مداحی های امام موسی کاظم (علیه السلام)

مداحی های امام موسی کاظم (علیه السلام)

1. حاج میثم مطیعی

ردیف

موضوع

پخش اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 صلوات مخصوصه (صلوات بر امام کاظم،سال 93)   860 0:02:13
2 از طعنه های دشمن نادان چه میکشی (روضه،سال 93)   4,408 0:12:19
3 مقتل شهادت امام کاظم (روضه،سال 93)   1,327 0:03:33
4 از تو نمانده غیر از عبایی (واحد،سال 93)   3,191 0:08:51
5 ندارد هیچ کس در این دل زندان (واحد،سال 93)   1,794 0:04:52

2. حاج امیر عباسی

ردیف

موضوع

پخش اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 دل شده محزون از سوز آه او (زمینه،سال 93)   1,506 0:03:28

3. حاج سید مجید بنی فاطمه

ردیف

موضوع

پخش اجرا

حجم
(KB)

زمان
1 من نگویم از شمایم (روضه،سال 93)   3,917 0:10:55
2 روضه امام موسی کاظم (ع) (روضه،سال 93)   3,526 0:09:48
3 تا کاظمینش با دل خون (زمینه،سال 93)   3,089 0:08:34

4. کربلایی حنیف طاهری

 


ادامه مطلب


[ یک شنبه 12 اردیبهشت 1395  ] [ 10:09 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

بخشى از اخلاق ، صفات و كرامات امام هفتم

 

ابن طلحه مى گويد (973) وى امامى (( جليل القدر، عظيم الشاءن و كثير التهجد )) بود. كسى كه در راه اجتهاد كوشا بود و كراماتى از او مشاهده شده و به عبادت مشهور و بر طاعات مواظب بود و شب را به سجده و قيام ، و روز را به صدقه و صيام ، سپرى مى كرد.

و به دليل حلم زياد و گذشت فراوانش از تجاوزگران ، به آن جناب كاظم گفته اند در برابر كسى بدى كرده بود، نيكى مى كرد و بر آن كه جسارت ورزيده بود عفو و اغماض مى نمود. به خاطر عبادتهاى بسيارى وى را عبد صالح مى خواندند و در عراق به خاطر آنكه حاجت متوسلان به خداى تعالى را بر مى آورد، به باب الحوائج مشهور مى باشد، كراماتش باعث حيرت خردمندان گرديد از آن رو كه وى در پيشگاه خدا پايدار و استوار بوده است .

ابن طلحه مى گويد: وى چندين لقب دارد كه مشهورترين آنها، كاظم است . و از جمله آنها صابر، صالح و امين مى باشد. و امّا مناقب آن حضرت فراوان است و اگر هيچ يك از آنها نبود جز عنايت پروردگار به وى ، همين يك منقبت او را بس بود.

شيخ مفيد - رحمه اللّه - مى گويد: ابوالحسن موسى عليه السلام عابدترين و فقيه ترين اهل زمانش بود و از همگان بخشنده تر و بزرگوارتر بود. نقل شده است كه آن حضرت نافله هاى شب را تا نماز صبح ادامه مى داد، سپس ‍ تعقيبات نماز را تا طلوع آفتاب به جا مى آورد و به سجده مى رفت و سرش را از دعا و حمد خدا تا نزديك ظهر بلند نمى كرد زياد دعا مى كرد و مى گفت : 

((اللهم انى اءساءلك الراحة عند الموت و العفو عند الحساب )) و اين عبارات را تكرار مى كرد.

و از جمله دعاهاى آن حضرت است :

((عظم الذنب من عبدك ، فليحسن العفو من عندك )).

همواره از ترس خدا مى گريست به حدى كه محاسنش با اشك چشمهاتر مى شد و از همه كس بيشتر، با خانواده و خويشاوندان صله رحم داشت . در شب هنگام از مستمندان مدينه دلجويى مى كرد؛ در زنبيلش پول نقد از درهم و دينار و همچنين آرد و خرما به دوش مى كشيد و به فقرا مى رساند به طورى كه نمى دانستند از كجا مى آيد.(974)

محمّد بن عبيداللّه بكرى مى گويد: به مدينه رفتم ، وامى داشتم كه از بس ‍ طلبكار آن را مطالبه مى كرد، درمانده شده بودم ، با خود گفتم نزد ابوالحسن موسى عليه السلام بروم و درد دل كنم . در مزرعه اى كه داشت خدمت آن حضرت رسيدم ؛ غلامى در حضورش بود، داخل غربال بزرگى قطعات گوشت خشكيده اى بود، من هم با او خوردم ، آنگاه پرسيد چه حاجت دارى ؟ جريان را گفتم ، وارد خانه شد، چندان زمانى نگذشت كه بيرون آمد، به غلامش فرمود: برو! آنگاه دستش را به طرف من دراز كرد، كيسه اى را كه سيصد دينار داشت به من داد سپس از جا بلند شد و رفت . بعد من برخاستم و بر مركبم سوار شدم و مراجعت كردم .(975)

آورده اند كه مردى از اولاد عمر بن خطاب در مدينه بود، همواره موسى بن جعفر عليه السلام را مى آزرد و هر وقت وى را مى ديد دشنامش مى داد و به على عليه السلام ناسزا مى گفت ، اصحاب عرض كردند: به ما اجازه دهيد تا اين فاجر را بكشيم ! امام عليه السلام آنها را نهى كرد و به شدت از اين كار باز داشت .

روزى پرسيد عمرى كجا است ؟ گفتند: به كشتزارش رفته است ، امام عليه السلام از شهر بيرون شد، سوار بر الاغش به مزرعه او رفت ، مرد عمرى فرياد بر آورد، زراعت ما را پا مال نكن امّا ابوالحسن عليه السلام با الاغش ‍ همان طور مى رفت تا به نزد وى رسيد، پياده شد و نشست ، با او خوشرويى كرد وى را خنداند و فرمود: چقدر براى كشتزارت خرج كرده اى ؟ گفت : صد دينار. فرمود: چقدر اميدوارى كه محصول بردارى ؟ عرض كرد: علم غيب ندارم .

فرمود: گفتم : چقدر اميدوارى كه عايدت شود؟ گفت : اميد دويست درهم عايدى دارم . امام عليه السلام كيسه اى را بيرون آورد كه سيصد درهم داشت به او داد و فرمود: اين را بگير، زراعتت هم به حال خودش باقى است و خداوند به قدرى كه انتظار دارى نصيب تو خواهد كرد. مى گويد: آن مرد عمرى از جا برخاست سر حضرت را بوسيد و تقاضا كرد از لغزش او بگذرد. امام عليه السلام لبخندى به او زد و برگشت و راهى مسجد شد ديد عمرى در مسجد نشسته است . همين كه چشمش به امام افتاد، عرض كرد: خدا مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد.

