آیا ما غایبیم یا امام عصر سلام الله علیه ؟!
پاسخ :
شرح پرسش:
آیا این سخن صحیح است که بگوییم: امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب نیست، در اصل ما غایب هستیم و امام زمان علیه السلام منتظر واقعی است، یعنی ما غایب هستیم و ایشان منتظر آمدن ماست؟
پاسخ:
معنای غیبت امام مهدی علیه السلام ظاهر نبودن ایشان است و این که بعضی تصور می کنند غیبت به معنی عدم حضور ایشان است، تصور غلطی است؛ با توجه به این واقعیت، امام زمان علیه السلام در اجتماع ما حضور دارد و پیوسته در میان ماست و ما را می بیند و از حال ما باخبر است، چنان که در روایات مطرح شده است. پس حضور آن حضرت از هر حاضر دیگری قوی تر و جدی تر است و تنها تفاوتش با حضور دیگران، همین است که او دیده نمی شود و در واقع غیبت، حجابی بین ما و ایشان قرار داده است که او را نمی بینیم و از حال او بی خبریم، ولی بین او و ما هیچ حجابی و پرده ای نیست و لذا ما را می بیند و اطلاع کامل و آگاهی عمیق نسبت به ما و احوال و همه مسلمین و بلکه انسان ها دارد. در این حال آیا جا ندارد بگوییم او غایب نیست بلکه حاضر است و ما در خدمت او نیستیم و او را حس نمی کنیم؛ پس ما غایبیم و به تعبیر دیگر، در واقع او انتظار می کشد که آماده شویم تا ظهور کند و حکومت عدل جهانی را بگستراند.
خلاصه این که مطلبی که در سوال آمده، هماهنگ با شعر لطیفی است که مرحوم فیض کاشانی سروده است:
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
منبع: تبیان
شرح پرسش:
آیا این سخن صحیح است که بگوییم: امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف غایب نیست، در اصل ما غایب هستیم و امام زمان علیه السلام منتظر واقعی است، یعنی ما غایب هستیم و ایشان منتظر آمدن ماست؟
پاسخ:
معنای غیبت امام مهدی علیه السلام ظاهر نبودن ایشان است و این که بعضی تصور می کنند غیبت به معنی عدم حضور ایشان است، تصور غلطی است؛ با توجه به این واقعیت، امام زمان علیه السلام در اجتماع ما حضور دارد و پیوسته در میان ماست و ما را می بیند و از حال ما باخبر است، چنان که در روایات مطرح شده است. پس حضور آن حضرت از هر حاضر دیگری قوی تر و جدی تر است و تنها تفاوتش با حضور دیگران، همین است که او دیده نمی شود و در واقع غیبت، حجابی بین ما و ایشان قرار داده است که او را نمی بینیم و از حال او بی خبریم، ولی بین او و ما هیچ حجابی و پرده ای نیست و لذا ما را می بیند و اطلاع کامل و آگاهی عمیق نسبت به ما و احوال و همه مسلمین و بلکه انسان ها دارد. در این حال آیا جا ندارد بگوییم او غایب نیست بلکه حاضر است و ما در خدمت او نیستیم و او را حس نمی کنیم؛ پس ما غایبیم و به تعبیر دیگر، در واقع او انتظار می کشد که آماده شویم تا ظهور کند و حکومت عدل جهانی را بگستراند.
خلاصه این که مطلبی که در سوال آمده، هماهنگ با شعر لطیفی است که مرحوم فیض کاشانی سروده است:
گفتم که روی خوبت از من چرا نهان است
گفتا تو خود حجابی ورنه رخم عیان است
منبع: تبیان
ادامه مطلب
[ شنبه 20 آذر 1395 ] [ 5:42 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
امام زمان علیه السلام چگونه در عصر غیبت مردم را هدایت مىکنند؟
پاسخ :
1- هدایت تشریعى : که به بیان احکام شرع و معارف الهى براى مردم است ، این نوع هدایت غالبا با حضور امام در میان مردم تحصیل مى گردد.
2- هدایت باطنى : که همان دستگیرى از راه باطن و هدایت انسان از راه درون است . این نوع هدایت از آن جهت که نوعى تکوینى است احتیاج به حضور حضرت و ملاقات مردم با او ندارد بلکه با غیبت حضرت نیز امکان پذیر است و تمام کسانى که در آنها تحول و دگرگونى پیدا مى شود و از راه درون به حق و حقیقت رهنمون مى شوند با تصرفاتى است که از ناحیه امام زمان علیه السلام و به اراده و مشیت خداوند انجام مى پذیرد.
3- برخى از انواع هدایت ها نیز هست که حضرت مهدى علیه السلام در حق شیعیانش انجام مى دهد که متوقف بر حضور و ملاقات هاى مقطعى است ، مثل هدایت گمشدگان و شفاى بیماران و ... .
منبع : موعود شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران
1- هدایت تشریعى : که به بیان احکام شرع و معارف الهى براى مردم است ، این نوع هدایت غالبا با حضور امام در میان مردم تحصیل مى گردد.
2- هدایت باطنى : که همان دستگیرى از راه باطن و هدایت انسان از راه درون است . این نوع هدایت از آن جهت که نوعى تکوینى است احتیاج به حضور حضرت و ملاقات مردم با او ندارد بلکه با غیبت حضرت نیز امکان پذیر است و تمام کسانى که در آنها تحول و دگرگونى پیدا مى شود و از راه درون به حق و حقیقت رهنمون مى شوند با تصرفاتى است که از ناحیه امام زمان علیه السلام و به اراده و مشیت خداوند انجام مى پذیرد.
3- برخى از انواع هدایت ها نیز هست که حضرت مهدى علیه السلام در حق شیعیانش انجام مى دهد که متوقف بر حضور و ملاقات هاى مقطعى است ، مثل هدایت گمشدگان و شفاى بیماران و ... .
منبع : موعود شناسی و پاسخ به شبهات، علی اصغر رضوانی، انتشارات مسجد مقدس جمکران
ادامه مطلب
[ شنبه 20 آذر 1395 ] [ 5:41 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
طولانی بودن عمر حضرت ولی عصر (عج) را با استناد به منابع مورد قبول ثابت کنید.
پاسخ :
شرح پرسش:
در مورد طولانی بودن عمر حضرت ولی عصر(عج) با استناد به منابع مورد قبول نزد مسلمانان و ديگر اديان توضيح دهيد.
پاسخ:
طولانی بودن عمر امام زمان(عج) در طول تاريخ مورد سؤال بوده است. اما عمری كه قرنها فراتر رود از ديدگاههای گوناگون امری شدنی و ممكن است:
1. امكان عقلی:
مقصود اين امكان، محال نبودن عمر طولانی از نظر عقل است. به عنوان مثال بودن در آتش و نسوختن از نظر عقل محال است، درازی عمر نيز با تناقض همراه نمیباشد. و مانعی برای تحقق آن وجود ندارد، زيرا در مفهوم زندگی، مرگ زودرس نهفته نيست. بعضی همانند عدد 3 نمیباشد كه فرد است و زوج نشود. چون در اين مورد تناقض لازم میآيد. بر اين اساس، ممكن است كه برای انسان شرایط و محيطی پديد آيد كه سلولهای بدن پيوسته بازسازی شود. و اندامهای پشين كه دچار پيری و فرسودگی شدهاند به تدريج در جريان خون حل و دفع شوند. لذا، از نظر عقل سالها زنده ماندن محال نمیباشد.[1]
2. امكان علمی:
امكان علمی بدين معناست كه از نظر علم، سفر انسان به سيارات منظومه شمسی و ديگر منظومهها مردود نيست و نظريههای علمی امكان زيست درازمدت را برای انسان نيز محال نمیداند در كيهان شناسی، روان شناسی و ساير رشتههای علمی هر روز نظريه استوار پديد میآيد كه با دليلها و شواهد بيشتر همراه میباشد. از اين رو به لحاظ علمی در امكان زيست طولانی نيز ترديد نمیشود كه ذيلاً اشاره میگردد:
الف) برخی از محققان میگويند، ژنهايی را كشف كردهاند كه عامل جاويدانگی سلولهاست. اين ژنها میتوانند سلولهای آسيب ديده را ترميم كنند. آزمايشهایی بر حشراتی كه اين ژنها در آنها فعال شده بود نشان داد كه اين جانداران بر اثر مرگ سلولی نمیميرند، بلكه تحليل فيزيكی اندامها به مرگ آنها میانجامد. اميد است با شناخت مكانيسم پيری، كيفيت زندگی سالمندان بهبود يافته و روند پيری كاهش پيدا كند.[2]
ب) پژوهشگران با آزمايشهایی به رويشی از ژن درمانی دست يافتهاند كه از تحليل رفتن ماهيچههای بدن در اثر پيری پيشگيری میكند. و با اين رويش میتوان حجم و قدرت ماهيچهها را در زمان پيری و يا در بيماريهای خاص، دوباره بهدست آورد.[3]
ج) تاكنون تصور میشد كه نقص در سيستم اعصاب برگشت ناپذير است و بافتهای عصبی را نمیتوان ترميم كرد. ليكن محققان دريافتهاند كه سلولهای مغز بيشتر نيز میتوانند خود را بازسازی كنند و اين كار پيوسته در طول زندگی يک فرد انجام گيرد.[4]
د) تحقيق نشان داده است كه مرگهایی در سن 90 و 100 سالگی بيشتر به خاطر كهولت نيست، بلکه به دلايل مشخص و عوارضهایی همانند سكته مغزی، عفونت ريه، پوكی استخوان و ... رخ میدهد.
و همچنين، نا اميدی و يا در سالمندان احتمال مرگ زودرس را در آنها افزايش میدهد. و تحقيق روی 795 مرد و زن 64 تا 75 ساله نشان داد كه 29 درصد آنهايی كه حالت يأس داشته، نسبت به ديگران مرگ زودرس داشتهاند.[5]
3. امكان عملی:
امكان عملی آن است كه پديده روزافزون علمی و تحقيقی همانند: سفرهای فضايی، دريايی، ژن شناسیها، اندامهای مصنوعی، رشد جانواران، بيرون از رحم، و... زندگی اجتماعی را سازمان میدهد، كه یک نوع از پيشرفت علمی است، در پرتوی آن میتوانيم در باره عمر حضرت مهدی(عج) به بررسی بنشينيم... ديگر هيچ انگيزهای برای شگفتیها باقی نمیماند، مگر اين كه در دانش امام مهدی(عج) شک كنيم و پيشی گرفتن علم او را بر كاروان دانش بشر بعيد بشماريم... اگر همه اينها را باور داريم، چگونه برای خداوند بلند مرتبه دشوار میشماريم كه حضرت مهدی(عج) را بر دانش زمان پيشی دهد؟ طول عمری كه خداوند به موعود منتظر(عج) بخشيد، شگفت میآورد، اما به دگرگون كردن جهان و بنای از نوساختن بر مبنای تمدن بزرگ كه به عهده آن حضرت گذاشته شده چگونه بايد نظر داشت؟[6]
4 . منابع دينی:
الف) منابع اماميه
امام سجاد(ع) میفرمايد: «سنتهای از انبياء گذشته در قائم به يادگار مانده است. از آدم و نوح(ع) طول عمر، از ابراهيم(ع) تولد پنهانی، از عيسی(ع) غيبت ....» [7]
و امام صادق(ع) فرمود: «خدای تعالی عمر بنده صالح خويش، خضر، را طولانی نكرد جز براي اين كه دليلی بر طول عمر قائم(عج) باشد. و از اين رهگذر، بهانه دشمنان را خنثی و حجت ايشان را قطع كند.»[8]
ب) اهل سنت
1. ابن جوزی كه از علمای معروف اهل سنت و حنفی مذهب است، پس از بحث در حالت حضرت مهدی(عج) و نقل روايات رسول اكرم(ص) درباره آن حضرت میگويد: «اين اعتقاد اماميه صحيح است كه حضرت مهدی موجود زنده است و برای افرادی استدلال میكند كه از عمر طولاني برخوردار بودهاند. مانند: خضر، الياس، و همچنين «ذوالقرنين» كه در تورات آمده است. 3000 سال عمر كرد. و همچنين معمّرينی در شمار عمرهای 900، 800، 700 سال نيز در تاريخ آمده است.»[9]
2. عبدالوّهاب شعرانی، پس از آن كه از تولد آن حضرت در نيمه شعبان 255 ق، صحبت دارد، میگويد: «او باقی است تا آن كه حضرت عيسی(ع) از آسمان نزول كند، ديدار نمايد. و عمر او تا زمان ما كه 958هجری باشد، 706 سال است...»[10]
5 . كتب آسمانی:
الف) قرآن كريم:
در قرآن كريم نيز مواردی از عمرهای طولانی آمده كه به نمونهای از آن اشاره میگردد: خداوند متعال درباره حضرت نوح(ع) میفرماید: «نوح را به سوی قومش فرستاديم، 950 سال در ميان آنان درنگ كرد.»[11]
ب) كتب آسمانی اهل كتاب:
در ميان خداپرستان و پيروان اديان آسمانی، از اين كه طول عمر ممكن است اختلافی نيست. و در تمام كتب آنها، از عمر طولانی بسيار سخن به ميان آمده است. از جمله در ثور است كه كتاب مقدس يهوديان است از نظر مسيحيان نيز مورد اعتماد میباشد. و در آن شرح زندگی زياد آمده است. اما، در اديان گذشته سخن از طول عمر حضرت مهدی(عج) نيست. بلكه سخن در مطلق و درازی عمر و كسانی است كه عمر فوق طبيعی و معمولی داشتهاند. میگويد: «آدم» 900 سال، «نوش» 905 سال، «قينان» 910، «منشوشالح» 969، «المك» 777 سال داشته و بعد از آن مردهاند.[12]
و همچنين در انجيل كه بعد از تورات بوده و از آن به عهده جديد ياد میكند میگويد: ... انسانهای مادی بودهاند كه 2000 سال داشته حداقل آن 900 سال است كه موارد متعددی را نشان میدهد.[13]
6. تاريخ:
از كهنسالترين انسانها آنچه در تاريخ آمده زياد بودهاند كه بالای 500 سال داشتهاند.[14] و نمونههای ديگر اين كه فيروازای يكی از پادشاهان 537، ابوهبل، قس، اسقم، هر كدام 670 سال، مصرايم نوه نوح، ملک نوه ادريس هر كدام 700 سال و .... داشتهاند.[15] هم چنين ضحاک1200، مهركان 2500، عاد و لقمان هر كدام 3500 سال عمر كردهاند و ... [16]
نتيجه:
آنچه كه به عنوان نمونه و اختصار اشاره گرديد، عمر طولانی نه از نظر عقل محال بود، و نه از انظر علمی آن را نفی میكند، تاريخ، سنت و اديان آسمانی نيز بر آن است كه انسانهايی بودهاند كه فوق عادت و عمر طبيعی همگان، عمر داشته و زندگی كردهاند، فلذا طولانی بودن عمر امام زمان(عج) از ديدگاه مسلمين از جهات مختلف ممكن بوده و محال نمیباشد.
