وجود امام زمان(عج)

ادله تاريخي و روايي ولادت و حيات حضرت مهدي (عج) فراوان است، براي نمونه به چند سند تاريخي اشاره مي كنيم:
1 ـ علاوه بر نظر قاطبه علماي شيعه بسياري از دانشمندان نامدار اهل سنت نيز آن را پذيرفته اند (برخي از پژوهشگران بيش از صد نفر از دانشمندان اهل سنت را نام برده اند كه در تاليفات شان ولادت امام مهدي (عج) را بيان کرده اند) و در كتابهايشان متذكر شده اند كه مهدي موعود فرزند امام حسن عسگري (ع) است و در سامراء در سال 255 ه .ق متولد شده است و در پس پرده غيبت زندگي مي كند و روزي به امر خداوند ظهور خواهد كرد. (محمد بن طلحه شافعي در مطالب السؤل؛ اين صباغ مالكي در الفصول المهمه؛‌ ابن حجر شافعي در الصواعق المحرقه؛‌و ابن خلكان در وفيات الاعيان).در اينجا به بعضي از اين ديدگاهها اشاره مي شود :
الف) حافظ سليمان حنفي مي گويد: خبر معلوم نزد محققان و موثقان اين است كه ولادت قائم در شب پانزدهم شعبان (255 هـ .ق) در شهر سامرا واقع شده است. (قندوزي حنفي، سليمان، ينابيع الموده، ص 179)
ب) خواجه محمد پارسا در كتاب فصل الخطاب گفته است: يكي از اهل بيت، ابومحمد بن عسكري است. وي فرزندي جز ابوالقاسم باقي نگذاشت كه قائم و حجت و مهدي و صاحب الزمان ناميده مي شود. او هنگام شهادت پدرش پنج سال داشت. (همان)
ج) ابن خلكان در وفيات الاعيان مي نويسد: ابوالقاسم محمد، فرزند حسن عسكري، فرزند علي هادي فرزند محمد جواد... دوازدهمين امام از ائمه دوازده گانه شيعه است كه به «حجت» معرف است... ولادت او روز جمعه نيمه شعبان سال 255 هـ . ق است. (ابن خلكان، وفيات الاعيان، ج 4، ص 562)
د) ذهبي نيز در سه كتاب از كتاب هايش به ولادت امام مهدي (عج) اشاره كرده و در كتاب العبر و در حوادث سال 256 هـ ق مي نويسد: در اين سال محمدبن حسن بن علي الهادي، فرزند محمد جواد، فرزند علي الرضا، فرزند جعفر الصادق علوي حسيني به دنيا آمد. كنيه اش ابوالقاسم است و رافضيان او را الخلف الحجه مهدي منتظر و صاحب الزمان مي نامند. او آخرين امام از ائمه دوازده گانه است. (ذهبي، العبر في خبر من غبر، ج 3 ، ص 31)
ه) خير الدين زركلي (متوفي 1396 هـ ق) از علماي معاصر اهل سنت نيز در كتاب اعلام مي نويسد: او در سامرا به دنيا آمد و هنگام وفات پدرش پنج سال داشت و گفته شده كه در شب نيمه شعبان سال 255 هـ ق به دنيا آمده و در سال 265 هـ ق، غايب شده است. (زركلي، خير الدين، الاعلام،ج6، ص 80)

2 ـ امام عسكري (ع) قبل از ولادت فرزندش امام مهدي (عج) از ولادت حضرت خبر داده بود، از جمله به عمه اش «حكيمه خاتون» فرمود: «در شب پانزدهم شعبان فرزندم مهدي از نرگس خاتون متولد مي شود» (صافي، لطف الله، منتخب الاثر، صص 398 - 399)
احمدبن اسحاق مي گويد: از امام ابومحمد حسن عسكري (ع) شنيدم كه فرمود: «حمد و سپاس خداي را كه مرا از دنيا نبرد تا اين كه جانشين من و مهدي موعود را به من نشان داد. او از حيث ويژگي هاي جسماني و اخلاقي و رفتاري شبيه ترين انسان ها به پيامبر خدا (ص) است. خدا مدتي وي را در حالت غيبت نگه مي دارد و سپس ظاهر مي شود و جهان را از عدل و داد پر مي كند (مجلسي، بحارالانوار، ج 51، صص 161و 397)». نيز حضرت عسكري (ع) بعد از ولادت فرزندش، خواص و نزديكان را از تولد امام مهدي (عج) آگاه نمود.
محمد بن علي بن حمزه گويد: از امام عسكري (ع) شنيدم: «حجت خدا بر بندگان و امام و جانشين من در پانزدهم شعبان سال 255 در هنگام طلوع فجر متولد شد». (همان، ص 397)
احمدبن حسن بن اسحاق قمي مي گويد: «وقتي كه امام مهدي (عج) متولد شد، نامه اي از امام عسكري (ع) به من رسيد كه حضرت مرقوم فرموده بود: فرزندي برايم متولد شده است. اين موضوع را مخفي بدار؛ زيرا جز براي دوستان و نزديكان ما آن را اظهار نخواهم كرد». (حر عاملي، محمدبن حسن بن علي بن محمد، اثبات الهداه، ج 6، ص 436؛ اميني، ابراهيم، دادگستر جهان، ص 103)
ابراهيم بن ادريس مي گويد: امام ابو محمد عسكري (ع) گوسفندي را براي من فرستاد و فرمود: «اين را به جهت و ولادت فرزندم (مهدي) عقيقه كن و به خود و خانواده ات بخوران». (مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 22)

