیل مانعی بزرگ برای ولایتعهدی یزید به شمار میآمدند:
1. آنحضرت شخصیت معنوی بالایی داشت و همه او و برادرش امام حسین(ع) را «سَیِّدَی شَبَابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ؛ دو آقای جوانان بهشتی» میشناختند و خدمات فراوان آنحضرت در مدینه از او شخصیت عظیمی در اجتماع ساخته بود و در عراق نیز به سبب شیعهبودن اکثریت مردم، حضرتشان جایگاه و پایگاه ویژهای داشت. به این سبب، معاویه به راحتی نمیتوانست ولایتعهدی یزیدی را مطرح کند که از معنویات بویی نبرده و جوانی خام و اهل شراب و قمار بود.
2. امام حسن(ع) از کسانی بود که نه تهدید او را وادار به عقبنشینی میکرد و نه تطمیع وی را به سکوت و تسلیم وا میداشت.
همچنین گزینه دور کردن از مرکز جامعه اسلامی به بهانههایی؛ مانند امارت و قضاوت درباره امام حسن(ع) قابل اجرا و عمل نبود؛ چون آنحضرت، هیچ مسئولیتی از طرف معاویه نمیپذیرفت و معاویه نیز برای اجبار بر این مسئله قدرتی نداشت.
3. قرارداد صلحی میان حضرت مجتبی(ع) و معاویه وجود داشت که بنابر یکی از بندهای آن، معاویه حق نداشت بعد از خودش کسی را به جانشینی انتخاب کند، بلکه زمامداری بعد از او به حضرتشان میرسید و این خود، مانع بزرگ سیاسی و اجتماعی به شمار میآمد.
این بند از قرارداد در کتابهای تاریخی معتبر فراوانی وجود دارد:
«علما بر این اتفاق دارند که حسن [بن علی] حکومت را به معاویه تا زمان حیاتش واگذارد کرد نه بیش از آن، تا اینکه خلافت بعد از او به خودش برگردد و قرارداد بین آن دو اینگونه بسته شد».[1]
«هنگامی که علی به شهادت رسید، حسن بن علی در عراق و معاویه در شام به حکومت رسید ...امام مجتبی(ع) با لشکری از کوفه به قصد جنگ با معاویه حرکت کردند و معاویه نیز با لشکری از شام، رهسپار میدان جنگ شد. بعد از رویارویی دو لشکر و آن وقایع، کار به صلح کشید و صلح نامهای در آن میان به امضا رسید که یکی از بندهای آن این بود: به این شرط که معاویه، خلافت را بعد از خود به حسن واگذارد».[2]
با توجه به جهات فوق به سبب زنده بودن امام حسن مجتبی(ع)، معاویه هیچ توجیهی برای طرح ولایتعهدی فرزندش نداشت و از همینجا روشن میشود که حضرت مجتبی(ع) با اینکه به یقین میدانست معاویه به صلحنامه عمل نخواهد کرد، اما با دقت تمام، موادی را در آن قرارداد گنجاند که رسوایی معاویه را - که بسیار ظاهرفریبی میکرد - با دست خودش فراهم کند.
معاویه و اطرافیان و معاصرانش نیز این مسئله را به خوبی درک کرده بودند. در همین راستا احنف بن قیس به او گفت: «براستی اهل حجاز و عراق به این امر رضایت نخواهند داد و تا زمانی که حسن زنده باشد تن به بیعت با یزید نمیدهند».[3]
باید بر سخنان احنف افزود که نه تنها مردم حجاز و عراق به این امر راضی نمیشدند که شاید مردم شام نیز به این امر راضی نبودند؛ چون اولاً: از بی لیاقتی و فساد اخلاقی او کاملاً آگاهی داشتند؛ ثانیاً: از مواد صلح نامه با امام حسن(ع) آگاه بودند و معاویه تلاش داشت مردم شام را راضی نگاه دارد؛ از اینرو معاویه هیچ راهی نمیدید جز اینکه امام حسن(ع) را به صورت فیزیکی حذف کند و او را به شهادت برساند. بهترین گزینه از بین راههای موجود، این بود که بیصدا حضرتشان را مسموم کند؛ چون راههای دیگر درباره آنحضرت، عملی نبود.
ادامه مطلب
آیا خود حضرت ولی عصر(عج) هم از منتظران ظهور هستند؟
انتظار فرج یکی از ارکان اساسی اسلام، به ویژه مذهب شیعه است. انتظار فرج به معنای آرزوی گشایش و رهایی یافتن از نابرابری ها و رفع گرفتاری های همه جهانیان است.
منتظران فرج بر این باورند که در آخر الزمان انسان الهی - در اسلام به نام مهدی- ظهور می کند و بساط ظلم و ستم را بر می چیند و عدل و داد را جایگزین ظلم و ستم می نماید و حکومت الله را بر سراسر جهان حاکم می کند. همه انبیا و اوصیا از آغاز آفرینش چنین آرزویی داشته اند و در برآورده کردن آن از هیچ کوششی دریغ نورزیده اند و در این راه انواع سختی ها را تحمل کرده اند، تا جهان را گامی به سوی ظهور منجی بشریت نزدیک تر سازند.
یکی از منتظران فرج حضرت مهدی (عج) خود آن حضرت هستند؛ زیرا: اولاً انتظار، در روایات ما به عنوان افضل العبادة مطرح شده است و بعید، بلکه محال است که آن وجود عزیز از افضل عبادات غافل و محروم باشد.
