صداقت خداوند چگونه اثبات مى شود، تا ما یقین کنیم که آنچه در قرآن نازل شده، حقیقت است؟
علاوه بر آن، از آنجا که «کذب» صفتى زشت و قبیح بوده و بیانگر نوعى نقص و احتیاج در گوینده آن است، از ساحت مقام ربوبى به دور مى باشد؛ زیرا خداوند، متصف به صفات ناپسند نیست؛ بلکه چنین صفاتى از او سلب مى شود. از طرفى نقصى و احتیاجى در او نیست تا نعوذباللّه گفتارى کذب از او صادر گردد؛ بلکه از آنجا که هر صفت کمالى و نیکویى، در خداوند به نحو کامل تر وجود دارد، صادق ترین گوینده ها خداوند متعال است؛ چنان که قرآن مى فرماید: « ...وَ مَنْ أَصْدَقُ مِنَ اللّهِ حَدِیثاً»2؛ « ... و راستگوتر از خدا در سخن کیست؟».
اى همایى که همایان فرخى!
از تو دارند و سخاوت هر سخى
اى کریمى که کرم هاى جهان!
محو گردد پیش ایثارت نهان
اى لطیفى که گل سرخت بدید!
از خجالت پیرهن را بردرید 3
وجود محض
در جاى خود مبرهن و مستدل گشته که حق تعالى، وجود محض و واقعیت محض است؛ از این رو عدم و امور عدمى در او راه ندارد. از سوى دیگر ثابت شده که کمال، مساوى وجود است و عدم، منشأ نقص است. پس مى توان گفت: ذات حق، کمال واقعى را دارا است؛ زیرا کمال واقعى، آن است که به وجود و واقعیت برگردد و چون ذات حق، وجود محض است، پس کمال محض نیز مى باشد. به بیان دیگر چون ذات احدیت، وجود محض است و هیچ گونه تعیّن و تحددى ندارد (مانند ما موجودات امکانى). بنابراین جمیع شئون و کمالات، به نحو برتر و اعلا و مطلق، در ذات او صدق مى کند. از این رو هیچ گاه ذات مقدس او، به صفاتى که کمال نبوده ـ بلکه نقیصه است ـ متصف نخواهد شد. او به جهل، ضعف، ظلمت، کذب و ... ـ که همگى ضد کمال و در واقع نبود امور کمالى است ـ متصف نخواهد شد؛ بلکه صفات کمالیه چون علم، صدق نور، قدرت حیات و ... به نحوى اعلا و برتر بر او صدق مى کند؛ زیرا او وجود صرف است و کمال مساوى وجود است.4
پی نوشت:
1. آموزش عقاید، ج 1 و 2، ص 117.
2. نساء 4، آیه 87.
3. مثنوى، دفتر پنجم، ابیات 4090 ـ 4092.
4. نگا: اصول فلسفه و روش رئالیسم، ج 5، ص 132.
منبع: www.porseman.org
ادامه مطلب
خداوند در آخرت چه کسانی را زیر سایه عرش خود پناه می دهد؟
ثَلاثةٌ یُستظلونَ بظلِ عَرشِ اللهِ یومَ القیامةِ یومٌ لا ظِلَّ الا ظلةُ رَجلٌ زوّجَ اَخاهُ المسلمَ او اَخدمهُ او کتَمَ له سرّاً.
خداوند در روز قیامت سه دسته را در زیر سایه عرش خویش پناه می دهد در حالتی که سایه ای جز سایه عرش پروردگار وجود ندارد و آنها عبارتند از: کسی که برادر مسلمان خود را زن دهد و کسی یا به برادر دینی خود خدمت کند و یا آنکه از فاش شدن اسرار برادر مسلمانش جلوگیری کند.
«نور الثقلین، ج 3، ص 599»
ادامه مطلب
حمد
|
|
![]() |
|
|
ادامه مطلب
آیا خواندن از روی ترجمه قرآن مفید است؟
شرح پرسش:
داشتم از روی ترجمه قرآن می خواندم که شخصی مرا در این حال دید و گفت: شما قرآن را درست قرائت نمی کنید. بلکه شما تنها دارید از روی ترجمه آن می خوانید. مگر اینکه متن عربی قرآن را بخوانید. این در حالی است که من از طرفی نمیتوانم متن عربی قرآن را بخوانم. اما سعی هم نکرده ام که ترجمه قرآنی که از روی آن می خوانم معنای دیگری بغیر از متن قرآن را در برداشته باشد.
پاسخ :
از نظر فقهی ترجمه قرآن در حکم خود قرآن نیست به همین علت مراجع عظام تقلید گفته اند: " مسّ نمودن خطّ قرآن، یعنى رساندن جایى از بدن به خطّ قرآن براى کسى که وضو ندارد، حرام است. ولى اگر قرآن را به زبان فارسى یا به زبان دیگر ترجمه کنند مسّ آن اشکال ندارد."[1] از طرف دیگر گفته اند: " انسان باید نماز را یاد بگیرد که غلط نخواند."[2] بنابراین خواندن ترجمه قرآن به جای حمد و سوره جایز نیست.
از نظر محتوا و مفهوم نیز ترجمه های قرآن هر چه به معنا و مفهوم قرآن نزدیک باشد، باز هم به طور کامل نمی تواند معنای قرآن را به مخاطب القا کند. پس در درجه اول یاد گیری زبان عربی برای درک بهتر معانی قرآن امر پسندیده ای است اما این مطلب بدان معنا نیست که استفاده از ترجمه های معتبر قرآن فایده ای نداشته باشد بلکه استفاده از این ترجمه ها برای کسانی که زبان عربی نمی دانند مفید است.
پی نوشت:
[1] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج1، ص 186.
[2] توضیح المسائل (المحشى للإمام الخمینی)، ج1، ص 550.
منبع:islamquest.net
ادامه مطلب
عدم تناقض در قرآن
[در پاسخ به خلقت آسمان و زمين در 6 روز: در واقع سؤال شما اين است که: در آيات 9-12 از سوره فصلت، آفرينش زمين در دو روز و کوه ها و برکات و غذاها در چهار روز و در دنباله اين آيات، آفرينش آسمان ها را نيز در دو روز ذکر کرده که مجموعا هشت روز مي شود در حالي که در آيات فراوان از قرآن مجيد آفرينش آسمان ها و زمين مجموعا در شش روز يا به تعبير ديگر در شش دوران بيان شده است. (مانند آيات 54 سوره اعراف، 3 سوره يونس، 7 سوره هود، 59 سوره فرقان، 45 سوره سجده، 38 سوره ق و 4 سوره حديد، مفسران در پاسخ اين پرسش چنين گفته اند: آنجا که خداوند «اربعه ايام» (چهار روز) فرموده، مراد تتمه چهار روز است به اين ترتيب در دو روز اول از اين چهار روز، زمين آفريده شد و در دو روز بعد ساير خصوصيات زمين به اضافه خلقت آسمان ها در دو روز که مجموعا شش روز (6 دوران) مي شود. نظير اين تعبير در زبان عرب و تعبيرات فارسي نيز وجود دارد که مثلا مي گويند: از اين جا تا مکه 10 روز طول مي کشد و تا مدينه 15 روز، يعني پنج روز فاصله مکه و مدينه است و ده روز فاصله اينجا تا مکه.نه اينکه پانزده روز را با ده روز جمع کنيم. البته اگر آيات متعدد آفرينش در شش روز نبود، چنين تفسيري پذيرفته نمي شد ولي از آن جا که آيات قرآن يکيدگر را تفسير مي کنند و قرينه يکديگر مي شوند، تفسير بالا به خوبي قابل قبول است. آيات سوره 41 با ديگر آيات مربوط به آفرينش در شش روز(که مراد شش مرحله يا دوره است) هماهنگ است.
