علت وقابع بعد از رحلت پیامبر(ص)

چرابعداز رحلت پيامبر(ص) مردم حضرت علي(ع) را قبول نكردندوآن بلاهارابرسرحضرت علي(ع) و حضرت زهرا(س)آوردندو خانه حضرت زهرا(س)راآتش زدند؟

پاسخ: در پاسخ به سوال شما بايد تصريح نمود، مخالفت آنان با مولاي متقيان علي عليه‌السلام يك يا دو علت خاص ندارد بلكه علل متعددي باعث بوجود آمدن اين مسئله شده است. در اين ميان با استفاده از سخنان خود اميرمومنان به واكاوي برخي از اين علل خواهيم پرداخت.
الف: حسادت
ابن ابي‌الحديد معتزلي در كتاب شرح نهج البلاغة، در تفسير اين سخنِ خداوند متعال:«آيا مگر به آنچه خداوند از لطف خويش [ به بعضي از] مردمان بخشيده، رشك مي‏برند؟»، آورده است كه اين آيه، درباره علي‏عليه السلام و علم و دانشي كه به وي اختصاص يافته، نازل شده است.[1] اما برخي ديگر كه خداوند آنان را لايق چنين علمي ندانست به اميرالمومنين رشك بردند.
امام علي عليه السلام خود در سخناني مي‌فرمايند: ما را با قريش، چه كار؟ قريش، [ حقّ] ما را انكار نمي‏كنند، جز به خاطر اين كه خداوند عزّوجل بنيان ايشان را بر بنياد ما بر افراشته و افراد ما را بر افراد آنان برتري داده و ما را بر آنان برگزيده است. از اين كه خداوندْ ما را بر آنان برگزيده است، از او خشمگين‏اند و با آنچه خداوند مي‏پسندد و دوست دارد، دشمني مي‏ورزند .
هنگامي كه خداوندْ ما را بر آنان برگزيد، حرمت (احترام) ما را بر ايشان واجب گرداند. كتاب و نبوّت را به آنان شناسانديم و از واجبات و آيين اسلام، آگاهشان ساختيم و صحف (نوشته‏ها) و زبور (نامه‏ها) را برايشان حفظ كرديم و آنان را به دين و آيين اسلام، پايبند ساختيم. آن گاه در برابر ما ايستادند و برتري‏هايمان را انكار كردند و حقّمان را از ما گرفتند و اعمال و نشان‏هاي ما را كوچك شمردند .
بار الها! از تو بر ضدّ قريش، ياري مي‏طلبم. حقّم را از ايشان بگير و آنان را به خاطر ظلمي كه بر من روا داشته‏اند، رها مساز. پروردگارا! حقّم را از ايشان باز ستان، كه تو حاكمي عادلي.[2]
حضرت در بخشي از سخنراني‌شان كه به هنگام بيرون رفتن براي جنگ بصره ايراد نموده است، با يادآوري غصب حقش توسط برخي از قريشيان به بيان علت آن پرداخته و مي‌فرمايد: مرا چه با قريش؟ به خدا سوگند، آن روز كه كافر بودند، با آنان پيكار نمودم و اكنون كه فريب‏خورده‏اند [ نيز] آماده كارزار با آنانم. ديروزْ من هماورد آنان بودم و امروزْ نيز پاي پس نمي‏گذارم .
به خدا سوگند، قريش از ما كينه به دل نگرفتند، مگر براي آن كه خدا ما را بر آنان برگزيد.[3]
ابن عبّاس، در گفتگويش با عثمان به علتِ اختلافِ خلفا با بني‌هاشم اشاره كرده و آورده است: امّا علّت اين كه قوم ما حكومت را از ما دور ساخت، حسدي است - كه به خدا سوگند - آن را مي‏داني و ظلمي است كه - به خدا سوگند - از آن، آگاه بودي. خداوند، ميان ما و ايشان قضاوت كند.[4]
ب:‌ ناداني و انكار حق
امام علي عليه السلام - در نامه‏اي به برادرش عقيل ضمن بيان شباهت‌هاي خود با پيامبر خدا صلي الله عليه وآله، دو علت از علل مخالفت خلفا و ديگران با خودش را «ناداني آنان در شناخت حق وي و انكار برتري‌هايش» معرفي نموده و مي‌فرمايد: بدان كه عرب، امروز براي جنگ با برادرت گرد آمده‏اند، همان گونه كه پيش از اين [ نيز] به مبارزه با پيامبرصلي الله عليه وآله برخاسته بودند و به حقّ وي جاهل و برتري‏هايش را منكر شده بودند.[5]
آنگاه در مورد آنان و عملكردشان فرمود:«آيا مايليد كه از زيانبارترين انسان‏ها به شما خبر دهم؟ الَّذِينَ ضَلَّ سَعْيُهُمْ فِي الْحَيَوةِ الدُّنْيَا وَ هُمْ يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعًا؛ كساني اند كه كوشش آنان در راه زندگاني دنيا، نقش بر آب شده است و چنين مي‏انگارند كه نيكوكردارند.[6]
