قارون چه كسى بود؟
قارون، از بنى اسرائيل، و پسر عموى حضرت موسى(عليه السلام) بوده است.
خلاصه ى داستان قارون، با توجه به آيات قرآن، از اين قرار است كه او شخص زيباروى از بنى اسرائيل بود و در بيابان به سر مى برد و از علم كيمياگرى بهره داشت و از اين راه گنجى فراوان اندوخته بود و به شدت به حضرت موسى(عليه السلام) رشك مى برد؛ از اين رو به زن بدكاره اى پول داد و او را وادار كرد تا شهادت بدهد كه حضرت موسى(عليه السلام) او را به رفتار پرخطر مجبور كرده است، سپس نزد حضرت موسى(عليه السلام) آمد و گفت: بنى اسرائيل را جمع كن و دستور پروردگارت را براى آن ها بازگو! حضرت موسى(عليه السلام)مردم را جمع كرد و احكام خداوند را براى آن ها بيان نمود، وقتى كه حكم زنا را بيان مى كرد، بنى اسرائيل گفتند: حتى اگر زناكار تو باشى، همين حكم جارى مى شود؟ حضرت موسى(عليه السلام) فرمود: آرى! بنى اسرائيل گفتند: تو زنا كرده اى! حضرت موسى(عليه السلام) با تعجب گفت: من؟! گفتند: آرى! آن گاه از آن زن بدكاره خواستند تا شهادت بدهد. حضرت موسى به او فرمود: تو را به خدا قسم مى دهم كه جز سخن راست نگويى! آن زن گفت: حال كه مرا قسم دادى، راست مى گويم، و اينك شهادت مى دهم كه تو بى گناه و فرستاده ى خداوند هستى!
حضرت موسى(عليه السلام) به سجده افتاد و در سجده به شدّت گريه كرد؛ وحى آمد: چه چيزى تو را به گريه انداخته است؟ ما زمين را به فرمان تو در آورده ايم، هرچه مى خواهى امر كن!
حضرت موسى(عليه السلام) سر از سجده برداشت و فرمود: اى زمين آن ها را در كام خود فرو بر! ناگهان زمين شكافته شد و در حالى كه فرياد مى زدند: يا موسى! يا موسى! ... همگى هلاك شدند.[1]
قرآن درباره ى قارون مى فرمايد:
(إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِى الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ)؛[2]
قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد؛ ما گنج هايى به او داده بوديم كه كليد انبارهاى او را گروهى نيرومند[3] حمل مى كردند. هنگامى كه قومش به او گفتند: شادى مكن كه خدا شادى كنندگان مغرور را دوست ندارد.»
قرآن در ادامه مى فرمايد:
(قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْم عِنْدِى... فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِى زِينَتِهِ قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِىَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظّ عَظِيم وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً)[4]
قارون مى پنداشت به دليل علم و دانش و حسن تدبير او، دارايى اش زياد شده است. وقتى خود را با زيورآالات تزيين كرده بود، در اجتماع مردم حاضر شد. كسانى كه اهل دنيا بودند گفتند: اى كاش ما هم مانند قارون ثروتمند بوديم! سعادت و نصيب او بسيار زياد است.
كسانى كه دانا بودند، گفتند: واى بر شما! ثواب آخرت براى كسى كه ايمان بياورد وعمل نيكو انجام دهد، بهتر است.