ثانیاً: در روایاتی که کلمه فرج آمده، تنها به فرج مؤمنان اشاره ندارد، بلکه فرج امام زمان نیز مورد نظر است پس امام زمان گشایش در کارهای خویش را منتظرند.بنابراین، خود حضرت ولی عصر (ع) نیز چون هدف استقرار نظام توحیدی و فراهم ساختن زمینه سعادت بشری را دارند، در انتظار چنین روزی هستند، تا عدل و داد را بر سراسر جهان حاکم کند.
انتظار فَرَج از دو واژه عربی "انتظار" و "فرج" ساخته شده است.
انتظار در لغت به معنای مراقبت، چشم به راه بودن و نگرانی است.[1] حالتی است که سبب ایجاد آمادگی می شود و ضد آن ناامیدی است. به گشایش و رهایی یافتن از غم و اندوه و گرفتاری فَرَج گفته می شود.[2]
انتظار فرج در کلام اسلامی به معنای امید و آرزوی تحقق پیروزی نهایی حق، صلح و عدالت بر نیروی باطل و گسترش جهانی ایمان اسلامی، استقرار کامل و همه جانبه ارزشهای انسانی، تشکیل مدینه فاضله و جامعه ایدهآل توحیدی در تمام گیتی به وسیله شخصیّتی مقدّس یعنی مهدی موعود (عج) است. این انتظار صرف امید و آرزو نیست، بلکه انتظاری است که عمل را به دنبال دارد.
در مفهوم انتظار فرج دو جهت ایجابی و سلبی وجود دارد. نفی ظلم، شرک و فساد از تمام هستی، جهت سلبی و ایجاد جامعه جهانی توحیدی و برقراری عدالت، جهت اثباتی آن است.
اهمیت انتظار فرج
در احادیث به موضوع انتظار فرج توجه ویژه ای شده است، در این روایات به فضیلت انتظار، وظایف منتظران، فوائد انتظار و معنای درست آن پرداخته شده است. برای رعایت اختصار تنها به ذکر چند حدیث بسنده می شود:
1. رسول خدا (ص) می فرماید: "انتظار فرج عبادت است".[3]
2. امام علی (ع) می فرماید: "محبوب ترین اعمال در نزد خداوند انتظار فرج است".[4]
3. امام جواد (ع) می فرماید: "برترین عمل شیعیان ما انتظار فرج است".[5]
منتظران
بیشتر ادیان به مصلح آخر الزمان اعتقاد دارند که در آخر الزمان ظهور می کند و جهان را از عدل و داد پر می کند، هر چند در مصادیق و نام آن مصلح با هم، هم عقیده نیستند.
در دین اسلام همه مسلمانان از صدر اسلام به منجی آخر الزمان در سایه تعلیمات پیامبر اکرم (ص) معتقد هستند و بر این باورند که او از خاندان پیامبر و هم نام وی است، هر چند در برخی مسائل بین آنها پراکندگی عقیده دیده می شود. برای نمونه شیعه معتقد است که او در قرن سوم هجری متولد شد، ولی پس از مدتی از دیده ها غایب شد، ولی بیشتر اهل تسنن می گویند او در آخر الزمان متولد می شود و هنوز به دنیا نیامده است.
همه انبیا، اوصیا و اولیای الاهی هدفشان این بوده است که عدل و داد را در جهان بگسترانند و جامعه توحیدی جهانی ایجاد کنند. جهانی بسازند که مطابق فرامین الاهی اداره شود و حدود الاهی در آن مراعات شود. جهانی که در همه جهات سعادت و خوشبختی دنیوی و اخروی انسان را فراهم سازد. همه انبیا و اولیا آرزوی چنین جهانی را داشته اند و در راستای تحقق آن کوشیده اند. همه این بزرگان الاهی در انتظار چنین روزی لحظه شماری کرده اند و منتظران فرج بوده اند.
هنگامی که یکی از یاران امام صادق (ع) به آن حضرت عرض کرد: چرا ما امروز آرزو داشته باشیم که در زمان ظهور حضرت قائم (ع) از اصحاب آن حضرت باشیم و حال آن که ما امروز امامت شما را درک کرده ایم؟ امام در پاسخ فرمود: "سبحان الله! آیا دوست ندارید که خداوند عزیز و جلیل حق را آشکار سازد و عدالت را در بلاد اظهار کند و حال عموم مردم را بهبود بخشد و بین دل های گوناگون الفت ایجاد کند و خدا در روی زمین معصیت نشود و حدود الاهی پیاده گردد و حق به حق دار برسد ...".[6]
از این حدیث شریف به روشنی فهمیده می شود که همه کسانی که آرزوی پیروزی نهایی حق بر باطل و حکومت جهانی الله را دارند، از منتظران ظهور مهدی موعود (ع) هستند. از امام صادق (ع) روایت شده است که فرمودند: "اگر من آن زمان را درک کنم خود را برای خدمت او آماده می کنم".[7]
یکی از منتظران فرج حضرت مهدی (عج) خود آن حضرت هستند؛ زیرا: اوّلاً انتظار، در روایات ما به عنوان افضل العبادة مطرح شده است و بعید، بلکه محال است که آن وجود عزیز از افضل عبادات غافل و محروم باشد.