3 ـ امام عسكري (ع) افزون بر اين كه قبل از ولادت امام مهدي بشارت داد و بعد از تولد به خواص خبر داد كه مهدي موعود ولادت يافته است، گام ديگري برداشت و آن اين بود كه براي افزايش ايمان و اطمينان شيعيان، فرزندش امام مهدي را به تعدادي نشان داد.
الف.احمد بن اسحاق مي گويد: امام عسكري (عج) كودك سه ساله اي را به من نشان داد و فرمود: اي احمد، اگر تو نزد خدا و امامان گرامي نبودي، فرزندم را به تو نشان نمي دادم. بدان كه اين كودك همنام و هم كنيه رسول خداست و همان كسي است كه زمين را پر از عدل و داد خواهد كرد. (مجلسي، بحارالانوار، ج 52، صص 23 و 24)
ب.معاويه بن حكيم، محمدبن ايوب و محمدبن عثمان بن سعيد عمري مي گويند: ما يك گروه چهل نفره در خانه امام حسن عسكري (ع) جمع شده بوديم، حضرت فرزندش امام مهدي را به ما نشان داد و فرمود: «اين امام شما و جانشين من است». (قندوزي حنفي، سليمان، ينابيع الموده، ص460؛ مجلسي، بحارالانوار، ج 52، ص 26)
ج.علي بن بلال، احمدبن هلال، محمد بن معاويه بن حكيم و حسن بن ايوب مي گويند: ما تعدادي از شيعيان در خانه امام حسن عسكري (ع) تجمع نموديم و از حضرت درباره جانشين وي پرسش نموديم، پس از ساعتي حضرت كودكي را به ما نشان داد و گفت: «بعد از اين امام شما است». (حر عاملي، محمدبن حسن بن علي بن محمد، اثبات الهداه، ج6، ص 311؛ اميني، ابراهيم، دادگستر جهان، ص 107)
د.عمر اهوازي مي گويد: امام حسن عسكري (ع) فرزندش را به من نشان داد و فرمود: «بعد از من، اين فرزندم، امام شما است». (قندوزي حنفي، سليمان، ينابيع الموده، ص 46)
ه.ابراهيم بن محمد گويد: در خانه عسكري كودك زيبايي را ديدم، از حضرت پرسيدم: يا ابن رسول الله، اين كودك کيست؟ حضرت فرمود: «اين كودك من است. اين جانشين من است». (اميني، ابراهيم، دادگستر جهان، ص 107)
و.يعقوب بن منفوس مي گويد: خدمت امام عسكري (ع) رسيدم و از حضرت درباره امام بعدي و صاحب الامر جويا شدم. حضرت فرمود: پرده را كنار بزن، كنار زدم، در اين هنگام كودك پنچ ساله اي را ديدم كه به سوي ما مي آيد، آمد و روي زانوي حضرت عسكري (ع) نشست. حضرت فرمود: «اين امام شما است». (مجلسي، بهارالانوار، ج 52، ص 25)