راوى مى گويد: اصحاب امام عليه السلام به جانب آن مرد شتافتند و گفتند: جريان تو چيست ، تو كه عقيده ديگرى داشتى ؟ جواب داد: شما هم اكنون شنيديد كه من چه گفتم . و همچنان امام عليه السلام را دعا مى كرد ولى آنها با وى و او با ايشان مخاصمه مى كردند. همين كه امام عليه السلام به منزلش برگشت به اصحابى كه پيشنهاد كشتن عمرى را كرده بودند، فرمود: ديديد چگونه كار او را اصلاح كردم و شرش را كفايت نمودم .(976)

گروهى از دانشمندان نقل كرده اند كه ابوالحسن عليه السلام همواره دويست تا سيصد دينار صله مى داد و كيسه هاى (مرحمتى ) موسى بن جعفر عليه السلام ضرب المثل بود.(977)

على بن عيسى مى گويد: (چنان كه گفتيم : آن حضرت ) فقيه ترين مردم زمان خويش و از همه بيشتر حافظ قرآن بود. قرآن را خوش صداتر از همه تلاوت مى كرد؛ وقتى كه قرآن مى خواند غمگين بود و مى گريست و شنوندگان را نيز مى گريانيد. مردم مدينه او را زينت متهجدان مى ناميدند و به دليل آنكه خشم خود را فرو مى خورد، كاظم نام گرفت . آن حضرت به قدرى در برابر ستمگران بردبارى كرد كه سرانجام در زندان و كنده و زنجير ايشان شهيد شد.(978)


ادامه مطلب


[ یک شنبه 12 اردیبهشت 1395  ] [ 10:08 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

گوشه اي از صفات امام كاظم عليه السلام

 

حضرت امام موسى كاظم(عليه السلام) عابدترين و زاهدترين، فقيه ترين، سخى ترين و كريمترين مردم زمان خود بود، هر گاه دو سوم از شب مى گذشت نمازهاى نافله را به جا مى آورد و تا سپيده صبح به نماز خواندن ادامه مى داد و هنگامى كه وقت نماز صبح فرا مى رسيد، بعد از نماز شروع به دعا مى كرد و از ترس خدا آن چنان گريه مى كرد كه تمام محاسن شريفش به اشك آميخته مى شد و هر گاه قرآن مى خواند مردم پيرامونش جمع مى شدند و از صداى خوش او لذّت مى بردند.

آن حضرت، صابر، صالح، امين و كاظم لقب يافته بود و به عبد صالح شناخته مى شد، و به خاطر تسلّط بر نفس و فروبردن خشم، به كاظم مشهور گرديد.

شيخ مفيد درباره آن حضرت مي گويد : " او عابدترين و فقيه ترين و بخشنده ترين و بزرگ منش ترين مردم زمان خود بود ، زياد تضرع و ابتهال به درگاه خداوند متعال داشت . اين جمله را زياد تکرار مي کرد : « اللهم انی أسألک الراحة عند الموت و العفو عند الحساب »
(خداوندا در آن زمان که مرگ به سراغم آيد راحت و در آن هنگام که در برابر حساب اعمال حاضرم کنی عفو را به من ارزانی دار )".

امام موسی بن جعفر ( ع ) بسيار به سراغ فقرا مي رفت . شب ها در ظرفی پول و آرد و خرما مي ريخت و به وسايلی به فقرای مدينه مي رساند ، در حالی که آن ها نمي دانستند از ناحيه چه کسی است . هيچکس مثل او حافظ قرآن نبود ، با آواز خوشی قرآن مي خواند ، قرآن خواندنش حزن و اندوه مطبوعی به دل مي داد ، شنوندگان از شنيدن قرآنش مي گريستند ، مردم مدينه به او لقب " زين المجتهدين " داده بودند . مردم مدينه روزی که از رفتن امام خود به عراق آگاه شدند ، شور و ولوله و غوغايی عجيب کردند . آن روزها فقرای مدينه دانستند چه کسی شب ها و روزها برای دلجويی به خانه آن ها مي آمده است .

امام‌ ( ع‌ ) با آن‌ كرم‌ و بزرگوارى‌ و بخشندگى‌ خود لباس‌ خشن‌ بر تن‌ مى‌كرد ، چنان كه‌ نقل‌ كرده‌اند : " امام‌ بسيار خشن‌ پوش‌ و روستايى‌ لباس‌ بود " و اين‌ خود نشان‌ ديگرى‌ است‌ از بلندى‌ روح‌ و صفاى‌ باطن‌ و بى‌اعتنايى‌ آن‌ امام‌ به‌ زرق‌ و برق هاى‌ گول‌ زننده‌ دنيا .

امام‌ موسى‌ كاظ‌م‌ ( ع‌ ) نسبت‌ به‌ زن‌ و فرزندان‌ و زيردستان‌ بسيار با عاطفه‌ و مهربان‌ بود . هميشه‌ در انديشه‌ فقرا و بيچارگان‌ بود ، و پنهان‌ و آشكار به‌ آنها كمك‌ مى‌كرد .

مردى از تبار عمر بن الخطاب در مدينه بود كه او را مى آزرد و على(عليه السلام) را دشنام مى داد. برخى از اطرافيان به حضرت گفتند: اجازه دهید تا او را بكشيم، ولى حضرت به شدّت از اين كار نهى كرد و آنان را شديداً سرزنش فرمود. روزى سراغ آن مرد را گرفت، گفتند: در اطراف مدينه، به كار زراعت مشغول است. حضرت سوار بر الاغ خود وارد مزرعه وى شد.

آن مرد فرياد برآورد: زراعت ما را خراب مكن، ولى امام به حركت خود در مزرعه ادامه داد وقتى به او رسيد، پياده شد و نزد وى نشست و با او به شوخى پرداخت، آن گاه به او فرمود: چقدر در زراعت خود از اين بابت زيان ديدى؟ گفت: صد دينار. فرمود: حال انتظار دارى چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: من از غيب خبر ندارم. امام به او فرمود: پرسيدم چه مبلغ از آن عايدت شود؟ گفت: انتظار دارم دويست دينار عايدم شود. امام به او سيصد دينار داد و فرمود: زراعت تو هم سر جايش هست. آن مرد برخاست و سر حضرت را بوسيد و رفت. امام به مسجد رفت و در آنجا آن مرد را ديد كه نشسته است.

وقتى آن حضرت را ديد، گفت: خداوند مى داند كه رسالتش را در كجا قرار دهد. يارانش گرد آمدند و به او گفتند: داستان از چه قرار است، تو كه تا حال خلاف اين را مىگفتى. او نيز به دشنام آنها و به دعا براى امام موسى(عليه السلام) پرداخت. امام(عليه السلام) نيز به اطرافيان خود كه قصد كشتن او را داشتند فرمود: آيا كارى كه شما مىخواستيد بكنيد بهتر بود يا كارى كه من با اين مبلغ كردم؟و بسيارى از اين گونه روايات، كه به اخلاق والا و سخاوت و شكيبايى آن حضرت بر سختيها و چشمپوشى ايشان از مال دنيا اشارت مى كند، نشانگر كمال انسانى و نهايت عفو و گذشت آن حضرت است.


ادامه مطلب


[ یک شنبه 12 اردیبهشت 1395  ] [ 10:07 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چگونه نوه مسیحى قیصر روم، مادر امام زمان (عج) شد؟

 

پاسخ :
(نرجس خاتون) مادر امام عصر عجل الله تعالی فرجه یکى از ملکه‌هاى وجاهت و زیبایى است که از نسل حواریون عیسى بن مریم بوده است. قدرت الهى آن بانوى مکرمه را براى همسرى حضرت عسکرى علیه السلام از روم به سامرا فرستاده تا گوهر تابناک وجود حضرت مهدی عجل الله تعالی فرجه در آن رحم پاک پرورش یابد.
نرجس خاتون که نام دیگرش ملیکا بود، نوه قیصر روم و از خاندان شمعون، وصى بلا فصل حضرت مسیح علیه السلام است.