ج: كينه‏توزي‏ها نسبت به پيامبر خدا
امام علي عليه السلام: قريش، تمام كينه‏هايي را كه با پيامبر خدا در دل داشتند، با من آشكار كردند و پس از من نيز آن را درباره فرزندانم، آشكار خواهند كرد. مرا چه با قريش؟! من فقط به امر خدا و پيامبرش به مبارزه با آنان برخاستم. اگر مسلمان بودند، آيا اين، پاداش كسي است كه خدا و پيامبرش را اطاعت مي‏كند؟![7]
امام علي عليه السلام در جايي ديگر مي‌فرمايند:خداوندا! در برابر قريش از تو ياري مي‏طلبم. آنان انواع زشتي‏ها و خيانت‏ها را عليه فرستاده‏ات در دل، پنهان داشتند و از انجام دادنِ آنها درماندند، كه تو ميان آنان و او جدايي انداختي. پس، اين آزار و اذيّت‏ها قسمت من شد و بر من فرود آمد.[8]
ابن ابي الحديد در كتابش به نام شرح نهج البلاغة آورده است: شخصي از امام علي‏عليه السلام پرسيد:اي امير مؤمنان! به نظر شما، اگر پيامبر خدا فرزند پسري داشت كه به سنّ رشد رسيده بود، عرب، امورش را به او واگذار مي‏كرد؟
فرمود:«خير؛ بلكه او را مي‏كشت، اگر چه آنچه من انجام دادم، انجام نمي‏داد. عرب، از كار محمّدصلي الله عليه وآله ناخرسند بود و به آنچه خداوند از فضل خويش به وي بخشيده بود، حسادت مي‏ورزيد. روزگار وي سخت گذشت، تا آن جا كه به همسرش تهمت زدند و شترش را رم دادند، با اين كه نيكي‏هاي بسياري به آنان كرده و نعمت‏هاي بزرگي به آنان ارزاني داشته بود .
پس از رحلتش نيز براي اين كه رهبري را از خاندانش باز ستانند، [ با هم] همراه شدند و اگر قريش، نام وي را وسيله‏اي براي رياستْ و نردباني براي عزّت و حكومت نمي‏يافت، پس از رحلت او هرگز يك روز هم خدا را عبادت نمي‏كرد و به خوي‏هاي پيشين خود برمي‏گشت.
سپس حضرت با تكرار سوال آن شخص ادامه دادند: اگر [پيامبرصلي الله عليه وآله را] فرزندي بود، چه مي‏شد؟! شما آگاهيد كه پيامبرصلي الله عليه وآله مرا به خاطر نژاد و خويشاوندي، به خود نزديك نكرد؛ بلكه به خاطر جهاد و خيرخواهي [ من ]چنين كرد. آيا فكر مي‏كنيد كه اگر او پسري داشت، آنچه را من انجام داده‏ام، انجام مي‏داد؟! يقيناً به اندازه‏اي كه من نزديك شدم، نزديك نمي‏شد. افزون بر آن، اين نزديكي، نزد قريش، دليلي براي برخورداري از شأن و مقام نبود؛ بلكه خود، وسيله‏اي بود براي محروميّت و مظلوميّت.
بار الها! تو آگاهي كه نه خواهان حكومت بودم و نه خواهان بهره‏مندي از جاه و مقام. به درستي كه خواهان برپايي فرمان‏هاي تو، اجراي دستورهايت، قرار دادن امور در جايگاهش، باز گرداندن حق به صاحبانش، گام نهادن بر روش پيامبرت، و راهنمايي گمگشتگان بر راه‏هاي رستگاري‏ات بوده‏ام».[9]
د:‌ كينه‏هاي برجا مانده از جنگ‏هاي بدر و حنين و ...
امام صادق عليه السلام مي‌فرمايد:مردي به علي بن حسين‏عليهما السلام گفت: چرا شدّت كينه‏توزي قريش نسبت به پدرت اين‌‏قدر زياد است؟! فرمود:«بِدان جهت كه نخستين ايشان را به جهنّم فرستاد و آخرين ايشان را به ننگ، مبتلا ساخت».[10]
ابن عساكر از نويسندگان اهل سنت سوال فوق را به نقل از امام سجاد عليه‌السلام آورده است:چرا قريش، علي‏عليه السلام را دوست نمي‏دارند؟ ايشان فرمود:«علي‏عليه السلام نخستين ايشان را به جهنّم فرستاد و آخرين ايشان را به ننگ، مبتلا ساخت».[11]
شيخ صدوق در كتابش به نام عيون أخبار الرضا به نقل از امام رضا عليه‌السلام آورده است كه از ايشان پرسيده شد: چگونه مردم از علي عليه‌السلام روي گرداندند و به سوي ديگران رفتند، با وجود آن كه از برتري، سبقت در مسلماني، و جايگاه وي در نزد پيامبر خدا باخبر بودند؟
