معجزه عجیب آب به جای نفت
خادم میرزای بزرگ شیرازی به نام شیخ محمد که پس از فوت مرحوم میرزا ، ترک معاشرت نمود و از همنشینی با مردم کناره گیری می گرفت. روزی شخصی نزد او می رود و می بیند که به هنگام غروب ، چراغ خود را به جای نفت ، از آب پر نمود و روشن کرد و چراغ در کمال ناباوری روشن و برافروخته شد.
آن شخص بسیار تعجب کرد و جریان را جویا شد. شیخ محمد در جوابش گفت : پس از فوت مرحوم میرزا ، از غم و اندوه جدایی آن بزرگوار ، با مردم قطع معاشرت نمودم و خانه نشین شدم . در آن دوران دلم بسیار گرفته و حزن و اندوهی شدید تمام وجودم را فراگرفته بود. تا اینکه در ساعات آخر یکی از روزها ، جوانی به صورت یکی از طلاب عرب ، نزد من آمد. او با من انس گرفت و تا غروب کنار من ماند. من نیز از بیانات او بسیار لذت می بردم و تمام غم و اندوه قلبم برطرف می شد. این وضع ، چند روزی طول کشید و در طی این روزها ، آن جوان نزد من می آمد و ما با هم هم صحبت می شدیم.
در یکی از روزها که نزدم آمده بود و با من صحبت می کرد ، به خاطر آوردم که امشب چراغم نفت ندارد. در آن زمان رسم بر این بود که تمام مغازه ها را دم غروب می بستند ، نگران شدم که قبل از خرید نفت ، شب فرا برسد و من ، در تاریکی بمانم. از طرفی به این فکر می کردم که اگر از به قصد خرید نفت ، از منزل خارج شوم ، از فیض هم صحبتی با ایشان محروم می شوم.
ایشان که حالت تحیر مرا دید فرمود : « تو را چه شده است که به سخنان من گوش نمی دهی؟ » گفتم : « دلم خدمت شما است » فرمود « نه ، درست دل نمی دهی » گفتم : « حقیقت این است که امشب چراغم نفت ندارد »فرمود : « بسیار جای تعجب است که این همه ما برای تو از فضیلت بسم الله الرحمن الرحیم سخن گفتیم و تو به این اندازه هم بهره مند نشدی که که از خرید نفت بی نیاز شوی » گفتم : « یادم نیست چنین حدیثی را می فرمایید»
فرمود : « فراموش کرده ای که گفتم از خواص و فواید بسم الله الرحمن الرحیم ، این است که اگر آن را به قصد خاصی بگویی ، آن مقصود حاصل می شود. حالا تو هم برو و چراغت را از آب پر کن و به قصد اینکه آب همان خاصیت نفت را داشته باشد ، بسم الله الرحمن الرحیم بگو »
من نیز چنین کردم و چراغ روشن شد و شعله کسید. از آن زمان به بعد هرگاه خالی می شود ، دوباره آن را از آب پر می کنم و بسم الله الرحمن الرحیم می گویم و روشن می شود.
مرحوم آیت الله خویی پس از نقل این جریان فرمودند : « حیرت آور است که پس از نشر این قضیه نیز ، آن عمل از مرحوم شیخ محمد از اثر نیفتاد »
ادامه مطلب
توسل به امام زمان (عج) و فراهم شدن امر ازدواج به صورت معجزه آسا
مرجوم نهاوندی از کتاب مستدرک البحاره تالیف آقا میرزا محمد عسگری که از شاگردان مرحوم میرزا محمد حسن شیرازی است ، می نویسد: شیخ فاضل و عالم محقق ، آقای شیخ حسن تویسرکانی فرمودند : در اوائل جوانی که در نجف اشرف مشغول تحصیل بودم ، زندگی بر من سخت می گذشت و قرار گذاشتم که به قصد توسعه رزق و فراهم آمدن امر ازدواج ، به کربلا بروم. چون مشرف به کربلا شدم ، شب را خوابیدم و هنوز به حرم مشرف نشده بودم که عالم رویا به خدمت حضرت ولی عصر (عج) رسیدم. ایشان به من فرمودند: « فلانی ، دعا کن » عرض کردم : « ای مولای من ، به قصد دعا مشرف شدم »
فرمود : « همین جا بالای سر است ، دعا کن » پس من دست به دعا برداشتم و با تضرع دعا کردم. ایشان فرمودند :« نشد » دو مرتبه دعا کردم و به نظر خودم بهتر از اول ، باز فرمودند : « نشد » مجددا برای بار سوم دعا کردم و اینبار تلاش و تضرع بیشتری نمودم. اما باز هم فرمودند : « نشد » من که عاجز شده بودم ، عرض کردم : « سیدی ، آیا دعا کردن وکالت بردار هست؟ » فرمود : « آری » عرض کردم : « من شما را وکیل کردم که برای من دعا کنید » ایشان قبول نموده و دست به دعا بلند کردند ، در همان هنگام از خواب بیدار شدم و به نجف برگشتم.