اما ماجرا از این قرار است که:
بشر بن سلیمان برده فروش، از فرزندان ابو ایوب انصارى و از شیعیان با اخلاص حضرت امام هادى و امام حسن عسکرى علیهما السلام بود و در سامره افتخار همسایه بودن با حضرت عسکرى علیه السلام را داشت. او گفت که روزى کافور (یکى از خدمتگزاران امام هادى علیه السلام) به خانه‌ام آمد و گفت: امام با شما کار دارد، وقتى من به خدمت حضرت رسیدم، چنین فرمود: اى بشر تو از اولاد انصار هستى که در زمان ورود حضرت رسول اکرم صلى الله علیه و آله به یارى آن جناب به‌پا خاستند، و دوستى شما نسبت به ما اهل بیت مسلم است، بنابراین به شما اطمینان زیادى دارم و مى‌خواهم به تو افتخارى بدهم. رازى را با تو در میان مى‌گذارم که نزدت محفوظ بماند.
سپس نامه پاکیزه‌‌اى به خط و زبان رومى مرقوم فرموده و سر آن نامه را با خاتم مبارکش مهر کرد، و کیسه زردى که در آن ۲۲۵ اشرفى بود بیرون آورد و فرمود: این کیسه را بگیر و به بغداد برو، و صبح فلان روز سر پل فرات مى‌روى، در این حال کشتى مى‌آید، در آن اسیران زیادى خواهى دید که بیشتر آنان مشتریان فرستادگان اشراف بنى عباس خواهند بود و کمى از جوانان عرب هستند.
در چنین وقتى متوجه شخصى به نام عمر بن زید برده فروش باش که کنیزى با چنین وصفى خواهى دید که خود را از دسترس مشتریان حفظ مى‌کند. در این حال صداى ناله‌اى به زبان رومى از پس پرده رقیق و نازکى خواهى شنید که بر هتک احترام خود مى‌نالد.
بشر بن سلیمان گوید: من به فرموده حضرت امام على النقى علیه السلام عمل کردم و به همانجا رفتم و آنچه امام فرموده بود من دیدم و نامه را به آن کنیز دادم، چون نگاه وى به نامه حضرت افتاد، به شدت گریه کرد و نگاه (به عمر بن زید) کرد و گفت: مرا به صاحب این نامه بفروش، و قسم یاد نمود که در غیر این صورت خودم را هلاک خواهم کرد.
من در تعیین قیمت با فروشنده گفت‌وگوى زیادى کردم تا به همان مبلغى که امام داده بود راضى شد، من هم پول را تسلیم کردم و با کنیز که خندان و شادان بود به محلى که قبلا در بغداد تهیه کرده بودم، درآمدیم. پس از ورود، دیدم نامه را با کمال بى قرارى از جیب خود درآورد و بوسید و روى دیدگان و مژگان خود نهاد و بر بدن وصورت خود مالید.
گفتم: خیلى شگفت است که شما نامه‌اى را مى‌بوسى که نویسنده آن را نمى‌شناسى. گفت: آنچه مى‌گویم بشنو، تا علت آن را دریابى: من ملکه دختر یشوعا، پسر قیصر روم هستم، مادرم از فرزندان حواریین است و از نظر نسب، نسبت به حضرت عیسى دارم، بگذار داستان عجیب خودم را برایت نقل کنم.
جد من قیصر می‌خواست مرا در سن سیزده سالگى براى برادرزاده‌اش تزویج کند. سیصد نفر از رهبانان و قسیسین نصارى از دودمان حواریین عیسى بن مریم و هفتصد نفر از رجال و اشراف و چهار هزار نفر از امرا و فرماندهان و سران لشگر و بزرگان مملکت را جمع نمود، آن گاه تختى آراسته به انواع جواهرات را روى چهل پایه نصب کرد، وقتى که پسر برادرش را روى آن نشانید صلیب‌ها را بیرون آورد و اسقفها پیش روى او قرار گرفتند و انجیل‌ها را گشودند، ناگهان صلیب‌ها از بلندى روى زمین ریخت و پایه‌هاى تخت درهم شکست.
پسرعمویم با حالت بیهوشى از بالاى تخت بر روى زمین درافتاده و رنگ صورت اسقف‌ها دگرگون گشت و به شدت لرزیدند. بزرگ اسقف‌ها چون چنین دید، به جدم گفت: پادشاها! ما را از مشاهدى این اوضاع منحوس، که علامت بزرگى مربوط به زوال دین مسیح و پادشاهى است، معاف بدار.
جدم در حالى که اوضاع را به فال بد گرفت، به اسقف‌ها دستور داد تا پایه‌هاى تخت را استوار کنند و دوباره صلیب‌ها را برافرازند و گفت: پسر بدبخت برادرم را بیاورید تا هر طور هست این دختر را به وى تزویج نمایم تا شاید که این وصلت مبارک، نحوست آن از بین برود. وقتى که دستور ثانوى او را عمل کردند، هر چه که در دفعه اول دیده بودند تجدید شد، مردم پراکنده گشتند و جدم با حالت اندوه به حرمسرا رفت و پرده‌ها بیفتاد.
همان شب در عالم خواب دیدم مثل این‌که حضرت عیسى و شمعون وصى او و گروهى از حواریین در قصر جدم قیصر اجتماع کرده‌اند و در جاى تخت منبرى که نور از آن مى‌درخشید قرار داد.
طولى نکشید که (محمد صلى الله علیه و آله) پیغمبر خاتم و داماد و جانشین او و جمعى از فرزندان او وارد قصر شدند.
حضرت عیسى به استقبال شتافت و با حضرت (محمد) معانقه کرد و حضرت فرمود: یا روح الله! من به خواستگارى دختر وصى شما شمعون براى فرزندم آمده‌ام، و در این هنگام اشاره به امام حسن عسکرى علیه السلام نمود، حضرت عیسى نگاهى به شمعون کرده و گفت: شرافت به سوى تو روى آورده است، با این وصلت با میمنت موافقت کن، او هم گفت: موافقم.
آن گاه دید که حضرت محمد صلى الله علیه و آله بالاى منبر رفت و خطبه‌اى بیان فرمود و مرا براى فرزندش تزویج کرد، سپس حضرت عیسى و حواریون را گواه گرفت، وقتى که از خواب بیدار شدم از ترس جان خود، خواب را براى پدرم و جدم نقل نکردم و پیوسته آن را در صندوقچه قلبم نهفته و پوشیده مى‌داشتم.
از آن شب به بعد قلبم از فرط محبت به امام عسکرى علیه السلام موج مى‌زند تا به جایى که از خوراک بازماندم، و کم کم رنجور و لاغر شدم، و به شدت بیمار گردیدم. جدم تمام پزشکان را احضار کرد و همه از مداواى من عاجز گردیدند، وقتى از مداوا مایوس شدند جدم گفت: اى نور دیده! شما هر خواهشى دارى به من بگو تا حاجتت را برآورم.
گفتم: پدر جان! اگر در به روى اسیران مسلمین بگشایى و قید و بند از آنان بردارى و از زندان آزاد گردانى امید است که عیسى و مادرش مرا شفا دهند.
پدرم درخواست مرا پذیرفت و من نیز به ظاهر اظهار شفا و بهبودى کردم و کمى غذا خوردم، پدرم خیلى خوشحال شد و از آن روز به بعد، نسبت به اسیران مسلمین احترام شدید انجام مى‌داد. در حدود چهارده شب از این ماجرا گذشت.
باز در خواب دیدم که دختر پیغمبر اسلام، حضرت فاطمه سلام الله علیها به همراهى حضرت مریم و حوریان بهشتى به عیادت من آمدند، حضرت مریم به من توجه کرد و فرمود: این بانوى بانوان جهان، و مادر شوهر تو است.
من فورى دامن مبارک حضرت زهرا را گرفتم و بسیار گریستم و از این که امام حسن عسکرى علیه السلام به دیدن من نیامده خدمت حضرت زهرا سلام الله علیها شکایت کردم، ایشان به من فرمود: او به عیادت تو نخواهد آمد، زیرا تو به خداوند متعال مشرکى و در مذهب نصارا زندگى مى‌کنى، اگر مى‌خواهى خداوند و عیسى و مریم از تو خشنود باشند و میل دارى فرزندم به دیدنت بیاید، شهادت به یگانگى خداوند و نبوت پدرم که خاتم الانبیا است بده، من هم حسب الامر حضرت فاطمه سلام الله علیها آنچه فرموده بود گفتم، حضرت مرا در آغوش گرفت و این باعث بر بهبودى من شد، آن گاه فرمود: اکنون به انتظار فرزندم حضرت امام حسن عسکرى علیه السلام باش که او را به نزدت خواهم فرستاد.
وقتى از خواب بیدار شدم، شوق زیادى در تمام اعماق وجودم راه یافت و مشتاق ملاقات آن حضرت بودم تا این‌که شب بعد امام را در خواب دیدم، در حالى که از گذشته شکوه مى‌نمودم، گفتم: اى محبوبم، من که خود را در راه محبت تو تلف کردم، حضرت فرمود: نیامدن من علتى جز مذهب تو نداشت، ولى حالا که اسلام آورده‌اى، هر شب به دیدنت مى‌آیم تا آن‌که کم کم وصال واقعى پیش آید، از آن شب تا حال پیوسته در عالم خواب خدمت آن حضرت بودم.
(بشر بن سلیمان) پرسید چگونه در میان اسیران افتادى؟
گفت: در یکى از شب‌ها در عالم خواب حضرت عسکرى علیه السلام را دیدم که فرمود: فلان روز جدت قیصر، لشگرى به جنگ مسلمانان مى‌فرستد، تو مى‌توانى به طور ناشناس در لباس خدمتگزاران همراه با عده‌اى از کنیزان که از فلان راه مى‌روند به آنها ملحق شوى.
من به فرموده حضرت عمل کردم، و پیش قراولان اسلام با خبر شدند و ما را اسیر گرفتند و کار من به اینجا کشید که دیدى، ولى تا به حال به کسى نگفتم که نوه پادشاه روم هستم. تا این‌که پیرمردى که در تقسیم غنایم جنگى سهم او شده بودم، نامم را پرسید، من اظهار نکردم و گفتم: نرجس. گفت: نام کنیزان؟
(بشر) گفت چه بسیار جاى تعجب است که تو رومى هستى و زبانت عربى است؟
گفتم: جدم در تربیت من جهدى بلیغ و سعى بسیارى داشت، و زنى را که چندین زبان مى‌دانست، براى من تهیه کرده بود و از صبح و شام نزد من مى‌آمد و زبان عربى به من مى‌آموخت، روى همین اصل است که مى‌توانم عربى حرف بزنم.
(بشر) مى‌گوید: وقتى او را به سامرا خدمت امام على النقى علیه السلام بردم، حضرت از وى پرسید: عزت اسلام و ذلت نصارى و شرف خاندان پیغمبر صلى الله علیه و آله را چگونه دیدى؟
گفت: در موردى که شما از من داناترید چه بگویم. ان گاه فرمود: مى‌خواهم ده هزار دینار و یا مژده مسرت انگیزى به تو بدهم، کدام یک را انتخاب مى‌کنى؟ عرض کرد: فرزندى به من بدهید، حضرت فرمود: تو را مژده به فرزندى مى‌دهم که شرق و غرب عالم را مالک مى‌شود و جهان را پر از عدل و داد خواهد کرد پس از آن‌که پر از ظلم وجور شده باشد.
عرض کرد: این فرزند از چه شوهرى خواهد بود؟ حضرت امام هادی علیه السلام فرمود: از آن کس که پیغمبر اسلام در فلان شب در فلان ماه و فلان سال رومى تو را براى او خواستگارى نمود، در آن عیسى بن مریم و وصى او تو را به چه کسى تزویج کردند؟
گفت: به فرزند دلبند شما، فرمود او را مى‌شناسى؟ عرض کرد: از شبى که به دست حضرت فاطمه سلام الله علیها اسلام آوردم، دیگر شبى نبود که او به دیدن من نیامده باشد.
آن گاه حضرت امام على النقى علیه السلام به (کافور) خادم فرمود: خواهرم حکیمه را بگو نزد من بیاید، وقتى که آن بانوى محترم آمد، حضرت فرمود: خواهرم این همان زنى است که گفته بودم، حکیمه خاتون آن بانو را مدتى در آغوش خود گرفت و از دیدارش شادمان گردید، آن گاه حضرت هادی علیه السلام فرمود: اى عمه او را به خانه خود ببر و فرایض مذهبى و اعمال مستحبه را به وى یاد بده که او همسر فرزندم حسن و مادر قائم آل محمد است.