ثانیاً: در روایاتی که کلمه فرج آمده، تنها به فرج مؤمنان اشاره ندارد، بلکه فرج امام زمان نیز مورد نظر است یعنی امام زمان، نیز گشایش در کارهای خویش را منتظرند.
بنابراین، خود حضرت مهدی (ع) نیز چون دوست دارند که حکومت توحیدی و الاهی در جهان حکم فرما شود و عدل و داد بر تمام هستی گسترده شود و ظلم و ستم بر چیده شود و همه موجودات به کمال نهایی خود برسند. خود حضرت قائم (ع) از جمله منتظران ظهور هستند، تا به اذن خداوند متعال ظهور کنند و آرزوی همه موحدان را بر آورده سازند.
[1]. تاج العروس، ج 7، ص 539.
[2]. راغب اصفهانی، مفردات الفاظ القرآن، ص 628، تحقیق صفوان عدنان داوودی، چاپ اول، دار الشامیة، بیروت، 1416ق.
[3]. بحار الانوار، ج 52، ص122 ، به نقل از امالی شیخ طوسی.
[4]. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج 4، ص381، انتشارات جامعه مدرسین، قم، 1413 ق.
[5]. شیخ صدوق، کمال الدین، ج 2، ص 377، دار الکتب الاسلامیة، قم، 1395ق.
[6]. کمال الدین، ج 2، ص 646.
[7]. نعمانی، محمد بن ابراهیم، الغیبة، ص 273، مکتبة الصدوق، تهران، 1397ق.
ادامه مطلب
آیا روایت قیام از ایران در آخرالزمان معتبر است؟
تمام منابع شیعی و سنی اتفاق نظر دارند که ظهور امام زمان (ع) پس از نهضتی به وقوع خواهد پیوست که زمینه ساز ظهور حضرت است. در این نهضت صاحبان درفش های سیاه از ایران، آماده کننده مقدمات فرمانروایی او هستند.[1]
حکومت ایرانیانِ زمینه ساز به دو مرحله مشخص تقسیم می شود:
الف: آغاز نهضت آنان به دست مردی از اهل قم که شاید نهضت او سر آغاز امر ظهور باشد؛ چرا که در روایات آمده است که آغاز نهضت حضرت از ناحیه مشرق است.[2]
ب: ظهور دو شخصیت موعود در بین ایرانیان به نام سید خراسانی و فرمانده سپاه او به نام شعیب بن صالح.[3]
همان طور که بیان شد، از جمله روایات ظهور، قیام مردی از قم است. روایت از این قرار است
....عَنْ عَلِیِّ بْنِ عِیسَى عَنْ أَیُّوبَ بْنِ یَحْیَى الْجَنْدَلِ عَنْ أَبِی الْحَسَنِ الْأَوَّلِ ع قَالَ رَجُلٌ مِنْ أَهْلِ قُمَّ یَدْعُو النَّاسَ إِلَى الْحَقِّ یَجْتَمِعُ مَعَهُ قَوْمٌ کَزُبَرِ الْحَدِیدِ لَا تُزِلُّهُمُ الرِّیَاحُ الْعَوَاصِفُ وَ لَا یَمَلُّونَ مِنَ الْحَرَبِ وَ لَا یَجْبُنُونَ وَ عَلَى اللَّهِ یَتَوَکَّلُونَ وَ الْعاقِبَةُ لِلْمُتَّقِینَ [4]
امام کاظم (ع) فرمودند: مردی از اهل قم مردم را به سوی حق فرا می خواند و گروهی اطراف او جمع می شوند که (اراده و ایمان آنها) مانند قطعات محکم آهنین است که بادها و طوفانهای سهمگین آنها را ازجای خود حرکت نمی دهدو از جنگ خسته نمی شوند و از نبرد دوری نمی کنند و بر خداوند توکل می کنند و عاقبت از آن متقین است.
بنابراین نقش ایرانیان در زمینه سازی ظهور غیر قابل انکار است که برای مطالعه بیشتر می توانید به کتاب عصر ظهور، تألیف استاد علی کورانی مراجعه کنید.
ادامه مطلب
چگونه باید به محضر امام عصر (عج) نامه نوشت؟
نفس ارتباط با امام زمان (عج) و درخواست از وی آثار سازنده روحى و معنوی دارد. این درخواست می تواند به صورت قلبى یا لفظى و حتى کتبى باشد. نوشتن نامه کتبى براى حضرت راهى براى ایجاد ارتباط با او است و در وقت گرفتارى و حاجت مى توان این کار را انجام داد و به نحوه خاصّی از نوشتن نیاز ندارد. تمام شیوه های موجود تنها مصداقی از ارتباط و در خواست از امام عصر (عج) است.
درخواست حاجت از ائمه اطهار (ع)، وقتى با نیّت خالصانه و صادقانه صورت گیرد، قطعاً سبب بذل توجه و عنایات خاصّ آنان خواهد شد؛ چون هیچ ارتباطى با منابع رحمت و فیض الاهی بدون پاسخ و اثر نمى ماند. اما این به معناى اجابت خواسته مطرح شده و برآمدن حاجت نیست؛ زیرا برآمدن یک خواسته گاهى به جهات مختلف مصلحت نیست، که در این صورت برکات و نعمت هاى دیگرى در دنیا و آخرت براى او مقرر مى شود.