شخص تاجر تویسرکانی که ساکن تهران بود ، مشرف به زیارت عتبات گردید و به حضور میرزای رشتی رسید و چون شیخ حسن تویسرکانی از شاگردان خوش فهم میرزا دشتی بود ، لذا مرحوم میرزا توصیف جناب شیخ حسن را بسیار نمود و در نهایت سفارش شیخ حسن را کرده و گفت : « حاجی ، دخترتان را به این جوان تزویج کنید ، مطمعن باشید که ضرر نمی کنید » ایشان هم قبول کرد و دخترش را به عقد شیخ درآورد. به برکت دعای حضرت ولی عصر (عج) دارای خانه و زندگی شد و به زودی زود رزق و روزی اش نیز توسعه یافت.
ادامه مطلب
شفای بیماری که پسرانش شیعه بودند
دانشمند و محدث بزرگ ، علی بن عیسی صاحب کتاب کشف الغمه چنین نقل می کند: سید باقی بن عطوه ، برای من نقل کرد : در گذشته پدرم که در مذهب زیدی بود ، دچار بیماری سختی شد و تمام پزشکان آن زمان از درمان او عاجز شدند. بیماری او به طول انجامید. من و برادرانم که پسران او بودیم ، به مذهب شیعه دوازده امامی ، تمایل داشتیم و به همین دلیل پدرم از ما دل خوشی نداشت و مکرر می گفت : « من مذهب شما را نمی پذیرم ، مگر اینکه صاحب شما (امام زمانتان (عج) ) بیاید و مرا شفا دهد »
بر حسب اتفاق ، هنگام نماز عشاء در یکی از شب ها ، همه ی ما دور هم جمع بودیم ، که شنیدیم پدرم فریاد زد :« صاحب خود را دریابیدکه در همین لحظه از نزد من بیرون رفت »ما با شتاب از خانه بیرون رفتیم ، اما هرچه دویدیم و به اطراف نگاه کردیم ، کسی را ندیدیم. بنابراین به نزد پدر برگشتیم و از او جریان را پرسیدیم.
پدرم گفت : « شخصی نزد من آمد و فرمود : ای عطوه ! به او گفتم : تو کیستی؟ گفت : من همان صاحب پسران تو هستم ، آمده ام تا به اذن خداوند تو را شفا بدهم. » سپس دستی بر بدن من کشید و بیماری من هماندم به طور کلی برطرف شد و کاملا سلامتی خود را بازیافتم.
ادامه مطلب
خبر دادن از غیب
از پسر مهزیار نقل شده كه در سفرى با كشتى همراه پدرم بودم و مال زیادى به همراه او بود. پدرم، دچار بیمارى سختى شد و گفت: « من، در حال مردن هستم». و در مورد آن اموال، وصیت كرد كه آن ها را به امام زمان (عجل الله تعالی فرجه) بدهم. از این وصیّت تعجّب كردم، ولى مطمئن بودم كه پدرم بیهوده سخن نمى گوید. با خود گفتم: «اگر امر برایم روشن شد، مانند دوران امام حسن عسكرى (علیه السلام) به وصیّت عمل مى كنم و الّا آن را صدقه مى دهم.».
مدّتى در عراق بودم تا این كه فرستاده اى از جانب امام زمان (علیه السلام) آمد و مشخصّات مال و محلّ مخفى كردن آن را گفت و حتّى بعضى از مشخّصاتى را كه خودم هم نمى دانستم، بیان كرد و من هم مال را به او دادم. (الغیبة ـ شیخ طوسی ص 283)
معجزاتى كه امام مهدى (عجل الله تعالی فرجه) به هنگام ظهور انجام خواهد داد.
