8زن که در زمان ظهور امام زمان عج رجعت میکنند...+معرفی و اسامی

زنان سرافراز



1. صيانه ماشطه
او يكى از همان سيزده بانويى است كه در دولت حضرت مهدى، عليه‏السلام، زنده شده، به دنيا بازمى‏گردد. وى همسر حزقيل، پسر عموى فرعون، و شغلش آرايشگرى دختر فرعون بود.او همانند شوهرش به پيامبر زمان خود، حضرت موسى، ايمان آورده بود امّا همچنان ايمان خود را پنهان مى‏كرد.
نوشته‏اند: روزى وى مشغول آرايش دختر فرعون بود كه شانه از دستش افتاد و بى‏اختيار نام خدا را برزبان جارى ساخت. دختر فرعون گفت: آيا نام پدر مرا بر زبان آوردى؟ گفت: نه، بلكه نام كسى را بر زبان آوردم كه پدر تو را آفريده است. دختر فرعون ماجرا را نزد پدر بازگو كرد و فرعون صيانه را احضار كرد و گفت: مگر به خدايىِ من اعتراف ندارى؟ گفت: هرگز! من از خداى حقيقى دست نمى‏كشم و تو را پرستش نمى‏كنم. فرعون دستور داد تا تنور مسى برافروزند و همه بچه‏هاى آن زن را در حضورش در آتش افكنند. چون نوبت به طفل شيرخوارش رسيد صيانه مى‏خواست به ظاهر از دين برائت جويد كه كودك شيرخوارش به زبان آمد و گفت: مادر صبر كن كه تو بر حق هستى! فرعونيان آن زن و بچه شيرخوارش را در آتش افكنده، سوزاندند و خداوند دراثر صبر و تحمل آن زن در راه دين، او را در دولت امام مهدى زنده مى‏گرداند تا هم به آن حضرت خدمت كند وهم انتقام خود را از فرعونيان بگيرد.

2 - سميه، مادر عمار ياسر
وى هفتمين نفرى بود كه به اسلام گرويد و بدين‏سبب دشمن سخت به خشم آمد و بدترين شكنجه‏ها را براو روا داشت.10
او و شوهرش ياسر در دام ابوجهل گرفتار آمدند و او نخست آنها را اجبار كرد كه پيامبر خدا را دشنام دهند، امّا آنها حاضر به چنين‏كارى نشدند. او نيز زره آهنى به سميه و ياسر پوشانيد و آنها را در آفتاب سوزان نگه‏داشت. پيامبر كه گاه از كنارشان عبور مى‏كرد آنها را به صبر و مقاومت سفارش مى‏نمود و مى‏فرمود:
صبراً يا آل ياسر فإنّ موعدكم الجنه.
اى خاندان ياسر، صبر پيشه سازيد كه وعده گاه شما بهشت است.
سرانجام ابوجهل برهريك ضربتى وارد ساخت و ايشان را به‏شهادت رساند.11
خداوند اين زن را به پاداش صبر و مجاهدتى كه در راه اعتلاى اسلام نشان داد و بدترين شكنجه را از دشمن خدا تحمل كرد، در ايّام ظهور مهدى آل محمد، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، زنده خواهد نمود تا تحقق وعده الهى را ببيند و در لشكر ولىّ خدا به ياوران آن حضرت خدمت كند.

3 - نسيبه، دختر كعب مازنيه
او معروف به ام‏عماره و از زنان فداكار صدر اسلام است كه در برخى از جنگهاى پيامبر اسلام، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، شركت جسته و مجروحان جنگى را مداوا كرده است. او در جنگ احد بهترين نقش را ايفا كرد. با ديدن صحنه فرار مسلمانان و تنها گذاشتن پيامبر به دفاع از جان شريف پيامبر پرداخت و در اين راه بدنش زخمهاى فراوان برداشت.
پيامبر عزيز اين فداكارى را ستود و به فرزندش عماره چنين فرمود:
امروز مقام مادر تو از مردان جنگى والاتر است.12
پس از فروكش كردن جنگ، نسيبه با سيزده زخم13 سنگين به همراه ديگر مسلمانان به خانه برگشت و به استراحت پرداخت. با شنيدن فرمان پيامبر خدا، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، كه فقط مجروحان جنگ بايد به تعقيب دشمن بشتابند، نسيبه از جاى برخاست و آماده رفتن شد، امّا به‏علت شدت خونريزى نتوانست شركت كند. همين كه پيامبر از تعقيب دشمن برگشت، پيش از آنكه به خانه برود، عبداللَّه بن كعب مازنى را براى احوالپرسى نسيبه و سلامتى وى به نزد او فرستاد و چون از سلامتى وى آگاه گشت شادمان موضوع را به پيامبر خبر داد.14
نسيبه از كسانى است كه براى يارى امام مهدى، عليه‏السلام، زنده خواهد شد.15

4. امّ ايمن
از زنان پرهيزكار و خدمتكار حضرت رسول، صلّى‏اللَّه‏عليه‏وآله، است. پيامبر به‏او مادر خطاب مى‏كرد و مى‏فرمود:
هذه بقيه اهل بيتى.16
اين زن، باقى‏مانده‏اى از خاندان من است.
وى همواره در كنار زنان مجاهد، در جبهه جنگ به مداواى مجروحان مى‏پرداخت.17
ام ايمن از شيفتگان خاندان امامت بود كه در ماجراى فدك، حضرت زهرا، عليهاالسلام، او را به‏عنوان شاهد معرفى كرد. وى پنج يا شش ماه پس از پيامبر از دنيا رفت.18 خداوند به بركت مهدى آل محمد، عليه‏السلام، به هنگام ظهور، او را زنده مى‏گرداند تا در لشكرگاه امام به خدمت گماشته شود.