نفس ارتباط با امام زمان (عج) و درخواست از وی آثار سازنده روحى و معنوی دارد. این درخواست می تواند به صورت قلبى یا لفظى و حتى کتبى باشد. نوشتن نامه کتبى براى حضرت راهى براى ایجاد ارتباط با او است و در وقت گرفتارى و حاجت مى توان این کار را انجام داد و به نحوه خاصّی از نوشتن نیاز ندارد.
البته مجلسی (به نقل از مصباح کفعمی) نقل مى کند که هر که حاجتى داشته باشد، آن را در رقعه و نامه اى بنویسد و در قبور یکى از امامان (ع) بیاندازد و یا آن را ببندد و مهر کند و از خاک پاک گل بسازد و نامه را در میان آن بگذارد و در نهرى یا چاهى عمیق یا گودال آبى بیاندازد و آن نامه به حضرت صاحب الزمان (عج) مى رسد و آن حضرت عهده دار برآوردن حاجت او مى گردد. و نامه اى که نوشته مى شود با این عبارت است: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ کَتَبْتُ إِلَیْکَ یَا مَوْلَایَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ مُسْتَغِیثاً وَ شَکَوْتُ مَا نَزَلَ بِی مُسْتَجِیراً بِاللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثُمَّ بِکَ مِنْ أَمْرٍ قَدْ دَهِمَنِی وَ أَشْغَلَ قَلْبِی وَ أَطَالَ فِکْرِی وَ سَلَبَنِی بَعْضَ لُبِّی وَ غَیَّرَ خَطَرَ النِّعْمَةِ لِلَّهِ عِنْدِی أَسْلَمَنِی عِنْدَ تَخَیُّلِ وُرُودِهِ الْخَلِیلُ وَ تَبَرَّأَ مِنِّی عِنْدَ تَرَائِی إِقْبَالِهِ لِی [إِلَیَ] الْحَمِیمُ وَ عَجَزَتْ عَنْ دِفَاعِهِ حِیلَتِی وَ خَانَنِی فِی تَحَمُّلِهِ صَبْرِی وَ قُوَّتِی فَلَجَأْتُ فِیهِ إِلَیْکَ وَ تَوَکَّلْتُ فِی الْمَسْأَلَةِ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ثَنَاؤُهُ عَلَیْهِ وَ عَلَیْکَ وَ فِی دِفَاعِهِ عَنِّی عِلْماً بِمَکَانِکَ مِنَ اللَّهِ رَبِّ الْعَالَمِینَ وَلِیِّ التَّدْبِیرِ وَ مَالِکِ الْأُمُورِ وَاثِقاً مِنْکَ بِالْمُسَارَعَةِ فِی الشَّفَاعَةِ إِلَیْهِ جَلَّ ثَنَاؤُهُ فِی أَمْرِی مُتَیَقِّناً لِإِجَابَتِهِ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى إِیَّاکَ بِإِعْطَائِی سُؤْلِی وَ أَنْتَ یَا مَوْلَایَ جَدِیرٌ بِتَحْقِیقِ ظَنِّی وَ تَصْدِیقِ أَمَلِی فِیکَ فِی أَمْرِ کَذَا وَ کَذَا مِمَّا لَا طَاقَةَ لِی بِحَمْلِهِ وَ لَا صَبْرَ لِی عَلَیْهِ وَ إِنْ کُنْتُ مُسْتَحِقّاً لَهُ وَ لِأَضْعَافِهِ بِقَبِیحِ أَفْعَالِی وَ تَفْرِیطِی فِی الْوَاجِبَاتِ الَّتِی لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَیَّ فَأَغِثْنِی یَا مَوْلَایَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَیْکَ عِنْدَ اللَّهْفِ وَ قَدِّمِ الْمَسْأَلَةَ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ فِی أَمْرِی قَبْلَ حُلُولِ التَّلَفِ وَ شَمَاتَةِ الْأَعْدَاءِ فَبِکَ بَسَطَتِ النِّعْمَةُ عَلَیَّ وَ أَسْأَلُ اللَّهَ جَلَّ جَلَالُهُ لِی نَصْراً عَزِیزاً وَ فَتْحاً قَرِیباً فِیهِ بُلُوغُ الْآمَالِ وَ خَیْرُ الْمَبَادِی وَ خَوَاتِیمِ الْأَعْمَالِ وَ الْأَمْنِ مِنَ الْمَخَاوِفِ کُلِّهَا فِی کُلِّ حَالٍ إِنَّهُ جَلَّ ثَنَاؤُهُ لِمَا یَشَاءُ فَعَّالُ وَ هُوَ حَسْبِی وَ نِعْمَ الْوَکِیلُ فِی الْمَبْدَإِ وَ الْمَآل». [1]
آن گاه بالاى آن نهر جارى یا گودال آب مى آید و بر یکى از وکلاى حضرت اعتماد و توجه نماید (یعنى به عثمان بن سعید عمروى یا فرزندش محمد بن عثمان یا حسین بن روح و یا على بن محمد سمرى که از وکلاى خاص حضرت حجت (عج) بوده اند) و سپس نامه خود را در آن نهر و یا چاه و یا گودال آب بیاندازد که ان شاءالله حاجت او برآورده مى شود. [2]
البته نمی توان به صورت قطعی اعلام کرد که این دستور، برگرفته از روایتی از معصومان باشد.
برای آگاهی بیشتر نمایه های زیر را مطالعه کنید:
1. «ارتباط با امام زمان (عج)»، سؤال 1029 (سایت: 1084) .
2. «وظیفه ما در عصر غیبت»، سؤال 2669 (سایت: 3320) .