امام صادق (علیه السلام) مى فرماید: «هیچ معجزه اى از معجزات انبیا نیست مگر این كه خداوند آن را به دست حضرت قائم (عج) براى اتمام حجّت، بر دشمنان ظاهر خواهد كرد.». (منتخب الأثر فی الإمام الثانی عشر، لطف الله صافى، ص 312)
بنابراین، معجزات آن حضرت به دوره ى قبل از غیبت و دورهی غیبت، ختم نمىشود و به هنگام ظهور نیز آن حضرت براى معرّفى حقانیّت خویش و اتمام حجّت بر دشمنان و منكران، معجزاتى را انجام خواهند داد.
ادامه مطلب
داستانی عجیب از کرامات امام زمان(عج)
چنین نیست که ما چون در دوران غیبت به سر می بریم امام عصر(عج) از ما غافل است، بلکه ایشان وظیفه ی ولایت معنوی خود را به انجام می رسانند و شیعیان واقعی را تحت هدایت خود قرار میدهند و آفتهای روح آنها را می زدایند.
نمونه ای از کرامات ایشان که حتی شامل حال افراد اهل تسنن شده بیان شده است، با تفکر در این داستان واقعی می بینیم که خدا چگونه انسانها را آزمایش می کند و اینکه ما باید در تمام آزمایشهای الهی از امام زمان خود استعانت بجوییم.
در یکی از شهرهای عربستان سعودی هستی.اقوامت نیز مانند خودت سنی مذهب هستند؛اما تو ارادت خاصی به پیامبر و خاندانش(ع) داری. در درون خودت حقایقی را درک می کنی که کمتر می شود بر زبان آورد.خداوند به تازگی اولین فرزند را به شما عنایت کرده است. می خواهی نامی برای او بگذاری. با همسرت مشورت می کنی. او خیلی علاقه مند است که نام دختر پیامبر(ص) را که نام مادرش نیز هست روی دخترتان بگذارید. مادر و دختر یک اسم داشته باشند.
فامیل ها با شنیدن خبر به دنیا آمدن نوزاد،جهت تبریک به منزل شما می آیند.عده ای هم که امروز آمده اند حسابی به دخترت گیر داده اند. یکی از آن ها می پرسد:
- اسم دخترت را چه گذاشته ای؟
- فاطمه
- چی؟ فاطمه؟!
- مگر چه اشکالی دارد؟
- حتما او را دوست نداری، میخواهی زودتر بمیرد و از دستش راحت شوی!
یک اخم در چهره ات پیدا می شود و با بی حوصلگی می گویی:
- این چه حرفی است که میزنی؟منظورت چیست؟
- مگر نمیدانی اسم فاطمه و زینب برای بچه خوش یمن نیست؟ روی هر بچه ای که این اسمها را بگذارند به زودی مریض میشود و می میرد...
ناگهان قلبت فرو میریزد و تصور مرگ اولین بچه ات ذهنت را مشغول میکند. هرچه فکر میکنی اسمی بهتر از فاطمه برای فرزندت پیدا نمیکنی.
یکی دیگر از اقوامت میگوید:
- بیا و اسم درست و حسابی برای دخترت بگذار.
- چه اسمی بهتر از فاطمه؟ فاطمه دختر رسول خدا بوده است
همه ی فامیل از اصرار تو برای انتخاب نام فاطمه تعجب می کنند. یک ساعتی میگذرد. وقتی که مهمانها می خواهند خداحافظی کنند یکی از آنها به نمایندگی از دیگران میگوید:
- جناب ولید بن عباس!
- جانم!بفرمایید!
- ما که اینجا جمع هستیم آیا جز خیر و مصلحت تو چیز دیگری میخواهیم؟
- شکی نیست ولی خیر و مصلحت به دست خداست و بس!
- ما میخواهیم بچه ات زنده بماند.
- آن هم به دست خداست، تا او چه مقدر فرماید.
روزها و سالها میگذرد. اکنون فاطمه وارد سومین سال زندگی اش شده است. چند روزی است فاطمه مریض به نظر میرسد. دکتر هم نسخه ای نوشته و دستورات لازم را به کار می بندد اما هر روز که میگذرد حال فاطمه بدتر میشود. باز او را به دکتر می برید ولی دکترها هم قطع امید کرده اند!
