اصحاب صفه
پاسخ:«اصحاب صفه» عنوان جمعى از مسلمانان پاكباخته و تهيدستى است كه در صدر اسلام و زمان پيامبر اسلام(ص) در ركاب آن حضرت بودند و چون در مدينه خانه و آشيان و آشنايى نداشتند، در گوشه اى از مسجد، سكويى ساخته شده بود كه در همان جا روزگار مى گذراندند و به عبادت مشغول بودند، هنگام جهاد هم به ميدان رزم مى شتافتند. آنچه پيش رو داريد، ترجمه فشرده اى است از جزوه «اصحاب الصفه» تأليف «ابوتراب الظاهرى» كه در عربستان چاپ شده است. گرچه درباره اين مسلمانان فداكار و حاضر در صحنه، بايد كاوشى عميق تر انجام گيرد تا روحيات و رفتار آنان «اسوه» مسلمانان تهيدست و جانباز قرار گيرد، ليكن فعلاً به همين حد اكتفا مى شود تا به يارى خداى بزرگ در آينده گامهاى بلندترى برداشته شود و در اين زمينه تحقيقات جامع ترى صورت گيرد. (مترجم) در روايت است كه «اصحاب صفه»، گروهى تهيدست بودند.
رسول خدا(ص) به ياران خود فرمود: «هر كس در خانه غذاى دو نفر را داشته باشد، سومى را ببرد و هر كس به اندازه چهار نفر غذا دارد، پنجمى و ششمى را ببرد.» ابوبكر، سه نفر را برد و رسول خدا(ص)، ده نفر را. و به نقل ديگرى آن حضرت فرموده است: «اهل صفه» مهمانان اسلامند، بى خانمان و تنگدستند. هرگاه «صدقه»اى به دست آن حضرت مى رسيد، خود از آن بر نمى داشت و همه را براى آنان مى فرستاد، ولى هرگاه «هديه»اى براى پيامبر مى آوردند، هم خود بر مى داشت و هم براى آنان مى فرستاد. طلحة بن عمرو مى گويد: هرگاه كسى به حضور پيامبر مى رسيد، اگر در مدينه آشنايى داشت، به خانه او مى رفت وگرنه، به جمع اهل صفه مى پيوست. و گفته است: من در ميان اهل صفه بودم، همراه با مردى ديگر، هر روز از سوى پيامبر به اندازه يك «مد» خرما براى ما مى رسيد. «ابورافع» نقل كرده است: چون حضرت فاطمه، حسين را به دنيا آورد، روزى عرضه داشت: يا رسول اللَّه! آيا براى فرزندم عقيقه اى بدهم؟ حضرت فرمود: نه، ولى موى سرش را بتراش و هموزن آن را به بينوايان و مساكين اهل صفه، صدقه بده. برخى گفته اند: هفتاد نفر از اهل صفه بودند كه هيچ يك، ردا نداشتند. روايت است كه حضرت رسول(ص) نزد اصحاب صفه آمد و پرسيد: حالتان چطور است؟ خوبيم يا رسول اللَّه . فرمود : امروز خوبيد، روزى هم خواهد آمد كه براى هر يك از شما ظرفى از غذا بياورند و ظرفى ببرند و آن گونه كه كعبه پوشش دارد، خانه هاى شما هم پرده خواهد داشت. اى پيامبر، آيا ما در حال ديندارى به اينها خواهيم رسيد؟ آرى. پس آن روز، ما خوبيم. صدقه مى دهيم و بنده آزاد مى كنيم. نه، امروز شما بهتريد؛ هرگاه به دنيا برسيد، بر يكديگر حسادت خواهيد داشت و رابطه ها قطع و آميخته به دشمنى خواهد شد. و نيز آورده اند: در كنار مسجد پيامبر، سكويى براى مسلمانان تهيدست ساخته شد. مسلمانان هر چه در توان داشتند، به آنان خير و احسان مى رساندند. پيامبر خدا نيز مى آمد و خطاب به آنان مى فرمود: سلام بر شما اى اهل صفه چطوريد؟ خوبيم، يا رسول اللَّه. امروز، شما بهتر از آن روزيد كه ظرف هاى غذا را براى شما بياورند و ببرند و لباسهاى گوناگون داشته باشيد و خانه هايتان را پرده پوش كنيد. آن روز بهتريم، خداوند به ما عطا مى كند و ما هم شكر مى كينم. نه! امروز بهتر از آن روزيد. ابو نعيم در حُليةالاولياء گفته است: تعداد اصحاب صفه، به اقتضاى شرايط و زمانها متفاوت بوده است. گاهى غريبه هاى بى خانمان كه به آنجا مى آمدند، كم بودند و گاهى تعدادشان فزونى مى گرفت. ولى حال اغلب آنان تنگدستى و فقر بود. آنان فقر را برگزيده بودند. هرگز دو لباس و دو نوع غذا نداشتند... گاهى جمعى از آنان براى نماز، يك لباس داشتند، لباس بعضى تا زانو مى رسيد و برخى بلندتر. «واثلة بن اسقع» گفته است: من خود از اصحاب صفه بودم و هيچ يك از ما لباس كاملى نداشتيم. «سعد بن عباده» گاهى شبها هشتاد نفر از آنان را براى غذاى شام به خانه اش مى برد. به نقل عقبة بن عامر: پيامبر نزد ما آمد، ما در صفه بوديم، فرمود: كدام يك از شما دوست دارد هر روز به «بطحا» و «عقيق» برود و دو ناقه كوهاندار بياورد، بى آنكه گناه يا قطع رحم كرده باشد؟ گفتيم: همه ما اين كار را دوست داريم اى رسول خدا. فرمود: چرا به مسجد نمى رويد تا دو آيه قرآن بخوانيد يا قرآن بياموزيد، كه اين از دوشتر برايتان بهتر است. نويسنده «حليةالاولياء» در پى نقل اين كلام، مى افزايد: از اين حديث چنين برمى آيد كه پيامبر اسلام، با اين سخن مى خواست آنان را از انگيزه هاى دنياگرايى باز دارد و به آنچه برايشان مفيدتر و به حالشان مناسب تر است وا دارد. ابو سعيد خدرى آورده است: ما جمعى از مسلمانان ناتوان اهل صفه بوديم. و مردى بر ما قرآن مى خواند. پيامبر اكرم(ص) نزد ما آمد. افراد اهل صفه، پشت هم پنهان مى شدند، چون بدون لباس كافى بودند و خجالت مى كشيدند. پيامبر با دستش اشاره كرد و همه دايره وار جمع شدند و به دور او حلقه زدند. فرمود: چه مى كرديد؟ مردى از ما قرآن و دعا براى ما مى خواند. به كار خويش ادامه دهيد. سپس فرمود: خدا را شكر كه در ميان امتم كسانى را قرار داده كه مرا دستور فرمود تا همراه آنان صبر و شكيبايى و مقاومت كنيم... بشارت باد فقيران با ايمان را كه روز قيامت پانصد سال پيش از توانگران نجات يافته و در بهشت، متنعم مى شوند و هنوز ثروتمندان گرفتار حسابند. پس از نزول اين آيه پيامبر برخاست و در پى آنان رفت. آنان را در آخر مسجد يافت كه مشغول ذكر خداوند بودند. فرمود: حمد خدايى را كه من نمردم تا آنكه فرمانم داد خويش را به همراه گروهى از امتم صابر سازم. زندگى با شماست، مرگ هم با شماست (يعنى در هر حال با شما و در كنار شما هستم).
نام اصحاب صفه
در كتابهاى تاريخ، نام برخى از اين مسلمانان باايمان و فداكار و تهيدست چنين آمده است:
1 - اوس بن اوس ثقفى، كه در سالهاى آخر، همراه گروهى از «ثقيف» به مدينه آمد.
2 - اسماء بن حارثه اسلمى، كه به اتفاق برادرش هند، خدمتگزار پيامبر بودند و در سال 60 هجرى در بصره درگذشت، در حالى كه هشتاد سال عمر داشت.
3- بلال بن رباح، از مسلمانان پيشتاز و شكنجه شده در راه خدا كه مؤذّن و خزانه دار پيامبر بود و در جنگ بدر هم حضور داشت.