علامه طباطبايي در تفسير اين آيات آورده است که اربعه ايام در آيه نهم يک کلمه مضاف محذوف دارد. يعني مراد تقدير روزي و قوت موجودات در باقيمانده چهار روز از آغاز آفرينش است. بنابراين دو روز آفرينش زمين بود و دو روز ديگر که تتمه چهار روز است براي تقدير روزي است. بنابراين 4 روز در اين آيه افزون بر دو روز در آيه پيشين نيست بلکه تکميل آن است و با دو روز ديگر در آيه 12 مجموعا شش روز مي شوند. جهت آگاهي بيشتر نگا: - الميزان في تفسير القرآن، ج17 صص 385-387 تهران، دارالکتب الاسلاميه، 1388 ه.ق. (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 5/100108607)
ادامه مطلب
درک اعجاز قرآن برای همگان
اعجاز و تحدّى قرآن حتى در جنبه لفظى، سبك، آهنگ، تصويرسازى، هندسه كلمات و بلاغت، منحصر در زبان عربى نيست؛ بلكه شامل تحدى به هر متن ادبى در هر زبانى مىشود.
اگر دست روى هر متن ادبى زيبا بگذاريد و پنج خط آن را انتخاب كنيد و سپس دست روى يكى از صفحات قرآن بگذاريد و پنج خط آن را انتخاب كنيد آنگاه ميان سبك، آهنگ و تصويرها، هندسه كلمات، بلاغت و وزن آنها مقايسه كنيد؛ ملاحظه خواهيد كرد تفاوت آن دو بسيار است و متن غير قرآنى، از جهت رعايت نكات ادبى و بيانى، در حد و اندازه قرآن نيست. علاوه بر اينكه اعجاز معنوى و بلنداى معارف قرآنى مهمتر از اعجاز لفظى است. در طول قرنها مردمان بسيار و انديشمندان زيادى، از قرآن بهرههاى علمى و معنوى بردهاند به گونهاى كه به هر مقدار جامعه بشرى رشد داشته، به همان ميزان از دانش و معارف قرآن و نورانيت معنوى آن بهرهمند گرديده است؛ تا جايى كه گفته شده برخى از آيات قرآن (مانند شش آيه اول سوره حديد)، در آخرالزمان، به عمق آن پى خواهند بردر.ك: تفسير نمونه، ج 23، ص 295..
اعجاز قرآن از نظر معانى، اختصاص به گروه خاص و يا زبان خاصى ندارد كه در اين باره مىتوان به برخى نمونهها اشاره كرد؛
1. قرآن، خدا را توصيف نموده است و در اين توصيف او را تنزيه كرده است؛ يعنى صفاتى را كه شايسته او نيست، از او سلب كرده و او را منزّه از آن صفات دانسته و از طرف ديگر صفات كمال و اسماى حُسنى را براى ذات حق اثبات كرده است. بيشتر از پانزده آيه در تنزيه خداوند و پنجاه آيه در توصيف الهى به صفات عُليا و اسماى حسنى آمده است.
قرآن در اين توصيفات خود آن چنان دقيق است كه ژرف انديشترين علماى الهى را به حيرت انداخته است و اين خود روشنترين معجزه از يك فرد درس نخوانده است.
قرآن در پيوند انسان با خداوند، زيباترين بيانها را دارد. او - برخلاف خداى فيلسوفان يك موجود خشك و بىروح و بيگانه با بشر نيست. خداى قرآن از رگ گردن به انسان نزديكتر است. با او در داد و ستد است و با او خشنودى متقابل دارد. او را به خود جذب مىكند و مايه آرامش دل اوست: «ألا بِذِكْرِ اللهِ تَطْمَئِنُّ اللقُلوبُ»؛ رعد (13)، آيه 28. بشر با او انس و الفت دارد؛ بلكه
همه اشياء او را مىخواهند و او را مىخوانند. تمام موجودات از عمق و ژرفاى وجود، با او سر و سرّ دارند. او را ثنا مىگويند و تسبيح مىكنند: «إنْ مِنْ شَيْءٍ إلاّ يُسَبِّحُ بِحَمْدِهِ وَلكِنْ لا تَفْقَهونَ تَسْبيحَهُمْ»؛اسراء (17)، آيه 44..
2. قرآن كتاب راهنمايى بشر است و در واقع كتاب «انسان» است انسان از نظر قرآن نفخه روح الهى است و خواه ناخواه به سوى خداى خودش باز مىگردد. اين است كه معرفت خدا از شناخت انسان جدا نيست. انسان تا خود را نشناسد، به درستى نمىتواند خداى خود را بشناسد. از طرف ديگر، تنها با شناخت خداوند است كه انسان به واقعيّت حقيقى خود پى مىبرد.
انسان در مكتب پيامبران، با انسانى كه بشر از راه علوم مىشناسد، بسى متفاوت است.
3. گستره آگاهى نسبت به معاد، رستاخيز و حشر اموات، مراحل بين مرگ تا قيامت و... تنها در قرآن به طور شايسته و به دور از ترديد بيان شده است.
4. تاريخ و قصص پيامبرانعليه السلام و فرجام نيك پيروان آنان و عاقبت بد تكذيب كنندگان آنها به روشنى و گستردگى در قرآن ذكر شده است.
5. مكارم و فضايل اخلاقى؛ از قبيل شجاعت، استقامت، صبر، عدالت، احسان، محبّت، ذكر خدا، محبّت خدا، شكر، ترس از خدا، توكّل، رضا و تسليم در مقابل فرمان خدا، تعقّل و تفكّر، علم و آگاهى، نورانيّت قلب به واسطه تقوا، صدق، امانت و... به خوبى در قرآن آمده است.
6. اخلاق اجتماعى؛ از قبيل اتّحاد، تواصى بر حق، توصيه بر صبر، تعاون بر نيكى و تقوا، ترك دشمنى، امر به معروف و نهى از منكر، جهاد به مال و نفس در راه خدا و... به گستردگى در قرآن ذكر شده است.
7. احكام؛ از قبيل نماز، روزه، زكات، خمس، حج، جهاد، نذر، قسم، بيع، رهن، اجاره، هبه، نكاح، حقوق زوجين، حقوق والدين و فرزندان، طلاق، لِعان، ظِهار، وصيّت، ارث، قصاص، حدود، دَين، قضا، شهادت، حَلف (قسم)، ثروت، مالكيّت، حكومت، شورا، حقّ فقرا، حقّ اجتماع و... در قرآن بيان شده است.