در نیمه شب دل تو میشکند. چاره ای جز توسل نمی بینی. صبح که میشود بچه را بغل میکنی و به مسجدالنبی می آیی. ناگهان سیل اشکت جاری میشود و میگویی:
یا رسول الله! فاطمه ام را خودت شفا بده. به عزت دخترت فاطمه(س) من را پیش فامیلهایم خجل نکن!
روی زمین نشسته و مدتی با رسول خدا نجوا میکنی.
ناگهان پلکهای فاطمه باز میشود...
همسرت با دیدن بچه سر از پا نمیشناسد، تو هم از توسل به پیامبر برای او سخن میگویی.
فاطمه تا مدتی مریض نمیشود و سرحال است. اما امروز هرچه مادرش صدایش میکند بیدار نمیشود. سراسیمه او را دکتر میبری. فقط یک جمله دکتر میگوید:
- بچه مرده است
جسم بی جان فاطمه را به منزل میاوری.صدای گریه در حیاط می پیچد.خبر فوت بچه در فامیل می پیچد.منزل شما پر ازجمعیت میشود.یکی از آنها میگوید:
- من به ولید گفتم اسم فاطمه روی دخترش نگذارد تا او زنده بماند!
دیگری هم میگوید:
- چرا اسم حفصه ، دختر عمر را انتخاب نکرد که همسر پیامبر هم بود؟
گویا غم تحمل زخم زبانها بیشتر از غم فراق فرزندت است. پیکر تنها بچه ات بالای دستها به سمت غسالخانه برده میشود.
در راه، در دل تو غوغایی برپاست. فقط توکلت به خدا و پیامبرش است. ناخودآگاه به یاد حدیث پیامبر می افتی:«ائمه پس از من دوازده نفرند و همه آنها از قریش هستند» در ذهن خود سراغ آخرین آنها که نامش مهدی است میروی. به یاد حضرت فاطمه(س) می افتی، فاطمه(س) کسی است که مهدی از فرزندان اوست.
یک لحظه در دلت حضرت مهدی را واسطه قرار میدهی تا به احترام نام مادرش تو را بین اقوام سربلند کند.
حالا به غسالخانه رسیده اید، به طرف جنازه میروی و چشمهای بی رمقت را به او میدوزی...ناگهان فریاد میزنی:
- زنده شد!زنده!
- ولید! چرا هذیان میگویی؟
- دستش را نگاه کن دارد حرکت میکند!
بقیه فامیلها هم به داخل غسالخانه آمده و به طرف فاطمه هجوم می آورند. تا تو را می بیند میگوید:
- بابا سلام!
- علیک السلام، نازنینم، فاطمه ام!
آنهایی که زخم زبان میزدند شرمنده شده و گوشهای آنها قرمز میشود. مادرش بچه را از تو میگیرد و با اقوام به خانه برمیگردید.
ساعتی بعد فاطمه از مادرش جدا شده و به طرف تو می آید. گویا پیغامی دارد. حاضرین هم سکوت میکنند، پیشدستی میکنی و میگویی:
- در این مدت در چه حالی بودی؟
- در خواب بودم، خواب خوش!
- چه بر تو گذشت؟
- در خواب دیدم که آقایی پیش من آمد و ایستاد و مشغول نماز شد. نمازی که مقداری با نماز شما فرق داشت و بعد از نماز دستی بر سرم کشید وفرمود:بلند شو، شما زنده می مانیدو فعلا نمی میرید.
- خوب، خوب! چیز دیگری نگفت؟
- یک پیغامی هم برای شما داشت.
فورا می پرسی: چه پیغامی؟
- گفت: به بابایت بگو که شیعه شود....!
با شنیدن این حرف گویا که به یکباره آب سرد رویت ریختند! تا الان اطرافیان آنقدر ساکت شده بودند که حتی میشد صدای نفسها را شنید، اما تا فاطمه پیغام آن آقا را بیان کرد فضا را همهمه پر کرد!خیلیها از شما فاصله گرفته و دور میشوند، گویا به قلبهای آنها مهری خورده است که نمیخواهند خورشید حقیقت را ببینند. اما تو به دنبال خورشید هستی، خورشیدی که روزی از مکه طلوع خواهد کرد و به داد مظلومین میرسد، او واقعا فریادرس است، اگر قدرش را بدانند....