معرفی منابع جهت اطلاع بیشتر:
1. مهدی موعود، محمد باقر مجلسی، ترجمه علی دوانی، باب «معمّرين» ج 2، چاپ مسجد مقدس جمكران.
2. نجم الثاقب، طبری نوری، ج 2، باب «معمّرين» همان.
3. زنده روزگاران، دكتر حسين فريدونی، نشر آفاق، 1381.
4. راز طول عمر، علی اكبر مهدیپور، انتشارات طاووس، 1378.
امام رضا (ع) میفرماید: «هنگامي كه حضرت مهدی(عج) خروج كند و ظاهر شود، در سن سالخوردگان و منظر و سيمای جوانان است.»[17]
پینوشتها:
[1]. صدر، سيد محمد باقر. جستجو پيرامون مهدی(عج)، ص 17 و 18، ترجمه كتابخانه اسلامی، مؤسسه بناء، 1379.
[2]. ماهنامه پيام زن، شماره 92، ص 94.
[3]. ماهنامه دانشمند، شماره 432، ص 21.
[4]. ماهنامه دانشمند، شماره 4444، ص 25، مهر 1379.
[5]. همان، شماره، 459، ص 24.
[6]. صدر، سید محمد باقر، جستجو پيرامون امام مهدی(عج)، ص 19 ـ 25، ترجمه كتابخانه اسلامی، 1379.
[7]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 51، ص 217، مؤسسه الوفاء، بيروت.
[8]. همان.
[9]. ابن جوزی، سبط حنقی، تذكرة الخواص الامه، صص 365 ـ 365، اعلمی، بيروت.
[10]. شعرانی، عبدالوهاب، اليواقيت و الجواهر، ص 65، دارالكتب اسلامي، تهران.
[11]. عنكبوت: 14.
[12]. تورات، ترجمه فاضل خالقی، سير پيدايش، باب 5، آيات 5 ـ 32.
[13]. انجيل، كتاب اعمال سولان، باب اول، آيات 1 ـ 12.
[14]. دخيل، علی محمد، الامام المهدی، ص 146 و ص 186، دارالمرتضی، بيروت، 1403.
[15]. دايانا، اس، ودرف، چگونه میتوان 100 سال زندگی كرد، ترجمه ليلا مهرادبی، ص 48، انتشارات حسام، 1371.
[16]. همان، ص 49.
[17]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 332.
منبع: اندیشه قم
شرح پرسش:
در مورد طولانی بودن عمر حضرت ولی عصر(عج) با استناد به منابع مورد قبول نزد مسلمانان و ديگر اديان توضيح دهيد.
پاسخ:
طولانی بودن عمر امام زمان(عج) در طول تاريخ مورد سؤال بوده است. اما عمری كه قرنها فراتر رود از ديدگاههای گوناگون امری شدنی و ممكن است:
1. امكان عقلی:
مقصود اين امكان، محال نبودن عمر طولانی از نظر عقل است. به عنوان مثال بودن در آتش و نسوختن از نظر عقل محال است، درازی عمر نيز با تناقض همراه نمیباشد. و مانعی برای تحقق آن وجود ندارد، زيرا در مفهوم زندگی، مرگ زودرس نهفته نيست. بعضی همانند عدد 3 نمیباشد كه فرد است و زوج نشود. چون در اين مورد تناقض لازم میآيد. بر اين اساس، ممكن است كه برای انسان شرایط و محيطی پديد آيد كه سلولهای بدن پيوسته بازسازی شود. و اندامهای پشين كه دچار پيری و فرسودگی شدهاند به تدريج در جريان خون حل و دفع شوند. لذا، از نظر عقل سالها زنده ماندن محال نمیباشد.[1]
2. امكان علمی:
امكان علمی بدين معناست كه از نظر علم، سفر انسان به سيارات منظومه شمسی و ديگر منظومهها مردود نيست و نظريههای علمی امكان زيست درازمدت را برای انسان نيز محال نمیداند در كيهان شناسی، روان شناسی و ساير رشتههای علمی هر روز نظريه استوار پديد میآيد كه با دليلها و شواهد بيشتر همراه میباشد. از اين رو به لحاظ علمی در امكان زيست طولانی نيز ترديد نمیشود كه ذيلاً اشاره میگردد:
الف) برخی از محققان میگويند، ژنهايی را كشف كردهاند كه عامل جاويدانگی سلولهاست. اين ژنها میتوانند سلولهای آسيب ديده را ترميم كنند. آزمايشهایی بر حشراتی كه اين ژنها در آنها فعال شده بود نشان داد كه اين جانداران بر اثر مرگ سلولی نمیميرند، بلكه تحليل فيزيكی اندامها به مرگ آنها میانجامد. اميد است با شناخت مكانيسم پيری، كيفيت زندگی سالمندان بهبود يافته و روند پيری كاهش پيدا كند.[2]
ب) پژوهشگران با آزمايشهایی به رويشی از ژن درمانی دست يافتهاند كه از تحليل رفتن ماهيچههای بدن در اثر پيری پيشگيری میكند. و با اين رويش میتوان حجم و قدرت ماهيچهها را در زمان پيری و يا در بيماريهای خاص، دوباره بهدست آورد.[3]
ج) تاكنون تصور میشد كه نقص در سيستم اعصاب برگشت ناپذير است و بافتهای عصبی را نمیتوان ترميم كرد. ليكن محققان دريافتهاند كه سلولهای مغز بيشتر نيز میتوانند خود را بازسازی كنند و اين كار پيوسته در طول زندگی يک فرد انجام گيرد.[4]
د) تحقيق نشان داده است كه مرگهایی در سن 90 و 100 سالگی بيشتر به خاطر كهولت نيست، بلکه به دلايل مشخص و عوارضهایی همانند سكته مغزی، عفونت ريه، پوكی استخوان و ... رخ میدهد.
و همچنين، نا اميدی و يا در سالمندان احتمال مرگ زودرس را در آنها افزايش میدهد. و تحقيق روی 795 مرد و زن 64 تا 75 ساله نشان داد كه 29 درصد آنهايی كه حالت يأس داشته، نسبت به ديگران مرگ زودرس داشتهاند.[5]
3. امكان عملی:
امكان عملی آن است كه پديده روزافزون علمی و تحقيقی همانند: سفرهای فضايی، دريايی، ژن شناسیها، اندامهای مصنوعی، رشد جانواران، بيرون از رحم، و... زندگی اجتماعی را سازمان میدهد، كه یک نوع از پيشرفت علمی است، در پرتوی آن میتوانيم در باره عمر حضرت مهدی(عج) به بررسی بنشينيم... ديگر هيچ انگيزهای برای شگفتیها باقی نمیماند، مگر اين كه در دانش امام مهدی(عج) شک كنيم و پيشی گرفتن علم او را بر كاروان دانش بشر بعيد بشماريم... اگر همه اينها را باور داريم، چگونه برای خداوند بلند مرتبه دشوار میشماريم كه حضرت مهدی(عج) را بر دانش زمان پيشی دهد؟ طول عمری كه خداوند به موعود منتظر(عج) بخشيد، شگفت میآورد، اما به دگرگون كردن جهان و بنای از نوساختن بر مبنای تمدن بزرگ كه به عهده آن حضرت گذاشته شده چگونه بايد نظر داشت؟[6]
4 . منابع دينی:
الف) منابع اماميه
امام سجاد(ع) میفرمايد: «سنتهای از انبياء گذشته در قائم به يادگار مانده است. از آدم و نوح(ع) طول عمر، از ابراهيم(ع) تولد پنهانی، از عيسی(ع) غيبت ....» [7]
و امام صادق(ع) فرمود: «خدای تعالی عمر بنده صالح خويش، خضر، را طولانی نكرد جز براي اين كه دليلی بر طول عمر قائم(عج) باشد. و از اين رهگذر، بهانه دشمنان را خنثی و حجت ايشان را قطع كند.»[8]
ب) اهل سنت
1. ابن جوزی كه از علمای معروف اهل سنت و حنفی مذهب است، پس از بحث در حالت حضرت مهدی(عج) و نقل روايات رسول اكرم(ص) درباره آن حضرت میگويد: «اين اعتقاد اماميه صحيح است كه حضرت مهدی موجود زنده است و برای افرادی استدلال میكند كه از عمر طولاني برخوردار بودهاند. مانند: خضر، الياس، و همچنين «ذوالقرنين» كه در تورات آمده است. 3000 سال عمر كرد. و همچنين معمّرينی در شمار عمرهای 900، 800، 700 سال نيز در تاريخ آمده است.»[9]
2. عبدالوّهاب شعرانی، پس از آن كه از تولد آن حضرت در نيمه شعبان 255 ق، صحبت دارد، میگويد: «او باقی است تا آن كه حضرت عيسی(ع) از آسمان نزول كند، ديدار نمايد. و عمر او تا زمان ما كه 958هجری باشد، 706 سال است...»[10]
5 . كتب آسمانی:
الف) قرآن كريم:
در قرآن كريم نيز مواردی از عمرهای طولانی آمده كه به نمونهای از آن اشاره میگردد: خداوند متعال درباره حضرت نوح(ع) میفرماید: «نوح را به سوی قومش فرستاديم، 950 سال در ميان آنان درنگ كرد.»[11]
ب) كتب آسمانی اهل كتاب:
در ميان خداپرستان و پيروان اديان آسمانی، از اين كه طول عمر ممكن است اختلافی نيست. و در تمام كتب آنها، از عمر طولانی بسيار سخن به ميان آمده است. از جمله در ثور است كه كتاب مقدس يهوديان است از نظر مسيحيان نيز مورد اعتماد میباشد. و در آن شرح زندگی زياد آمده است. اما، در اديان گذشته سخن از طول عمر حضرت مهدی(عج) نيست. بلكه سخن در مطلق و درازی عمر و كسانی است كه عمر فوق طبيعی و معمولی داشتهاند. میگويد: «آدم» 900 سال، «نوش» 905 سال، «قينان» 910، «منشوشالح» 969، «المك» 777 سال داشته و بعد از آن مردهاند.[12]
و همچنين در انجيل كه بعد از تورات بوده و از آن به عهده جديد ياد میكند میگويد: ... انسانهای مادی بودهاند كه 2000 سال داشته حداقل آن 900 سال است كه موارد متعددی را نشان میدهد.[13]
6. تاريخ:
از كهنسالترين انسانها آنچه در تاريخ آمده زياد بودهاند كه بالای 500 سال داشتهاند.[14] و نمونههای ديگر اين كه فيروازای يكی از پادشاهان 537، ابوهبل، قس، اسقم، هر كدام 670 سال، مصرايم نوه نوح، ملک نوه ادريس هر كدام 700 سال و .... داشتهاند.[15] هم چنين ضحاک1200، مهركان 2500، عاد و لقمان هر كدام 3500 سال عمر كردهاند و ... [16]
نتيجه:
آنچه كه به عنوان نمونه و اختصار اشاره گرديد، عمر طولانی نه از نظر عقل محال بود، و نه از انظر علمی آن را نفی میكند، تاريخ، سنت و اديان آسمانی نيز بر آن است كه انسانهايی بودهاند كه فوق عادت و عمر طبيعی همگان، عمر داشته و زندگی كردهاند، فلذا طولانی بودن عمر امام زمان(عج) از ديدگاه مسلمين از جهات مختلف ممكن بوده و محال نمیباشد.
