جريان جنگ جمل

حضرت علي عليه السلام در نخستين روزهاي حكومت خويش، مشغول پاكسازي محيط جامعه اسلامي از حكام خود كامه اي شد كه بيت المال مسلمانان را تيول خويش قرار داده، بخش مهمي از آن را به صورت گنج در آورده بودند و بخش ديگر را در راه مصالح شخصي خود مصرف مي كردند و هر كدام در گوشه اي، حاكمي خود مختار و غارتگر شده بودند.

همزمان با اين پاكسازي ، عده اي از اصحاب توقع داشتند كه حضرت مسئوليت هايي از حكومت را به آنان بسپارد. از جمله طلحه و زبير را مي توان نام برد. آنان از اين كه در حكومت علي عليه السلام به استانداري منطقه اي منصوب شوند نااميد شدند. از طرف ديگر، از جانب معاويه به هر دو نفر آنان نامه اي، به يك مضمون رسيد كه آنان را اميرالمومنين خوانده و يادآور شده بود كه از مردم شام براي آن دو بيعت گرفته است و بايد هر چه زودتر شهرهاي كوفه و بصره را اشغال نمايند، پيش از آن كه فرزند ابوطالب بر آن دوشهرمسلط شود و شعار آنان در همه جا اين باشد كه خواهان خون عثمان هستند و مردم را برگرفتن انتقام او دعوت كنند ، اين دو صحابي ساده لوح، فريب نامه معاويه را خوردند و تصميم گرفتند كه از مدينه به مكه بروند و در آنجا به گردآوري افراد وساز و برگ جنگ بپردازند. آنان براي اجراي نقشه معاويه به حضور امام عليه السلام رسيدند و گفتند: ستمگري هاي عثمان را درامورمربوط به ولايت و حكومت مشاهده كردي و ديدي كه وي جز به بني اميه به كسي نظر و توجه نداشت. اكنون كه خدا خلافت را نصيب تو ساخته است ، ما را به فرمانروايي بصره وكوفه منصوب نما. امام فرمود: آنچه خدا نصيب شما فرموده است به آن راضي باشيد تا من در اين موضوع بينديشم. آگاه باشيد كه من افرادي را براي حكومت مي گمارم كه به دين و امانت آنان مطمئن و از روحيات آنان آگاه باشم.

طلحه و زبيربا شنيدن اين سخن، بيش از پيش مأيوس شدند، چرا كه امام اعلام كرده بود كه به آن دواعتماد ندارد. لذا جهت سخن را دگرگون كردند و گفتند: پس اجازه بده ما مدينه را به قصد عمره ترك كنيم. امام عليه السلام فرمود: در پوشش عمره هدف ديگري داريد؟ آنان به خدا سوگند ياد كردند كه غير از انجام عمره هدف ديگري ندارند. امام فرمود: شما در صدد خدعه و شكستن بيعت هستيد. آنان سوگند خود را تكرار كردند و بار ديگر با امام بيعت نمودند. وقتي آن دو خانه علي عليه السلام را ترك كردند، امام به حاضران در جلسه فرمود: مي بينم كه آنان در فتنه اي كشته مي شوند.[1]

ابن قتيبه مي نويسد:

هر دو پس از خروج از خانه علي در مجمع قريش گفتند: اين پاداش ما بود كه علي به ما داد! ما بر ضدعثمان قيام كرديم و وسيله قتل او را فراهم ساختيم، در حاليكه علي در خانه خود نشسته بود. حال كه به خلافت رسيده است ديگران را بر ما ترجيح مي دهد.

