هدف نهایی آفرینش

مي‏گويند خدا ما را آفريد كه به كمال برسيم؛ خوب كمال براي چه؟ بعد از به كمال رسيدن چه مي‏شود؟ مي‏گويند به بهشت مي‏رويد خوب بعد از بهشت رفتن چه؟ آيا تا ابد در بهشت بودن، خسته كننده نيست؟

چرايى كمال‏
ابتدا بايد توجه داشت كه سعادت و «كمال» براى انسان مطلوب بالذات است و مطابق ساختار وجودى و نيازخواهى درونى او است؛ چنان‏كه رشد و ميوه‏دهى درخت، مطابق ساختار طبيعى آن است و اين رشد و كمال براى همگان خوشايند است.
كمال و تعالى انسان نيز براى همگان خوشايند است به طورى كه ميل و خواسته بشر براى رسيدن به كمال محدوديتى ندارد و به طور طبيعى انسان‏ها همه زيبايى‏ها و خوبى‏ها را هدف‏گيرى مى‏كنند؛ از اين رو بهشت به عنوان جلوه‏گاه همه زيبايى‏ها و جايگاه همه خوبى‏ها و خوب‏ها، خواسته همه دل پاكان و خردمندان است.

عدم دلزدگى در بهشت‏
آنچه موجب رنجش مى‏شود، كم شدن انرژى، خستگى و «عدم تداوم لذت» است. و آنچه موجب دلزدگى انسان مى‏شود «عدم تنوع لذت» است. در حالى كه قرآن درباره نعمت‏هاى بهشتى مى‏فرمايد: «لَهُمْ فِيها ما يَشاؤُنَ...»؛ نحل (16)، آيه 31 ؛ فرقان (25)، آيه 16 ؛ به همين مضمون زمر (39)، آيه 34 ؛ شورى (42)، آيه 22 ؛ ق (50)، آيه 35 ؛ نساء (4)، آيه 132.؛ «آنچه آنان بخواهند در آنجا برايشان آماده است».
و نيز مى‏فرمايد: «...هُمْ فِيها خالِدُونَ »؛ بقره (2)، آيات 25 و 82 ؛ آل عمران (3)، آيه 107 ؛ اعراف (7)، آيه 42 ؛ يونس (10)، آيه 26 ؛ هود (11)، آيه 23 ؛ مؤمنون (23)، آيه 11 و...؛ «و آنان در آنجا جاودان و پاينده‏اند». بنابراين هيچ محدوديتى در آنجا وجود ندارد؛ هر آنچه تصور كنند و بخواهند، برايشان مهيا است. ديگر آرزوى چيزى فراتر برايشان متصوّر نيست تا از بهشت دل زده و خسته شوند. از طرف ديگر ترس پايان نعمت نيز وجود ندارد تا از اين جهت، رنجى وجود داشته باشد.
شهيد مطهرى در اين باره مى‏نويسد: «انسان هميشه دنبال دارا شدن است و اينكه انسان دنبال چيزى مى‏رود و بعد كه آن را واجد شد، شوقش كاهش مى‏يابد و بلكه حالت تنفّر و دلزدگى پيدا مى‏كند، دليل آن است كه آنچه انسان در عمق دلش مى‏خواسته، آن چيز نبوده است! خيال مى‏كرده آن بوده؛ ولى در اصل دنبال چيز برتر؛ يعنى، كمال مطلق بوده است. انسان طالب كمال است، آن هم كمال نامحدود؛ چون از محدوديت كه نقص و عدم است، تنفر دارد. به هر كمالى كه مى‏رسد، اول همان بارقه كمال نامحدود او را به سوى اين كمال محدود مى‏كشاند؛ پس خيال مى‏كند مطلوب و گمشده‏اش اين است! دنبال يك اتومبيل يا خانه يا فلان مُد مى‏رود و تصورش اين است كه گمشده واقعى‏اش اين است. وقتى كه مى‏رسد و آن را كمتر از آنچه مى‏خواست مى‏بيند، باز دنبال چيز ديگر مى‏رود. به آن هم كه رسيد، چون اشباع نمى‏شود، مجدداً از آن دلزده شده و دنبال ديگرى مى‏رود و... . حال اگر اين انسان، به چيزى يا جايى رسيد كه كمال مطلق است (يعنى به آنچه كه در نهادش قرار داده شده است)، در آنجا آرام مى‏گيرد. دلزدگى هم پيدا نمى‏كند و به دنبال تحول هم نيست. درست مانند رود خروشانى كه به اقيانوس مى‏رسد و يك مرتبه از خروش مى‏افتد.
قرآن درباره بهشت مى‏گويد: «خالِدِينَ فِيها لايَبْغُونَ عَنْها حِوَلاً»؛ كهف (18)، آيه 108.؛ «جاودانه در آن خواهند بود و از آنجا درخواست انتقال نمى‏كنند». علاوه بر اينكه در بهشت، لذت‏هاى معنوى و درك حضور پيامبران، امامان و اولياى الهى و لقاى پروردگار لذت فوق تصور دارد.
حافظ مى‏گويد:

روشن از پرتو رويت نظرى نيست كه نيست‏ منت خاك درت بر بصرى نيست كه نيست‏

 

ناظر روى تو صاحب نظرانند آرى‏ سرّ گيسوى تو در هيچ سرى نيست كه نيست‏


يا سعدى مى‏گويد:

به جهان خرّم از آنم كه جهان خرم از اوست‏ عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست‏

 

نه فلك راست مسلّم نه ملك را حاصل‏ آنچه در سرّ سويداى بنى آدم از اوست‏


آنچه كه در سّر سويداى بنى آدم مى‏دانند، همين است كه او جز با خداى خودش با هيچ جا پيوند واقعى ندارد؛ با هر چه پيوند داشته باشد، پيوندى است موقتى و مجازى، و روزى آن را خواهد بريد معاد، شهيد مرتضى مطهرى، ص 172 - 170..





[ پنج شنبه 6 شهریور 1393  ] [ 9:54 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]