معرفی منابع جهت اطلاع بیشتر:
1. مهدی موعود، محمد باقر مجلسی، ترجمه علی دوانی، باب «معمّرين» ج 2، چاپ مسجد مقدس جمكران.
2. نجم الثاقب، طبری نوری، ج 2، باب «معمّرين» همان.
3. زنده روزگاران، دكتر حسين فريدونی، نشر آفاق، 1381.
4. راز طول عمر، علی اكبر مهدیپور، انتشارات طاووس، 1378.
امام رضا (ع) میفرماید: «هنگامي كه حضرت مهدی(عج) خروج كند و ظاهر شود، در سن سالخوردگان و منظر و سيمای جوانان است.»[17]
پینوشتها:
[1]. صدر، سيد محمد باقر. جستجو پيرامون مهدی(عج)، ص 17 و 18، ترجمه كتابخانه اسلامی، مؤسسه بناء، 1379.
[2]. ماهنامه پيام زن، شماره 92، ص 94.
[3]. ماهنامه دانشمند، شماره 432، ص 21.
[4]. ماهنامه دانشمند، شماره 4444، ص 25، مهر 1379.
[5]. همان، شماره، 459، ص 24.
[6]. صدر، سید محمد باقر، جستجو پيرامون امام مهدی(عج)، ص 19 ـ 25، ترجمه كتابخانه اسلامی، 1379.
[7]. مجلسی، محمد باقر، بحارالانوار، ج 51، ص 217، مؤسسه الوفاء، بيروت.
[8]. همان.
[9]. ابن جوزی، سبط حنقی، تذكرة الخواص الامه، صص 365 ـ 365، اعلمی، بيروت.
[10]. شعرانی، عبدالوهاب، اليواقيت و الجواهر، ص 65، دارالكتب اسلامي، تهران.
[11]. عنكبوت: 14.
[12]. تورات، ترجمه فاضل خالقی، سير پيدايش، باب 5، آيات 5 ـ 32.
[13]. انجيل، كتاب اعمال سولان، باب اول، آيات 1 ـ 12.
[14]. دخيل، علی محمد، الامام المهدی، ص 146 و ص 186، دارالمرتضی، بيروت، 1403.
[15]. دايانا، اس، ودرف، چگونه میتوان 100 سال زندگی كرد، ترجمه ليلا مهرادبی، ص 48، انتشارات حسام، 1371.
[16]. همان، ص 49.
[17]. علامه مجلسی، بحارالانوار، ج 52، ص 332.
منبع: اندیشه قم
ادامه مطلب
[ شنبه 20 آذر 1395 ] [ 5:41 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
معنا و علل غیبت صغرای امام مهدی(علیه السلام) چیست؟
پاسخ :
در احادیث بسیاری از پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومين علیهم السلام، غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه به دو بخش كوتاه مدت (غيبت صغرا) و دراز مدت (غيبت كبرا) تقسیم شده است.
امام صادق علیه السلام در اين باره فرمودند: «همانا براي قائم دو غيبت است كه در يكي از آن دو به خانوادهاش برميگردد و در ديگري معلوم نيست كجاست؛ هرسال در مناسك حج حاضر ميگردد و مردم را ميبيند در حالي كه مردم او را نميبينند».[1]
افزون بر دوگونه بودن، در رواياتی به كوتاه بودن يکي و بلند بودن ديگري نيز اشاره شده است.
همان حضرت در سخنی ديگر فرمودند: «برای قائم دو غيبت است: يكی از آنها كوتاه مدت و ديگری دراز مدت...».[2]
غيبت صغرا: اگر چه اين تعبير در روايات معصومين علیهم السلام به اين صورت نيامده است، رفته رفته به خاطر کوتاه بودن دوران نخست غيبت, به اين عنوان مشهور شده است. البته بهتر بود به جای «غيبت صغرا»، آن را «غيبت ناقصه» می نامیدند،چرا که با پايان يافتن اين دوران، غيبت تامّه آغاز شده است، و مهمترين تفاوت اين دوره ها در تامّ بودن و ناقص بودن آنها است؛ وگرنه با توجه به پيوستگی هر دو غيبت به يک ديگر تفکيک آن دو به کوتاه و بلند، معنای قابل قبولی نخواهد داشت. بر اساس ديدگاه مشهور، غيبت صغرا در اصطلاح مهدويّت عبارت است از: پنهان زيستي كوتاه مدت حضرت مهدي علیه السلام با ويژگیهای خاص، پس از شهادت امام عسکری علیه السلام تا آغاز «غيبت کبرا».
اگرچه برخي آغاز اين دوران را از همان ابتداي ولادت دانسته،[3] مدت آن را 74 سال ذکر کردهاند، مشهور آن است که آغاز آن از شهادت امام حسن عسكري علیه السلام و مدت آن حدود 69سال است.[4] به دليل اين که اگرچه حضرت مهدی علیه السلام در زمان حيات پدر بزرگوار خود گاهی به صورت پنهانی زندگی میکردند، فراوانیِ کسانی که در اين دوره به دیدن حضرت نایل شدهاند، گويای آن است که آشکار بودن حضرت برای عدهای فراوان بيش از پنهانی بودن ايشان بوده است. علاوه آن، پنهانی اندک در دوران امام حسن عسکری علیه السلام میتوانسته مقدمه ای برای دوران غيبت صغرا باشد، زیرا همانگونه که غيبت کبرا بدون مقدمه ممکن بود مشکلاتی را برای جامعة شيعی پديد آورد، غيبت صغرا بدون مقدمه نيز مشکلاتی ايجاد میکرد.
با اين بيان، پارهای از ويژگيهاي غيبت صغرا که آن را از دورة بعد متمایز کرد عبارت است از:
1. غيبت صغرا از نظر زمان محدود بوده، ولی غيبت كبرا بسيار طولانی است و غير از خداوند كسي از مدت آن آگاهی ندارد.
2. در دوران غيبت صغرا، پنهان زيستي امام همه جانبه و عمومي نبود؛ امام اگرچه از نگاهها پنهان بود، كساني مانند نواب خاص، برخي از وكلاي آن حضرت و نيز افرادی با ويژگیهای ممتاز، ميتوانستند با آن حضرت در تماس باشند و پرسشها و نامههاي مردم را خدمت امام ببرند و پاسخ او را به مردم برسانند، و يا به ديدار آن حضرت نایل شوند. اما در غيبت تامه (كبرا) امام به طور كلي از نگاهها پنهان است و باب مكاتبه و نامهنگاري بسته است؛ يعني، بناي غيبت كبرا و اقتضاي آن اين است كه حضرت ديده نشود. البته اين بدان معنا نيست كه امكان ندارد ديده شود، زیرا ممكن است بعضی افراد، حضرت را ببينند.
3. در غيبت صغرا، حضرت مهدی علیه السلام چهار نماينده داشت كه آنها را به صورت معيّن برگزيده بودند.مهمترين وظيفه آنها برقراری ارتباط بين امام و مردم بود؛ ايشان اقامتگاه و مكان حضرت را نيز ميدانستند، ولي در غيبت كبرا چنين نيست.
4. درغيبت صغرا ـ افزون بر سفيران چهارگانه ـ ممكن بود اشخاصی آن حضرت را ببينند و بشناسند؛ ولي درغيبت كبرا كسي او را نميبيند واگر ببيند نميشناسد.
اما چرا از همان ابتدا غيبت کبرا صورت نگرفت؟ زیرا در مشيت الهي از ابتدا چنين مقدر بوده كه آن حضرت پس از رسيدن به امامت، میبايست بیدرنگ از ديد عمومي پنهان شود و در ظاهر از آن چه در جامعه رخ ميدهد، فاصله بگيرد؛ هر چند در واقع او از نزديك، همه وقايع را احساس و ادراك میكند. بايد توجّه داشت كه اگر آن حضرت، يك باره رخ در نقاب غيبت کامل ميبرد، ضربه سنگینی به پايگاههاي مردمي و طرف داران امامت وارد ميشد، زيرا مردم پيش از آن سالها با امام خود ارتباطی تنگاتنگی داشتند، در مشكلات و نيازهای خود به ايشان رجوع ميكردند، و اگر ناگهان امام پنهان ميشد و مردم احساس ميكردند كه ديگر دست رسي به رهبر فكري و معنوي خود ندارند، ممكن بود مشکلاتی جدّی برای جامعه پديد آيد.
بنابراين لازم بود كه براي «غيبت تامه» زمينهسازي شود تا مردم به تدريج با آن خو بگيرند و خود را بر اساس آن بسازند. با غيبت صغرا در واقع اين زمينهسازي صورت گرفت. در اين زمان حضرت مهدي عجل الله فرجه ازديدهها پنهان بود، ولي ايشان از راه نمايندگان، وكيلان و ياران مورد اطمینان، با شيعيان خود ارتباط داشتند.[5] رفته رفته با پديدآمدن آمادگي (پس از گذشت مدت شصت و نه سال) به دستور خداوند، آن حضرت در پرده پنهان زيستيِ تمام و كامل قرار گرفتند.
پی نوشتها:
[1] . «اِنَّ لِلْقائِمِ غَيْبَتَينِ يَرْجِعُ فِى اِحداهُما وَفِى الاُخْری لايُدری اَيْنَ هُوَ يَشْهَدُ المَواسِمَ يَری الناسَ وَلايَرْونَهُ»؛ نعماني، الغيبة، ص 175، ح 15.
[2] . «لِلْقائِمِ غَيْبَتانِ اِحْداهُما قَصِيرَةٌ وَالاُخْری طَوِيلَةٌ ...»؛ شيخ کليني، كافي، ج 1، ص 340.
[3] . شيخ مفيد, ارشاد، ج 2، ص 340.
[4] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 159؛ شيخ کلينی, كافي، ج 1، ص 341؛ نعمانی, الغيبة، ص 149.
[5] . ر.ک: رهبري بر فراز قرون، ص 101.
در احادیث بسیاری از پيامبر اكرمصلی الله علیه و آله و سلم و ائمه معصومين علیهم السلام، غيبت حضرت مهدي عجل الله فرجه به دو بخش كوتاه مدت (غيبت صغرا) و دراز مدت (غيبت كبرا) تقسیم شده است.
امام صادق علیه السلام در اين باره فرمودند: «همانا براي قائم دو غيبت است كه در يكي از آن دو به خانوادهاش برميگردد و در ديگري معلوم نيست كجاست؛ هرسال در مناسك حج حاضر ميگردد و مردم را ميبيند در حالي كه مردم او را نميبينند».[1]
افزون بر دوگونه بودن، در رواياتی به كوتاه بودن يکي و بلند بودن ديگري نيز اشاره شده است.