حضرت امام صادق(عليه السلام) از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) روايت كرده اند:
هر كس لباسى بپوشد و در آن، تكبّر و خودخواهى كند، خداوند او را در جهنم با قارون همنشين خواهد كرد؛ چون قارون اولين كسى بود كه چنين كرد.[5]
نكته هاى آموزنده
قارون، سمبل ثروتمند متكبر است واز سرگذشت او مى آموزيم:
1. تحصيل علم و رسيدن به مراتب عالى علمى، بسيار ارزشمند و عالِم از مقامى بلند برخوردار است؛ ولى اگر به كبر و غرور و حسد گرفتار شود، از بلنداى عزّت سقوط خواهد كرد و خود و اطرافيانش را به هلاكت خواهد رساند؛
2. همه چيز از خداوند متعال است و در هر مقام و مرتبه اى، بايد شكرگزار او بود و سرچشمه ى شكرگزارى، تواضع است، در غير اين صورت، تكبّر و خودخواهى به زودى به ذلّت و خوارى تبديل خواهد شد؛
3. اگر انسان بى ايمان باشد و نيكوكارى نكند، تمام گنج هاى زمين به حال او نفعى ندارد و توانمندى هاى مادى زودگذر و ناپايدار است.
4. هيچ گاه عمل نيك را نبايد كوچك شمرد، حتى اگر از گنهكار باشد؛ چنانچه راستگويى يك بدكاره به نجات انسانى بزرگ انجاميد.
پی نوشتها:
[1]. تاريخ مدينه دمشق، ج61، ص94؛ بحارالانوار،ج13، ص250؛ تفسير الميزان، ج16، ص84.
[2]. قصص، 76.
[3]. مفسران تعداد اين گروه را بين سه نفر تا چهل نفر ذكر كرده اند.
[4]. قصص،78 ـ 80؛ تفسير قمى، ج2، ص144.
[5]. وسائل الشيعه، ج3، ص 368.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).
خلاصه ى داستان قارون، با توجه به آيات قرآن، از اين قرار است كه او شخص زيباروى از بنى اسرائيل بود و در بيابان به سر مى برد و از علم كيمياگرى بهره داشت و از اين راه گنجى فراوان اندوخته بود و به شدت به حضرت موسى(عليه السلام) رشك مى برد؛ از اين رو به زن بدكاره اى پول داد و او را وادار كرد تا شهادت بدهد كه حضرت موسى(عليه السلام) او را به رفتار پرخطر مجبور كرده است، سپس نزد حضرت موسى(عليه السلام) آمد و گفت: بنى اسرائيل را جمع كن و دستور پروردگارت را براى آن ها بازگو! حضرت موسى(عليه السلام)مردم را جمع كرد و احكام خداوند را براى آن ها بيان نمود، وقتى كه حكم زنا را بيان مى كرد، بنى اسرائيل گفتند: حتى اگر زناكار تو باشى، همين حكم جارى مى شود؟ حضرت موسى(عليه السلام) فرمود: آرى! بنى اسرائيل گفتند: تو زنا كرده اى! حضرت موسى(عليه السلام) با تعجب گفت: من؟! گفتند: آرى! آن گاه از آن زن بدكاره خواستند تا شهادت بدهد. حضرت موسى به او فرمود: تو را به خدا قسم مى دهم كه جز سخن راست نگويى! آن زن گفت: حال كه مرا قسم دادى، راست مى گويم، و اينك شهادت مى دهم كه تو بى گناه و فرستاده ى خداوند هستى!
حضرت موسى(عليه السلام) به سجده افتاد و در سجده به شدّت گريه كرد؛ وحى آمد: چه چيزى تو را به گريه انداخته است؟ ما زمين را به فرمان تو در آورده ايم، هرچه مى خواهى امر كن!
حضرت موسى(عليه السلام) سر از سجده برداشت و فرمود: اى زمين آن ها را در كام خود فرو بر! ناگهان زمين شكافته شد و در حالى كه فرياد مى زدند: يا موسى! يا موسى! ... همگى هلاك شدند.[1]
قرآن درباره ى قارون مى فرمايد:
(إِنَّ قارُونَ كانَ مِنْ قَوْمِ مُوسى فَبَغى عَلَيْهِمْ وَ آتَيْناهُ مِنَ الْكُنُوزِ ما إِنَّ مَفاتِحَهُ لَتَنُوأُ بِالْعُصْبَةِ أُولِى الْقُوَّةِ إِذْ قالَ لَهُ قَوْمُهُ لا تَفْرَحْ إِنَّ اللَّهَ لا يُحِبُّ الْفَرِحِينَ)؛[2]
قارون از قوم موسى بود و بر آنان ستم كرد؛ ما گنج هايى به او داده بوديم كه كليد انبارهاى او را گروهى نيرومند[3] حمل مى كردند. هنگامى كه قومش به او گفتند: شادى مكن كه خدا شادى كنندگان مغرور را دوست ندارد.»