ادامه مطلب
آیا امام زمان (ع) در مثلث برمودا زندگی می کنند؟
علت این که عده ای "مثلث برمودا" را محل زندگی امام زمان (عج) پنداشته اند این است که آنان "مثلث برمودا" را همان "جزیره خضراء" دانسته اند و با این پیش فرض که "جزیره خضراء" محل زندگی امام زمان (ع) است گفته اند"مثلث برمودا" و ویژگی های خاص او ناشی از این است که امام زمان (عج) در این محل زندگی می کند.
در این باره باید گفت که موضوع «جزیره خضرا» به عنوان محل اقامت و زندگانی حضرت ولی عصر(ع) در عصر غیبت کبری، برگرفته از حکایتی است که که از سوی علما و محققین مورد انکار واقع شده است و قابل پذیرش نمی باشد چرا که مستند آن دارای ضعف و ابهام است. بنا براین اصل داستان جزیره خضراء مورد قبول نیست! و بر فرض که مورد قبول بعضی از افراد باشد تطبیق آن بر منطقه مثلث برمودا با آن ویژگی های عجیب هیچ دلیلی نداشته و قابل قبول نمی باشد. وامام زمان (ع) امام مهربان ذخیره خداوند برای نجات و هدایت بشریت است نه برای هلاکت و غرق کردن آنها. البته آن حضرت بعد از ظهور و قیام خود ریشه ستم را برکنده و جهان را پر از عدل و داد می کند.
برای آگاهی بیشتر به مقالات زیر مراجعه فرمائید:
ادامه مطلب
لزوم تشکیل حکومت واحد جهانی چیست؟
موضوع تأسیس حکومت واحد جهانی یکی از دغدغههای مهم ادیان الهی، حتی فیلسوفان سیاسی بوده است. برخی از فلاسفه هریک از منظر خود به تبیین الگویی برای تشکیل حکومت واحد جهانی پرداختهاند، اما هیچیک از آن ایدهها منجر به تشکیل چنین ضرورتی نشده است. اسلام بر پایه نیاز فطری بشر و استدلال حکیمانه، بر این باور است که تنها راه عملی حل مشکل بشریت و دستیابی به صلح و امنیت پایدار ، همچنین تعالی و رشد انسانیت در فروپاشی مرزهای ساختگی و اعتباری ملی، نژادی ، ایجاد حکومت واحد جهانی، تحت حاکمیت قانون آسمانی اسلام است. جهان شمولی اسلام از دو جهت بینظیر است؛ نخست اینکه جهان شمولی اسلامی از جنبه نظری،زاییده یک جهان بینی دقیق و منظم الهی است، دیگر آنکه اسلام تنها مکتبی است دستور العملی فراگیر و منسجم در تمامی ابعاد فردی، اجتماعی دنیوی دارد و پیوند استواری بین ارکان مختلف حیات بشری برقرار نموده است.
حکومت یکی از جنبههای زندگی اجتماعی بشر است که قدمتی به بلندای تاریخ دارد. امروزه حکومتها بسیار پیچیده شده و اهمیت زیادی یافتهاند؛ زیرا هر چه بر مشکلات و گرفتاری بشر، پیچیدگی روند زندگی، تنوع نیازها، پیشرفت تکنولوژی و توسعه روابط افزوده میشود، اهمیت و ضرورت روز افزون حکومت و برجستگی نقش آن در تنظیم روابط و مناسبات اجتماعی و سیاسی و فرهنگی نیز بیشتر آشکار میگردد. با وجود گستردگی و پیشرفت تمدنها، بشر جنگهای ویرانگر و خانمانبراندازی را سازمان میدهد و هزینههای هنگفتی را صرف آن مینماید، و بدین وسیله ناامنی، فقر و نابرابری و نابودی را برای بشریت به ارمغان میآورد. در حالیکه قدرتی که بتواند جلوی این حرکتهای ظالمانه را بگیرد و اجازه ندهد عدهای زورگو و جنایتکار با قدرت علمی و توان مالی، ویرانگری را به ارمغان آورند، وجود ندارد. اینجا است که بسیاری از فیلسوفان سیاسی، ایدههای مختلفی از جمله حکومت واحد جهانی را مطرح کردهاند. شاید طرح موضوع حکومت واحد جهانی در نگاه اول، سؤال برانگیز و غیر عملی جلوه کند؛ اما با مطالعه تاریخ بشری درمییابیم که انسانها در طول حیات خود، بر اساس فطرت آرامش خواهی که دور هم جمع شدهاند تا اولین جوامع را تشکیل دهند، به ضرورت همبستگی و حاکمیت قانون مشترک و واحد پی بردهاند. با نگاهی اجمالی به افکار و اندیشههای بزرگ درمییابیم که دنیای ایده آل اندیشمندان، مصلحان و مکاتب فکری، دنیایی بوده است که در آن تمام انسانها بتوانند فارغ از هرگونه مرزبندیهای جعلی و اعتباری، در کنار هم و تحت حکومت و قانونی واحد زندگی توأم با آرامش داشته باشند. مدینه فاضله (افلاطون) شاید الگوی چنین تفکری باشد. همانگونه که (ارسطو)، تعاون و هم بستگی و وحدت را مطرح مینماید و (رواقیون) برابری همه انسانها و اندیشه جهان وطنی را ابراز میدارند. در میان نظریهپردازان مسیحی، «اگوستین قدیس» مسئله حکومت جهانی را در قالب یک جامعه مذهبی که به آن «کشور خدا» یا مدینه متعالی لقب داده جستوجو میکند، و با اشاره به آئین دو شهر (یک شهر خاکی یا دولت روی زمین و دیگر شهر آسمانی یا قلمرو سلطنت خدا) موضوع تشکیل جامعه واحد جهانی را به ذهن متبادر میسازد.[1]