همان حضرت در سخنی ديگر فرمودند: «برای قائم دو غيبت است: يكی از آنها كوتاه مدت و ديگری دراز مدت...».[2]
غيبت صغرا: اگر چه اين تعبير در روايات معصومين علیهم السلام به اين صورت نيامده است، رفته رفته به خاطر کوتاه بودن دوران نخست غيبت, به اين عنوان مشهور شده است. البته بهتر بود به جای «غيبت صغرا»، آن را «غيبت ناقصه» می نامیدند،چرا که با پايان يافتن اين دوران، غيبت تامّه آغاز شده است، و مهمترين تفاوت اين دوره ها در تامّ بودن و ناقص بودن آنها است؛ وگرنه با توجه به پيوستگی هر دو غيبت به يک ديگر تفکيک آن دو به کوتاه و بلند، معنای قابل قبولی نخواهد داشت. بر اساس ديدگاه مشهور، غيبت صغرا در اصطلاح مهدويّت عبارت است از: پنهان زيستي كوتاه مدت حضرت مهدي علیه السلام با ويژگیهای خاص، پس از شهادت امام عسکری علیه السلام تا آغاز «غيبت کبرا».
اگرچه برخي آغاز اين دوران را از همان ابتداي ولادت دانسته،[3] مدت آن را 74 سال ذکر کردهاند، مشهور آن است که آغاز آن از شهادت امام حسن عسكري علیه السلام و مدت آن حدود 69سال است.[4] به دليل اين که اگرچه حضرت مهدی علیه السلام در زمان حيات پدر بزرگوار خود گاهی به صورت پنهانی زندگی میکردند، فراوانیِ کسانی که در اين دوره به دیدن حضرت نایل شدهاند، گويای آن است که آشکار بودن حضرت برای عدهای فراوان بيش از پنهانی بودن ايشان بوده است. علاوه آن، پنهانی اندک در دوران امام حسن عسکری علیه السلام میتوانسته مقدمه ای برای دوران غيبت صغرا باشد، زیرا همانگونه که غيبت کبرا بدون مقدمه ممکن بود مشکلاتی را برای جامعة شيعی پديد آورد، غيبت صغرا بدون مقدمه نيز مشکلاتی ايجاد میکرد.
با اين بيان، پارهای از ويژگيهاي غيبت صغرا که آن را از دورة بعد متمایز کرد عبارت است از:
1. غيبت صغرا از نظر زمان محدود بوده، ولی غيبت كبرا بسيار طولانی است و غير از خداوند كسي از مدت آن آگاهی ندارد.
2. در دوران غيبت صغرا، پنهان زيستي امام همه جانبه و عمومي نبود؛ امام اگرچه از نگاهها پنهان بود، كساني مانند نواب خاص، برخي از وكلاي آن حضرت و نيز افرادی با ويژگیهای ممتاز، ميتوانستند با آن حضرت در تماس باشند و پرسشها و نامههاي مردم را خدمت امام ببرند و پاسخ او را به مردم برسانند، و يا به ديدار آن حضرت نایل شوند. اما در غيبت تامه (كبرا) امام به طور كلي از نگاهها پنهان است و باب مكاتبه و نامهنگاري بسته است؛ يعني، بناي غيبت كبرا و اقتضاي آن اين است كه حضرت ديده نشود. البته اين بدان معنا نيست كه امكان ندارد ديده شود، زیرا ممكن است بعضی افراد، حضرت را ببينند.
3. در غيبت صغرا، حضرت مهدی علیه السلام چهار نماينده داشت كه آنها را به صورت معيّن برگزيده بودند.مهمترين وظيفه آنها برقراری ارتباط بين امام و مردم بود؛ ايشان اقامتگاه و مكان حضرت را نيز ميدانستند، ولي در غيبت كبرا چنين نيست.
4. درغيبت صغرا ـ افزون بر سفيران چهارگانه ـ ممكن بود اشخاصی آن حضرت را ببينند و بشناسند؛ ولي درغيبت كبرا كسي او را نميبيند واگر ببيند نميشناسد.
اما چرا از همان ابتدا غيبت کبرا صورت نگرفت؟ زیرا در مشيت الهي از ابتدا چنين مقدر بوده كه آن حضرت پس از رسيدن به امامت، میبايست بیدرنگ از ديد عمومي پنهان شود و در ظاهر از آن چه در جامعه رخ ميدهد، فاصله بگيرد؛ هر چند در واقع او از نزديك، همه وقايع را احساس و ادراك میكند. بايد توجّه داشت كه اگر آن حضرت، يك باره رخ در نقاب غيبت کامل ميبرد، ضربه سنگینی به پايگاههاي مردمي و طرف داران امامت وارد ميشد، زيرا مردم پيش از آن سالها با امام خود ارتباطی تنگاتنگی داشتند، در مشكلات و نيازهای خود به ايشان رجوع ميكردند، و اگر ناگهان امام پنهان ميشد و مردم احساس ميكردند كه ديگر دست رسي به رهبر فكري و معنوي خود ندارند، ممكن بود مشکلاتی جدّی برای جامعه پديد آيد.
بنابراين لازم بود كه براي «غيبت تامه» زمينهسازي شود تا مردم به تدريج با آن خو بگيرند و خود را بر اساس آن بسازند. با غيبت صغرا در واقع اين زمينهسازي صورت گرفت. در اين زمان حضرت مهدي عجل الله فرجه ازديدهها پنهان بود، ولي ايشان از راه نمايندگان، وكيلان و ياران مورد اطمینان، با شيعيان خود ارتباط داشتند.[5] رفته رفته با پديدآمدن آمادگي (پس از گذشت مدت شصت و نه سال) به دستور خداوند، آن حضرت در پرده پنهان زيستيِ تمام و كامل قرار گرفتند.
پی نوشتها:
[1] . «اِنَّ لِلْقائِمِ غَيْبَتَينِ يَرْجِعُ فِى اِحداهُما وَفِى الاُخْری لايُدری اَيْنَ هُوَ يَشْهَدُ المَواسِمَ يَری الناسَ وَلايَرْونَهُ»؛ نعماني، الغيبة، ص 175، ح 15.
[2] . «لِلْقائِمِ غَيْبَتانِ اِحْداهُما قَصِيرَةٌ وَالاُخْری طَوِيلَةٌ ...»؛ شيخ کليني، كافي، ج 1، ص 340.
[3] . شيخ مفيد, ارشاد، ج 2، ص 340.
[4] . شيخ طوسی, كتاب الغيبة، ص 159؛ شيخ کلينی, كافي، ج 1، ص 341؛ نعمانی, الغيبة، ص 149.
[5] . ر.ک: رهبري بر فراز قرون، ص 101.
ادامه مطلب
[ شنبه 20 آذر 1395 ] [ 5:39 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
وجود امام غائب چه فايدهاى دارد؟
پاسخ :
متكلّمان اماميّه، در اثبات ضرورت وجود امام در هر زمان ،به ادله ى عقلى و نقلى استناد مى كنند كه يكى از آنها «قاعده ى لطف» است. بر اساس دلائل عقلى، وجود امام، زمينه را براى اطاعت انسان ها مهّيا كرده و آنان را از گناه دور مى سازد. بنابراين، وجود امام، لطف است و چون لطف بر خداوند واجب است، بايد در هر زمان، امامى براى هدايت انسان ها وجود داشته باشد.[1]
طبق اين توضيح، وجود امام در هر عصر و زمانى، لازم و ضرورى مى شود، امّا نحوه ى حضور امام(عليه السلام) بستگى تام به اوضاع و احوال جامعه ى انسانى دارد؛ زيرا، اگر شرايط لازم براى حضور امام مهيّا باشد، امام در ميان جامعه، حضورى آشكار خواهد داشت، ولى اگر چنين شرايطى آماده نبود، امام(عليه السلام) مستور خواهد شد.
حضرت على(عليه السلام) درباره ى ضرورت وجود امام در ميان انسان ها و چگونگى اين حضور، مى فرمايد:
هرگز، روى زمين، از قيام كننده اى با حجت و دليل، خالى نمى ماند، خواه ظاهر و آشكار باشد، خواه بيم ناك و پنهان. -اين چنين است- تا دلائل و اسناد روشن الهى از بين نرود و به فراموشى نگرايد.[2]
بنابراين، نقش امام، حفظ دين و احكام الهى است و اين نقش، از سوى امام در هر زمانى ايفا مى شود، حال، امام حاضر باشد يا غائب.
هم چنين از امام سجاد(عليه السلام) نقل شده است كه درباره ى فوائد وجود ائمه(عليهم السلام) فرمود:
در پرتو وجود ما است كه خداوند، آسمان را از فروپاشى، زمين را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه مى دارد؛ به واسطه ى ما است كه خداوند باران نازل مى كند و رحمت خود را مى گستراند و بركات و نعمت هاى زمين را بيرون مى آورد. و اگر از ما، كسى در زمين نباشد، زمين، اهل خود را فرو مى برد.[3]
طبق اين حديث، امامان، علاوه بر نقش تشريعى، نقش تكوينى دارند و در صورت غيبت، هر چند نقش تشريعى آنان در پس پرده مى ماند، امّا آنان به نقش تكوينى خود عمل مى كنند و وجودشان باعث استمرار حيات و زندگى و اتمام حجّت الهى بر روى زمين مى شود. امام صادق(عليه السلام) در بيان ضرورت وجود امام بر روى زمين، مى فرمايد:
اگر زمين، بدون وجود امام بماند، ساكنان خود را در كام خود فرو مى برد.[4]
بنابراين، نقش تكوينى امام، منحصر در حضور نيست و در دوره ى غيبت نيز اين تأثير ادامه دارد و ساكنان زمين از وجود امام بهره مند مى شوند.
با بررسى اين احاديث، مى توان نتيجه گرفت كه وجود امام بر روى زمين، فوائد زير را دارد و فرقى نمى كند كه حضور امام به صورت آشكار باشد يا به صورت پنهانى و مستور:
1. وجود امام، موجب ارتباط ميان خالق و مخلوق و زنده بودن حجّت ها و دلائل الهى در جامعه ى انسانى مى شود.
2. وجود امام، امن و امان براى مردم است و خداوند، به خاطر آنان، زمين و آسمان را از فروپاشيدن باز مى دارد.
3. وجود امام در زمين، موجب فرستاده شدن نعمت هاى الهى مى شود.
4. وجود امام، موجب اميدوارى مؤمنان براى تحقّق عدل الهى بر جوامع انسانى مى شود.
5. وجود امام در حيات انسان، دو نقش تشريعى و تكوينى دارد. در زمان غيبت، نقش تشريعى او در پس پرده، مستور مى ماند، امّا نقش تكوينى او، موجب استمرار و ادامه ى حيات مى شود.
پی نوشتها:
[1]. علامه ى حلى، كشف المراد، ص 181.
[2]. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 347، حكمت 143.
[3]. شيخ صدوق، امالى، ص 112، مجلس 35.
[4]. شيخ صدوق، كمال الدين، ج 1، ص 201 و 210.
منبع: امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، رسول رضوى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1384).
متكلّمان اماميّه، در اثبات ضرورت وجود امام در هر زمان ،به ادله ى عقلى و نقلى استناد مى كنند كه يكى از آنها «قاعده ى لطف» است. بر اساس دلائل عقلى، وجود امام، زمينه را براى اطاعت انسان ها مهّيا كرده و آنان را از گناه دور مى سازد. بنابراين، وجود امام، لطف است و چون لطف بر خداوند واجب است، بايد در هر زمان، امامى براى هدايت انسان ها وجود داشته باشد.[1]
طبق اين توضيح، وجود امام در هر عصر و زمانى، لازم و ضرورى مى شود، امّا نحوه ى حضور امام(عليه السلام) بستگى تام به اوضاع و احوال جامعه ى انسانى دارد؛ زيرا، اگر شرايط لازم براى حضور امام مهيّا باشد، امام در ميان جامعه، حضورى آشكار خواهد داشت، ولى اگر چنين شرايطى آماده نبود، امام(عليه السلام) مستور خواهد شد.
حضرت على(عليه السلام) درباره ى ضرورت وجود امام در ميان انسان ها و چگونگى اين حضور، مى فرمايد:
هرگز، روى زمين، از قيام كننده اى با حجت و دليل، خالى نمى ماند، خواه ظاهر و آشكار باشد، خواه بيم ناك و پنهان. -اين چنين است- تا دلائل و اسناد روشن الهى از بين نرود و به فراموشى نگرايد.[2]
بنابراين، نقش امام، حفظ دين و احكام الهى است و اين نقش، از سوى امام در هر زمانى ايفا مى شود، حال، امام حاضر باشد يا غائب.