به مسجدالنبی در شهر مدینه می آیی. رو به قبر شریف رسول الله میکنی و میگویی:
اشهد ان لا اله الا الله، اشهد ان محمدا رسول الله و اشهد ان علیا امیرالمومنین ولی الله...
با تلخیص از کتاب آخرین پناه، انتشارات مسجد مقدس جمکران
ادامه مطلب
پیامک به مناسبت ميلاد امام حسين علیه السلام
سحرم ها تف بیدار خوش الحان رسید
گفت برخیز ولا سوم شعبان رسید
آمدو سوم شعبان و درخواب هنوز
درگلستان علی غنچه خندان رسید
این حسین است,حسین نوردوچشمان بتول
راحت جان نبی خسرو خوبان رسیذ
خانه فاطمه چون نور علی نورشده
چون درآغوش وئ آن ماه درخشان رسید
کاخ ظلم وستم ازهیبت اولرزان است
بهراسلام وجودش همه احسان رسید
فرستنده : هادی حسین
* * * * * * * * * * * * * * * * * *
تقویمم را برمیدارم و می نویسم روی این صفحات:
سوم شعبان و الشمس و ضحیها
چهارم شعبان والقمر اذا تلیها
پنجم شعبان والنهار اذا جلیها
نور علی نورند این روزها
فرستنده : علی رئیس جعفری
* * * * * * * * * * * * * * * * * *
امشب زمين و آسمان گرديده پر شور و شعف
امشب تمام عرشيان بهر زيارت بسته صف
امشب که عيدي ميدهد بر عاشقان شاه نجف
امشب تو هم مستي کن و دل را بري کن از اسف
زيرا به دنيا آمده مظهر عزت و شرف
*ميلاد نور مبارک*

* * * * * * * * * * * * * * * * * *
ز گلزار نبي (ص) و بوستان حيدر و زهرا(ع)
گلي بشگفت با بوي خوش و با چهره ي زيبا
شنيدستي که با يک گل نمي گردد بهار؟ اما
گلستان گشته از اين گل، همه دنيا و ما فيها
ولادت با سعادت امام حسین علیه السلام تهنيت باد.
* * * * * * * * * * * * * * * * * *
بوي گلهاي بهشتي ز فضا مي آيد
عطر فردوس هم آغوش صبا مي آيد
نوگل مصطفوي، زينت باغ علوي
مظهر پنج تن آل عبا مي آيد
ادامه مطلب
شرح ولادت حضرت امام حسین علیه السلام
ادامه مطلب
میلاد امام حسین ع
به روز سوم ماه شعبان سال چهارم هجرت (1) دومین فرزند برومند حضرت على و فاطمه، كه درود خدا بر ایشان باد، در خانه ى وحى و ولایت، چشم به جهان گشود.
چون خبر ولادتش به پیامبر گرامى اسلام (ص) رسید، به خانه ى حضرت على و فاطمه (ع) آمد و اسماء (2) را فرمود تا كودكش را بیاورد.اسماء او را در پارچه اى سپید پیچید و خدمت رسول اكرم (ص) برد،آن گرامى به گوش راست او اذان و به گوش چپ او اقامه گفت (3) .
به روزهاى اول یا هفتمین روز ولادت با سعادتش، امین وحى الهى، جبرئیل، فرود آمد و گفت:
سلام خداوند بر تو باد اى رسول خدا، این نوزاد را به نام پسر كوچك هارون «شبیر» (4) كه به عربى«حسین» خوانده مىشود، نام بگذار. (5) چون على (ع) براى تو بسان هارون براى موسى بن عمران است جز آنكه تو خاتم پیغمبران هستى.
و به این ترتیب نام پر عظمت «حسین» از جانب پروردگار، براى دومین فرزند فاطمه انتخاب شد.
به روز هفتم ولادتش، فاطمه زهرا كه سلام خداوند بر او باد، گوسفندى را براى فرزندش به عنوان عقیقه (6) كشت، و سر آن حضرت را تراشید و هم وزن موى سر او نقره صدقه داد. (7)
حسین و پیامبر (ص)
از ولادت حسین بن على (ع) كه در سال چهارم هجرت بود تا رحلت رسول الله (ص) كه شش سال و چند ماه بعد اتفاق افتاد، مردم از اظهار محبت و لطفى كه پیامبر راستین اسلام (ص) درباره حسین (ع) ابراز مى داشت، به بزرگوارى و مقام شامخ پیشواى سوم آگاه شدند.