منابع:
1. الغیبة، شیخ طوسى، ص ۱۲۴.
2. کشف الحق، خاتون آباى، ص ۳۴.

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  ] [ 1:50 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

شبهه: تنها نامى از مهدى بر جاى مانده و هیچ کس، بهره‌اى از او نبرده است!

 

شرح پرسش :
ابن تیمیه و سعد تفتازانى بر این باورند که تنها نامى از مهدى بر جاى مانده و هیچ کس حتى آنان که به وجود مهدى اعتقاد دارند، بهره‌اى از او نبرده‌اند! فخر رازى در چند بخش از تفسیر خود، این نکته را بازگو مى‌کند که شناخت مهدى مورد ادّعاى شیعیان و بهره‌مندى از او، تکلیفى است که از عهده هیچ کس برنمى‌آید!
پاسخ :
ما در چند محور به این پرسش پاسخ مى‌دهیم:

نخست آن که رسول خدا صلى الله علیه وآله که راستگو در نزد همگان و مورد تصدیق خداوند متعال است، چندین سال پیش از ولادت مهدى علیه السلام به غیبت ایشان اشاره نموده و امامت آن حضرت را مورد تأکید قرار داده است.
روایت هاى مربوط به غیبت و امامت مهدى علیه السلام هم فراوان هستند و هم سندهاى صحیح دارند؛ این روایات نشان مى دهند که:

1. مهدى علیه السلام، امام و منصوب از جانب خداوند متعال است.
2. از نظرها پنهان مى شود.
3. وجود و نصب مهدى علیه السلام به امامت، مفید فایده است، چرا که خداوند، کار بیهوده انجام نمى دهد.