4 ـ بعد از بشارت هاي امام عسكري (ع) و نشان دادن فرزند بزرگوارشان، مهدي، به خواص و افراد مورد اطمينان، اينك نوبت خواص است كه اقدام نمايند و وجود امام مهدي را به اطلاع ديگر شيعيان برسانند تا آنان را از شك و حيرت نجات دهند.
افرادي همانند حكيمه خاتون، دختر محمد بن علي بن موسي الرضا (ع) ، عثمان بن سعيد عمري، حسن بن حسين علوي، عبدالله بن عباس علوي، حسن بن منذر، حمزه بن ابي الفتح، محمد بن عثمان بن سعيد عمري، معاويه بن حكيم، محمد بن معاويه بن حكيم، محمدبن ايوب بن نوح، حسن بن ايوب بن نوح، علي بن بلال، احمدبن هلال، محمدبن اسماعيل بن موسي بن جعفر، يعقوب بن منفوس، عمر اهوازي، خادم فارسي، ابوعلي بن مطهر، ابي نصر طريف خادم، كامل بن ابراهيم، احمدبن اسحاق، عبدالله مستوري، عبدالله جعفر حميري، علي بن ابراهيم مهزيار، ابوغانم خادم، كوشيدند و ولادت امام مهدي (عج) را به اطلاع شعيان رساندند.
به روايتي از حكيمه خاتون توجه فرماييد: امام حسن عسكري (ع) كسي را به دنبال من فرستاد كه امشب (شب نيمه شعبان) براي افطار نزد من بيا، چون خداوند امشب حجت خود را آشكار مي كند. پرسيدم: اين مولود از چه كسي است؟ فرمود: از نرجس. گفتم: در نرجس اثر حمل مشاهده نمي شود. فرمود: موضوع همين است كه گفتم.
من در حالي كه نشسته بودم، نرجس آمد و كفش مرا از پايم در آورد و فرمود: بانوي من، حالت چطور است؟ گفتم: تو بانوي من و خانواده ام هستي. او از سخن من تعجب كرد و ناراحت شد و فرمود: اين چه سختي است؟ گفتم: خداوند در اين شب به تو فرزندي عنايت مي كند كه سرور دنيا و آخرت است. نرجس از سخن من خجالت كشيد.
سپس بعد از افطار، نماز عشا را به جا آوردم و به بستر رفتم. بعد از نيمه شب برخاستم و نماز شب خواندم. بعد از تعقيب نماز به خواب رفتم و دوباره بيدار شدم، ديدم نرجس نيز بيدار شد و نماز شب به جا آورد. از اتاق بيرون رفتم تا از طلوع فجر با خبر شوم، ديدم فجر اول طلوع كرده و نرجس در خواب است. در اين هنگام اين سوال به ذهنم خطور كرد كه چرا حجت خدا متولد نشد. ناگهان امام عسكري (ع) از اتاق مجاور صدا زد: عمه جان شتاب مكن كه موعد نزديك است.
من نشستم و قرآن خواندم. در هنگامي كه مشغول خواندن قرآن بودم، ناگهان نرجس خاتون با ناراحتي از خواب بيدار شد. من با شتاب خودم را به او رساندم و پرسيدم: چيزي احساس مي كني؟ گفت: آري. گفتم: نام خدا را بر زبان جاري كن، اين همان است كه در آغاز شب به تو خبر دادم، مضطرب نباش، دلت را آرام كن. در اين هنگام پرده نوري ميان من و او حايل شد، ناگهان متوجه شدم كه كودك ولادت يافته است. چون جامه را از روي نرجس برداشتم، ديدم كه آن مولود سر به سجده گذاشته و به ذكر خدا مشغول است.
در اين هنگام امام حسن عسكري‌ (ع) صدا زد: «عمه فرزندم را نزد من بياور». نوزاد را خدمت حضرت بردم، حضرت او را در آغوش گرفت و بر دست و چشم و مفاصل كودك كشيد و در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت و فرمود: «فرزندم، سخن بگو». نوزاد لب به سخن گشود و شهادتين بر زبان جاري كرد و سپس به امام علي (ع) و ديگر امامان‌(ع) به ترتيب درود فرستاد، تا رسيد به نام پدرش و بر او هم درود فرستاد. سپس امام عسكري (ع) به من فرمود: عمه، فرزند را نزد مادر ببر تا به او سلام كند و بعد نزد من بياور. نوزاد را نزد مادر بردم و به مادر سلام گفت، و سپس نزد حضرت برگرداندم. حضرت فرمود: روز هفتم نزد ما بيا.
روز هفتم آمدم. حضرت فرمود: عمه جان، فرزندم را بياور. آوردم. همانند روز اول شهادتين و سلام بر امامان را بر زبان جاري كرد. سپس اين آيه را تلاوت نمود: «وَنُرِيدُ أَن نَّمُنَّ عَلَى الَّذِينَ اسْتُضْعِفُوا فِي الْأَرْضِ وَنَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَنَجْعَلَهُمُ الْوَارِثِينَ ».
حكيمه خاتون مي گويد: بعد از اين، روزي خدمت رسيدم، پرده را كنار زدم و امام مهدي را نديدم، گفتم: فدايت شوم، امام مهدي چه شد؟ فرمود: عمه جان، او همانند حضرت موسي در خفا نگه داري مي شود. (قندوزي حنفي، سليمان، ينابيع الموده، صص 449و450)