هم چنين از امام سجاد(عليه السلام) نقل شده است كه درباره ى فوائد وجود ائمه(عليهم السلام) فرمود:
در پرتو وجود ما است كه خداوند، آسمان را از فروپاشى، زمين را از لرزش و سلب آرامش ساكنانش، نگه مى دارد؛ به واسطه ى ما است كه خداوند باران نازل مى كند و رحمت خود را مى گستراند و بركات و نعمت هاى زمين را بيرون مى آورد. و اگر از ما، كسى در زمين نباشد، زمين، اهل خود را فرو مى برد.[3]
طبق اين حديث، امامان، علاوه بر نقش تشريعى، نقش تكوينى دارند و در صورت غيبت، هر چند نقش تشريعى آنان در پس پرده مى ماند، امّا آنان به نقش تكوينى خود عمل مى كنند و وجودشان باعث استمرار حيات و زندگى و اتمام حجّت الهى بر روى زمين مى شود. امام صادق(عليه السلام) در بيان ضرورت وجود امام بر روى زمين، مى فرمايد:
اگر زمين، بدون وجود امام بماند، ساكنان خود را در كام خود فرو مى برد.[4]
بنابراين، نقش تكوينى امام، منحصر در حضور نيست و در دوره ى غيبت نيز اين تأثير ادامه دارد و ساكنان زمين از وجود امام بهره مند مى شوند.
با بررسى اين احاديث، مى توان نتيجه گرفت كه وجود امام بر روى زمين، فوائد زير را دارد و فرقى نمى كند كه حضور امام به صورت آشكار باشد يا به صورت پنهانى و مستور:
1. وجود امام، موجب ارتباط ميان خالق و مخلوق و زنده بودن حجّت ها و دلائل الهى در جامعه ى انسانى مى شود.
2. وجود امام، امن و امان براى مردم است و خداوند، به خاطر آنان، زمين و آسمان را از فروپاشيدن باز مى دارد.
3. وجود امام در زمين، موجب فرستاده شدن نعمت هاى الهى مى شود.
4. وجود امام، موجب اميدوارى مؤمنان براى تحقّق عدل الهى بر جوامع انسانى مى شود.
5. وجود امام در حيات انسان، دو نقش تشريعى و تكوينى دارد. در زمان غيبت، نقش تشريعى او در پس پرده، مستور مى ماند، امّا نقش تكوينى او، موجب استمرار و ادامه ى حيات مى شود.
پی نوشتها:
[1]. علامه ى حلى، كشف المراد، ص 181.
[2]. ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، ج 18، ص 347، حكمت 143.
[3]. شيخ صدوق، امالى، ص 112، مجلس 35.
[4]. شيخ صدوق، كمال الدين، ج 1، ص 201 و 210.
منبع: امام مهدى(عجل الله تعالی فرجه الشریف)، رسول رضوى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه (1384).
ادامه مطلب
[ شنبه 20 آذر 1395 ] [ 5:39 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
چگونه میتوان نايب امام زمان علیه السلام را در زمان غيبت شناخت؟
پاسخ :
برای شناخت نایب امام زمان (عج) معیارهایی وجود دارد كه با توجه به آنها میتوان در هر زمان فرد یا افرادی را یافت كه صلاحیت این مرتبه را داشته باشند. البته باید دانست كه این نیابت، نیابت خاص نیست؛ یعنی، امام زمان (عج) شخصی را به عنوان نایب خاص خود معرفی نمیكنند؛ بلكه نیابت عام است؛ یعنی، هر كسی كه دارای صفات خاصی باشد، به طور عام مجاز است كه احكام الهی را بیان كند و شوونی را كه امام (ع) بر عهده دارند، بر عهده بگیرد. مجموعه این شرایط از قرآن و سنت استفاده میشود كه عبارت است از:
1- عالم بودن و دارای قوه اجتهاد و استنباط احكام الهی ازمنابع آن،
2- دارای زهد و تقوا و پرهیز كردن از دنیاپرستی و مفتون شدن به آن،
3- داشتن بصیرت و عالم به زمان.
البته در هر زمان اگر چند نفر دارای این شرایط بودند، باید اعلم آنان برگزیده شود و اگر مساوی بودند، انتخاب هر یک از آنها مجاز است. البته در مسائل سیاسی و حكومتی به جهت آن كه نظام جامعه مختل نشود، باید یک نفر (ولی فقیه) در رأس امور قرار گیرد و اختیارات حكومتی نیز در دست او متمركز باشد وگرنه موجب به هم خوردن امور میگردد.
منبع: موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر علیه السلام
برای شناخت نایب امام زمان (عج) معیارهایی وجود دارد كه با توجه به آنها میتوان در هر زمان فرد یا افرادی را یافت كه صلاحیت این مرتبه را داشته باشند. البته باید دانست كه این نیابت، نیابت خاص نیست؛ یعنی، امام زمان (عج) شخصی را به عنوان نایب خاص خود معرفی نمیكنند؛ بلكه نیابت عام است؛ یعنی، هر كسی كه دارای صفات خاصی باشد، به طور عام مجاز است كه احكام الهی را بیان كند و شوونی را كه امام (ع) بر عهده دارند، بر عهده بگیرد. مجموعه این شرایط از قرآن و سنت استفاده میشود كه عبارت است از:
1- عالم بودن و دارای قوه اجتهاد و استنباط احكام الهی ازمنابع آن،
2- دارای زهد و تقوا و پرهیز كردن از دنیاپرستی و مفتون شدن به آن،
3- داشتن بصیرت و عالم به زمان.
البته در هر زمان اگر چند نفر دارای این شرایط بودند، باید اعلم آنان برگزیده شود و اگر مساوی بودند، انتخاب هر یک از آنها مجاز است. البته در مسائل سیاسی و حكومتی به جهت آن كه نظام جامعه مختل نشود، باید یک نفر (ولی فقیه) در رأس امور قرار گیرد و اختیارات حكومتی نیز در دست او متمركز باشد وگرنه موجب به هم خوردن امور میگردد.
منبع: موسسه تحقیقاتی حضرت ولی عصر علیه السلام
ادامه مطلب
[ شنبه 20 آذر 1395 ] [ 5:38 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
چرا از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به عنوان بزرگترين مظلوم یاد مي کنند؟
پاسخ :
ظلم در لغت، قرار دادن چيزي در غير جايگاهش مي باشد. (به خلاف عدل) اصل ظلم به معناي جور و ستم و تجاوز از حد مي باشد.[1] کلمه مظلوم اسم مفعول از ماده ظلم يظلم به معناي کسي که به او ظلم و ستم شده است مي باشد.[2]
در طول تاريخ، عموما پيشوايان ديني مورد ظلم و ستم ديگران قرار مي گرفتند. خصوصا کساني که منافع مادي و دنيوي خويش را در خطر مي ديدند با دشمني خويش موجبات ظلم و ستم به رهبران ديني را فراهم مي کردند، رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز پس از بعثت خصوصا زماني که در مکه بودند بعضا مورد ظلم و ستم مشرکان قرار می گرفتند به عنوان مثال یکبار در حالي که حضرت در سجده بود شکنبه شتري را بر سر آن حضرت قرار دادند. حضرت پس از اينکه عليه قريش دعا کرد فرمود: «اني مظلوم فانتصر» خدايا من مظلوم هستم مرا ياري کن. و اين جريان دو ماه پس از وفات عمويش ابوطالب بود».[3]
در روايتي نيز از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل شده حضرت در اين روايت به مظلوميت خويش اشاره دارند.
دعاي سه گروه (نفر) مستجاب است دعاي امام عادل و من تلاش کرده ام در بين مردم عادل باشم و دعاي مظلوم و من مظلوم هستم و دعاي صائم تا وقتي که افطار کند و من صائم هستم.[4] تاريخ زندگي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ او را به عنوان بزرگترين مظلوم معرفي نمي کند بلکه به نظر مي رسد مظلوميت حضرت علي ـ عليه السلام ـ از مظلوميت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و بلکه ساير ائمه بيشتر باشد و لذا ايشان به عنوان «اول مظلوم عالم» هم مشهور هستند. نظام الدين احمد غفاري مي نويسد: «روزي حضرت علي ـ عليه السلام ـ در مسجد کوفه خطبه مي خواند در آخر سخنش فرمود: اي مردمان من اولي به جميع مردمانم به شما از ساير مردم. از روزي که رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رحلت کرد من هميشه مظلوم بودم».[5] در يکي از زيارات علي ـ عليه السلام ـ آن حضرت، به عنوان اول مظلوم مطرح شده است.
«اشهد انک اول مظلوم».[6] و در مورد ديگر آمده: «انت اول مظلوم و اول مغصوب حقه».[7] تو اولين مظلوم هستي و اول کسي هستي که حق امامت او غصب شده است. در واقع عمق ظلم و ستمي که بر حضرت علي ـ عليه السلام ـ واقع شده است را نمی توان بیان کرد و مجالي به پرداختن به اين ظلم و ستم ها در اين نوشتار نيست، همه این مطالب آن حضرت را به عنوان «اول مظلوم عالم» مطرح ساخته است. مظلوميتي که رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز به آن اشاره کرده است. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در جایی خطاب به علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «يا علي ابشر باالسعاده فانک مظلوم بعدي و مقتول».[8] علي جان تو را به رسيدن به سعادت بشارت مي دهم تو بعد از من مظلوم هستي و به شهادت خواهي رسيد. در کتاب هايي که در خصوص حضرت علي ـ عليه السلام ـ نوشته شده نيز به مظلوميت آن حضرت اشاره شده است به عنوان نمونه «علي ابر مرد مظلوم» که توسط محمد تقي رهبر نوشته شده به اين حقيقت اشاره دارد.
در ادامه اين نوشتار بايد به اين مطلب توجه داشت که اصولا ائمه شيعه و خصوصا امام حسين ـ عليه السلام ـ نيز به صفت مظلوميت ملقب هستند و اين مظلوميت در خصوص حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ نيز وارد شده است. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: «تو اول مظلومي هستي که به من ملحق خواهي شد».[9] امام حسين ـ عليه السلام ـ در خصوص مظلوميت برادرش امام حسن ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «خدايا تو را به خون اين مظلوم و حق او قسم مي دهم که به ما عنايت کن».[10]
مظلوميت امام حسين ـ عليه السلام ـ پس از پدر بزرگوارش علي ـ عليه السلام ـ از ساير ائمه پررنگ تر است.
ابوبصير به نقل از امام باقر ـ عليه السلام ـ يا امام صادق ـ عليه السلام ـ [11] مي گويد: حضرت فرمود: «کسي که دوست دارد منزل و مأوايش بهشت باشد پس زيارت مظلوم را ترک نکند عرض کردم مظلوم کيست؟
حضرت فرمود: مظلوم حسين بن علي صاحب کربلا است».[12] در زيارت آن حضرت نيز ايشان مظلوم معرفي شده اند. خود آن حضرت نيز به مظلوميت خويش اشاره کرده است. سيد هاشم بحراني در معجزه اي که از امام حسين ـ عليه السلام ـ نقل کرده مي نويسد: «سر مقدس حسين ـ عليه السلام ـ در نزد صاحب «دير» نطق آمد و گفت... انا مظلوم کربلا، انا قتيل کربلا».[13]
نتيجه گيري: در برخي از روايات نبي مکرم اسلام حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به عنوان مظلوم معرفي شده است اما بزرگترين مظلوم که حتي نبي مکرم اسلام نيز به مظلوميت او اشاره دارد حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي باشد که در زيارات نيز ايشان به عنوان اول مظلوم معرفي شده است. پس از حضرت علي ـ عليه السلام ـ امام حسين ـ عليه السلام ـ در بين ائمه از همه مظلوم تر بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ علي ابر مرد مظلوم، محمد تقي رهبر.
2ـ فروغ ابديت، آيت الله سبحاني.
پی نوشتها:
[1]. ابن منظور، لسان العرب. ج12، ص373.
[2]. جبران مسعود، الرائد، ترجمه، انزابي نژاد، رضا، مشهد، آستان قدس رضوي، 1380ش، ج2. ص1143.
[3]. محمد باقر، مجلسي، بحارالأنوار، تهران، اسلاميه، بي تا، ج33، ص229.
[4]. مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، قم، دارالهجره، 1409ق، ج4، ص104.
[5]. غفاري، احمد، نظام الدين، احتجاج، تهران، مرتضوي، 1371ش، ج2، ص262.
[6]. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، همان، ج97، ص265.
[7]. همان، ص294.
[8]. همان، ج38، ص103.
[9]. انصاري، اسماعيل، الموسوعة الکبري، قم، دليل ما، 1428ق، ج14، ص146.
[10]. محمد بن محمد بن نعمان، شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه ساعدي، محمد باقر، تهران، اسلاميه، 1380ش. ج2، ص360.
[11]. شک از راوي است.
[12]. ابن قولويه، کامل الزيارات، ترجمه ذهني تهراني، محمد جواد، تهران، پيام حق، 1377ش، ص447 ـ 446.