بنابراين ثابت مىشود كه قرآن جنبههاى اعجازى گوناگونى دارد و اين به گونهاى است كه نه تنها عرب در برابر آن عاجز است؛ بلكه تمام جهان نيز در مقابل آن خاضع است.
در اين زمينه هزاران كتاب و مقاله به وسيله دانشمندان در رشتههاى مختلف علوم به نگارش درآمده و همه از عظمت قرآن و تطبيق آيات آن با جديدترين رهيافتهاى دانش بشرى سخن گفتهاند. (قرآن شناسي، صالح قنادي با همكاري جمعي از محققان، كد: 24/500005)
ادامه مطلب
معجزه پيامبران در قرآن
پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) علاوه بر قرآن مجيد - كه اعجاز جاودانه آن آشكار و بديهى است - معجزات فراوانى دارد كه بعضى از آنها در آيات قرآن و كتابهاى سيرهنويسان ثبت شده است. شمارى از اين معجزات عبارت است از:
الف-اسراء : همان حركت شبانگاهى پيامبر(صلى الله عليه وآله) از مسجد الحرام تا مسجدالاقصى است.1 اين سفر در «يك شب» و در بيدارى تحقّق يافت؛ نه در شبها و روزهاى طولانى يا در عالم خواب . آيات قرآنى و شواهد تاريخى، بر وقوع اين سفر دلالت آشكار دارند. قرآن كريم مىفرمايد: «سُبْحانَ الَّذِي أَسْرى بِعَبْدِهِ لَيْلاً مِنَ الْمَسْجِدِ الْحَرامِ إِلَى الْمَسْجِدِ الْأَقْصَى الَّذِي بارَكْنا حَوْلَهُ لِنُرِيَهُ مِنْ آياتِنا إِنَّهُ هُوَ السَّمِيعُ الْبَصِيرُ»2؛ «منزّه است آن خدايى كه بندهاش را شبانگاهى از مسجدالحرام به سوى مسجدالاقصى - كه پيرامونش را بركت دادهايم - سير داد تا از نشانههاى خود به او بنمايانيم كه او همان شنواى بينا است».
اين رويداد از طريق شيعه و اهل سنت نقل و در كتابهاى روايى و تاريخى، فراوان به آن پرداخته شده است.
ب- شق القمر
از ديگر معجزات برجسته پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) «شق القمر» است. قرآن مىفرمايد: «اقْتَرَبَتِ السَّاعَةُ وَانْشَقَّ الْقَمَرُ»4؛ «قيامت بسيار نزديك شد و ماه شكافت».
«انشقاق قمر»، در پاسخ مشركانى صورت گرفت كه درخواست چنين كارى داشتند، تا به ارتباط پيامبر(صلى الله عليه وآله) با علم و قدرت بىپايان الهى پى برند.5
از آنجايى كه حضرت محمد(صلى الله عليه وآله) واپسين پيامبر است، دوران پس از وى «آخر الزمان» خوانده مىشود و بعثت او، نشانه نزديك شدن قيامت است؛ زيرا در مقايسه با عمر جهان هستى، زمان پس از پيامبر اسلام اندك مىنمايد. بهترين دليل بر وقوع اين حادثه در زمان آن حضرت، آيه بعد همين سوره است كه از سرسختى و تداوم انكار مشركان - با وجود رؤيت اين معجزه شگفتآور - پرده برمىدارد: «وَ إِنْ يَرَوْا آيَةً يُعْرِضُوا وَ يَقُولُوا سِحْرٌ مُسْتَمِرٌّ «و هرگاه نشانهاى ببينند، روى بگردانند و گويند، سحرى هميشگى است .
2- معجزه حضرت ابراهیم سرد شدن آتش سوزان بر او و تبدیل شدن به باغی خرم است . خداوند در این باره می فرماید : قالُوا حَرِّقُوهُ وَ انْصُرُوا آلِهَتَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ فاعِلِينَ ( انبیاء-68) قُلْنا يا نارُکُونِي بَرْداً وَ سَلاماً عَلى إِبْراهِيمَ (69) وَ أَرادُوا بِهِ كَيْداً فَجَعَلْناهُمُ الْأَخْسَرِينَ (70 )
گفتند: او را بسوزانيد و خدايان خود را يارى كنيد، اگر كارى از شما ساخته است .
(سرانجام او را به درياى آتش افكندند ولى ما) گفتيم: اى آتش سرد و سالم بر ابراهيم باش.
آنها مىخواستند ابراهيم را با اين نقشه نابود كنند، ولى ما آنها را زيانكارترين مردم قرار داديم.
3-معجزه حضرت موسی - ع-تبدیل شدن عصا به مار بزرگ و اژدها و نورانی شدن دستش به هنگام بردن به زیر گریبان شد :
وَ أَنْ أَلْقِ عَصاكَ فَلَمَّا رَآها تَهْتَزُّ كَأَنَّها جَانٌّ وَلَّى مُدْبِراً وَ لَمْ يُعَقِّبْ يا مُوسى أَقْبِلْ وَ لا تَخَفْ إِنَّكَ مِنَ الْآمِنِينَ (قصص-31) اسْلُكْ يَدَكَ فِي جَيْبِكَ تَخْرُجْ بَيْضاءَ مِنْ غَيْرِ سُوءٍ وَ اضْمُمْ إِلَيْكَ جَناحَكَ مِنَ الرَّهْبِ فَذانِكَ بُرْهانانِ مِنْ رَبِّكَ إِلى فِرْعَوْنَ وَ مَلائِهِ إِنَّهُمْ كانُوا قَوْماً فاسِقِينَ (32)
عصايت را بيفكن، هنگامى كه (عصا را افكند) نگاه كرد و ديد همچون مارى با سرعت حركت مىكند! ترسيد و به عقب برگشت و حتى پشت سر خود را نگاه نكرد! (به او گفته شد) برگرد و نترس تو در امان هستى! 32- دستت را در گريبانت فرو بر، هنگامى كه خارج مىشود سفيد و درخشنده است و بدون عيب و نقص، و دستهايت را بر سينهات بگذار تا ترس و وحشت از تو دور شود، اين دو برهان روشن از پروردگارت به سوى فرعون و اطرافيان اوست كه آنها قوم فاسقى هستند.
در بخشى ديگر از داستان آن حضرت مىخوانيم: ضربه عصاى موسی-ع- سنگ را شكافت و از آن دوازده چشمه آب جوشيد:
وَ قَطَّعْناهُمُ اثْنَتَيْ عَشْرَةَ أَسْباطاً أُمَماً وَ أَوْحَيْنا إِلى مُوسى إِذِ اسْتَسْقاهُ قَوْمُهُ أَنِ اضْرِبْ بِعَصاكَ الْحَجَرَ فَانْبَجَسَتْ مِنْهُ اثْنَتا عَشْرَةَ عَيْناً قَدْ عَلِمَ كُلُّ أُناسٍ مَشْرَبَهُمْ ( اعراف- 160)
و آنان را به دوازده عشيره كه هر يك امتى بودند، تقسيم كرديم و به موسى - وقتى قومش از او آب خواستند - وحى كرديم با عصايت بر آن تخته سنگ بزن؛ پس از آن دوازده چشمه جوشيد و هر گروهى آبخور خود را شناخت .