سلمان فارسى مى گوید: دیدم كه رسول خدا (ص) حسین (ع) را بر زانوى خویش نهاده او را مى بوسید و مى فرمود:
تو بزرگوار و پسر بزرگوار و پدر بزرگوارانى، تو امام و پسر امام و پدر امامان هستى، تو حجت خدا و پسر حجتخدا و پدر حجتهاى خدایى كه نه نفرند و خاتم ایشان، قائم ایشان (امام زمان عج) مى باشد. (8)
انس بن مالك روایت مى كند:
وقتى از پیامبر پرسیدند كدام یك از اهل بیت خود را بیشتر دوست مى دارى، فرمود:حسن و حسین را، (9) بارها رسول گرامى حسن و حسین را به سینه مى فشرد و آنان را مى بویید و مى بوسید. (10)
ابو هریره كه از مزدوران معاویه و از دشمنان خاندان امامت است در عین حال اعتراف مى كند كه:
رسول اكرم (ص) را دیدم كه حسن و حسین (ع) را بر شانه هاى خویش نشانده بود و به سوى ما مى آمد، وقتى به ما رسید فرمود: هر كس این دو فرزندم را دوست بدارد مرا دوست داشته و هر كه با آنان دشمنى ورزد با من دشمنى نموده است. (11)
عالى ترین، صمیمى ترین و گویاترین رابطه ى معنوى و ملكوتى بین پیامبر و حسین را مى توان در این جمله ى رسول گرامى اسلام (ص) خواند كه فرمود:
حسین از من و من از حسینم. (12)
پى نوشت ها
1- در سال و ماه و روز ولادت امام حسین (ع) اقوال دیگرى هم گفته شده است،ولى ما قول مشهور بین شیعه را نقل كردیم. ر. به. ك. اعلام الورى طبرسى ، ص 213.
2- احتمال دارد منظور از اسماء، دختر یزید بن سكن انصارى باشد. ر. به. ك. اعیان الشیعه ، جزء 11 ، ص 167.
3- امالى شیخ طوسى ، ج 1، ص 377
4- شبر بر وزن حسن و شبیر بر وزن حسین و مشبر بر وزن محسن نام پسران هارون بوده است و پیغمبر اسلام (ص) فرزندان خود حسن و حسین و محسن را به این سه نام نامیده است- تاج العروس ج 3 ص 389، این سه كلمه در زبان عبرى همان معنى را دارد كه حسن و حسین و محسن در زبان عربى دارد- لسان العرب ، ج 6 ، ص 60.
5- معانى الاخبار ، ص 57.
6- در منابع اسلامى درباره عقیقه سفارش فراوان شده و براى سلامتى فرزند بسیار مؤثر دانسته شده است، ر.به.ك. وسائل الشیعه ، ج 15 ، ص 143 به بعد.
7- كافى ، ج 6 ، ص 33.
8- مقتل خوارزمى ، ج 1 ، ص 146- كمال الدین ، صدوق ، ص 152.
9- سنن ترمذى ، ج 5 ، ص 323.
10- ذخائر العقبى ، ص 122.
11- الاصابه ، ج 11 ، ص 330.
12- سنن ترمذى ، ج 5 ، ص 324- در این قسمت روایاتى كه در كتاب هاى اهل تسنن آمده است نقل شد تا براى آنها هم سندیت داشته باشد.