پرفسور «آرنولد توین بی» فیلسوف و مورخ بزرگ انگلیسی، ضمن نطقی در کنفرانس نیویورک می گوید: «تنها راه حفظ صلح و نجات بشر تشکیل یک حکومت جهانی و جلوگیری از گسترش سلاحهای اتمی است».[2] گاستول بوتول از کارشناسان نظریه جنگ و صلح در کتاب جامعه شناسی جنگ، می نویسد: جنگ نتیجه مستقیم فرمانروایی دولت هاست، تا زمانی که دولتهای مستقل و حاکم کوچک یا بزرگ وجود داشته باشد، رقابتها، جاه طلبیها، کینه توزیها و در نتیجه جنگ باقی خواهد ماند، بنابر این حاکم واحد، عدالت و صلح را در دنیا، همچون ایالتهای یک امپراتوری بزرگ که رهبریاش را به عهده دارد، برقرار خواهد کرد.[3]
برای ایجاد حکومت واحد جهانی عدهای از اندیشمندان بر پایههای تفکر و مبانی غربی از لزوم التزام جهانیان به دموکراسی غربی به عنوان یک ایدئولوژی سخن میگویند «فرانسیس فوکویاما»در کتاب پایان تاریخ و آخرین انسان، تصویری خوش بینانه از برابری ایدئولوژیک لیبرال دموکراسی غرب بر نظام جهانی ارائه داده و مدعی است که تحول تاریخی به نقطه اوج خود رسیده است و لذا ارزشهای ارائه شده از سوی لیبرال دموکراسی جهان شمول بودهاند و لازم است تا همه بازیگران نسبت به رعایت آنها، التزام جهانی پیدا کنند ولی مهمترین مؤلفهای که نباید نقش آن نادیده انگاشته شود، «ایدئولوژی» است که میتوان از طریق یکسان سازی آن و نیل به اجماعی جهانی، زمینه حل همه مسائل دیگر و بنای جهانی ایمن را فراهم ساخت. در این میان لیبرال دموکراسی تنها ایدئولوژی است که میتواند جهان را به یک پارچگی برساند و حکومت جهانی تنها بر پایه همین تفکر امکان تحقق مییابد.[4]
عدهای نیز از نظر فوق فراتر رفته و ایده برخورد تمدنها را بیان کردهاند «ساموئل هانتینگتون» در مقام نقد و اصلاح نظریه فوکویاما، اقدام به ارائه نظریه «برخورد تمدنها» کرده است که به زعم وی واقع بینانهتر بوده است و در ترسیم ساختار نظام جهانی، کارآمدتر میباشد. او معتقد است «ساختار نظام بین الملل»، بیش از آنکه مبتنی بر «همگرایی ارزشی ـ فرهنگی» باشد، شاهد «واگرایی ارزشی» است؛ و در نتیجه «یکسانی» امری غیر قابل تحقق ارزیابی میشود و به جای آن باید به دنبال کسب «برتری»، در جهانی با ایدئولوژیها و ارزشهای متکثر بود. بدین ترتیب نظم جهانی در آینده متأثر از نقش برتر تمدن غربی و برخورد آن با تمدنهای پیش از خود است؛ چرا که بر همه تمدنهایی که از 1500 میلادی به این سو میزیستهاند، تأثیر شگرفی گذارده است.
اما ابطال این نظریات در زمان حیات نویسندگانش به اثبات رسیده است. پر واضح است چنین ایدهای که مبتنی بر برتری کشوری بر ملتهای دیگر است نمیتواند برای انسانهای دردمند که در فضائی ناامن زندگی میکنند صلح، امنیت و آرامش را به ارمغان بیاورد.
اسلام با تأکید و ترسیم مبانی نظری و حتی تدوین راهبردهای حکومت واحد جهانی، به این ضرورت بشر به زیبائی و خردمندی بینظیری پرداخته است. دستورات اسلامی در اداره جامعه بیش از هر الگویی با جهان شمولی آمیخته و بر مبنای حاکمیت جهانی پایه ریزی شده است، الگویی که از معایب و کاستیها پیراسته است. اسلام برای اولین بار در تاریخ بشریت، چارچوب و نظریه جهان شمولی را پایهریزی نمود که حاکمیت قانون، حق، صلح و ثبات و امنیت دست آورد عملی آن است:
«وَعَدَ اللَّهُ الَّذینَ آمَنُوا مِنْکُمْ وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ لَیسْتَخْلِفَنَّهُمْ فِی الْأَرْضِ کَمَا اسْتَخْلَفَ الَّذینَ مِنْ قَبْلِهِمْ وَ لَیمَکِّنَنَّ لَهُمْ دینَهُمُ الَّذِی ارْتَضى لَهُمْ وَ لَیبَدِّلَنَّهُمْ مِنْ بَعْدِ خَوْفِهِمْ أَمْناً یعْبُدُونَنی لا یشْرِکُونَ بی شَیئاً وَ مَنْ کَفَرَ بَعْدَ ذلِکَ فَأُولئِکَ هُمُ الْفاسِقُونَ»؛ خدا به کسانى از شما که ایمان آورده و کارهاى شایسته کردهاند، وعده داده است که حتماً آنان را در این سرزمین جانشین [خود] قرار دهد همان گونه که کسانى را که پیش از آنان بودند جانشین [خود] قرار داد، و آن دینى را که برایشان پسندیده است به سودشان مستقر کند، و بیمشان را به ایمنى مبدل گرداند، [تا] مرا عبادت کنند و چیزى را با من شریک نگردانند، و هر کس پس از آن به کفر گراید آنانند که نافرمانند.