[13]. بحراني، سيد هاشم، مدينه المعاجز، قم، موسسه المعارف الاسلاميه، 1413ق، ج4، ص129
منبع: اندیشه قم
ظلم در لغت، قرار دادن چيزي در غير جايگاهش مي باشد. (به خلاف عدل) اصل ظلم به معناي جور و ستم و تجاوز از حد مي باشد.[1] کلمه مظلوم اسم مفعول از ماده ظلم يظلم به معناي کسي که به او ظلم و ستم شده است مي باشد.[2]
در طول تاريخ، عموما پيشوايان ديني مورد ظلم و ستم ديگران قرار مي گرفتند. خصوصا کساني که منافع مادي و دنيوي خويش را در خطر مي ديدند با دشمني خويش موجبات ظلم و ستم به رهبران ديني را فراهم مي کردند، رسول اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز پس از بعثت خصوصا زماني که در مکه بودند بعضا مورد ظلم و ستم مشرکان قرار می گرفتند به عنوان مثال یکبار در حالي که حضرت در سجده بود شکنبه شتري را بر سر آن حضرت قرار دادند. حضرت پس از اينکه عليه قريش دعا کرد فرمود: «اني مظلوم فانتصر» خدايا من مظلوم هستم مرا ياري کن. و اين جريان دو ماه پس از وفات عمويش ابوطالب بود».[3]
در روايتي نيز از پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نقل شده حضرت در اين روايت به مظلوميت خويش اشاره دارند.
دعاي سه گروه (نفر) مستجاب است دعاي امام عادل و من تلاش کرده ام در بين مردم عادل باشم و دعاي مظلوم و من مظلوم هستم و دعاي صائم تا وقتي که افطار کند و من صائم هستم.[4] تاريخ زندگي رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ او را به عنوان بزرگترين مظلوم معرفي نمي کند بلکه به نظر مي رسد مظلوميت حضرت علي ـ عليه السلام ـ از مظلوميت پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ و بلکه ساير ائمه بيشتر باشد و لذا ايشان به عنوان «اول مظلوم عالم» هم مشهور هستند. نظام الدين احمد غفاري مي نويسد: «روزي حضرت علي ـ عليه السلام ـ در مسجد کوفه خطبه مي خواند در آخر سخنش فرمود: اي مردمان من اولي به جميع مردمانم به شما از ساير مردم. از روزي که رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ رحلت کرد من هميشه مظلوم بودم».[5] در يکي از زيارات علي ـ عليه السلام ـ آن حضرت، به عنوان اول مظلوم مطرح شده است.
«اشهد انک اول مظلوم».[6] و در مورد ديگر آمده: «انت اول مظلوم و اول مغصوب حقه».[7] تو اولين مظلوم هستي و اول کسي هستي که حق امامت او غصب شده است. در واقع عمق ظلم و ستمي که بر حضرت علي ـ عليه السلام ـ واقع شده است را نمی توان بیان کرد و مجالي به پرداختن به اين ظلم و ستم ها در اين نوشتار نيست، همه این مطالب آن حضرت را به عنوان «اول مظلوم عالم» مطرح ساخته است. مظلوميتي که رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ نيز به آن اشاره کرده است. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ در جایی خطاب به علي ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «يا علي ابشر باالسعاده فانک مظلوم بعدي و مقتول».[8] علي جان تو را به رسيدن به سعادت بشارت مي دهم تو بعد از من مظلوم هستي و به شهادت خواهي رسيد. در کتاب هايي که در خصوص حضرت علي ـ عليه السلام ـ نوشته شده نيز به مظلوميت آن حضرت اشاره شده است به عنوان نمونه «علي ابر مرد مظلوم» که توسط محمد تقي رهبر نوشته شده به اين حقيقت اشاره دارد.
در ادامه اين نوشتار بايد به اين مطلب توجه داشت که اصولا ائمه شيعه و خصوصا امام حسين ـ عليه السلام ـ نيز به صفت مظلوميت ملقب هستند و اين مظلوميت در خصوص حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ نيز وارد شده است. پيامبر اکرم ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به حضرت زهرا ـ سلام الله عليها ـ فرمود: «تو اول مظلومي هستي که به من ملحق خواهي شد».[9] امام حسين ـ عليه السلام ـ در خصوص مظلوميت برادرش امام حسن ـ عليه السلام ـ مي فرمايد: «خدايا تو را به خون اين مظلوم و حق او قسم مي دهم که به ما عنايت کن».[10]
مظلوميت امام حسين ـ عليه السلام ـ پس از پدر بزرگوارش علي ـ عليه السلام ـ از ساير ائمه پررنگ تر است.
ابوبصير به نقل از امام باقر ـ عليه السلام ـ يا امام صادق ـ عليه السلام ـ [11] مي گويد: حضرت فرمود: «کسي که دوست دارد منزل و مأوايش بهشت باشد پس زيارت مظلوم را ترک نکند عرض کردم مظلوم کيست؟
حضرت فرمود: مظلوم حسين بن علي صاحب کربلا است».[12] در زيارت آن حضرت نيز ايشان مظلوم معرفي شده اند. خود آن حضرت نيز به مظلوميت خويش اشاره کرده است. سيد هاشم بحراني در معجزه اي که از امام حسين ـ عليه السلام ـ نقل کرده مي نويسد: «سر مقدس حسين ـ عليه السلام ـ در نزد صاحب «دير» نطق آمد و گفت... انا مظلوم کربلا، انا قتيل کربلا».[13]
نتيجه گيري: در برخي از روايات نبي مکرم اسلام حضرت محمد ـ صلي الله عليه و آله و سلم ـ به عنوان مظلوم معرفي شده است اما بزرگترين مظلوم که حتي نبي مکرم اسلام نيز به مظلوميت او اشاره دارد حضرت علي ـ عليه السلام ـ مي باشد که در زيارات نيز ايشان به عنوان اول مظلوم معرفي شده است. پس از حضرت علي ـ عليه السلام ـ امام حسين ـ عليه السلام ـ در بين ائمه از همه مظلوم تر بوده است.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1ـ علي ابر مرد مظلوم، محمد تقي رهبر.
2ـ فروغ ابديت، آيت الله سبحاني.
پی نوشتها:
[1]. ابن منظور، لسان العرب. ج12، ص373.
[2]. جبران مسعود، الرائد، ترجمه، انزابي نژاد، رضا، مشهد، آستان قدس رضوي، 1380ش، ج2. ص1143.
[3]. محمد باقر، مجلسي، بحارالأنوار، تهران، اسلاميه، بي تا، ج33، ص229.
[4]. مسعودي، علي بن حسين، مروج الذهب، قم، دارالهجره، 1409ق، ج4، ص104.
[5]. غفاري، احمد، نظام الدين، احتجاج، تهران، مرتضوي، 1371ش، ج2، ص262.
[6]. مجلسي، محمدباقر، بحارالأنوار، همان، ج97، ص265.
[7]. همان، ص294.
[8]. همان، ج38، ص103.
[9]. انصاري، اسماعيل، الموسوعة الکبري، قم، دليل ما، 1428ق، ج14، ص146.
[10]. محمد بن محمد بن نعمان، شيخ مفيد، الارشاد، ترجمه ساعدي، محمد باقر، تهران، اسلاميه، 1380ش. ج2، ص360.
[11]. شک از راوي است.
[12]. ابن قولويه، کامل الزيارات، ترجمه ذهني تهراني، محمد جواد، تهران، پيام حق، 1377ش، ص447 ـ 446.
[13]. بحراني، سيد هاشم، مدينه المعاجز، قم، موسسه المعارف الاسلاميه، 1413ق، ج4، ص129
منبع: اندیشه قم
ادامه مطلب
[ شنبه 20 آذر 1395 ] [ 5:23 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
در آيهي 53 سورهاحزاب، چرا خداوند متعال اجازهي ازدواج با زنان پيامبراکرم را پس از آن حضرت نمي دهد؟
پاسخ :
اين پرسش حتي ميتواند فراتر از اين هم مطرح شود؛ زيرا اين آيهي كريمه، حرام بودن ازدواج با همسران پيامبر را منحصر به بعد از وفات آن حضرت ننموده، بلكه اين بعديّت كه در آيه مطرح شده، ميتواند در مورد زناني باشد، كه احياناً حضرت طلاق داده باشند، نيز صادق است، بنابراين هيچ كس نمي تواند حتي با همسراني كه پيامبر آنها را طلاق دهد، ازدواج كند.[1]
خداوند متعال پس از آنكه اعلام كرد هيچ كس پس از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ حق ازدواج با همسران ايشان را ندارد، سبب آن را چنين بيان فرمود كه: {Qإنّ ذلكم كان عند الله عظيماًQ}. يعني: حقيقتاً اين كار، نزد خداوند (گناه) بسيار بزرگي است. براي آنكه اين جمله بهتر روشن شود؛ آيهي ديگري را كه در آن، شبيه همين جمله به كار رفته مورد بررسي قرار ميدهيم:
در سورهي نور آيهي 15 ميفرمايد: آنگاه كه آن سخن را (تهمت و بهتاني كه زديد) از دهان يكديگر مي گرفتيد، و چيزي بر زبان ميرانديد كه در بارهي آن هيچ نميدانستيد، ميپنداشتيد كه كاري خُرد و كوچك و بي اهميت است و حال آنكه، در نزد خداوند كاري بزرگ بود. (كه بايستي به آن اهميت مي داديد و آن را گناه سبك و كوچك نميشمرديد): {Qتحسبونه هيّناً و هو عندالله عظيمُQ}. اتفاقاً اين آيهي شريفه هم دربارهي بهتاني كه به يكي از زنانِ پيامبر زده شد، نازل گرديده است.[2]
از همين جا روشن ميشود كه نكاح با زنان پيامبر، همانند بهتان عمل ميباشد.
پيامبر اسلام، آن قدر نزد خداوند، با عظمت است و آن قدر مقام رسالت او نزد خداوند با اهميت و پرارزش است و آن قدر آبرو و كرامت او نزد خداوند، ارج دارد كه خداوند متعال، كوچكترين بيحرمتي به آن حضرت را بي حرمتي به خود ميداند و آن را گناهي بزرگ ميشمارد . وقتي ازدواج فرزند با زنِ پدر (پس از پدر) حرام بوده و خداوند متعال آن را به شدت تحريم فرموده است.[3] چه جاي تعجب دارد كه به خاطر عظمت شخصيت پيامبر نزد خداوند، ازدواج با زنان ايشان را تحريم كند! در اينجا ممكن است پرسش ديگري مطرح شود: خداي متعال چگونه همسران پيامبر را كه بعضي از آنها هنگام وفات او، نسبتاً جوان بودند از حق شوهر كردن محروم ساخته است؟ در پاسخ ميگوييم: افتخارات بزرگ، مسئوليتهاي بزرگ هم به دنبال دارد؛ داشتن افتخار همسري پيامبر، نياز به فداكاري بزرگ هم دارد.
و البته خداي متعال براي تحكيم پايههاي اين حكم قاطع و نيز براي جبران اين محروميت و به عنوان پاداش در برابر اين فداكاري، به همسران پيامبر، لقب ام المؤمنين[4] داد (يعني مادر مؤمنان). به همين دليل، زنان پيامبر، پس از آن حضرت، در ميان مردم، محترم ميزيستند و راضي بودند و آن محروميت را در برابر اين افتخار، ناچيز ميشمردند.[5]
رواياتي كه شأن نزول آيه را مطرح ميكند، مؤيد (اين مطلب) ميباشد. در يكي از آن روايات آمده است كه: بعضي از كوتهفكران، سوگند خورده بودند كه براي هتك حرمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و براي انتقام از ايشان، بعد از وي با همسران او ازدواج كنند. و در روايت ديگري آمده است: اگر مردي با زني ازدواج كند، پس از او، آن زن بر پسر آن مرد حلال نيست و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ از لحاظ حرمت و احترام و وجوب نگاه داشتن حريم آن حضرت بر ديگران اعظم و بزرگتر از پدرانشان است.[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمّد حسين الطباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، (بيروت مؤسسة الاعلي للمطبوعات، چ سوّم، 1393 هـ .) ج 16، ص 340، 337.
2. الشيخ ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن (بيروت، دارالمعرفة، چ دوّم، 1408 هـ .) ج 8، 7، ص 583، 573.
3. الشيخ الطوسي، التبيان في تفسير القرآن، (بيروت، دار احياء التراث العربي)، ج 8، 353، 359.