قرآن در ادامه مى فرمايد:
(قالَ إِنَّما أُوتِيتُهُ عَلى عِلْم عِنْدِى... فَخَرَجَ عَلى قَوْمِهِ فِى زِينَتِهِ قالَ الَّذِينَ يُرِيدُونَ الْحَياةَ الدُّنْيا يا لَيْتَ لَنا مِثْلَ ما أُوتِىَ قارُونُ إِنَّهُ لَذُو حَظّ عَظِيم وَ قالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَيْلَكُمْ ثَوابُ اللَّهِ خَيْرٌ لِمَنْ آمَنَ وَ عَمِلَ صالِحاً)[4]
قارون مى پنداشت به دليل علم و دانش و حسن تدبير او، دارايى اش زياد شده است. وقتى خود را با زيورآالات تزيين كرده بود، در اجتماع مردم حاضر شد. كسانى كه اهل دنيا بودند گفتند: اى كاش ما هم مانند قارون ثروتمند بوديم! سعادت و نصيب او بسيار زياد است.
كسانى كه دانا بودند، گفتند: واى بر شما! ثواب آخرت براى كسى كه ايمان بياورد وعمل نيكو انجام دهد، بهتر است.
حضرت امام صادق(عليه السلام) از پيامبر گرامى اسلام(صلى الله عليه وآله) روايت كرده اند:
هر كس لباسى بپوشد و در آن، تكبّر و خودخواهى كند، خداوند او را در جهنم با قارون همنشين خواهد كرد؛ چون قارون اولين كسى بود كه چنين كرد.[5]
نكته هاى آموزنده
قارون، سمبل ثروتمند متكبر است واز سرگذشت او مى آموزيم:
1. تحصيل علم و رسيدن به مراتب عالى علمى، بسيار ارزشمند و عالِم از مقامى بلند برخوردار است؛ ولى اگر به كبر و غرور و حسد گرفتار شود، از بلنداى عزّت سقوط خواهد كرد و خود و اطرافيانش را به هلاكت خواهد رساند؛
2. همه چيز از خداوند متعال است و در هر مقام و مرتبه اى، بايد شكرگزار او بود و سرچشمه ى شكرگزارى، تواضع است، در غير اين صورت، تكبّر و خودخواهى به زودى به ذلّت و خوارى تبديل خواهد شد؛
3. اگر انسان بى ايمان باشد و نيكوكارى نكند، تمام گنج هاى زمين به حال او نفعى ندارد و توانمندى هاى مادى زودگذر و ناپايدار است.
4. هيچ گاه عمل نيك را نبايد كوچك شمرد، حتى اگر از گنهكار باشد؛ چنانچه راستگويى يك بدكاره به نجات انسانى بزرگ انجاميد.
پی نوشتها:
[1]. تاريخ مدينه دمشق، ج61، ص94؛ بحارالانوار،ج13، ص250؛ تفسير الميزان، ج16، ص84.
[2]. قصص، 76.
[3]. مفسران تعداد اين گروه را بين سه نفر تا چهل نفر ذكر كرده اند.
[4]. قصص،78 ـ 80؛ تفسير قمى، ج2، ص144.
[5]. وسائل الشيعه، ج3، ص 368.
منبع: سرگذشت ها و عبرت ها در آيينه ى وحى، سيد مرتضى قافله باشى، انتشارات مركز مديريت حوزه علميه قم (1383).
[ دوشنبه 3 شهریور 1393 ] [ 12:34 AM ] [ خادم مهدی عج ]