4- معجزه حضرت عیسی – ع- زنده کردن مرده و شفا دادن به مریض بود :
وَ يُعَلِّمُهُ الْكِتابَ وَ الْحِكْمَةَ وَ التَّوْراةَ وَ الْإِنْجِيلَ (48) وَ رَسُولاً إِلى بَنِي إِسْرائِيلَ أَنِّي قَدْ جِئْتُكُمْ بِآيَةٍ مِنْ رَبِّكُمْ أَنِّي أَخْلُقُ لَكُمْ مِنَ الطِّينِ كَهَيْئَةِ الطَّيْرِ فَأَنْفُخُ فِيهِ فَيَكُونُ طَيْراً بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُبْرِئُ الْأَكْمَهَ وَ الْأَبْرَصَ وَ أُحْيِ الْمَوْتى بِإِذْنِ اللَّهِ وَ أُنَبِّئُكُمْ بِما تَأْكُلُونَ وَ ما تَدَّخِرُونَ فِي بُيُوتِكُمْ إِنَّ فِي ذلِكَ لَآيَةً لَكُمْ إِنْ كُنْتُمْ مُؤْمِنِينَ (49)
ترجمه:
48- و به او، كتاب و دانش و تورات و انجيل، مىآموزد.
49- و (او را به عنوان) رسول و فرستاده به سوى بنى اسرائيل (قرار داده، كه به آنها مىگويد:) من نشانهاى از طرف پروردگار شما، برايتان آوردهام، من از گل، چيزى به شكل پرنده مىسازم، سپس در آن مىدمم و به فرمان خدا، پرندهاى مىگردد. و به اذن خدا، كور مادرزاد و مبتلايان به برص [پيسى] را بهبودى مىبخشم، و مردگان را به اذن خدا زنده مىكنم، و از آنچه مىخوريد، و در خانههاى خود ذخيره مىكنيد، به شما خبر مىدهم، مسلما در اينها، نشانهاى براى شماست، اگر ايمان داشته باشيد (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 5/100112906)
ادامه مطلب
مقصود از اسم اعظم چيست؟
در احاديث اسلامى وارد شده كه در ميان اسماى خدا، اسم اعظمى است و هركس خدا را به آن اسم بخواند دعاى او مستجاب مى شود، اكنون سؤال مى شود كه آيا واقعاً، اين اسم، از قبيل الفاظ است يا براى آن حقيقت و واقعيت ديگرى است; در اين مورد علامه ى طباطبايى بيان گسترده اى دارد كه فشرده آن را مى آوريم:
«در ميان مردم مشهور است كه خدا اسمى از قبيل الفاظ به نام اسم اعظم دارد كه هرگاه به آن اسم خوانده شود، دعا مستجاب مى شود; ولى به هنگام مراجعه به اسماى لفظى، چنين اسمى را پيدا نكردند. از اين جهت گفته اند اين اسم با حروف مجهول براى ما تركيب يافته و اگر ما بر آن دست يابيم، همه چيز را تحت اراده خود مى آوريم. البته در برخي از روايات اشاراتى به اين نظر هست، چنان كه وارد شده است كه بسم اللّه الرّحمن الرّحيم به اسم اعظم نزديك تر از سفيدى چشم به سياهى آن است و نيز آمده است كه در آية الكرسى و اوّل سوره ى آل عمران، حروف اسم اعظم پخش شده است و يا در ميان حروف سوره حمد موجود است و امام آن حروف را مى شناسد و آنها را تركيب مى كند و دعاى او مستجاب مى شود.
و همچنين معروف است كه آصف بن برخيا وزير سليمان نبى، از اسم اعظم اطلاع داشت و آن را بر زبان آورد و توانست تخت ملكه سبا را در كمتر از يك چشم به هم زدن، نزد سليمان بياورد و نيز وارد شده است كه اسم اعظم هفتاد و سه حرف است، خدا هفتاد و دو حرف آن را به پيامبران آموخته، ولى يكى را براي خود برگزيده است.
ولى بحثهاى علمى اين نظر را رد مى كند، زيرا در جهان هر پديده اى براى خود علت ويژه اى دارد و ضعف و قوتِ معلول بستگى به كيفيت علت از نظر قوه و ضعف دارد; هرگاه اسم اعظم از قبيل الفاظ باشد، سرانجام از دو حالت بيرون نيست، اگر تلفظ شود از مقوله كيفيت مسموع و اگر تصور شود از مقوله امور ذهنى خواهد بود، و در هر دو صورت چگونه مى توان گفت: كيف مسموع و يا صورت خيالى يك شى داراى چنين قوه و قدرتى است كه در جهان تحولى ايجاد مى كند، در حالى كه خود اسم اعظم بنابر اين فرض، معلول نفس و ذهن انسان است.
بنابر اين اگر اسماى الهى ـ اعم از اسم وسيع و عام ، يا اسم خاص ـ تأثيرى در آفرينش دارند، به خاطر واقعيتهاى آنها است، نه به خاطر الفاظى كه از آنها حكايت مى كند و نه به خاطر معانى بى اثرى كه از آنها در ذهن پديد مى آيد; طبعاً بايد گفت مؤثر در هر چيز خدا است. از آن نظر كه واقعيت اين اسما را دارد، نه لفظ مسموع مؤثر بوده و نه مفاهيم محض.
از طرف ديگر خدا نويد مى دهد كه من دعاى دعوت كنندگان را اجابت مى كنم و مى فرمايد:( ... أُجيبُ دعوةَ الدّاعِ إِذا دَعان... )( [1]) ، ولى مقصود آيه هر نوع دعا نيست، ولو دعايى كه هنوز از اسباب طبيعى منقطع نشده و توجه كامل به خدا تحقق نيافته است، بلكه ناظر به كسى است كه از هر سببى چشم بپوشد و فقط به پروردگار خود توجه كند; در اين صورت با حقيقت اسمى كه با درخواست او كاملاً مناسب است، ارتباط پيدا مى كند و واقعيت، اثر خود را مى گذارد و دعاى او مستجاب مى شود و اين است معنى خواندن با اسم، هرگاه او با اسمى كه ارتباط برقرار كرده، اسم اعظم باشد، همه چيز از او اطاعت مى كند و دعاى او مستجاب مى شود.
اين كه مى گويند خدا اسم اعظم را به برخى از پيامبران آموزش داده، مقصود اين است كه راه انقطاع از غير خدا و توجه به خدا را به روى آنان باز كرده كه در همه جا با واقعيت اين اسم، ارتباط برقرار مى كنند و دعاى آنان مستجاب مى شود.