پی نوشتها:
[1]. واعظ كاشفي، حسين، تفسير مواهب عليه، تهران، انتشارات اقبال، چاپ اول، 1317ه ش، ج3، ص488.
[2]. حسيني همداني، محمد، انوار درخشان در تفسير قرآن، تهران، كتابفروشي لطفي، 1380ه ق، ج11، ص341.
[3] . نساء/22.
[4]. احزاب/6.
[5]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتاب السلاميه، 1353ه ش، ج 17، ص 404.
[6]. حسيني بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، نشر مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ دوم، 1375ه ق، ج 3، ص 334، روايت 5.
منبع: اندیشه قم
اين پرسش حتي ميتواند فراتر از اين هم مطرح شود؛ زيرا اين آيهي كريمه، حرام بودن ازدواج با همسران پيامبر را منحصر به بعد از وفات آن حضرت ننموده، بلكه اين بعديّت كه در آيه مطرح شده، ميتواند در مورد زناني باشد، كه احياناً حضرت طلاق داده باشند، نيز صادق است، بنابراين هيچ كس نمي تواند حتي با همسراني كه پيامبر آنها را طلاق دهد، ازدواج كند.[1]
خداوند متعال پس از آنكه اعلام كرد هيچ كس پس از پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ حق ازدواج با همسران ايشان را ندارد، سبب آن را چنين بيان فرمود كه: {Qإنّ ذلكم كان عند الله عظيماًQ}. يعني: حقيقتاً اين كار، نزد خداوند (گناه) بسيار بزرگي است. براي آنكه اين جمله بهتر روشن شود؛ آيهي ديگري را كه در آن، شبيه همين جمله به كار رفته مورد بررسي قرار ميدهيم:
در سورهي نور آيهي 15 ميفرمايد: آنگاه كه آن سخن را (تهمت و بهتاني كه زديد) از دهان يكديگر مي گرفتيد، و چيزي بر زبان ميرانديد كه در بارهي آن هيچ نميدانستيد، ميپنداشتيد كه كاري خُرد و كوچك و بي اهميت است و حال آنكه، در نزد خداوند كاري بزرگ بود. (كه بايستي به آن اهميت مي داديد و آن را گناه سبك و كوچك نميشمرديد): {Qتحسبونه هيّناً و هو عندالله عظيمُQ}. اتفاقاً اين آيهي شريفه هم دربارهي بهتاني كه به يكي از زنانِ پيامبر زده شد، نازل گرديده است.[2]
از همين جا روشن ميشود كه نكاح با زنان پيامبر، همانند بهتان عمل ميباشد.
پيامبر اسلام، آن قدر نزد خداوند، با عظمت است و آن قدر مقام رسالت او نزد خداوند با اهميت و پرارزش است و آن قدر آبرو و كرامت او نزد خداوند، ارج دارد كه خداوند متعال، كوچكترين بيحرمتي به آن حضرت را بي حرمتي به خود ميداند و آن را گناهي بزرگ ميشمارد . وقتي ازدواج فرزند با زنِ پدر (پس از پدر) حرام بوده و خداوند متعال آن را به شدت تحريم فرموده است.[3] چه جاي تعجب دارد كه به خاطر عظمت شخصيت پيامبر نزد خداوند، ازدواج با زنان ايشان را تحريم كند! در اينجا ممكن است پرسش ديگري مطرح شود: خداي متعال چگونه همسران پيامبر را كه بعضي از آنها هنگام وفات او، نسبتاً جوان بودند از حق شوهر كردن محروم ساخته است؟ در پاسخ ميگوييم: افتخارات بزرگ، مسئوليتهاي بزرگ هم به دنبال دارد؛ داشتن افتخار همسري پيامبر، نياز به فداكاري بزرگ هم دارد.
و البته خداي متعال براي تحكيم پايههاي اين حكم قاطع و نيز براي جبران اين محروميت و به عنوان پاداش در برابر اين فداكاري، به همسران پيامبر، لقب ام المؤمنين[4] داد (يعني مادر مؤمنان). به همين دليل، زنان پيامبر، پس از آن حضرت، در ميان مردم، محترم ميزيستند و راضي بودند و آن محروميت را در برابر اين افتخار، ناچيز ميشمردند.[5]
رواياتي كه شأن نزول آيه را مطرح ميكند، مؤيد (اين مطلب) ميباشد. در يكي از آن روايات آمده است كه: بعضي از كوتهفكران، سوگند خورده بودند كه براي هتك حرمت پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و براي انتقام از ايشان، بعد از وي با همسران او ازدواج كنند. و در روايت ديگري آمده است: اگر مردي با زني ازدواج كند، پس از او، آن زن بر پسر آن مرد حلال نيست و رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ از لحاظ حرمت و احترام و وجوب نگاه داشتن حريم آن حضرت بر ديگران اعظم و بزرگتر از پدرانشان است.[6]
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. محمّد حسين الطباطبايي، الميزان في تفسير القرآن، (بيروت مؤسسة الاعلي للمطبوعات، چ سوّم، 1393 هـ .) ج 16، ص 340، 337.
2. الشيخ ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي، مجمع البيان في تفسير القرآن (بيروت، دارالمعرفة، چ دوّم، 1408 هـ .) ج 8، 7، ص 583، 573.
3. الشيخ الطوسي، التبيان في تفسير القرآن، (بيروت، دار احياء التراث العربي)، ج 8، 353، 359.
پی نوشتها:
[1]. واعظ كاشفي، حسين، تفسير مواهب عليه، تهران، انتشارات اقبال، چاپ اول، 1317ه ش، ج3، ص488.
[2]. حسيني همداني، محمد، انوار درخشان در تفسير قرآن، تهران، كتابفروشي لطفي، 1380ه ق، ج11، ص341.
[3] . نساء/22.
[4]. احزاب/6.
[5]. مكارم شيرازي، ناصر، تفسير نمونه، تهران، دارالكتاب السلاميه، 1353ه ش، ج 17، ص 404.
[6]. حسيني بحراني، سيدهاشم، البرهان في تفسير القرآن، قم، نشر مؤسسه مطبوعاتي اسماعيليان، چاپ دوم، 1375ه ق، ج 3، ص 334، روايت 5.
منبع: اندیشه قم
ادامه مطلب
[ شنبه 20 آذر 1395 ] [ 5:18 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات
(0) ]
ادامه مطلب
معراج پيامبر اسلام صلی الله علیه و آله جسمانی بوده يا روحانی؟
پاسخ :
درباره كيفيت معراج رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در بين مفسران چهار نظر وجود دارد:
1. معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در تمام مراحل روحاني بوده است؛ يعني روح به صورت تخليه از جسم، اين عوالم را طي كرده است.
2. معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ روحي بوده، اما نه به صورت تجرّد از بدن، بلكه به صورت رؤيا و برزخي بوده و تمام اين عوالم به صورت رؤيا سير شده است.
3. سير پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي جسماني و روحاني بوده و از آنجا به بالا به صورت روحاني بوده، اين نظريه را ابن شهر آشوب برگزيده و به علماي اماميه نسبت داده است.[1]
4. سير حضرت در تمام مراحل جسماني و روحاني بوده و همه جا را با تن و روان، سير نموده است. مشهور در ميان دانشمندان شيعه همين نظريه چهارم است و قرائن ذيل بر صحت آن گواهي ميدهد:
الف: متبادر از لفظ «عبد» در آيه، همان شخصيت خارجي است كه از تن و روان (بدن با روح) تركيب يافته است و هرگاه معراج وي تنها به صورت روحاني بود، لازم بود بفرمايد: «بروحه»، آياتي كه اشاره به لفظ «عبد» شده، عبارتند از: أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى آيا ديدي كسي را كه نهي ميكرد، بندهاي را وقتي نماز گزارد.[2]
وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا[3] و چون بنده خدا برخاست تا او را بخواند.
و همچنين است در آيات ديگر، آري در يك آيه، لفظ «عبد» در معناي وسيعي به كار رفته بلكه موجودات مجرّد از ماده و پيراسته از جسم را نيز در برميگيرد، چنانكه ميفرمايد: إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا[4] تمام كساني كه در آسمان و زمين قرار دارند، به صورت بنده نزد خدا حاضر ميشوند.
بندگي اختصاص به انسان خاكي ندارد، بلكه فرشتگان و پريها، نيز بندگان خدا هستند. اگر لفظ «عبداً» در آيه فوق در معناي وسيع و گسترده به كار رفته است، به خاطر قرينهاي است كه در آغاز آيه وجود دارد و آن اين است كه موضوع را به صورت عام مطرح كرده و ميفرمايد: «ان كل من في السموات و الارض؛ اگر چنين قرينهاي نبود، لفظ «عبداً» بر فرشته و پريها اطلاق نميشد.»
ب: در سوره نجم، از شهود و دل و رؤيت ديده سخن ميگويد و ميفرمايد: ما كذب الفؤاد ما رأي دل آنچه را كه ديده ديد، تكذيب نكرد.[5] و اگر اين بخش از معراج روحاني بوده، در اين صورت بحث از تكذيب دل، رؤيت ديده را بيمعنا بود.
ج: جمله ما زاغ البصر و ما طغي چشم نلغزيد و طغيان نكرد.[6]
اين قرائن سهگانه به ضميمه اتفاق علماي اسلام ـ جز عدّه انگشتشماري از آنان ـ گواه بر اين است كه اين سير ملكوتي با همين بدن عنصري انجام گرفت. و تفاوتي در آغاز و پايان آن نبوده است. بنابراين، آنچه كه تفتازاني صاحب مقاصد و شرح آن از عايشه نقل ميكند كه معراج پيامبر روحاني بوده و يا از معاويه نقل شده كه معراج از عالم رؤيا بوده است، همگي بر خلاف ظواهر آيات ياد شده بود و فاقد ارزش علمي ميباشند.
ابن شهر آشوب در مناقب مينويسد: خوارج، معراج را از اصل انكار ميكنند. جهميّه ميگويد: معراج او روحاني بوده، آن هم به صورت رؤيا، اماميه و زيديه و معتزله ميگويند: معراج او فقط تا مسجدالاقصي جسماني و روحاني بوده است، در حالي كه گروه چهارم ميگويند: همگي جسماني و روحاني بوده است و او با تن و روان از «مسجدالاقصي» به جهان بالا رفته است.[7] شگفت از ابن شهر آشوب است كه چگونه در كيفيت معراج چنين تفصيلي را به اماميه نسبت داده، در حالي كه مشهور ميان آنان اين است كه همه مسير يكنواخت بوده است.
مرحوم علامه طباطبايي (ره) در تفسير شريف الميزان ميفرمايند: اشكالي ندارد كه بگوييم اين عروج (از بيتالمقدس به آسمانها) تنها روحاني بوده، اما نه آنگونه كه قائلين به معراج روحاني معتقدند كه به نحو رؤياي صادقانه بوده؛ چرا كه اگر رؤيا بود، ديگر لازم نبود قرآن اين قدر در مورد آن اهميت داده و سخن بگويد و در مقام اثبات كرامت حضرت برآيد، چون خواب را هر خوب و بدي ميبيند و چه بسا فاسقي از مؤمني خواب بهتري ببيند، همچنين اگر (رؤيا) بود ديگر جا نداشت كه قريش وقتي داستان را از آن جناب ميشنيدند، به شدت انكار كنند و نيز مشاهداتي كه حضرت در بين راه ديده بودند و نقل فرمودند با رؤيا بودن معراج سازگاري ندارد و معناي معقولي برايش تصور نميشود. بلكه مقصود از روحاني بودن اين است كه روح مقدس آن جناب به ماوراي اين عالم مادي يعني آنجايي كه ملائكه مكرّمين منزل دارند، و اعمال بندگان به آنجا منتهي ميشود، عروج نموده، آيات پروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش مجسم شد، ارواح انبياء عظام ـ عليهمالسّلام ـ را ملاقات و با آنان گفتگو كرده، ملائكه را ديده و با آنها صحبت كرده و... .