به طور کلی میتوان گفت جهان شمولی اسلام از دو جهت بینظیر است، نخست اینکه جهان شمولی اسلامی از جنبه نظری، مکتبی و تئوریک زاییده یک جهان بینی دقیق و منظم الهی است و عدالت محوری و صلحمداری ارکان اصلی آن در راستای رسیدن به تکامل و سعادت بشر باشد. در حالی که نظریهپردازان بشری، نه تنها کاروان تمدن بشری را از حرکت به سوی قلههای رفیع انسانیت و کمال و سعادت بازداشتهاند، بلکه جهان را به وضعی رساندهاند که امروز کمتر ملتی در جهان احساس رضایت، امنیت و آرامش میکند. و سازمانهای جهانی که با هدف حفظ صلح و امنیت بین المللی تأسیس شده در واقع نتیجهای جز حضور برتر قدرتهای بزرگ و برخورداری آنها از حقوق و امتیازات ویژه نداشتهاند. نمونه بارز آن حق وتوی پنج قدرت بزرگ در رکن رکین سازمان، یعنی شورای امنیت میباشد؛ دیگر آنکه اسلام تنها مکتبی است که با فکری فراگیر و منسجم به تمامی ابعاد فردی، اجتماعی دنیوی خود نظر دارد و پیوند استواری بین ارکان مختلف حیات بشری برقرار نموده است، در حالیکه در بعد علمی و نظری، نظریهها و دیدگاههایی که عرضه شدهاند؛ نظیر ناسیونالیسم، انترناسیونالیسم، سوسیالیسم، کاپیتالیسم، پلورالیسم و غیره، هیچکدام از جامعیت و شمولیت کافی برخوردار نبوده و از زیر بنای فکری و جهانبینی عادلانه و عالمانه بهرهای نداشتند. عدم توفیق مکاتب سیاسی مدعی ایجاد صلح و نجات بشر از جنگ و تبعیض حقوق انسانی، دلیل روشنی بر ناتوانی عقل محض در ارائه یک نظریه و جهانبینی صحیح و شامل برای اداره جامعه جهانی میباشد. یک نظریه پرداز سیاست بین الملل در آمریکا میگوید: خود این واقعیت که انبوهی از تئوریهای متعارض در یک زمان ارائه میشود، آشکارا نشان میدهد که هیچ یک از آنها به تنهایی درست نیستند.برای فراهم آوردن یک مدل پویا، پایه تئوریک استواری که گذشته را با حال و آینده درآمیزد، وجود ندارد، و به رغم کوششهای عالی برای پرداختن به مدلهای جهانی، این پایه تئوریک از ظرفیت ذهنی بشر فراتراست.[5]
به نظر میرسد بشریت برای فرار از جنگ و کشمکش روز افزون و ناامنی و کاهش تعارضات راهی جز تشکیل حکومت واحد جهانی ندارد. اما الگوی دانشمندان برای حکومت واحد جهانی نمیتواند بریده از مبانی دینی باشد؛ زیرا هر دانشمندی از منظر خود ایده پردازی میکند و این خود کشمکشها را افزایش میدهد و در اینجا نیاز عمیقی به آموزههای دینی حس میشود. اسلام بر پایه نیازهای فطری انسان، موضوع تأسیس حکومت واحد جهانی را پیش بینی نموده است و این مسئلهای نیست که بشر بتواند خود و به تنهایی آنرا حل کند، بلکه باید الگو سازی آن بر پایه مبانی وحیانی و منبع بدون تردیدی چون قرآن استوار باشد.
[1]. باسپرس، کارل، اگوستین، ترجمه، لطفی، محمد حسن، ص ۱۵۷، خوارزمی، تهران، 1363ش.
[2]. ولایی، عیسی، مبانی سیاست در اسلام، ص ۹۶، وزرات فرهنگ و ارشاد اسلامی، بیجا، 1377ش.
[3]. گاستول، بوتول، جامعه شناسی جنگ، ترجمه، فرخجسته، هوشنگ، ص ۱۰۲، علمی فرهنگی، تهران، چاپ اول، 1368ش.
[4]. فرانسیس فوکویاما، فرجام تاریخ و آخرین انسان، ترجمه، طیب، علی رضا، مجله سیاست خارجی، انتشارات دفتر مطالعات سیاسی، ش2و3، تهران،1372.
[5]. فرانکل جوزف، روابط بین الملل در جهان متغیر، ترجمه، عالم، عبدالرحمن، ص 6و7، دفتر مطالعات سیاسی و بین المللی، تهران، 1370، به نقل از نجفی، موسی، تأملات سیاسی در تاریخ تفکرات اسلامی، ج 4، ص 244، پژوهشگاه علوم انسانی ومطالعات فرهنگی، تهران، 1374ش.
