راز آفرینش انسان

 

چرا انسان از راز خلقت و هدف زندگي مي‏پرسد؟ دانستن اين مسئله چه گرهي از كار آدمي مي‏گشايد؟

پرسش از راز آفرينش و هدف زندگى، ريشه در اعماق فطرت و جان آدمى دارد؛ از اين رو از بنيادى‏ترين، ديرين‏ترين و پاياترين پرسش‏هاى آدمى است. هر يك از ما از خود مى‏پرسيم: از كجا آمده‏ايم؟ آمدنمان بهر چه بود؟ به كجا مى‏رويم؟ چه سرنوشتى فراروى ما قرار دارد؟ خوشبختى ما در چيست و چگونه مى‏توان به آن رسيد؟
مولاى رومى به خوبى اين سؤال برخاسته از درون همگان را به نظم درآورده است:

روزها فكر من اين است و به شب‏ها سخنم‏ كه چرا غافل از احوال دل خويشتنم‏

مانده‏ام سخت عجب كز چه سبب ساخت مرا يا چه بوده است مراد وى از اين ساختنم‏

از كجا آمده‏ام، آمدنم بهر چه بود به كجا مى‏روم آخر ننمايى وطنم‏

مرغ باغ ملكوتم نيم از عالم خاك‏ چند روزى قفسى ساخته‏اند از بدنم‏

اى خوش آن روز كه پرواز كنم تا بر دوست‏ به هواى سر كويش پر و بالى بزنم‏

محمد تقى جعفرى، شرح و نقد و تفسير مثنوى، ج 1، ص 184.
يافتن پاسخ درست اين پرسش‏ها، زندگى‏ساز است و ناكامى در آن زندگى‏سوز. دانستن راز آفرينش از طرفى تأمين‏گر حس جست و جوگرى و حقيقت‏طلبى انسان است و از طرف ديگر جهت نماى زندگى و پيوند دهنده بين اكنون و فرداهاى دور و نزديك است. آگاهى از هدف زندگى و حيات بشرى، آرمان‏ساز، مسئوليت آفرين، شوق‏انگيز، حركت‏زا، آرامش آفرين است و گم كردن آن رنج آور، اضطراب زا، تخديركننده، مسئوليت‏گريز و... جهت آگاهى بيشتر نك: حميدرضا شاكرين و محمد رضا كاشفى، دين‏شناسى و اديان و مذاهب، (قم، معارف، 1386)..
بارتلمى سنت هيلر، دانشمند فرانسوى‏ در مقدمه علم الاخلاق از ارسطو نقل مى‏كند: «آن كس با خود به مبارزه برخاسته است كه نمى‏خواهد بداند از كجا آمده است و چيست آن ايده‏آل مقدسى كه بايستى نفس خود را براى رسيدن به آن ايده‏آل تربيت نمايد» جعفرى، محمدتقى، تفسير و نقد و تحليل مثنوى، ج 1، ص 588 .
به قول استاد همايى:


گيتى است «سنا» گلشنى آراسته ليكن‏ ما جز علف هرزه از اين باغ نچيديم‏


كارل يوستاويونگ، در رابطه با اهميتِ يافتنِ هدف زندگى و نقش دين در اين عرصه مى‏گويد: «در ميان همه بيمارانى كه در نيمه دوم حياتم با آنها مواجه بوده‏ام، يكى هم نبوده كه مشكلش در آخرين وهله، چيزى جز مشكل يافتن يك نگرش به حيات نباشد. با اطمينان مى‏توان گفت كه همه آنان از آن رو احساس بيمارى مى‏كرده‏اند كه چيزى را كه اديان زنده هر عصر، به پيروان خود عرضه مى‏دارند، از دست داده‏اند و هيچ يك از آنان قبل از يافتن بينش دينى خود، شفاى واقعى نيافته است» پيتر آلستون، ملتون بيكر، محمد لگنهاوزن، دين و چشم اندازهاى نو، ترجمه غلامحسين توكلى، (ص 163، قم: انتشارات دفتر تبليغات اسلامى، 1376)..





[ پنج شنبه 6 شهریور 1393  ] [ 9:58 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]