طلحه و زبير با آن كه سوگندهاي شديدي در خانه امام عليه السلام ياد كرده بوند، پس از خروج از مدينه در ميان راه مكه به هر كس رسيدند، بيعت خود را با علي عليه السلام انكار كردند.[2]

بازگشت عايشه از نيمه راه مدينه به مكه

درهنگام محاصره خانه عثمان از طرف انقلابيون مصري و عراقي، عايشه مدينه را به عزم حج ترك گفت و در مكه بود كه خبر قتل عثمان را شنيد ، ولي خبر نرسيد كه مسئله خلافت پس از قتل خليفه به كجا منجر شد. از اين جهت تصميم گرفت كه مكه را به عزم مدينه ترك گويد.

در مراجعت از مكه، در منزلي به نام سرف با مردي به نام ابن ام كلابملاقات كرد و از اوضاع مدينه پرسيد. وي گفت كه محاصره خانه خليفه هشتاد روز به طول انجاميد و سپس او را كشتند و بعد از چند روز با علي عليه السلام بيعت كردند.

وقتي عايشه از اتفاق مهاجرين و انصار بر بيعت با امام آگاه شد، سخت برآشفت و گفت: اي كاش آسمان برسرم فرو مي ريخت. سپس دستور داد كه كجاوه او را به سوي مكه باز گردانند، در حالي كه نظر خود را درباه عثمان دگرگون كرده بود و مي گفت: به خدا سوگند، عثمان، مظلوم كشته شده است و من انتقام او را از قاتلان او مي ستانم.

آن مرد ِ گزارشگر به او گفت: تو نخستين كسي بودي كه به مردم مي گفتي عثمان كافر شده است و بايد اورا بكشند. اكنون چه شده كه از سخن نخست خود بازگشتي ؟ وي در پاسخ گفت: قاتلان عثمان او را توبه دادند و سپس كشتند. درباره عثمان همه سخن مي گفتند و من نيز مي گفتم، اما سخن اخير من بهتر از سخن پيشين من است.[3]

پايگاه مخالفان امام عليه السلام

پس از قتل عثمان و بيعت مردم با امام، سرزمين مكه مركز مخالفان آن حضرت به شمار مي رفت و افرادي كه با علي عليه السلام مخالف بودند يا از دادگري او مي ترسيدند ، خصوصاً فرمانداران و استانداران عثمان كه مي دانستند امام دارايي آنان را مصادره مي كند و آنان را به سبب خيانت هايي كه مرتكب شده اند بازخواست خواهد كرد، همه و همه در مكه در پوشش حرمت حرم خدا گرد آمدند و نقشه نبرد جمل را طراحي نمودند.

هزينه جنگ جمل

هزينه جنگ جمل را استانداران عثمان، كه در دوران حكومت او بيت المال را غارت كرده و ثروت هنگفتي به دست آورده بودند، پرداختند و هدف اين بود كه دولت جوان علي عليه السلام را سرنگون كنند و اوضاع به حال سابق باز گردد.

اسامي برخي از اين افراد عبارت است از:

1- عبدالله ابي ربيعه، استاندارعثمان در صنعاي يمن. او از صنعا به منظور كمك به عثمان خارج شد. و چون در نيمه راه از قتل او آگاه گرديد به مكه بازگشت. وقتي شنيد كه عايشه مردم را براي گرفتن انتقام خون عثمان دعوت مي كند ، وارد مسجد شد و در حالي كه روي تخت نشسته بود فرياد زد: هر كس كه بخواهد براي گرفتن انتقام خون خليفه در اين جهاد شركت كند من هزينه رفتن او را تامين مي كنم . او گروه كثيري را براي شركت در نبرد مجهز كرد.

2- يعلي بن اميه، يكي از فرمانداران سپاه عثمان. وي به پيروي از عبدالله پول هنگفتي در اين راه خرج كرد. او ششصد شتر خريد[4] و در بيرون مكه آماده حركت ساخت و گروهي را بر آن حمل كرده و ده هزار دينار در اين راه پرداخت.