4 - براء بن مالك انصارى كه در جنگ احد و ديگر معركه ها هم حضور داشت و دلير و تكسوار بود. همو بود كه در جنگ مسلمانان با مسيلمه كذاب، پيشنهاد كرد مرا داخل سپر گذاشته و با نيزه ها بلندم كنيد و داخل باغى كه سنگر دفاعى دشمن است بياندازيد. او را از اين طريق به داخل باغ انداختند و او در داخل با آنان جنگيد تا آنكه در را گشود و در اين حادثه بيش از هشتاد زخم برداشت. خالد، يك ماه به مداواى زخمهاى او مشغول بود.
5 - ثوبان، غلام پيامبر كه از وفاداران قانع و عفيف بود. رواياتى هم از رسول خدا(ص) نقل كرده است. روزى پيامبر خدا(ص) فرمود: هر كس يك چيز را از من قبول كند من هم ضامن بهشت او مى شوم. وى گفت: من حاضرم يا رسول اللَّه. پيامبر فرمود: شرط من آن است كه از هيچ كس چيزى طلب نكنى. گفته اند: گاهى كه ثوبان سوار بر مركب خود بود و تازيانه اش به زمين مى افتاد، هرگز از كسى درخواست نمى كرد كه به او بدهد، خودش پائين مى آمد و برمى داشت.
6 - ابوذر غفارى چهارمين نفرى بود كه مسلمان شد. وقتى به مدينه آمد تنها بود و عبادت پيشه و خدمتگزار پيامبر بود. چون فراغت مى يافت، به مسجد مى رفت و به اهل صفه مى پيوست. وى از بهترين ياران رسول اللَّه بود و زبانى حقگو و صريح داشت. در زمان عمر بن خطاب در فتح بيت المقدس هم شركت كرد.
7 - جُعَيل بن سراقه ضمرى، كه مورد عنايت رسول اللَّه بود.
8 - حُذيفه بن يمان، او و پدرش از مهاجرين بودند. اهل شناخت و بصيرت و علم و عبادت بود. پيامبر او را بين هجرت و نصرت مخيّر ساخت. او انتخاب كرد كه بماند و از ياوران پيامبر گردد. از سوى پيامبر، به مأموريتهاى ويژه مى رفت. پيامبر، مخفيانه نام منافقان را به وى گفته بود.
9 - حارثة بن نعمان انصارى، او در جنگ «بدر» هم حضور داشت و در جنگ «حنين» نيز يكى از هشتاد نفرى بود كه فرار نكردند و در يارى و دفاع از پيامبر استقامت نشان دادند. وى در جنگ جمل در بصره هم حضور داشت و در آن، مجروح شد. در آن روزگار، آخر عمر خود را مى گذراند. حارثه از بهترين افراد نيكوكار نسبت به مادرش بود. در دوران پيرى و نابينايى هم به دست خود، به مساكين كمك مى كرد.
10 - حنظلة بن ابى عامر (حنظله غسيل الملائكه) كه در جنگ احد به شهادت رسيد.
11 - حكم بن عُمير ثمالى، كه بعدها ساكن شام شد. حديثهاى حكمت آميزى از رسول خدا(ص) روايت كرده است.
12 - خبّاب بن ارَتّ، كه از مسلمانان نخستين (به قولى، ششمين مسلمان) و از مهاجرين زجر ديده و شكنجه شده صدر اسلام بود. آثار شكنجه آن دوران، تا مدّتها در بدنش باقى بود. از مجاهدانى بود كه در جنگ بدر و ساير جنگها شركت داشت.
13 - ابو ايوب انصارى (برخى او را اهل عقبه دانسته اند، نه اصحاب صفه) نامش «خالد بن يزيد» بود. همان كه خانه اش در آغاز هجرت پيامبر، مدّتى محّل اقامت آن حضرت بود تا آنكه مسجدالنبى ساخته شد. در جنگ بدر نيز حضور داشت. در قسطنطنيّه از دنيا رفت.
14 - دكين بن سعيد مزنى، به روايتى وى همراه چهارصد نفر به حضور پيامبر آمدند. بعدها ساكن كوفه شد.