اینک به برخى از این روایات اشاره مى کنیم:

طبق روایتى جابر بن عبدالله انصارى مى گوید:
هنگامى که خداوند متعال آیه ی (یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنُوا أَطیعُوا اللهَ وَأَطیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی اْلأَمْرِ مِنْکُمْ)؛(1) «اى کسانى که ایمان آورده اید از خدا اطاعت کنید و از پیامبر و اولیاى امر خود نیز اطاعت کنید» را بر پیامبرش حضرت محمّد صلى الله علیه وآله نازل کرد، عرض کردم: اى رسول خدا! ما خدا و رسولش را مى شناسیم، حال مى خواهم بدانم این اولى الامرى که خداوند اطاعت از آنان را در ردیف اطاعت از شما آورده است، کیستند؟
پیامبر صلى الله علیه و آله فرمودند:
هم خلفائی یا جابر! وأئمّة المسلمین (من) بعدی؛ أوّلهم علیُّ بن أبی طالب، ثمّ الحسن والحسین، ثمّ علیُّ بن الحسین، ثمّ محمّد بن علیّ المعروف فی التوراة بالباقر، وستدرکه یا جابر! فإذا لقیته فأقرئه منّی السلام.
ثمّ الصادق جعفر بن محمّد، ثمّ موسى بن جعفر، ثمّ علیّ بن موسى، ثمّ محمّد بن علیّ، ثمّ علیُّ بن محمّد، ثمّ الحسن بن علیٍّ.
ثمّ سمیّی وکنیّی حجّة الله فی أرضه، وبقیّته فی عباده ابن الحسن بن علیّ، ذاک یفتح الله تعالى ذکره على یدیه مشارق الأرض ومغاربها، ذاک الّذی یغیب عن شیعته وأولیائه غیبة لا یثبت فیها على القول بإمامته إلاّ من امتحن الله قلبه للإیمان؛
اى جابر! آن ها جانشینان من هستند که پس از من، امامت مسلمانان را عهده دار مى شوند؛
نخستینِ آنان على بن ابى طالب است، آن گاه به ترتیب حسن، حسین، على بن حسین و محمّد بن على به امامت خواهند رسید.
اى جابر! محمّد بن على در تورات با نام باقر، معرفى شده است و تو او را خواهى دید؛ هر گاه او را دیدى، سلام مرا به او برسان.
ائمه بعدى عبارتند از: جعفر بن محمّد صادق، موسى بن جعفر، علىّ بن موسى، محمّد بن علىّ، علىّ بن محمّد، حسن بن على.
و آن گاه هم نام و هم کنیه من که حجّت خدا در روى زمین و بقیة الله در میان بندگان است. او فرزند حسن بن على است که خداوند متعال، مشرق و مغرب زمین را به دست او فتح مى کند. او سال هاى سال از دیدگان شیعیان و دوست دارانش نهان مى شود تا جایى که در این مدّت، تنها برخى افراد - که خداوند، دل هایشان را براى ایمان، آزموده است - در ایمان به امامت او استوار خواهند بود.
جابر مى گوید: عرض کردم: اى رسول خدا! آیا شیعیانش در طول دوران غیبت، از او بهره مند مى شوند؟
رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
إی والّذی بعثنی بالنبوّة، إنّهم یستضیئون بنوره وینتفعون بولایته فی غیبته کانتفاع الناس بالشمس وإنْ تجلّلها سحاب.
یا جابر! هذا من مکنون سرّ الله، ومخزون علمه، فاکتمه إلاّ عن أهله؛(2)
آرى، سوگند به خدایى که مرا به پیامبرى مبعوث نمود، آن ها در دوران غیبت، از پرتو نور او کسب روشنى و از ولایتش بهره مند مى شوند، درست همان گونه که خورشید در پس ابر، مردم را بهره مند مى کند.
اى جابر! این موضوع رازى از رازهاى پنهان خداوند و ذخایر دانش اوست، پس آن را از نااهلان مخفى نگاه دار.
در روایت دیگرى آمده است: امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
لابدّ للغلام من غیبة.
فقیل له: ولم یا رسول الله؟
قال: یخاف القتل؛(3)
این جوان (یعنى امام زمان علیه السلام) چاره اى جز غیبت ندارد.
به ایشان عرض کردند: اى رسول خدا! چرا؟
فرمود: بیم آن دارد که او را به قتل برسانند.
روایت دیگرى را در این زمینه امام صادق علیه السلام از پدران خود نقل مى فرماید: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
المهدی من ولدی، اسمه اسمی و کنیته کنیتی، أشبه الناس بی خلقاً وخلقاً، تکون له غیبة وحیرة حتّى تضلّ الخلق عن أدیانهم، فعند ذلک یقبل کالشهاب الثاقب، فیملؤها قسطاً وعدلاً کما ملئت ظلماً وجوراً؛(4)
مهدى از فرزندان من، هم نام و هم کنیه ی من است و از نظر اخلاق و آفرینش، از همه بیشتر به من شباهت دارد، غیبتش آن قدر طولانى خواهد شد که مردم، متحیّر شده و از دینشان برمى گردند. در این شرایط همانند شهاب درخشانى که تاریکى ها را از بین مى برد، ظهور خواهد کرد و جهان آکنده از ظلم و ستم را از عدل و داد سرشارِ خواهد نمود.
در روایت دیگرى امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
طوبى لمن أدرک قائم أهل بیتی وهو مقتد به قبل قیامه، یأتم به وبأئمة الهدى من قبله ویبرأ إلى الله عزّوجلّ من عدوّهم، أولئک رفقائی واکرم اُمتی علیّ؛(5)
خوشا به حال آنان که قائم اهل بیتم را ببینند به شرط آن که پیش از قیامش به او اقتدا کنند، و او و ائمه هدایت گر پیش از او را امام و رهبر خود قرار دهند و در مسیر نزدیکى و تقرّب به خدا از دشمنانشان بیزارى بجویند. اینان دوستان من و گرامى ترین افراد امتم هستند.
در نقل دیگرى امام صادق علیه السلام فرمود: رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
طوبى لمن أدرک قائم أهل بیتی وهو یأتم به فی غیبته قبل قیامه و یتولّى أولیائه ویعادی أعدائه، ذلک من رفقائی وذوی مودّتی وأکرم أمتی إلى یوم القیامة؛(6)
خوشا به حال کسى که قائم اهل بیت مرا ببیند در حالى که در زمان غیبت، او را امام و رهبر خود قرار داده باشد، دوستانش را دوست بدارد و با دشمنانش دشمنى کند. چنین فردى از دوستان، محبّان و گرامى ترین افراد امّت من تا روز قیامت خواهد بود.
امام صادق علیه السلام در جاى دیگرى مى فرماید: «رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
من أنکر القائم من ولدی فی زمان غیبته فمات، فقد مات میتة جاهلیّة؛(7)
هر کس قائم را که از فرزندان من است در دوران غیبتش، انکار کند و بمیرد، به مرگ دوران جاهلى مُرده است.
در روایت دیگرى امام صادق علیه السلام از پدران بزرگوارشان چنین نقل کرده است که رسول خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
القائم من ولدی اسمه اسمی، وکنیته کنیتی، وشمائله شمائلی، وسنّته سنّتی، یُقیم الناس على ملّتی وشریعتی، ویدعوهم إلى کتاب ربّی عزّوجلّ.
من أطاعه فقد أطاعنی، ومن عصاه فقد عصانی، ومن أنکره فی غیبته فقد أنکرنی، ومن کذبه فقد کذبنی، ومن صدقه فقد صدقنی، إلى الله أشکو المکذبین لی فی أمره، والجاحدین لقولی فی شأنه، والمضلّین لأمتی عن طریقته (وَسَیَعْلَمُ الَّذینَ ظَلَمُوا أَیَّ مُنْقَلَب یَنْقَلِبُونَ)(8)؛(9)
قائم از فرزندان من است، کنیه اش کنیه من، نامش نام من، شمایلش شمایل من و سنّت و روشش سنّت و روش من است. مردم را بر طبق شریعت و آیین من به پیش مى برد و آن ها را به کتاب پروردگارم، فرا مى خواند.
هر کس از او اطاعت نماید به تحقیق از من اطاعت نموده و هر کس از او فرمان نبرد در واقع از من نافرمانى کرده است. هر کس در دوران غیبت، او را انکار نماید به تحقیق مرا انکار نموده، هر کس او را تکذیب کند به تحقیق مرا تکذیب کرده و هر کس او را تصدیق نماید به تحقیق مرا تصدیق نموده است.
به خدا شکایت مى برم از کسانى که در مورد او مرا تکذیب کنند، سخنان مرا درباره ی او رد نمایند و امتم را از راه او منحرف سازند «و کسانى که ستم کرده اند به زودى خواهند دانست به کدام بازگشتگاه برخواهند گشت».
روایت دیگرى را امام صادق علیه السلام از امیر مؤمنان على علیه السلام نقل مى کند که حضرتش مى فرماید:
... ولیبعثنّ الله رجلاً من ولدی فی آخر الزمان، یطالب بدمائنا، ولیغیبنّ عنهم تمییزاً لأهل الضلالة حتّى یقول الجاهل: ما لله فی آل محمّد من حاجة؛(10)
... و خداوند در آخرالزمان، مردى از فرزندان مرا برخواهد انگیخت که انتقام خون هاى ما را مى گیرد؛ او براى مشخص شدن گمراهان، از دیدگان نهان خواهد شد تا جایى که نادانان مى گویند: در راه خدا هیچ احتیاجى به آل محمّد نیست.
در روایت دیگرى امام صادق علیه السلام مى فرماید:
إنّ لصاحب هذا الأمر غیبةً لابدّ منها، یرتاب فیها کلّ مبطل؛(11)
صاحب این امر، غیبتى خواهد داشت که ناگزیر واقع خواهد شد، این غیبت به حدى است که همه باطل گرایان در مورد آن به تردید مى افتند.