فرمود:«آنان به اين جهت از علي‏عليه السلام روي گرداندند و به سوي ديگران رفتند - و حال آن كه از برتري وي آگاه بودند - كه علي‏عليه السلام بسياري از پدران، بزرگان، برادران، عموها، دايي‏ها و نزديكان ايشان را - كه دشمن خدا و پيامبرش بودند - كشته بود . آنان كينه علي‏عليه السلام را در دل داشتند و مايل نبودند كه علي‏عليه السلام بر ايشان حكومت كند. چنين كينه‏اي از ديگران در دل‏هايشان نبود؛ براي اين كه [ ديگران] در جهاد، مانند وي پيشاپيش پيامبر خدا نبودند. به همين دليل، از وي روي گرداندند و به ديگرانْ روي آوردند».[12]
در ادامه به نمونه‌هاي ديگري از كينه آنان نسبت به اميرالمومنين به صورت مختصر اشاره مي‌شود:
- معرفة الصحابة - به نقل از ابن عبّاس:عثمان به علي‏عليه السلام گفت:گناه من چيست كه قريش، تو را دوست ندارند؟ تو هفتاد نفر از مردانشان را كه چهره‏هايشان مانند شمشيرهاي طلايي بود، كشته‏اي.[13]
- شرح نهج البلاغة:تمامي قريش (از جمله خلفا) از دشمنان سرسخت علي‏عليه السلام بودند. اگر علي‏عليه السلام عمر نوح مي‏داشت و انواع روش‏ها [ي رسيدن به حكومت] را به كار مي‏برد، برايش نتيجه‏اي حاصل نمي‏شد.
ابن ابي الحديد معتزلي يكي از نويسندگان مشهور اهل سنت بسيار صريح و بي‌پرده به بيان علل مخالفت خلفا و عرب با اميرالمومنين پرداخته و در اين مورد مي‌نويسد:
من، عرب و بويژه قريش را به خاطر دشمني‏شان با علي‏عليه السلام و رويگرداني از وي سرزنش نمي‏كنم؛ چرا كه علي‏عليه السلام به آنان ضربه زد و خون‏هايشان را ريخت و پرده از حيله‏هايشان برداشت؛ و مي‏داني كه جان و دل عرب، -تا چه حد حسود و كينه توز- است!
اسلام، مانع وجود كينه در دل‏ها نيست، چنان كه امروزْ آشكارا مي‏بينيم، مردمْ همان مردم اوّل‏اند و نيز طينت‏ها يك‏سان. تصوّر كن كه در سال دوم يا سوم جاهلي يا در روم باستان و يكي از مسلمانان، پسر يا برادرت را كشته است. سپس تو مسلمان مي‏شوي. آيا اسلامِ تو، كينه‏ات را نسبت به قاتل و دشمني‏اي را كه با او داري، از دلت پاك مي‏كند؟ چنين نيست. كينه، از بين رفتني نيست. تازه، اينْ هنگامي است كه اسلام و عقيده و ايمانَت استوار و درست باشد، نه به سان اسلام آوردن بسياري از عرب‏ها كه برخي به خاطر پيرويِ كوركورانه، اسلام آوردند و برخي از روي آز و مال‏دوستي و برخي از ترس كشته شدن و برخي به خاطر غيرت و [ پيمان] ياري و برخي به دليل دشمني با اقوامي كه با اسلام، دشمن بودند .
بدان كه عرب، تمام خون‏هايي را كه پيامبر خدا با شمشير علي‏عليه السلام و غير او روان ساخت، پس از وفات پيامبر خدا، به تمامي به علي‏عليه السلام نسبت داد؛ چون در گروه مردانشان كسي كه بر طبق روش، آداب و سننشان سزاوار باشد كه اين خون‏ها را به گردن او بيندازند، يافت نمي‏شد، مگر علي‏عليه السلام. و اين، سيره عرب بود كه وقتي فردي از آنان كشته مي‏شد، خون بهاي او را از قاتل، طلب مي‏كردند و چنانچه قاتل مي‏مرد يا خونخواهي از او ناممكن مي‏شد، از فردي از خاندانش كه نزديك‏تر از همه به وي بود، طلب مي‏نمودند .
--------------------------------------------------------------------------------

[1] . ابن ابي‌الحديد، شرح نهج البلاغه، ج7، ص220.
[2] . ابن شهراشوب، مناقب آل ابي‌طالب، ج2،‌ص201.
[3] . نهج البلاغه، خطبه33؛ شيخ مفيد، الارشاد، ج1، ص248.
[4] . ابن ابي الحديد،‌ شرح نهج البلاغه، ج9، ص9.
[5] . ثقفي كوفي، الغارات، ج2، ص431.
[6] . كهف، 104.
[7] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج20، ص328.
[8] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج20، ص298.
[9] . ابن ابي الحديد، شرح نهج البلاغه، ج20، ص298.
[10] . نثر الدر، ج1، ص340؛ اربلي، كشف الغمة، ج2، ص319.
[11] . ابن عساكر،‌تاريخ مدينه دمشق،‌ج42، ص290.
[12] . عيون اخبار الرضا،‌ج2،‌ص81.
[13] . معرفة‌الصحابه، ج1، ص86.

 





[ پنج شنبه 20 شهریور 1393  ] [ 4:58 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]