وقتي امام از بذل و بخشش يعلي آگاه شد فرمود: فرزند اميه ده هزار دينار را از كجا آورده است؟ جز اين است كه از بيت المال دزديده است؟ به خدا سوگند، اگر به او و فرزند ابي ربيعه دست يابم ثروت آنان را مصادره مي كنم و جزء بيت المال قرار مي دهم.[5]

طبري متن نداي خروج كنندگان را چنين نقل مي كند:

آگاه باشيد كه ام المؤمنين و طلحه و زبير ، عازم بصره هستند. هر كس مي خواهد اسلام را عزيز گرداند و با كساني كه خون مسلمانان را حلال شمرده اند، نبرد كند و آن كس كه مي خواهد انتقام خون عثمان را بازستاند با اين گروه حركت كند و هر كس مركب و هزينه رفتن ندارد، اين مركب او و اين هزينه مسافرت او. [6]

شهادت دروغ

بالاخره سپاه آماده حركت شد و به راه افتاد. در راه به سرزميني به نام حوأب رسيدند. وقتي عايشه از نام سرزمين آگاه شد به فرزند طلحه گفت: من بايد برگردم، زيرا رسول خدا روزي در ميان همسران خود كه من نيز در جمع آنها بودم فرمود: مي بينم كه يكي از شما از سرزمين حوأب مي گذرد و سگان آنجا براو پارس مي كنند. سپس رو به من كرد وفرمود: حميرا ، مبادا توآن زن باشي. در اين هنگام فرزند طلحه درخواست ادامه مسير را كرد ولي مؤثر نيفتاد. خواهر زاده او، عبدالله بن زبير، منافقانه سوگند ياد كرد كه نام اين سرزمين حوأب نيست. ما حوأب را اول شب پشت سر نهاده ايم . اين نوع شهادت دروغ، در نوع خود، در تاريخ اسلام بي سابقه است. پس كاروانيان به مسير خود ادامه دادند و در نزديكي بصره براي تسخير اين شهر، كه عثمان بن حنيف از طرف علي عليه السلام استاندار آنجا بود، فرود آمدند.[7]

پي كردن جمل

واقعه جمل در دهم جمادي الثاني سال سي و ششم هجري قمري، رخ داد و هنوز آفتاب غروب نكرده بود كه آتش نبرد با افتادن جمل عايشه وسرنگون شدن كجاوه او به پايان رسيد. جمل عايشه براي نيل به مقاصد شوم به كارگرفته شده بود و با گذاردن هودج عايشه بر آن، نوعي قداست به آن بخشيده بودند. سپاه بصره در حفاظت و بر پا نگاه داشتن آن كوشش ها كرد و دست هاي زيادي در راه آن دادند. هر دستي كه قطع مي شد، دست ديگري زمام شتر را مي گرفت . اما سرانجام زمام شتر بي صاحب ماند و ديگر كسي حاضر نبود كه آن را به دست بگيرد. در اين هنگام فرزند زبير زمام آن را به دست گرفت، ولي مالك اشتر با هجوم بر وي او را نقش بر زمين كرد و مردم از اطراف شتر عايشه پراكنده شدند. امام عليه السلام براي اينكه دشمن با ديدن شتر بار ديگر به سوي او بازنگردند، فرمان پي كردن جمل را صادر كرد. پس،شتر به زمين خورد و كجاوه سرنگون گرديد. علي عليه السلام خود را به كجاوه عايشه رسانيد وفرمود: اي عايشه، آيا رسول اكرم صلي الله عليه و آله تو را به اين كار سفارش كرده بود؟ او در پاسخ امام گفت: اي اباالحسن، حال كه پيروز شدي ، مرا ببخش.[8]

حضرت علي عليه السلام پس از جنگ ، عايشه را به همراه برادرش محمدبن ابي بكر و تعدادي از زنان كه مبدل به لباس مردانه بودند راهي مكه نمود.

عايشه در حالي كه بر مركبي سوار مي شد، گفت: افتخار آفريديد و پيروز شديد، همانا تقدير خدا انجام گرفتني است.