5 ـ بعد از شهادت امام عسكري (ع) امام مهدي (عج) از طريق نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق (معجزه يا شبه معجزه) وجود و امامت خويش را براي شيعيان امام عسكري (ع) نماياندو حجت را بر آنان تمام كرد.
در آغاز غيبت صغرا، سازمان مخفي وكالت كه از امام صادق (ع) براي چنين دوره اي پايه ريزي شده بود، از مهم ترين وظايفش اين بود كه شك و حيرت شعيان را بزدايد و آنان را به امام غايب و نيابت نواب اربعه مطمئن نمايد. نايبان و وكيلان حضرت با ارايه شواهد صدق، كرامت ها و علوم برتر اعطايي از ناحيه مقدسه به اين امر اقدام نمودند.
كرامت ها و شواهد صدق در برخي موارد مستقيماً توسط امام مهدي (عج) و در برخي موارد با واسطه سفيران به شيعيان بيان مي شد، تا شيعيان افزون بر اين كه به وجود امام مهدي (عج) ايمان داشته باشند، به نيابت نواب اربعه نيز مطمئن شوند. نشان دادن كرامت ها و شواهد صدق عمدتاً در زمان سفارت اولين سفير ناحيه مقدسه، عثمان بن سعيد عمري صورت گرفت، چون كه در اين دوره هنوز شيعيان در حيرت بودند و به وجود امام مهدي (عج) پي نبرده بودند.
سيد بن طاووس مي نويسد: «امام زمان (عج) را بسياري از اصحاب پدرش، امام حسن عسكري (ع) ديده و از وي اخبار و احكام شرعي روايت كرده اند. از اين گذشته حضرت وكيل هايي داشت كه اسم، نسب و وطن آنان معلوم بود و آنان معجزات، كرامات، پاسخ مسايل مشكل و بسياري از اخبار غيبي را از حضرت از جدش پيامبر (ع) روايت كرده بود، نقل كرده اند». (ابن طاووس حلي، ابوالقاسم علي بن موسي بن محمد، الطرائف في معرفه مذهب الطوائف، ج1، صص 183-184؛ زندگاني نواب خاص امام زمان (عج) صص 93-94)

در اينجا به ذكر چند نمونه اكتفا مي كنيم:
الف. سعد بن عبدالله اشعري قمي مي گويد: «حسن بن نضر» كه در ميان شعيان قم جايگاه ويژه اي داشت، بعد از رحلت امام عسكري (ع) در حيرت بود. او و «ابو صدام» و عده اي ديگر تصميم گرفتند كه از امام بعدي جويا شوند. حسن بن نضر نزد ابو صدام رفت وگفت: امسال مي خواهم به حج بروم. ابو صدام از او خواست كه اين سفر را به تعويق اندازد؛ ولي حسن بن نضر گفت: نه، من خوابي ديدم و بيمناكم، بنابراين، بايد بروم. قبل از حركت به احمد بن علي بن حماد درباره اموال متعلق به (امام) وصيت كرد كه اين اموال را نگه دارد تا اينكه جانشين امام عسكري (ع) مشخص شود. به بغداد رفت و در آنجا از سوي ناحيه مقدسه توقيعي به دستش رسيد و به امامت امام مهدي (عج) و نيز به وكالت خاصه عثمان بن سعيد عمري مطمئن شد. (كليني، كافي، ج 1، ص 517، ح 4)
ب. محمد بن ابراهيم بن مهزيار مي گويد: پس از وفات امام حسن عسكري (ع) در مورد جانشين آن حضرت به شك افتادم. پدرم وكيل حضرت بود و اموال زيادي نزدش بود. پدرم اموال را برداشت و من را به همراهي طلبيد و به راه افتاديم. پدرم بين راه مريض شد و به من در مورد اموال وصيت نمود و گفت: از خدا بترس و اين اموال را به صاحبش برگردان. هر كه اين نشانه را گفت، اموال را به او بسپار. سپس وفات كرد.
چند روزي در عراق ماندم، سپس نامه اي از سوي عثمان بن سعيد به من رسيد كه در آن نامه همه علايم و نشانه هاي اموال بيان شده بود، نشانه هايي كه جز من و پدرم كسي آن را نمي دانست. ( همان، ص 518، ح5؛ شيخ طوسي، ابوجعفر محمد، اختيار معرفه الرجال، ج 2، ص 813)
محمد بن ابراهيم بن مهزيار با اين كرامت و شاهد صدق هم به امامت امام مهدي و هم به نيابت عثمان بن سعيد مطمئن شدو... .
براي مطالعه بيشتر ر.ک:
1. باگامهاي سبز انتظار ، جمعي از نويسندگان
2. مهدويت ( پيش از ظهور ) ، رحيم کارگر ، نشر معارف

 





[ چهارشنبه 19 شهریور 1393  ] [ 10:02 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]