نكته مهم اين است كه در معناي معراج جسماني نبايد افراط شود، به طوري كه همه امور روحاني و معنوي آن به صورت يك سلسله امور مادي توجيه گردد، بلكه بايد سهم معراج روحاني كه بيش از معراج جسماني است، ملحوظ شود و حفظ حدود هر كدام از معراج جسماني و روحاني به اين است كه اولاً: رسول گرامي ـ صلي الله عليه و آله ـ در تمام حالات عروج و اسراء داراي بدن بود، چه اينكه تمام شئون آن در بيداري بود، و ثانياً: سير بدن و انتقال آن خواه در اسراء و خواه در معراج از عالم طبيعت تعدي نكرد و هرگز به ماوراي طبيعت راه نيافت، زيرا لازم آن يا مجرد شدن موجود مادي است و يا مادي شدن موجود مجرد و هر كدام از اين دو فرض باطل ميباشد، چون هر يك مادي از آنها محذور جمع نقيضين را به همراه دارد، مثلاً در تقرب رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به خداوند و تجلي خداوند براي آن حضرت اگر آنچه به خداوند نزديك شد، همان بدن رسول گرامي ـ صلي الله عليه و آله ـ بوده، لازم ميآيد كه براي خداوند معاذ الله قرب مادي و مكاني تصور شود، كه گروهي از مجسّمه بر آنند.
بنابراين همان طوري كه رسول گرامي ـ صلي الله عليه و آله ـ در زمين حالات خاص معنوي پيدا ميكرد، ليكن بدن آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ به خداوند نزديك نميشد، اگر همين حالتها در آسمان براي آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ پديد آيد به معناي تقرب بدني آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ به خداوند نخواهد بود. ثالثاً: سير بدني آن حضرت در آسمانها، هرگز به معناي خروج از عالم طبيعت و ورود به ماوراي طبيعت نخواهد بود؛ زيرا آسمان مانند زمين موجود مادي و طبيعي بوده و احكام طبيعت بر هر كدام آنها جاري است، گرچه اصطلاحاً، يكي عنصري و ديگري سمائي محسوب ميگردد، مثلاً نماز كه معراج مؤمن است و قربان هر پرهيزكار ميباشد، يكي از بهترين وسيله تقرب انسان نمازگزار به خداوند است، خواه نمازگزار در زمين چنين فريضه يا نافلهاي را انجام دهد و خواه در آسمان، در هر دو حال تقرب به خدا فقط روحاني است و بدن هرگز تقرب مكاني به خداوند نخواهد داشت، چه در زمين و چه در آسمان، چه بدن غليظ و چه بدن لطيف و رقيق.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. منشور جاويد، جعفر سبحاني، ج 6، ص 174ـ185، نشر مؤسسه امام صادق ـ عليهالسّلام ـ .
2. الميزان، محمد حسين طباطبايي، ترجمه: محمدباقر موسوي همداني، ج 13، ص 53، قم، دفتر نشر اسلامي.
3. سيره علمي و عملي حضرت رسول اكرم ، عبد الله جوادي آملي، ص 64ـ91، قم، مركز نشر اسراء.
پینوشتها:
[1]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، نجف، حيدريه، 1376ه ق، ج 1، ص 153.
[2]. علق/9-10.
[3]. جن/19.
[4]. مريم/93.
[5]. نجم/11.
[6]. نجم/17.
[7]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، نجف، حيدريه، 1376ه ق، ج1، ص153.
منبع: اندیشه قم
درباره كيفيت معراج رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در بين مفسران چهار نظر وجود دارد:
1. معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ در تمام مراحل روحاني بوده است؛ يعني روح به صورت تخليه از جسم، اين عوالم را طي كرده است.
2. معراج پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ روحي بوده، اما نه به صورت تجرّد از بدن، بلكه به صورت رؤيا و برزخي بوده و تمام اين عوالم به صورت رؤيا سير شده است.
3. سير پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ از مسجدالحرام تا مسجدالاقصي جسماني و روحاني بوده و از آنجا به بالا به صورت روحاني بوده، اين نظريه را ابن شهر آشوب برگزيده و به علماي اماميه نسبت داده است.[1]
4. سير حضرت در تمام مراحل جسماني و روحاني بوده و همه جا را با تن و روان، سير نموده است. مشهور در ميان دانشمندان شيعه همين نظريه چهارم است و قرائن ذيل بر صحت آن گواهي ميدهد:
الف: متبادر از لفظ «عبد» در آيه، همان شخصيت خارجي است كه از تن و روان (بدن با روح) تركيب يافته است و هرگاه معراج وي تنها به صورت روحاني بود، لازم بود بفرمايد: «بروحه»، آياتي كه اشاره به لفظ «عبد» شده، عبارتند از: أَرَأَيْتَ الَّذِي يَنْهَى عَبْدًا إِذَا صَلَّى آيا ديدي كسي را كه نهي ميكرد، بندهاي را وقتي نماز گزارد.[2]
وَأَنَّهُ لَمَّا قَامَ عَبْدُ اللَّهِ يَدْعُوهُ كَادُوا يَكُونُونَ عَلَيْهِ لِبَدًا[3] و چون بنده خدا برخاست تا او را بخواند.
و همچنين است در آيات ديگر، آري در يك آيه، لفظ «عبد» در معناي وسيعي به كار رفته بلكه موجودات مجرّد از ماده و پيراسته از جسم را نيز در برميگيرد، چنانكه ميفرمايد: إِنْ كُلُّ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَالأرْضِ إِلا آتِي الرَّحْمَنِ عَبْدًا[4] تمام كساني كه در آسمان و زمين قرار دارند، به صورت بنده نزد خدا حاضر ميشوند.
بندگي اختصاص به انسان خاكي ندارد، بلكه فرشتگان و پريها، نيز بندگان خدا هستند. اگر لفظ «عبداً» در آيه فوق در معناي وسيع و گسترده به كار رفته است، به خاطر قرينهاي است كه در آغاز آيه وجود دارد و آن اين است كه موضوع را به صورت عام مطرح كرده و ميفرمايد: «ان كل من في السموات و الارض؛ اگر چنين قرينهاي نبود، لفظ «عبداً» بر فرشته و پريها اطلاق نميشد.»
ب: در سوره نجم، از شهود و دل و رؤيت ديده سخن ميگويد و ميفرمايد: ما كذب الفؤاد ما رأي دل آنچه را كه ديده ديد، تكذيب نكرد.[5] و اگر اين بخش از معراج روحاني بوده، در اين صورت بحث از تكذيب دل، رؤيت ديده را بيمعنا بود.
ج: جمله ما زاغ البصر و ما طغي چشم نلغزيد و طغيان نكرد.[6]
اين قرائن سهگانه به ضميمه اتفاق علماي اسلام ـ جز عدّه انگشتشماري از آنان ـ گواه بر اين است كه اين سير ملكوتي با همين بدن عنصري انجام گرفت. و تفاوتي در آغاز و پايان آن نبوده است. بنابراين، آنچه كه تفتازاني صاحب مقاصد و شرح آن از عايشه نقل ميكند كه معراج پيامبر روحاني بوده و يا از معاويه نقل شده كه معراج از عالم رؤيا بوده است، همگي بر خلاف ظواهر آيات ياد شده بود و فاقد ارزش علمي ميباشند.
ابن شهر آشوب در مناقب مينويسد: خوارج، معراج را از اصل انكار ميكنند. جهميّه ميگويد: معراج او روحاني بوده، آن هم به صورت رؤيا، اماميه و زيديه و معتزله ميگويند: معراج او فقط تا مسجدالاقصي جسماني و روحاني بوده است، در حالي كه گروه چهارم ميگويند: همگي جسماني و روحاني بوده است و او با تن و روان از «مسجدالاقصي» به جهان بالا رفته است.[7] شگفت از ابن شهر آشوب است كه چگونه در كيفيت معراج چنين تفصيلي را به اماميه نسبت داده، در حالي كه مشهور ميان آنان اين است كه همه مسير يكنواخت بوده است.
مرحوم علامه طباطبايي (ره) در تفسير شريف الميزان ميفرمايند: اشكالي ندارد كه بگوييم اين عروج (از بيتالمقدس به آسمانها) تنها روحاني بوده، اما نه آنگونه كه قائلين به معراج روحاني معتقدند كه به نحو رؤياي صادقانه بوده؛ چرا كه اگر رؤيا بود، ديگر لازم نبود قرآن اين قدر در مورد آن اهميت داده و سخن بگويد و در مقام اثبات كرامت حضرت برآيد، چون خواب را هر خوب و بدي ميبيند و چه بسا فاسقي از مؤمني خواب بهتري ببيند، همچنين اگر (رؤيا) بود ديگر جا نداشت كه قريش وقتي داستان را از آن جناب ميشنيدند، به شدت انكار كنند و نيز مشاهداتي كه حضرت در بين راه ديده بودند و نقل فرمودند با رؤيا بودن معراج سازگاري ندارد و معناي معقولي برايش تصور نميشود. بلكه مقصود از روحاني بودن اين است كه روح مقدس آن جناب به ماوراي اين عالم مادي يعني آنجايي كه ملائكه مكرّمين منزل دارند، و اعمال بندگان به آنجا منتهي ميشود، عروج نموده، آيات پروردگارش را مشاهده و حقايق اشياء و نتايج اعمال برايش مجسم شد، ارواح انبياء عظام ـ عليهمالسّلام ـ را ملاقات و با آنان گفتگو كرده، ملائكه را ديده و با آنها صحبت كرده و... .
نكته مهم اين است كه در معناي معراج جسماني نبايد افراط شود، به طوري كه همه امور روحاني و معنوي آن به صورت يك سلسله امور مادي توجيه گردد، بلكه بايد سهم معراج روحاني كه بيش از معراج جسماني است، ملحوظ شود و حفظ حدود هر كدام از معراج جسماني و روحاني به اين است كه اولاً: رسول گرامي ـ صلي الله عليه و آله ـ در تمام حالات عروج و اسراء داراي بدن بود، چه اينكه تمام شئون آن در بيداري بود، و ثانياً: سير بدن و انتقال آن خواه در اسراء و خواه در معراج از عالم طبيعت تعدي نكرد و هرگز به ماوراي طبيعت راه نيافت، زيرا لازم آن يا مجرد شدن موجود مادي است و يا مادي شدن موجود مجرد و هر كدام از اين دو فرض باطل ميباشد، چون هر يك مادي از آنها محذور جمع نقيضين را به همراه دارد، مثلاً در تقرب رسول اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ به خداوند و تجلي خداوند براي آن حضرت اگر آنچه به خداوند نزديك شد، همان بدن رسول گرامي ـ صلي الله عليه و آله ـ بوده، لازم ميآيد كه براي خداوند معاذ الله قرب مادي و مكاني تصور شود، كه گروهي از مجسّمه بر آنند.
بنابراين همان طوري كه رسول گرامي ـ صلي الله عليه و آله ـ در زمين حالات خاص معنوي پيدا ميكرد، ليكن بدن آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ به خداوند نزديك نميشد، اگر همين حالتها در آسمان براي آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ پديد آيد به معناي تقرب بدني آن حضرت ـ صلي الله عليه و آله ـ به خداوند نخواهد بود. ثالثاً: سير بدني آن حضرت در آسمانها، هرگز به معناي خروج از عالم طبيعت و ورود به ماوراي طبيعت نخواهد بود؛ زيرا آسمان مانند زمين موجود مادي و طبيعي بوده و احكام طبيعت بر هر كدام آنها جاري است، گرچه اصطلاحاً، يكي عنصري و ديگري سمائي محسوب ميگردد، مثلاً نماز كه معراج مؤمن است و قربان هر پرهيزكار ميباشد، يكي از بهترين وسيله تقرب انسان نمازگزار به خداوند است، خواه نمازگزار در زمين چنين فريضه يا نافلهاي را انجام دهد و خواه در آسمان، در هر دو حال تقرب به خدا فقط روحاني است و بدن هرگز تقرب مكاني به خداوند نخواهد داشت، چه در زمين و چه در آسمان، چه بدن غليظ و چه بدن لطيف و رقيق.
معرفي منابع جهت مطالعه بيشتر:
1. منشور جاويد، جعفر سبحاني، ج 6، ص 174ـ185، نشر مؤسسه امام صادق ـ عليهالسّلام ـ .
2. الميزان، محمد حسين طباطبايي، ترجمه: محمدباقر موسوي همداني، ج 13، ص 53، قم، دفتر نشر اسلامي.
3. سيره علمي و عملي حضرت رسول اكرم ، عبد الله جوادي آملي، ص 64ـ91، قم، مركز نشر اسراء.
پینوشتها:
[1]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، نجف، حيدريه، 1376ه ق، ج 1، ص 153.
[2]. علق/9-10.
[3]. جن/19.
[4]. مريم/93.
[5]. نجم/11.
[6]. نجم/17.
[7]. ابن شهر آشوب، مناقب آل ابي طالب، نجف، حيدريه، 1376ه ق، ج1، ص153.
منبع: اندیشه قم
ادامه مطلب
[ شنبه 20 آذر 1395 ] [ 5:17 PM ] [ خادم مهدی عج ]