سرنوشت طلحه و زبير نيز به مرگ ختم شد كه باعث تأسف حضرت علي عليه السلام شد.

سپس امام عليه السلام باقي مانده روز را در ميدان نبرد به سر برد و مردم بصره را دعوت كرد كه كشتگان خود را به خاك بسپارند. به نقل طبري، امام بركشتگان ناكثان از بصره و كوفه نمازگزارد وبر ياران خود كه جام شهادت نوشيده بودند نيز نماز گزارد و آنان را به خاك سپرد. سپس دستور داد كه تمام اموال مردم را به خودشان باز گردانند به جز اسلحه اي كه بر آنها علامت حكومت باشد.[9]

و اينگونه بود كه ناكثان در جنگ با حضرت علي عليه السلام با شكست مواجه شدند.

اما در پاسخ به فراز دوم سوال شما بايد گفت:
1- عايشه همانند ساير همسران رسول خدا به دليل نسبتش با رسول اكرم صلي الله عليه و آله در ميان مسلمنان از احترام خاصي برخوردار بود.
2- علاوه بر آن كه وي از هر فرصتي براي صدمه زدن به اميرمومنان علي (ع) استفاده مي‌كرد و چه بسا اگر حضرت با وي با احترام رفتار نكرده و وي را به صورتي شايسته به مدينه باز نمي‌گرداند اسباب ناسازگاري ، تهمت، و شايد آشوبي ديگر را به پا مي‌كرد. تاريخ خود بزرگترين شاهد بر وجود چنين احتمالاتي از سوي وي مي‌باشد همانگونه كه وي سوار بر استري دستور تير باران كردن بدن امام مجتبي(ع) را داد . لذا امام علي عليه السلام پس از جنگ جمل مقدمات سفر محترمانه وي را از بصره به مدينه فراهم ساخت و به محمدبن ابي‌بكر دستور داد خواهرش را همراهي كند و او را به مدينه برساند. امام به همه ياران اهل مدينه خود كه مشتاق بودند به مدينه بازگردند، اجازه داد عايشه را تا مدينه همراهي كنند و به اين نيز اكتفا نكرد و چهل تن از زنان محترم و سرشناس بصره را همراه او راهي مدينه كرد.
3- علي رغم تمام اين خدمات و گذشت‌ها كه خود عايشه اقرار بر آن ها داشت زماني كه به مدينه رسيد باب گله مندي از امير مومنان را باز كرد و گفت: وي همسر رسول خدا را همراه مرداني نا محرم به سوي مدينه فرستاد. اما پس از آن كه متوجه شد همراهان و محافظانش زناني در لباس مرد بوده اند شرمنده شده براي جلوگيري از فضاحت بيشتر گفت: : «خدا فرزند ابوطالب را پاداش نيك دهد كه حرمت رسول خدا را درباره‌ي من رعايت كرد.»
جهت مطالعه و كسب اطلاعات بيشتر در اين زمينه مي‌توانيد به كتاب زير (كه يكي از قديمي‌ترين و معتبرترين منابع تاريخي است) مراجعه و از جزئيات جنگ جمل و وقايع پس از آن آگاهي يابيد:
شيخ مفيد، الجمل، قم، مكتبة الداوري. اين كتاب به فارسي نيز ترجمه شده است.

--------------------------------------------------------------------------------

[1] . فروغ ولايت، جعفر سبحاني، 396.

[2] . الامامة و السياسة، ج 1، ص 49.

[3] . تاريخ طبري، ج 3، ص 172.

[4] . همان، ص 166.

[5] . الجمل، صص 124-123.

[6] . تاريخ طبري، ج 3، ص 167.

[7] . شرح نهج البلاغه ابن ابي الحديد، ج 9، ص 312.

[8] . تاريخ طبري، ج 3، ص 539/ الجمل، ص 198-166.

[9] . تاريخ طبري، ج 2، ص 543.

 





[ جمعه 21 شهریور 1393  ] [ 4:12 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]