ادامه مطلب
کدام یک از ائمّه (ع) دعای فرج را شخصاً می خواندند؟
واژۀ «فَرَج» (به فتح ف، ر)، در لغت به معنای «رهایی از غم و اندوه و گشایش» است،[1] و در کتاب های حدیثی که دعاها و اعمالی برای حصول فَرَج و گشایش امور ذکر شده، با توجه به همین معنای لغوی آن است.
در این جا، به ذکر چند مورد از دعاهایی که به «دعای فَرَج» و نیز نمازی که به «نماز فَرَج» نام گذاری شده، اکتفا می شود:
یک. دعایی از پیامبر اکرم (ص) نقل شده که به آن «دعای فَرَج» نیز گفته می شود: «اللَّهُمَّ إِنِّی أَسْأَلُکَ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا اللَّهُ یَا مَنْ عَلَا فَقَهَرَ...».[2]
دو. دعایی که به «دعای فرج امام زمان (ع)» شهرت یافته و در آن عبارت «فرجاً عاجلاً»[3] آمده است و با «أللٌهُمَ (إلهِی) عَظُمَ البَلاءُ وَبَرِحَ الخَفَاءُ...» آغاز می شود.[4]
سه. دعایی از امام صادق (ع) نقل شده است با مضامین فرج و گشایش که شیخ طوسی آن را در ضمن یکی از اعمال شبانه روز آورده است.[5] «اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ اللَّهُمَّ إِنَّ الصَّادِقَ الْأَمِینَ عَلَیْهِ السَّلَامُ قَالَ إِنَّکَ قُلْتَ مَا تَرَدَّدْتُ فِی شَیْءٍ أَنَا فَاعِلُهُ کَتَرَدُّدِی فِی قَبْضِ رُوحِ عَبْدِیَ الْمُؤْمِنِ یَکْرَهُ الْمَوْتَ وَ أَکْرَهُ مَسَاءَتَهُ اللَّهُمَّ فَصَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ لَا تَسُؤْنِی فِی نَفْسِی وَ لَا فِی أَحَدٍ مِنْ أَحِبَّتِی»؛[6]خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست. خدایا، براستى که حضرت صادق (ع) فرمود که تو فرموده اى من در هیچ کارى بسان تردّد و دو دلى اى که در گرفتن روح بنده مؤمن دارم، دو دلى ندارم، او از مرگ بدش مى آید، و من از بدى رساندن به او بدم مى آید. خداوندا، بر محمّد و آل محمّد درود فرست، و در فرج و تندرستى و پیروزى ولیّت تعجیل فرما، و به من و هیچ کدام از دوستانم بدى مرسان.
چهار. نمازی که از امام علی (ع) نقل شده که «نماز فرج» نام دارد.[7]
امّا دعای «أللٌهُمَ کُن لِوَلِیٌکَ...» با توجه به معنایی که گفته شد، دعای فَرَج نامیده نمی شود، بلکه از دعاهایی است که شیعیان در حق حضرت امام زمان (عج) می نمایند و از اعمال شب 23 ماه مبارک رمضان محسوب می شود. البته، این دعا را در هر زمانى که یادی از آن حضرت شود، می توان خواند.[8]
گفتنی است که دعاهایی که دارای مضامین بلند عرفانی و اخلاقی هستند و مطابق با روح و تعالیم قرآن و سنت است، نیازی به سند آن چنانی که در مباحث فقهی مطرح است، ندارد. البته دعاهای مزبور دارای سند مورد اعتماد هستند.
[1]. ابن منظور، محمد بن مکرم، لسان العرب، ج 2، ص 343، واژۀ «الفَرَج»، نشر دار صادر، بیروت، چاپ سوم، 1414ق؛ طریحی، فخر الدین، مجمع البحرین، محقق و مصحح: حسینی، سید احمد، ج 2، ص 322، نشر کتابفروشی مرتضوی، تهران، چاپ سوم، 1416ق.
[2]. ابن طاووس، علی بن موسی، مهج الدعوات و منهج العبادات، ص 90، دار الذخائر، قم، چاپ اول، 1411ق.
[3]. البته، در جای دیگری این دعا با اندک تفاوتی آمده است که پس از نماز امام زمان (عج) خوانده می شود؛ (ر.ک: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، وسائل الشیعه،ج 8، ص 18، مؤسسه آل البیت (ع)، قم، چاپ اول، 1409ق.).
[4] . عاملى کفعمى، ابراهیم بن على، المصباح - جنة الأمان الواقیة و جنة الإیمان الباقیة، ص 176، نشر دار الرضی، قم، چاپ دوم، 1405ق.
[5] شیخ طوسی، مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، ج 1، ص 58، موسسه فقه الشیعة، بیروت، چاپ اول، 1411ق.
[6] قطب الدین راوندی، الدعوات، سلوات الحزین، ص 134، مدرسه امام مهدی، قم، چاپ اول، 1407ق.
[7]. طبرسی، حسن بن فضل، مکارم الاخلاق ، ص329، شریف رضی، قم، چاپ چهارم، 1412ق.
[8]. شیخ طوسی، محمد بن الحسن، تهذیب الاحکام، محقق و مصحح: خرسان، حسن الموسوی، ج3، ص103، دار الکتب الاسلامیة، تهران، چاپ چهارم، 1407ق؛ مفاتیح الجنان، اعمال ماه مبارک رمضان، دعای شب بیست و سوم.
ادامه مطلب