لزوم شناخت امام زمان

دوم آن که در احادیث متواتر شیعه و سنّى مى خوانیم که شناخت امام در همه ی زمان ها، واجب است و ائمه، دوازده نفر از اهل بیت رسول خدا صلى الله علیه و آله هستند، مقتضاى احادیث مذکور این است که مهدى علیه السلام، امام دوازدهم بوده، متولّد شده و در قید حیات باشد.
بر این اساس، اکنون که مهدى علیه السلام، در میان مردم حضور ندارد، باید پذیرفت که ایشان از نظرها نهان و غایب است.

عدم تعارض غیبت با امامت

سوم آن که غیبت با امامت در تعارض قرار نمى گیرد، زیرا تنها هدف خداوند از انتصاب امام این است که مردم را به وسیله ی او هدایت نماید و او را حجّت خود بر آنان قرار دهد. ولى عامل غیبت او نه خداوند است و نه خود امام.

امام مهدى علیه السلام و لطف الهى

چهارم آن که استاد محققان، شیخ نصیرالدین طوسى رحمه الله در این زمینه چنین مى نویسد:
وجوده لطف، وتصرّفه لطف آخر وعدمه منّا؛
وجود ایشان لطف خداوند است و تصرّفات و رفتار ایشان لطفى دیگر از خداوند است و عدم حضور ایشان از خودمان است.
علاّمه حلّى رحمه الله شارح کتاب شیخ نصیرالدین طوسى رحمه الله در شرح این فراز، چنین مى نگارد:
اشکال مى کنند که امام، تنها در صورتى لطف است که به وسیله ی امر و نهى، در جامعه تصرّف نماید و تأثیرگذار باشد. اما شما این عقیده را ندارید، بلکه به وجوب چیزى که آن را لطف مى دانید، اعتقادى ندارید و آن چه وجوبش را لازم مى دانید، لطف محسوب نمى شود.

در پاسخ باید گفت: وجود امام به خودى خود، از چند جهت لطف است.
1. او دین را پاس مى دارد و آن را از افزایش و کاهش، در امان نگه مى دارد.
2. پرواضح است که اگر مکلّفین در همه ی شرایط زمانى، به وجود امام و لزوم اجراى حکم وى در مورد خودشان، ایمان داشته باشند از فساد دست مى کشند و به درستکارى نزدیک مى شوند.
3. بى تردید دخل و تصرّف امام، لطف است و این لطف جز با وجود ایشان، جامه ی عمل به خود نمى پوشد. از همین رو هم وجود امام و هم دخل و تصرّف ایشان، لطف الهى به شمار مى آیند.

در تحقیق و توضیح مطلب مى توان گفت: لطف در مورد امامت از چند طریق، تحقق مى یابد:
1. بر خداوند متعال، واجب است که امام را بیافریند، به واسطه ی اعطا قدرت و علم به وى، او را توانا سازد و نام و نَسَبش را براى مردم، با صراحت و بدون هیچ اجمالى بیان نماید؛ خداى متعال این مهم را به انجام رسانیده است.
2. بر امام واجب است که بار امامت را بر دوش گیرد و آن را بپذیرد؛ امام نیز، این وظیفه را پذیرفته است.
3. بر مردم، واجب است که به همکارى و یارى امام بشتابند، اوامر ایشان را قبول کرده و اطاعت کنند. اما از انجام این وظیفه سرباز زده اند.
بنابراین، نه خدا و نه امام، بلکه خود مردم، خویشتن را از لطف کامل، محروم کرده اند.(12)