بنابر اين روايات را بايد چنين تفسير كرد و اسماى لفظى و صور ذهنى را، اسم اسم ناميد.( [2])،( [3])
------------------------
[1] . بقره/186.
[2] . محمد حسين طباطبايى، الميزان، ج8، ص370 ـ 371.
[3] . منشور جاويد، ج2، ص 79 ـ 81.
(نقل از : tohid.ir )
ادامه مطلب
مصونیت کلام وحی از افترا
منكران وحي انواع تهمتها را به رسول خدا و قرآن كريم ميزدند گاهي ميگفتند قرآن، شعر است و پيامبر شاعر! گاهي قرآن را سحر و پيامبر را ساحر، ميدانستند، زماني ميگفتند ديگران او را تعليم ميدهند كه اين افسانه را بگويد و گاهي هم قرآن را افترايي ميدانستند كه پيامبر بر خدا بسته است « أَمْ يَقُولُونَ افْتَراهُ»[1].
خداي سبحان در برابر اين تهمت به پيامبر خود ميفرمايد: « قُلْ إِنِ افْتَرَيْتُهُ فَلا تَمْلِكُونَ لِي مِنَ اللَّهِ شَيْئاً»[2] أي پيامبر بگو اگر من به دروغ سخني را به خدا نسبت داده باشم، مشمول قهر خدا ميشوم و شما نميتوانيد مرا از قهر خداي سبحان نجات دهيد؛ زيرا در برابر ارادهي خدا نه كسي ميتواند جلوي مقتضي را بگيرد و ارادهي الهي را از حدّ اقتضا بيندازد و نه كسي ميتواند مانعي در برابر ارادهي او ايجاد كند.
ارادهي خدا همان است و تحقق مرادش همان؛ چون سراسر عالم هستي نيروي مجهّز و آمادهي الهياند « لِلَّهِ جُنُودُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ»[3] اگر همهي موجودات جهان سپاهيان حق تعالي و مأموران اجراي ارادهي خدايند، پس هيچ چيزي نميتواند از تحقق اراده و مراد خداوند جلوگيري كند.
گاه فردي معمولي چيزي را به دروغ به خدا نسبت ميدهد و دعوي نبوّت دارد، چنين شخصي اگر چه مشمول قهر خداوند ميشود امّا اين قهر الهي آنچنان سريع و كوبنده نيست كه مهلت توبه به او ندهد و گرنه هيچ مدّعي مقام نبوّت ظهور نميكرد و در اوّلين زمان، افترا نابود ميشد. اگر شخصي كه نبوّت او تثبيت و رسالتش در جامعه پذيرفته شد، بخواهد دروغي را به خداوند نسبت دهد، در اين مورد خداوند هرگز به چنين شخصي مهلت نميدهد؛ زيرا مهلت دادن به او سبب انحراف و گمراهي مردم از سوي خداوند خواهد شد و صدور چنين كار قبيحي از خداوند محال است، از اين رو فرمود: « وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ* لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالَْيمِينِ* ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ»[4] «فَما مِنْكُمْ مِنْ أَحَدٍ عَنْهُ حاجِزِينَ» اگر پيامبر چيزي را به دروغ به ما نسبت دهد، ما رگ حيات او را قطع ميكنيم و توان او را ميگيريم و احدي هم نميتواند جلوي قهر ما را بگيرد.
بين مُتَنّبي، يعني كسي كه ادعاي دروغين نبوّت دارد، و نبّي مفتري، كه فرضاً شخصي به مقام نبوّت برسد و سپس به خداوند افترا ببندد، تفاوت زيادي وجود دارد و خداوند نَبّي مفتري را ـ اگر به فرض وجود داشته باشد ـ يكباره و سريع نابود و رسوا ميسازد ولي مدّعي نبوّت را تدريجاً ذليل خواهد كرد. از اين رو رهبران سياسي گروه گمراهي مانند فرقهي گمراه بهائيّت چيزي را به «الله» نسبت دادند و تدريجاً به ذلّت و رسوايي افتادند وخداوند چند صباحي به آنها مهلت داده تا پليدي خود را بيشتر نشان دهند و حجّت بر آنان تمام گردد و آزمايشي براي مؤمنان باشند « وَ لا يَحْسَبَنَّ الَّذِينَ كَفَرُوا أَنَّما نُمْلِي لَهُمْ خَيْرٌ لِأَنْفُسِهِمْ إِنَّما نُمْلِي لَهُمْ لِيَزْدادُوا إِثْماً وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهِينٌ»[5]مهلتي كه خداي سبحان به چنين فرقههاي منحرف ميدهد براي آن است كه اينها نبيّ مفتري نيستند بلكه از آغاز ادعا، دروغگويي بيش نبودهاند.
خداي سبحان نه تنها بر افترا نبودن قرآن تأكيد ميورزد بلكه اساساً اين كتاب و معجزهي ختميّه را غير قابل افترا معرفي ميكند « وَ ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَري مِنْ دُونِ اللَّهِ»[6] يا: « ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَري»[7] يعني اين قرآن از آنجا كه معجزه و كلام خداي « لَيْسَ كَمِثْلِهِ شَيْءٌ»[8] است خود آن نيز «ليس كمثله شيء» است و امكان مثلآوري ندارد، هيچ كس نميتواند مانند آن سخن بگويد و مجعول خود را به جاي كلام الهي جا بزند. اگر قرآن معجزه است، ديگران از آوردن مثل آن و يا تغيير و دست بردن در آن عاجزند. چه كسي ميتواند مانند قرآن كه چكيدهي جهان هستي است جَعْل كند همان طور كه كسي نميتواند كيهان و كهكشان و منظومهي شمسي بسازد، جعل چيزي به نام قرآن و كلام الهي ممكن نيست.
به عنوان نمونه، گاهي گفته ميشود «لم يقم زيد» يعني زيد نايستاد و گاه گفته ميشود «ما كان ليقوم» او نميتوانست بايستد. اينكه خداي سبحان ميفرمايد « ما كانَ هذَا الْقُرْآنُ أَنْ يُفْتَري»[9] يا ميفرمايد « ما كانَ حَدِيثاً يُفْتَري»[10] يعني اساساً قرآن كريم چيزي نيست كه قابل افترا باشد تا بعد بگوييم آيا افترايي در آن واقع شده يا نه؟ آنقدر اين كتاب، عزيز و حكيم و بلند مرتبه است كه هيچ كس نميتواند مثل آن را افترا ببندد. بنابراين، هر آنچه كه در مقام تلاوت از حضرت رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ شنيده شده، عين وحي الهي است و ايشان از روي هوي و هوس، چيزي را از ناحيهي خود يا ديگران بر قرآن اضافه نميكند « وَ ما يَنْطِقُ عَنِ الْهَوي* إِنْ هُوَ إِلاَّ وَحْيٌ يُوحي»[11] افزون بر اين، اطلاق آيه مزبور هر گونه گزاف گويي و باطل سرايي را از لسان رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ دربارهي دين، خواه به عنوان قرآن يا حديث قدسي و يا حديث متعارف، مردود ميداند.