5. امّ خالد
در روايت دو بانو بدين نام مشهور شده‏اند: ام خالد احمسيه و ام خالد جهنّيه. شايد مقصود ام خالد مقطوعه اليد (دست بريده) باشد كه يوسف‏بن عمر، پس از به‏شهادت رساندن زيدبن على بن الحسين در كوفه، دست او را به جرم شيعه بودن قطع كرد. در كتاب رجال كشى درباره شخصيت و مقام اين زن فداكار از امام صادق، عليه‏السلام، مطلبى ذكر گرديده كه حايز اهميت است. ابوبصير گويد: در خدمت امام صادق نشسته بوديم كه ام خالد مقطوعهاليد از راه رسيد. حضرت فرمود:
اى ابابصير، آيا ميل دارى كه كلام امّ خالد را بشنوى؟
من عرض كردم: آرى اى فرزند رسول خدا، با شنيدن آن شادمان مى‏گردم... در همان موقع ام خالد به خدمت امام آمد و سخن گفت. ديدم وى در كمال فصاحت و بلاغت صحبت مى‏كند. سپس حضرت پيرامون موضوع ولايت و برائت از دشمنان با او سخن گفت.19

6. زبيده
مشخصات كاملى از او نقل نشده است. احتمال دارد زبيده زن هارون‏الرشيد باشد كه شيخ صدوق، رحمهالله‏عليه، درباره‏اش گفته است: وى يكى از هواداران و پيروان اهل بيت است. هنگامى كه هارون دانست از شيعيان است قسم خورد كه طلاقش دهد. زبيده كارهاى خدماتى بسيارى داشت كه يكى آبرسانى به عرفات است. همچنين نوشته‏اند وى يكصد كنيز داشت كه پيوسته مشغول حفظ قرآن بودند و هميشه از محل سكونت او صداى تلاوت قرآن شنيده شد. زبيده در سال 216 ق. رحلت كرد.20

7. حبّابه والبيّه
از زنان والامقامى است كه دوره زندگى هشت امام معصوم را درك كرد و پيوسته مورد لطف و عنايت ايشان قرار داشت. در يك يا دو نوبت به‏وسيله امام زين‏العابدين و امام رضا، عليهماالسلام، جوانى‏اش به‏او بازگردانده شد. اولين ملاقات وى با امير مؤمنان، عليه‏السلام، بود كه از آن حضرت دليلى بر امامت درخواست كرد. حضرت در حضور وى سنگى را برداشت و بر آن مهر خود را نقش كرد و اثر آن مهر در سنگ جاى گرفت و به او فرمود: پس از من هر كه توانست در اين سنگ چنين اثرى برجاى بگذارد او امام است. از اين رو حبابه پس از شهادت هر امامى نزد امام بعدى مى‏رفت و آنان مهر خود را بر همان سنگ مى‏زدند و اثر آن نقش مى‏بست. نوبت كه به امام رضا، عليه‏السلام، رسيد حضرت نيز چنين كرد. حبابه نه ماه پس از رحلت امام رضا، عليه‏السلام، زنده بود و پس از آن بدرود حيات گفت.21
روايت شده است كه وقتى حبابه به خدمت امام زين‏العابدين رسيد يكصد و سيزده سال از عمرش سپرى شده بود. حضرت با انگشت سبابه خود اشاره‏اى نمود و جوانى‏اش بازگشت.22
همچنين نوشته‏اند: صورت حبابه از زيادى سجود سوخته و از عبادت همانند چوب خشكيده‏اى شده بود.23

8. قنواء
دختر رشيد هجرى، يكى از شيعيان و پيروان على، عليه‏السلام، و خود از ياران باوفاى حضرت امام جعفر صادق، عليه‏السلام، است24. وى دختر بزرگمردى است كه در راه محبت و دوستى امير مؤمنان به‏طرز دلخراشى به‏شهادت رسيد. از گفتار شيخ مفيد برمى‏آيد كه قنواء به هنگام ورود پدرش نزد عبيداللَّه بن زياد شاهد قطع دو دست و دو پاى پدر خود بوده و به‏كمك ديگران بدن نيمه‏جان پدر را از دارالاماره بيرون آورده و به‏خانه منتقل كرده است. روزى قنواء به پدرش گفت: پدرجان، چرا اين همه خود را به‏رنج و مشقت عبادت مى‏اندازى! پدر درجواب گفت: دخترم، پس از ما گروهى خواهند آمد كه بينش دينى و شدت ايمانشان از ما، كه اين همه خود را به‏زحمت عبادت انداخته‏ايم، بيشتر است.25





[ چهارشنبه 16 مرداد 1392  ] [ 2:05 AM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]