فواید وجود امام غایب

پنجم آن که منتقدان، از فواید حاصل از وجود امام در زمان غیبت، اطلاعى ندارند، چرا که به چنین مسائلى، دست نمى یابند و نمى توانند از آن آگاه شوند.
به عنوان نمونه، برخى علماى شیعه و حتى غیر علما که مورد اطمینان نیز هستند، خدمت امام زمان علیه السلام تشرّف یافته و ماجراهاى آنان توسط راویان ثقه و مورد اعتماد در کتاب هاى مربوطه، ثبت و ضبط شده است.
شیعیان در بسیارى از مسائل - از جمله مسائل شخصى - به امام زمان علیه السلام مراجعه نموده و مشکل خود را با راهنمایى ایشان، حل و فصل کرده اند.
اما منافقان و دشمنان ائمه علیهم السلام این دست اخبار را نمى پذیرند. البته این امر، طبیعى است و ما بر عدم اعتقاد آن ها خرده نمى گیریم.
افزون بر این، خداوند سبحان، در همه ی امت ها پیامبران و امامانى را براى هدایت مردم، منصوب کرده است تا به وسیله ی آنان، حجت بر مردم تمام شود؛ چه بسیار پیامبرانى که در همان روز نخست نبوّت و دعوت مردم به راه راست، شهد شهادت نوشیده، یا به صلیب، کشیده شدند؛ چه بسیار پیامبرانى که مخالفان با آن ها جنگیدند، آن ها را آواره کردند و از شهر و دیارشان اخراج نمودند. آیا مى توان به خداى متعال گفت: بعثت این رسولان و پیامبران، عبث و بیهوده بوده است؟
کوتاه سخن این که، موانع چندى نه از سوى خدا و امام زمان علیه السلام؛ بلکه از سوى مردم، بر سر راه ظهور ایشان قرار گرفته است و امام علیه السلام پس از فراهم شدن زمینه‌ی لازم، ظهور کرده، حکومت الهى را بنیان نهاده و زمین را از عدل و داد پر خواهد نمود.
امّا این که ظهور ایشان چه زمان، اتفاق مى افتد، مسأله‌اى است که علمش نزد خداوند متعال مى‌باشد.

پی‌نوشت‌ها:
1- سوره ی نساء: آیه ی 59.
2- کمال الدین: 1 / 253.
3- علل الشرائع: 1 / 243.
4- کمال الدین: 1 / 287.
5- همان.
6- همان: 1 / 286.
7- همان: 2 / 412 و 413.
8- سوره ی شعراء: آیه ی 227.
9- کمال الدین: 2 / 411.
10- کتاب الغیبة، نعمانى: 140.
11- علل الشرائع: 1 / 245.
12- کشف المراد فى شرح تجرید الاعتقاد: 491 - 492.

منبع: موعود آسمانی (پژوهشی در امامت حضرت امام مهدی علیه السلام از دیدگاه مسلمانان)، آیت الله سیّدعلی حسینی میلانی، قم: الحقایق، چاپ اول (1390)

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  ] [ 1:48 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا بحث امامت حضرت مهدی (عج) به‌طور صریح در قرآن نیامده است؟

 

شرح پرسش :
چرا بحث امامت ائمه اطهار علیهم السلام بالعموم و امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بالخصوص به روشنی در آیات قرآن نیامده؟ با این که مسائلی با اهمیت کم‌تر- نظیر بعضی احکام که از حیث تعداد و دلالت قابل قیاس با این بحث‌ها نیست- در قرآن وجود دارد. اگرچه جواب‌های مشهور داده شده اما قانع کننده نیست (نظیر جلوگیری از تحریف قرآن و دیگر موارد).
پاسخ :
ذکر نشدن صریح امامت ائمه اطهار علیهم السلام در قرآن، به خاطر قانون الهی است. خداوند تبارک و تعالی بشر را می‌خواهد امتحان کند همه چیز را نمی‌خواهد در قرآن بیان کند حتی اعتقادات را.
بعضی چیزها را باید خودشان زحمت بکشند، یعنی امکان گمراهی ضروری است. مسأله‌ی انسان باید مثبت و منفی باشد مثل تولید برق همان‌گونه که هدایت ضروری است، گمراهی هم ضروری است. «وَ کَذلِکَ جَعَلْنَا لِکُلِّ نَبِیٍّ عَدُوّاً مِنَ الْمُجْرِمِینَ...»(1) پیامبر می‌فرستد، یک نفر غریب هم همراهش است و این ضروری است. پیامبر مثلاً هدایتش بزرگ‌تر بود و همراهش باید چند نفر گمراه باشند. این قاعده‌ی الهی است. اگر انسان مجبور شود که هدایت شود، این سلب اختیار انسانی است. این که کدامین مسأله در قرآن ذکر بشود یا ذکر نشود، این سیاست خدایی است و مربوط به همین موضوع است؛ مثلاً اصحاب کهف، چند نفر هستند، خداوند تبارک و تعالی در چند آیه از اصحاب کهف حرف می‌زند، ولی مشخص نمی‌کند که چند نفر هستند؛ «سَیَقُولُونَ ثَلاَثَةٌ رَابِعُهُمْ کَلْبُهُمْ وَ یَقُولُونَ خَمْسَةٌ...»(2).
این را می‌گوید ولی تعداد را نمی‌گوید، نمی‌خواهد بگوید. در رابطه با آخرالزمان و ظهور حضرت مهدی علیه السلام نیز چنین است و همچنین راجع به اهل بیت علیهم السلام با کنایه و اشاره و تصریح آیه‌‎ی مباهله(3) مطلب را بیان می‌کند. بیش از این تصریح نمی‌کند. خداوند متعال می‌خواهد راه بدهد به مردم که اگر کسی بخواهد راه فرار باز باشد درواقع راه فرار از ولایت را خداوند تبارک و تعالی باز کرده است.

پی‌نوشت‌ها:
1. سوره فرقان، آیه 31. ([آری،] این گونه در برابر هر پیامبری، دشمنی از مجرمین قرار دادیم.)
2. سوره کهف، آیه22. (گروهی خواهند گفت: «آن‌ها سه نفر بودند،‌ که چهارمین آن‌ها سگشان بود و گروهی می‌گویند: پنج نفر بودند...)
3. سوره آل عمران، آیه 61.

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  ] [ 1:47 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

چرا در قرآن نوشته شده خداوند نور آسمانها و زمین است؟

 

سالها قبل فرد اتئیستی را دیدم که در یکی از این رسانه ها آیه [اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ] به معنی خداوند نور آسمان ها و زمین است را به تمسخر گرفت و گفت منشا نور فوتون هست نه خدا!

امروز در سایت ها خبری منتشر شد مبنی بر اینکه دانشمندان با شبیه سازی های کامپیوتری و محاسباتی به این نتیجه رسیده اند که منشا نور کیهان ناشناخته است و یک منبع ناشناخته فتون ها را به کیهان وارد می نماید گزیده هایی از متن خبر :

هیجان انگیز ترین امکان این است که فتون های ناپیدا از یک منبع جدید عجیب و غریب که نه کهکشان ها و نه کوازار ها و نه هیچ چیز دیگر است می آید.این مانند این است که شما یک اتاق بزرگ و درخشان داشته باشید ولی به هر طرف نگاه کنید لامپ های چهل واتی را ببینید.[1][2]

یعنی دانشمندان هنوز پاسخ دقیق و مناسبی مبنی بر اینکه منبع نور کیهان از کجاست ندارند و ظاهرا این منبع از داخل کیهان نیست و به آن وارد می شود.