--------------------------------------------------------------------------------
[1] ـ سورهي أحقاف، آيهي 8؛ بلكه ميگويند:
[2] ـ سورهي احقاف، آيهي 8.
[3] ـ سورهي فتح، آيهي 4؛ لشكريان آسمانها و زمين از آن خداست.
[4] ـ سورهي حاقّه، آيات 44ـ47.
[5] ـ سورهي آل عمران، آيهي 178؛ آنها كه كافر شدند، (و راه طغيان پيش گرفتند) تصور نكنند اگر به آنان مهلت ميدهيم، به سودشان است. ما به آنان مهلت ميدهيم فقط براي اينكه بر گناهان خود بيفزايند؛ و براي آنها عذاب خواركنندهاي (آماده شده) است.
[6] ـ سورهي يونس، آيهي37؛ شايسته نبود (و امكان نداشت) كه اين قرآن، بدون وحي الهي به خدا نسبت داده شود.
[7] ـ سورهي يوسف، آيهي 111؛ اينها داستان دروغين نبود.
[8] ـ سورهي شوري، آيه 11؛ هيچ چيز مانند او نيست.
[9] ـ سورهي يونس، آيهي 37.
[10] ـ سورهي يوسف، آيهي 111.
[11] ـ سورهي نجم، آيات 3 و 4؛ و هرگز از روي هواي نفس سخن نميگويد. آنچه ميگويد چيزي جز وحي كه بر او نازل شده نيست.
قرآن در قرآن ـ آيت الله جوادي آملي
ادامه مطلب
چطور مي توان ثابت كرد كه قرآن نازل شده از طرف خدا است؟
اين که سخنان قرآن مانند حرفهاي معمولي افراد بشر نيست وسراسر آن گواهي مي دهد که از منبع غيبي سر چشمه گرفته است .در قرآن منافع هيچ گروهي در نظر گرفته نشده وهمه اش دعوت به پاکي وصداقت ودوري از تقلب ونيرنگ است جاذبه خاصي که افراد را بطرف خود مي کشاند وحرفهاي آن دلنشين ومطابق با طبع بشري است اين که گذشت زمان آنرا منسوخ ننموده ومحتواي آن همواره تازگي دارد ,هماهنگي وانسجام مطالب آن,اسلوب ويژه که نه شعر است نه نثر ,الفاظ کوتاه وعمق معاني که در طول قرنها دانشمندان را مجذوب خود نموده وتفسير هاي متعدد نتوانسته همه ابعاد آنرا روشن کند وگذشت زمان ابعاد جديدتري را آشکار مي کند همه اين مسائل نشان مي دهد قرآن کريم ساخته وپرداخته فکر بشر نيست. پرسش شما در حقيقت به حجّيت صدورى قرآن باز مىگردد؛ يعنى، اين كه قرآن سند الهى و حجت خدا بر انسان بوده است مساله را از طريق اعجاز پي مي گيريم و سپس به خرده پرسش هاي مطرح شده خواهيم پرداخت: قرآن از جهاتى گوناگون، اعجاز دارد و معجزهاى جاويد و زنده است؛ يعنى، در همه زمانها، ديگران از آوردن مثل آن عاجز و ناتوانند. از اين رو قرآن تمام انديشمندان و فرزانگان بشرى را، به تحدى و چالش فراخوانده است. بعضى از جنبههاى اعجاز قرآن عبارت است از: اعجاز ادبى و موسيقيايى قرآن از جهت اعجاز ادبى، برجستهترين اديبان عرب را شگفتزده ساخته است تا آنجا كه سرسختترين دشمنان پيامبرصلى الله عليه وآله (مانند وليد)، بر فرابشرى بودن اسلوب زيبا، تركيب بديع و آهنگ بىنظير آن اعتراف كردهاند. پروفسور دورمان Marry Gaylord Dorman. آمريكايى مىنويسد: «قرآن لفظ به لفظ به وسيله جبرئيل، بر حضرت محمدصلى الله عليه وآله وسلم وحى شده و هر يك از الفاظ آن كامل و تمام است. قرآن معجزهاى جاويد و شاهد بر صدق ادعاى محمد رسول خداصلى الله عليه وآله وسلم است. قسمتى از جنبه اعجاز آن، مربوط به سبك و اسلوب انشاى آن است و اين سبك و اسلوب، به قدرى كامل و عظيم و با شكوه است كه نه انسان و نه پريان، نمىتوانند كوچكترين سورهاى نظير آن را بياورند»نيك بين، نصراللَّه، اسلام از ديدگاه دانشمندان غرب، (دورود، سيمان وفارسيت، بىتا)، ص 48 ؛ به نقل از اسلام و غرب، ص 106.. پروفسور ا.گيومA. Guillauome. مىگويد: «قرآن با آهنگ زيباى مخصوص، داراى موسيقى دلنوازى است كه گوش را مىنوازد. عده كثيرى از مسيحيان عرب زبان، سبك قرآن را ستودهاند. از ميان شرق شناسان كسانى كه به زبان و ادبيات عرب آشنايى دارند، فصاحت و لطف و ظرافت شيوه قرآن را مىستايند. زمانى كه قرآن را تلاوت كنند، جذابيت خاص آن، بىاختيار شنونده را به سوى خود مىكشد و اين حلاوت و موسيقى دلنشين بود كه فرياد سرزنش كنندگان را خاموش كرد و به كالبد شريعت پيامبر اسلام، روح دميد و آن را غيرقابل تقليد گردانيد. در پهنه نظم، نثر و ادبيات پردامنه عرب، كتابى به فصاحت، بلاغت، بلندپايگى و پرمايگى قرآن نمىشناسيم و اثرى نيست كه بتوان آن را با قرآن مقايسه كرد. تأثير عميق آيات قرآن بر عرب و غير عرب، آن چنان است كه عنان اختيار از كف مىدهند» The Quran Interpreted, A. J. Arberry, New York. 4791, v.2.p.01. (ق:) بىآزار شيرازى، عبدالكريم، ترجمه تصوير و تفسيرى آهنگين سوره فاتحه و توحيد، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ دوم 1374). نولدكه آلمانى در كتاب تاريخ قرآن مىنويسد: «كلمات قرآن آن چنان خوب و به هم پيوسته است كه شنيدنش، با آن هماهنگى و روانى، گويى نغمه فرشتگان است؛ مؤمنان را به شور مىآورد و قلب آنان را مالامال از وجد و شعف مىگرداند».VGeschichte Des Quran. Neeldke. p.65. بارتلمى سنت هيلر دانشمند فرانسوى نيز در كتاب محمد و قرآن مىنويسد: «قرآن كتابى است بىهمتا كه زيبايى ظاهرى و عظمت معنوى آن برابر است. استحكام الفاظ، انسجام كلمات و تازگى افكار در سبك نو ظهور آن، چنان جلوهگر است كه پيش از آنكه خردها تسخير معانى آن گردند، دلها تسليم آن مىشوند. در ميان پيامبران هيچ كس، مانند پيامبر اسلام نتوانسته است اين همه نفوذ كلام داشته باشد. قرآن با سبك خاص خود، هم سرود مذهبى است و هم نيايش الهى؛ هم شريعت و قوانين سياسى و حقوقى است و هم نويد بخش و هشدار دهنده؛ هم پندآموز است و هم راهنما و هدايت كننده به راه راست و هم بيان كننده قصه، داستان و حِكَم و امثال. و بالاخره قرآن زيباترين اثر به زبان عربى است كه در ميان كتابهاى مذاهب جهان نظير ندارد. به اعتراف مسيحيان عرب زبان اين كتاب شريف، تأثير شگرفى در دل و جان شنوندگان دارد»Mohomet et Le Quran, Hilaire, B.Saint, Paris, 5681 P.721.جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه نگا: الف. صادق رافعى، مصطفى، اعجاز قرآن، (تهران: بنياد قرآن، 1361)؛ ب. قطب، سيد، التصوير الفنى فى القرآن؛ پ. بىآزار شيرازى، عبدالكريم، ترجمه تصوير و تفسيرى آهنگين سوره فاتحه و توحيد، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، 1374). 2. اعجاز علمى رازهاى علمى نهفته در قرآن، اقيانوس بىكرانى از دانشهاى كيهان شناختى، انسان شناختى، تاريخ، نجوم و ... است كه دانشمندان شرق و غرب را به تحقيقات زيادى واداشته و آنان را سخت به حيرت افكنده است. در اينجا به نمونههاى چندى از آيات و موضوعات علمى ذكر شده اشاره مىشود: 1. تركيب خاص نباتات (آيه 19، سوره حجر)؛ 2. تلقيح نباتات (آيه 22، همين سوره)؛ 3. قانون زوجيت و تعميم آن به عالم نباتات (آيه 3، سوره رعد)؛ 4. حركت وضعى و انتقالى زمين (آيه 53، سوره طه)؛ 5. وجود يك قاره ديگر غير از قارههاى شناخته شده آن روز (آيه 17، سوره رحمن)؛ 6. اصل كروى بودن زمين (آيه 40، سوره معارج)؛ 7. ارتباط بين پديدههاى جوى (آيه 164، سوره بقره و آيه 5 سوره جاثيه). در عين حال با توجه به اينكه قرآن، كتابى انسانساز و هدايتگر است، تنها ممكن است در موارد خاصى به مسائل علمى اشاره كند. اين اشارات جزئى، منبع الهام براى دانشمندان است. گذشته از آن، قرآن هميشه مردم را به سير در روى زمين و مطالعه پديدههاى جوى، فرا خوانده و بنا بر پارهاى از تفاسير، امكان صعود به كرات ديگر را خبر داده است. در اين زمينه كتابها و مقالههاى بسيارى از سوى دانشمندان، در رشتههاى مختلف علوم به نگارش درآمده و همه از عظمت قرآن و تطبيق آيات آن، با جديدترين رهيافتهاى دانش بشرى سخن گفتهاند.نگا: الف. طباطبايى، سيد محمد حسين، اعجاز قرآن؛ ب. آيةاللَّه مكارم شيرازى، ناصر، قرآن و آخرين پيامبر؛ ج. المكى العاملى، حسن محمد، الالهيات على هدى الكتاب والسنة والعقل، محاضرات استاد جعفر سبحانى، (قم: امام صادقعليه السلام، 1417)، ج 3، ص 418؛ د. آيةاللَّه خويى، سيد ابوالقاسم، ترجمه البيان، ج 1، ص 117. «موريس بوكاى» ( BucailleMaurice) در كتاب مقايسهاى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم مىگويد: «چگونه مىتوان از تطبيق قرآن با جديدترين فرآوردههاى علمى بشر، در شگفتى فرو نرفت و آن را اعجاز به حساب نياورد!؟».بوكاى، موريس، مقايسهاى ميان تورات، انجيل، قرآن و علم، ترجمه: مهندس ذبيح اللَّه دبير، (تهران: دفتر نشر فرهنگ اسلامى، چاپ دوم، 1364). او ضمن مقايسه آموزههاى علمى قرآن، با تناقضات عهدين و دانشهاى رايج زمان نزول قرآن، مىگويد: «نظر به وضع معلومات در عصر محمدصلى الله عليه وآله، نمىتوان انگاشت كه بسيارى از مطالب قرآنى - كه جنبه علمى دارد - مصنوع بشرى بوده باشد. به همين جهت كاملاً به حق است كه نه تنها قرآن را بايد به عنوان يك وحى تلقى كرد؛ بلكه به علت تضمين اصالتى كه عرضه مىدارد ... به وحى قرآنى مقام كاملاً متمايزى مىدهد».همان، ص 338. 3. اعجاز در پيشگويى قرآن از حوادثى در آينده خبر داده است. اين خبرها، برخى نسبت به خود قرآن است و بعضى نسبت به حوادث خارجى. بخشى رويدادهاى مقطع خاصى از تاريخ است و بعضى مستمر و پايا. برخى زمان تحققش فرارسيده و از نظر تاريخى صدق و حقانيت قرآن را به اثبات رسانده است. در مقابل برخى ديگر مربوط به آينده بشريت است؛ مانند: حاكميت صالحان، برقرارى حكومت جهانى عدل و توحيد و تحقّق مدينه آرمانى اسلامى. دورمان مىنويسد: «قسمت ديگر از اعجاز قرآن، مربوط به پيشگويىهايى است كه در آن مندرج است و به نحو اعجاب آورى، داراى اطلاعاتى است كه مرد درس نخواندهاى مانند محمدصلى الله عليه وآله وسلم هيچ گاه قادر نبود آنها را جمع كند»نيك بين، نصراللَّه، اسلام از ديدگاه دانشمندان غرب، ص 48.. به اختصار بعضى از موارد يادشده بيان مىشود: 3-1. تحريف ناپذيرى قرآن مجيد به صراحت اعلام مىدارد: - بر خلاف كتابهاى آسمانى پيشين - براى هميشه از ساحت اين كتاب مقدس كوتاه است و حفظ و عنايت الهى، همواره تضمين كننده عصمت آن است: «إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛ حج(15)، آيه 9.؛ «همانا ما ذكر [ قرآن] را فروفرستاديم و ما همواره آن را نگاهبانيم» و «وَ إِنَّهُ لَكِتابٌ عَزِيزٌ لا يَأْتِيهِ الْباطِلُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ لا مِنْ خَلْفِهِ تَنْزِيلٌ مِنْ حَكِيمٍ حَمِيدٍ»؛ فصلت(41)، آيه 41 و 42.