كتاب: پیشواى سوم - حضرت امام حسین (علیه السلام)
نویسنده: هیئت تحریریه مؤسسه در راه حق
ادامه مطلب
«اس ام اس تبریک مبعث حضرت رسول»-1
عید رسول دو سرا آمده
منجی عالم ز حرا آمده
سیّد افلاک سلام علیک
خواجة لولاک سلام علیک
بعثت رسول اکرم مبارک
جهان بهشت وصال محمد است امشب
چراغ ماه، بلال محمد است امشب
زمین مکه گل انداخته ز بوسه نور
خدیجه محو جمال محمد است امشب
مبعث پیامبر اکرم مبارک
هنگامه عید است و پر است از برکات
آمد ز حرا رسول شیرین حرکات
با خلق عظیم شد رسول اخلاق
بر خلق خوشش زصدق و ایمان صلوات
بعثت نور مبارک
مبعث پیغمبر است بس شادی است
محضر عاشق حرف بس عالی است
جشن پیغمبر رسول خاتم است
عشق بر دلها حصول عالم است
عید مبعث مبارک
ای دل و روح هراسان شب عید است بیا
طائر روضه ی رضوان، شب عید است بیا
شب میلادی قرآن شب عید است بیا
که شب حاجت و غفران شب عید است بیا
چه مبارک سحری بود و چه فرخنده شبی
که نبی شد پسر آمنه، ماه عربی
بعثتی کرد که ابلیس طمع کرد به عفو
رحمتی کرد که خاموش شود هر غضبی
عید مبعث بر مسلمین جهان مبارک
قول سنگین مرا حمل کن ای مزمل
صد تبارک که رسالت بتو نک مکمل
مژده دادند به هم اهل همه ارض وسما
هر دو وامانده معنای “محمد از ما”
گر فکر رهایی ز غم و راه نجاتی
در این شب پر فیض تو خواهی ثمراتی
باید که به کوری دو چشمان حسودان
بر احمد و آلش بفرستی صلواتی
عید مبعث مبارک
زمین محلة اصحاب آسمان شده بود
زمان مبشّر جشن فرشتگان شده بود
در آن دمی که تمام فضای غار حرا
پر از طنین صدای بخوان بخوان شده بود
بعثت پیامبر اکرم بر پیروان حقیقیش تهنیت باد
به امر رب خود لبیک گوییم ، به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد ، اللهم صل علی محمد . . .
جان جهان و فخر زمان است مصطفی
قدرش فزون تر از رمضان است مصطفی
آن خاتم و امام و امید و رسول دین
یکتا سپهر کون و مکان است مصطفی . . .
عید مبعث مبارک
نور عترت آمد از آیینهام
کیست در غار حرای سینهام
رگ رگم پیغام احمد میدهد
سینهام بوی محمد میدهد . . .
عید مبعث بر شما مبارک
جان جهان و فخر زمان است مصطفی
قدرش فزون تر از رمضان است مصطفی
آن خاتم و امام و امید و رسول دین
یکتا سپهر کون و مکان است مصطفی . . .
در حرا نور وحی پیچیده؛اقرابسم…تن زمین لرزید
آسمان تکه تکه جاری شد ؛بر زمان وسعت خدا بارید
اضطرابی شگرف پیچیدش؛بارالها نمی توانم آه
یا محمد بخوان به نام خدا؛لااله بگو که الا الله
شهپر وحدت ببال کبریای مصطفی
صوت و آواز ملایک از نوای مصطفی
او سبق جوید ز روح القدس در معراج عشق
ساکنان عرش مَست از کبریای مصطفی . . .
نورانی و زیباست،همه روی محمد
خاتم شده ازبهره خدا، سوی محمد
نوری است ،به رخساره ی دلدار
دل داده به سویش ،وفا کوی محمد . . .
عید مبعث بر شما مبارک
عید سعید مبعث، آغاز راه رستگارى و طلوع تابنده مهر هدایت و عدالت، مبارک باد . . .
بعثت، امید انسان به فردایی روشن است.
بعثت، نشانه مهرورزی خدا با خاکیان و باران رحمت بیحد او بر زمینیان است.
بعثت پیامبر اکرم(ص) مبارک باد
وحی شد بر مصطفی برخیز، اقرأ باسم ربّک
ای حبیب من ز جا برخیز، اقرأ باسم ربّک
تیره شد رخسار گیتی، خیرهشد دیو تباهی
چیره شد جهل عِما برخیز، اقرأ باسم ربّک
ای شاه سوار ملک هستی
سلطان خرد به چیره دستی
ای ختم پیمبران مرسل
حلوای پسین و ملح اول
سر خیل تویی و جمله خیلند
مقصود تویی همه طفیلند
بعثت پیامبر گرامی اسلام مبارک باد
سرحلقه عشاق به عالم، احمد
یعنی هدف از خلقت آدم، احمد
رخشان و فروزنده بر نگشت وجود
پیغمبری انگشتر و خاتمْ احمد . . .
ماه فرو ماند از جمال محمّد
سرو نباشد به اعتدال محمّد
قدر فلک را کمال و منزلتی نیست
در نظر قدر با کمال محمّد
بعثت پیامبر بر شما مبارک باد
سلام بر مبعث، پیام خیزش انسان، از خاک تا افلاک !