 

قرآن کریم در 1400 سال قبل به این سوال جواب داده است : 

 اللَّهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کَمِشْکَاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ الْمِصْبَاحُ فِی زُجَاجَةٍ الزُّجَاجَةُ کَأَنَّهَا کَوْکَبٌ دُرِّیٌّ یُوقَدُ مِن شَجَرَةٍ مُّبَارَکَةٍ زَیْتُونِةٍ لَّا شَرْقِیَّةٍ وَلَا غَرْبِیَّةٍ یَکَادُ زَیْتُهَا یُضِیءُ وَلَوْ لَمْ تَمْسَسْهُ نَارٌ نُّورٌ عَلَى نُورٍ یَهْدِی اللَّهُ لِنُورِهِ مَن یَشَاء وَیَضْرِبُ اللَّهُ الْأَمْثَالَ لِلنَّاسِ وَاللَّهُ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ(سوره نور آیه 35)

خدا نور آسمانها و زمین است. مَثَلِ نور او چون چراغدانى است که در آن چراغى، و آن چراغ در شیشه‏اى است. آن شیشه گویى اخترى درخشان است که از درخت خجسته زیتونى که نه شرقى است و نه غربى، افروخته مى‏شود. نزدیک است که روغنش- هر چند بدان آتشى نرسیده باشد- روشنى بخشد. روشنى بر روى روشنى است. خدا هر که را بخواهد با نور خویش هدایت مى‏کند، و این مثلها را خدا براى مردم مى‏زند و خدا به هر چیزى داناست.

خداوند در این آیه بطور واضح پاسخ می دهد که منشا نور آسمانها و زمین از اوست و بی شک دانشمندان پاسخ قانع کننده ای برای اینکه منشا نور آسمان از کجاست نخواهند یافت و تنها پاسخ این سوال خداست.

----------

[1]منبع انگلیسی Something is Amiss with Light in the Universe --"May Be Coming from Some Exotic Unknown Source" (Today's Most Popular)


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  ] [ 1:45 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

معجزات علمی قرآن کریم

طبف نور مرئی نوری است که با چشم انسان قابل مشاهده است و بسامدی بین ۴۰۰ تا ۷۰۰ هرتز را دارد و اگر اشعه این نور کمتر یا بیشتر از این مقدار باشند برای انسان قابل مشاهده نیستند ولی تعدادی از جانداران توانایی مشاهده آن را دارند.مثلا نور فرابنفش محدوده ای بین 10 تا 400 نانومتر را دارد ولی توسط خفاش ها قابل تشخیص است.[1][2][3]از نور فرابنفش بعنوان نور سیاه نیز نام برده می شود.[3]

 

منبع اصلی نورهای فرابنفش و نورهای مرئی اشعه های خورشید هستند و هر دو نور از خورشید می آیند.نکته دیگر این است که نور مرئی محدوده بین فرابنفش و فروسرخ را شامل می شود.[2]نکته جالب دیگر این است که اگر یک نور مرئی یا سفید را از یک منشور عبور دهیم به هفت طیف نور تجزیه می شود که یکی از آنها نزدیکی محدوده نور فرابنفش است.[4][5][6]

 

در سوره البقره آیه ۱۸۷ نوشته شده است که :

 آمیزش شما با زنانتان در شبهاى روزه بر شما حلال شد، آنان "پیراهن تن" شما و شما "پیراهن تن" آنانید، خداوند مى‏دانست که با خود ناراستى مى‏کنید، آنگاه از شما درگذشت و شما را بخشید، اینک با آنان در آمیزید و در طلب آنچه خداوند برایتان مقرر داشته برآیید و بخورید و بیاشامید تا آنکه رشته سپید سپیده از رشته سیاه [شب‏] برایتان آشکار شود، سپس روزه را تا شب به پایان برید و هنگامى که در مساجد معتکف هستید با آنان [زنان خود] آمیزش نکنید، این حدود احکام الهى است به آنها نزدیک نشوید [که مبادا تجاوز کنید]، بدین‏سان خداوند آیاتش را براى مردم روشن مى‏سازد باشد که تقوا پیشه کنند(۱۸۷)

همانطور که می دانید در بقیه آیات قرآن خداوند از نور نام برده است ولی در این آیه به رشته اشاره کرده است که می تواند به طول موج نور اشاره داشته باشد.در این آیه خداوند به رشته سفید و سیاه اشاره می کند که منظور از رشته سفید طول موج نور سفید یا نور مرئی و منظور از رشته سیاه نور فرابنفش است و منظور از آشکارسازی منشور است که طبیعت نیز دارای یک منشور مانند است و وقتی یک سمت از زمین به طرف خورشید قرار می گیرد میدان مغناطیسی زمین به همراه جو و اتمسفر زمین مانع از رسیدن بیشتر اشعه های مرگبار فرابنفش به زمین می شوند ولی به نور مرئی اجازه عبور می دهند و یکی دیگر از تعابیر آشکار شدن رشته سفید از سیاه این موضوع می تواند باشد.

--------

[1]طیف مرئی از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد 

[2]امواج نور مرئی

[3]فرابنفش از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد :برخی دامنه‌ها از تابش‌های فرا بنفش، اصطلاحاً به «نور سیاه» یا Black Light معروفند، به همان دلیل که مرئی نیستند ولی بدون باقی گذاردن هیچگونه اثر حرارتی یا سوختگی،( از آن نوعی که آفتاب سوختگی معمولی باعث آن است، مانند سرخ شدن یا تاول پوست و پوسته پوسته شدن آن)، قادرند تا اعماق زیادی در بافت‌ها نفوذ کرده و از پیری زودرس پوست، تخریب ساختار DNA سلول‌ها و احتمالاً در حالات پیشرفته، تا سرطانی کردن آنان پیش بروند. 

[4] طیف نما 

[5]Visible and Ultraviolet Spectroscopy 

[6]منشور از ویکی‌پدیا، دانشنامهٔ آزاد


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  ] [ 1:44 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

هشت اتفاق نشان دهنده قدرت عیسی ع

در اناجیل هشت اتفاق که نشاندهنده قدرت عیسی در کنترل طبیعت است ذکر شده است:

  • تبدیل آب به شراب
  • خشک شدن آب و ماهیگیری
  • سیرکردن ۵۰۰۰ و ۴۰۰۰ نفر
  • راه رفتن بر روی آب
  • خدایی شدن عیسی
  • آرام کردن طوفان
  • پیدا کردن سکه در دهان ماهی
  • لعنت کردن درخت انجیر

ادامه مطلب


[ پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  ] [ 1:42 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]

تبلیغات

 

 

250 گیگ کارتون و انیمیشن دوبله فارسی با کیفیت

 

روی بنر بالا  جهت خرید کلیک نمایید

250 گیگ کارتون

مجموعه بی نظیر کارتون های قدیمی و به یاد مودنی تا جدیدترین انیمیشن های 2015 در این مجموعه میباشد.

بیش از سه هزار پانصد(3.500) کارتون و انیمیشن بصورت سریالی و سینمایی...

در قالب 50 حلقه دی وی دی 4.7 گیگابایتی

دوستان توجه کنید کارتون های سریالی بیش از 100 عدد هست
 بطور مثال کارتون میتی کومان یک مجموعه 30 قسمتی است که تمام و کمال با کیفیت است و مثلا کارتون حنا دختری در مزرعه 26 قسمت دوبله و با کیفیت و بطور کامل میباشد)

بیش از 300 انیمیشن سینمایی بصورت جداگانه

 

جهت خرید عدد 2 رو به شماره زیر ارسال نمایید

با شما تماس خواهیم گرفت

09215890898

 


ادامه مطلب


[ پنج شنبه 9 اردیبهشت 1395  ] [ 1:23 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (5) ]