؛ «و اين كتابى است نفوذناپذير، باطل از پيش و پس در آن راه نمىيابد. نازل شده از سوى خداى حكيم و حميد است». اين ادعاى قرآن، اكنون تجربهاى پانزده قرنه را پشت سر نهاده و نشان داده است كه تلاشهاى دشمنان، در اين زمينه ناكام مانده و حسرت افزودن يا كاستن حتى يك كلمه از قرآن، بر دل آنها مانده است و از اينكه در آينده نيز بتوانند از عهده آن برآيند، به طور كامل مأيوس و نااميد گشتهاند! 3-2. تحدّى ناپذيرى قرآن به گونههاى مختلف، انسانها را به تحدّى و همانندآورى فراخوانده و با قاطعيت كامل ادعا كرده است: اگر تمام بشر، دست به دست هم دهند، نمىتوانند مانند آن را بياورند: «قُلْ لَئِنِ اجْتَمَعَتِ الْإِنْسُ وَ الْجِنُّ عَلى أَنْ يَأْتُوا بِمِثْلِ هذَا الْقُرْآنِ لا يَأْتُونَ بِمِثْلِهِ وَ لَوْ كانَ بَعْضُهُمْ لِبَعْضٍ ظَهِيراً»؛ اسراء(17)، آيه 88.؛ «بگو اگر جن و انسانها با يكديگر اتفاق كنند، هرگز نمىتوانند همانندى چون اين قرآن آورند؛ هر چند گروهى از ايشان گروه ديگر را پشتيبان باشند». قرآن از اين فراتر رفته و مخالفان را به آوردن سورهاى چون قرآن، دعوت و عجز و ناتوانى هميشگى آنان را در اين باره اعلام كرده است: «وَ إِنْ كُنْتُمْ فِى رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقِينَ فَإِنْ لَمْ تَفْعَلُوا وَ لَنْ تَفْعَلُوا فَاتَّقُوا النَّارَ الَّتِى وَقُودُهَا النَّاسُ وَ الْحِجارَةُ أُعِدَّتْ لِلْكافِرِينَ»؛ بقره (2)، آيه 23 و 24.؛ «و اگر در آنچه ما بر بنده خويش نازل كرديم (قرآن) ترديد داريد، پس سورهاى مانند آن بياوريد و گواهان خود - جز خدا - را فراخوانيد، اگر راست مىگوييد! پس اگر چنين نكنيد - و هرگز نخواهيد كرد - پس بپرهيزيد از آتشى كه هيزم آن انسان است و سنگ كه براى كافران مهيا شده است». اين پيشگويى قرآن، طى پانزده قرن تجربه شده است و همه تلاشها در جهت همانند آورى سورهاى - حتى به اندازه سوره «كوثر» كه داراى حجمى در حدود سه سطر است - ناكام مانده و تكاپوگران اين عرصه را جز رسوايى سودى نبخشيده است.جهت آگاهى بيشتر در اين زمينه نگا: خويى، سيدابوالقاسم، مرزهاى اعجاز، ترجمه جعفر سبحانى، (تهران: محمدى، چاپ اول، 1349)، صص 153-166. 3-3. حوادث تاريخى قرآن مجيد رخدادهايى را پيش از وقوع آنها و در شرايطى كه محاسبات عادى قادر به پيشبينى آنها نبود، اعلام كرده و واقعيت تاريخى نيز به طور دقيق - آنسان كه قرآن از پيش خبرداده - تحقق يافته است. نمونههايى از آن عبارت است از: 3-3-1. پيروزى اسلام بر مشركان مكّه و ورود مسلمانان به خانه خدا در امنيت كامل: «لَتَدْخُلُنَّ الْمَسْجِدَ الْحَرامَ إِنْ شاءَ اللَّهُ آمِنِينَ مُحَلِّقِينَ رُؤُسَكُمْ وَ مُقَصِّرِينَ لا تَخافُونَ»؛ فتح (48)، آيه 27.؛ «هر آينه به خواست خدا به مسجد الحرام در مىآييد؛ در حالى كه سرهاى خود را تراشيده و تقصير مىكنيد و هيچ خوفى بر شما نباشد». پس از نزول اين آيه، چيزى نگذشت كه صلح و به تعبيرى فتح حديبيه پديد آمد و زمينههاى ورود سرافرازانه مسلمانان و از پى آن، پيروزى قاطع اسلام بر شرك و كفر و تبديل مجدد مسجد الحرام به كانون اصلى توحيد فراهم شد. 3-3-2. پيروزى روم بر ايران؛ قرآن مجيد خبر مىدهد پس از پيروزى امپراتورى ايران بر روم، به زودى روم بر ايران چيره شده و مؤمنان از اين حادثه خرسند خواهند شد: «غُلِبَتِ الرُّومُ فِى أَدْنَى الْأَرْضِ وَ هُمْ مِنْ بَعْدِ غَلَبِهِمْ سَيَغْلِبُونَ فِى بِضْعِ سِنِينَ لِلَّهِ الْأَمْرُ مِنْ قَبْلُ وَ مِنْ بَعْدُ وَ يَوْمَئِذٍ يَفْرَحُ الْمُؤْمِنُونَ»؛ روم (30)، آيات 2-4.؛ «روم در ادنى الارض (اطراف شام يا الجزيرهنگا: شبر، سيد عبداللَّه، تفسير القرآن الكريم، (بيروت: داراحياء التراث العربى، بىتا)، ص 385.) مغلوب گرديده و پس از آن در اندك سالى (بين سه تا هفت سال) چيره خواهد شد. امر همواره از آن خدا است؛ چه پس از آن و چه پيش از آن و در آن روز، مؤمنان شادمان خواهند شد». اين پيشگويى قرآن همزمان با پيروزى مسلمانان در جنگ بدر، رخ نمود و شادى مضاعف براى مسلمانان به همراه آورد.همان. وجوه ديگرى نيز درباره اعجاز قرآن ذكر شده است؛ از قبيل: اعجاز در معارف، اخبار به غيب، عدم اختلاف و تناقض، قانونگذارى و ... . مطالعه منابع مختلف در اين زمينه سفارش مىشود.براى آگاهى بيشتر ر.ك: الف. مطهرى، مرتضى، وحى و نبوت، (قم: صدرا)؛ ب. طباطبايى، سيدمحمدحسين، تفسير الميزان، (قم: اسماعيليان، بىتا)، ج 1، صص 58 - 73؛ پ. توسليان، سيد مرتضى، عظمت قرآن؛ ت. جمعى از نويسندگان «در راه حق»، درسهايى پيرامون شناخت قرآن؛ ث. گرامى، محمد على، درباره شناخت قرآن؛ ج. حجازى، فخرالدين، پژوهشى پيرامون قرآن و پيامبر؛ چ. مكارم شيرازى، ناصر، قرآن و آخرين پيامبر؛ ح. مؤدب، سيدرضا، تأملى در آفاق اعجاز قرآن (مق)، معارف، ش 20، آبان 1383؛ خ. مؤدب، سيد رضا، اعجاز قرآن در نظر اهل بيتعليهم السلام و...، (قم: احسن الحديث، چاپ اول 1379).[پايان كد انتخابي] (لوح فشرده پرسمان، اداره مشاوره نهاد نمايندگي مقام معظم رهبري در دانشگاه ها، كد: 1/100106365)
ادامه مطلب