15 - ابولبابه انصارى (رفاعه) در جنگ بدر حضور داشت.
16 - سلمان فارسى وى از صحابه برجسته رسول اللَّه و از خردمندان روزگار و عابدان بزرگ بود.
17 - سعيد بن عامر جمحى، از مهاجرانى بود كه فقر را برگزيد. در مدينه خانه اى نداشت. از دنيا و كالاى فانى آن خود را آزاد ساخته بود.
18 - ابو سعيد خدرى (نامش سعد بن مالك بود). صبر و عفاف را برگزيد، هر چند مى توانست توانگر باشد و مرّفه.
19 - سالم، غلام ابو حذيفه، كه در يمامه شهيد شد و در آن جنگ، پرچمدار بود و دستش قطع شد. وى از مسلمانان با سابقه بشمار مى رفت.
20 - شداد بن اسيد، كه از مهاجران بود و هنگامى كه نزد رسول خدا آمد، آن حضرت وى را در «صفّه» جاى داد.
21 - صفوان بن بيضاء، از مجاهدان بدر بود و پيامبر او را همراه سريه «عبداللَّه بن جحش» به مأموريت نظامى فرستاد. برخى شهادتش را در جنگ بدر دانسته اند.
22 - صهيب بن سنان. گفته اند او از مسلمانان نخستين بود كه براى اسلام آوردن به حجاز هجرت نمود.
23 - طخفه بن قيس. ساكن مدينه شد و در صفّه هم جان سپرد. او از اصحاب صفه اى بود كه مهمان پيامبر مى شد.
24 - طلحة بن عمرو بصرى. چون در مدينه كسى را نداشت، ساكن صفه شد و از سوى پيامبر به او طعام داده مى شد.
25 - عبداللَّه بن مسعود كه از مسلمانان اوليه و اصحاب قرآن شناس پيامبر بود. وى در روزگار عثمان از دنيا رفت.
26 - عبداللَّه بن ام مكتوم. پس از جنگ بدر به مدينه آمد و ساكن صفه شد.
27 - عبداللَّه بن عمرو بن حرام، كه در جنگ احد به شهادت رسيد.
28 - عقبة بن عامر. همنشين با اهل صفه بود. به مصر رفت و همان جا درگذشت.
29 - عمرو بن عوف. در جنگها شركت داشت. رواياتى هم از رسول خدا(ص) نقل كرده است.
30 - ابوالدرداء. وى از عالمان عابد و صحابه وارسته بود و پيشواى قاريان و قاضى دمشق بود. و از كسانى بود كه آيات قرآن را بر پيامبر بازخوانى مى كرد و در حال حيات پيامبر، از گردآورندگان قرآن بود.
31 - عُكاشه بن مِحصَن اسدى. از بدريان نخستين بود و در جنگهاى گوناگون شركت داشت و در ايّام جنگ با «اهل ردّه» كشته شد.
32 - عرباض بن ساريه. چشمى گريان داشت و اهل جهاد و عبادت بود و در فضيلت او و جمعى ديگر از مسلمانانى كه عاشق جهاد بودند ولى امكانات جنگ را نداشتند وگريه مى كردند، آيه نازل شد.
33 - فضالة بن عُبيد انصارى. رسول خدا(ص) به او و جمعى ديگر از اصحاب صفّه مى فرمود: اگر بدانيد كه نزد خدا چه پاداشى داريد، از اين وضع تهيدستى ناراحت نمى شويد و دوست مى داريد كه تنگدست تر باشيد.
34 - مصعب بن عمير، جوان مهاجرى بود كه به خاطر ايمان، از پدر و مادر جدا شد و به مسلمانان پيوست. پيامبر اسلام پيش از هجرت، او را به عنوان معلّم قرآن به سوى مردم يثرب فرستاد.
35 - مسعود بن ربيع، كه اهل قرائت قرآن بود.
36 - وابصة بن معبد جهنى، وى با فقرا نشست و برخاست مى كرد و مى گفت: اينان برادران من در دوران رسول اللَّه(ص) بودند. و...گروهى ديگر. نام اصحاب صفه بيش از اينهاست؛ براى رعايت اختصار، به همين اندازه اكتفا شد.