سلام بر مبعث، انفجار نور و ظهور همه ارزشها در صحنه حیات بشر !
روز بعثت مبارک باد
به امر رب خود لبیک گوییم
به همراه ملائک جمله گوییم
سلام و رحمت حق بر محمد
اللهم صل علی محمد
یا رحمت للعالمین جبریل می خواند تو را
ای منجی کل بشر بیرون بیا از این سرا
تو شهریار عالمی تا چند در غار حرا
ای یوسف مصر وجود از چاه تنهایی درآ . . .
یا محمد ای خرد پابست تو
ای چراغ مهر و مه در دست تو
هر زمان گلواژه هایت تازه تر
بلکه از هستی بلند آوازه تر
ختم شد بر قامتت پیغمبری
این ترا باشد دلیل برتری . . .
عید مبعث مبارک
ادامه مطلب
کتابستان
معرفی
دفتر فرهنگی فخرالائمه، شعاعی از نیر اعظم: رهیافتی به منظومه فکری رهبر معظم انقلاب اسلامی حضرت آیت الله خامنه ای درباره حضرت محمد(ص)، تهران، سروش، 1385، 489 صفحه.
پیامبر اعظم(ص) که آخرین فرستاده خداست، در سرتاسر حیات پربرکت، ولی نه چندان طولانی خود کوشید تا در عرصه های مختلف زندگی، چگونه زیستن را با گفتار و رفتار و کردار خود به بشریت بیاموزد. هم دین او کامل ترین ادیان الهی است و هم خود او اکمل انبیا و رسل الهی به شمار می رود.
این کتاب، حاصل پژوهش و گردآوری علمی و محققانه گروهی از محققان و فضلای حوزه علمیه قم است. کتاب حاضر، رهیافتی به منظومه فکری رهبر معظم انقلاب اسلامی درباره پیامبر گرامی اسلام است که با گل چینی از بیانات معظم له به تحلیل و تبیین زندگی و شخصیت رسول مکرم اسلام پرداخته است و در آن می توان طیف گسترده ای از داده ها و تحلیل های ارزشمند را یافت که به گونه ای منظم و منطقی سامان یافته اند.
کتاب در هشت فصل به این ترتیب سامان یافته است:
در فصل اول به سیره، آموزه ها و ویژگی های فردی، معنوی، اخلاقی و حکومتی پیامبر پرداخته شده است. فصل دوم، ویژگی های عصر بعثت نام دارد. در این فصل، ویژگی های اعتقادی، اقتصادی و اجتماعی پیش از اسلام در جزیرةالعرب و شهر مکه بررسی می شود. در فصل سوم، با عنوان بعثت پیامبر، به اهمیت، اهداف، آثار و برکات بعثت پرداخته شده است. در فصل چهارم، وقایع خاص تاریخ پیامبر اسلام، اعم از وقایع دوران حیات او در پیش از رسالت تا رحلت در دو قسمت دوران مکه و دوران مدینه مورد بحث واقع شده است. فصل پنجم، با عنوان پایه گذاری تمدن اسلامی، بازشناسی تمدن صدر اسلام، ویژگی ها و عوامل پیشرفت و تضعیف آن را مورد تحلیل قرار داده و سپس از تجدید بنای تمدن اسلامی و عوامل مؤثر در دستیابی به آن و عوامل نگهداری و گسترش آن سخن به میان آورده است. فصل ششم، با عنوان نقش اهل بیت(ع) در نهضت نبوی، به نقش معصومین در حفظ و استمرار نهضت نبوی و ارزش های آن پرداخته است.
در فصل هفتم، با عنوان انواع تعامل با پیامبر به نحوه تعامل دو گروه مسلمانان و کفار و دشمنان با پیامبر، با ذکر شواهد و مصداق های تاریخی پرداخته شده است. فصل هشتم و پایانی کتاب به وظایف مسلمانان نسبت به پیامبر اکرم(ص) پرداخته است که برخی وظایف عبارتند از: تبیین پیام پیامبر برای جهانیان، تلاش برای تحقق بعثت، تبیین و تبلیغ چهره پیامبر، برخورد قاطع با اهانت کنندگان، سپاسگزاری از مجاهدات بی نظیر پیامبر و تلاش برای کسب معرف مقام آن حضرت.
ادامه مطلب