بلال حبشي کیست؟

 

«بلال» فرزند «رباح» و «حمامه» به جرم يكتاپرستي شكنجه هاي مرگبار امية بن‏خلف را تا عمق جان احساس مي‏كرد(1)
روزي كه رايحه روح‏پرور خداباوري و يكتاپرستي با آزادي از سوي رسول خدا(ص) به ژرفاي وجود او وزيد، شوقي شگفت‏آور سيماي سياه و سيرت سپيد بلال را فرا گرفت، ناگاه رو به پيامبر(ص) نمود و با ارادتي بسيار با زبان حبشي اين شعر را سرود:
«اَرَه بَرَهْ كَنْكَرَهْ كِرا كِري مِنْدَرَهْ»؛)2)
آن هنگام كه در ديار ما بهترين صفات پسنديده را جويا شوند ما تو را شاهد گفتار خود مي‏آوريم!!
عظمت مقام و ابهت كلام او موجب گرديد كه منصب اذان‏گويي به او واگذار شود(3)، به گونه‏اي كه ناتواني او در اداي «شين» موجب بخشودگي وي و ادامه اين مسؤوليت تنها از سوي او گردد(4)، شخصيت برجسته بلال به گونه‏اي بود كه با فتح مكه به دستور رسول خدا(ص) بر بام كعبه، نداي توحيد سرداد و چون برخي او را نكوهش كردند، فرشته وحي بر رسول خدا(ص) فرود آمد تا معيار برتري از سرسپردن «قبيله» به دل‏سپردن به «قبله» و ميزان تقوا و پرهيزگاري استوار شود(5).
و در پي آن جبرئيل امين با نزول خود نخست سخن اَشرافِ خودخواه را مردود شمرد كه با اين خبرشادي وجود بلال را فرا گرفت،)6) روح او اطمينان و آرامش يافت و آنقدر به پيامبر(ص) نزديك شد كه زانوانش در كنار پاهاي آن حضرت ديده مي‏شد. سپس خداوند رسول خود را دعوت به بردباري و همراهيِ افزون‏تر با موحّدان پابرهنه و شيفتگان الهي نمود كه:
«و اصبر نفسك مع الذّين يَدْعُونَ رَبَّهم بِالْغَداةِ و الْعَشي يُريدُونَ وَجْهَهُ و لا تَعْدُ عَيْناكَ عَنْهُمْ تُريدُ زينَةَ الحياة الدنيا ...»؛(7)
(اي رسول ما!) با كساني كه پروردگارشان را صبح و شام مي‏خوانند (و) خشنودي او را مي‏خواهند، شكيبايي پيشه كن و دو ديده‏ات را از آنان برمگير. مبادا زيور زندگي دنيا را بخواهي (و از آنان غافل شوي ...)...به ادامه مطلب بروید...


بلال در نگاه رسول خدا(ص) و امير مؤمنان(ع)
شناخت روشنگر بلال نسبت به معارف الهي و شايستگي‏هاي والاي او به گونه‏اي بود كه رسول خدا(ص) بهشت را مشتاق علي، سلمان، عمّار و بلال دانست(8) و گفتار وي را به هنگام اذان، يگانه حجّت در خودداري از خوردن و آشاميدن به هنگام ماه رمضان معرفي كرد(9)، آن زماني كه قريشيان در برابر اسلام مقاومت مي‏كردند، آن حضرت از بلال درخواست كرد پس از اذان از خداوند بخواهد تا او را بر ضد قريش ياري دهد(10)، و روزي كه سخن از سراي فردوس و بهشت برين به ميان آمد، فرمود:
«بلال در بهشت بر شتري سوار مي‏شود و اذان مي‏گويد. چون جملات «اشهَد اَنْ لا اِله اِلاّ اللّه‏» و «اشهَد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه‏» را ادا مي‏كند، لباس آراسته‏اي از لباسهاي بهشتي بر تن او مي‏كنند.» (11)
دفاع درس‏آموز پيامبر(ص) از بلال در عرصه‏هاي مختلف زينت‏بخش تاريخ است، به گونه‏اي كه آن حضرت در ماجرايي از ابوبكر خواست تا از بلال و دوستان او عذرخواهي كند(12)، و هنگامي ديگر كه ابوذر سخن از سياهي صورت بلال مطرح كرد، رسول خدا(ص) با عبارتي كوتاه، بزرگي تقصير او را گوشزد كرده، فرمود: هنوز اندكي از كبر جاهليت در تو وجود دارد؟! در اين هنگام ابوذر صورت خود را بر خاك گذارد و به بلال گفت سر را از خاك برنمي‏دارد تا او پاي خود را بر صورت او گذارد و بلال نيز چنين كرد(13)
بلال همچون سلمان در بسياري از مواقع از سوي رسول خدا(ص) براي انجام كاري مأموريت مي‏يافت. روزي آن حضرت پولي به بلال داده، فرمود: يا بلالُ! ابتع بها طيبا لابنتي فاطمة»؛(14) اي بلال! با اين پول عطر و ماده خوشبويي براي [جهيزيه] فاطمه دخترم تهيه كن.
هنگامي كه در واپسين روزهاي حيات، پيامبر(ص) خبر از رحلت خود داد و از صاحبان حق درخواست قصاص در همين جهان را كرد، پس از سخن يكي از حاضران، رسول خدا(ص) شلاق روز جنگ را درخواست كرد و از آن ميان تنها از بلال درخواست نمود و فرمود: «يا بلال! قم الي منزل فاطمة ...»؛(15) اي بلال! برخاسته به سوي منزل فاطمه برو و …
گاهي كه مشتاق ديدار فرزندان فاطمه(ع) مي‏شد، رو به بلال كرده، مي‏فرمود :يا بلال! ايتني بولدي الحسن و الحسين»؛(16) بلال! فرزندانم حسن و حسين را برايم بياور.
به يقين، اطمينان فراوان و اعتماد چشمگير رسول خدا(ص) نسبت به بلال، زمينه‏ساز گفت و گوهايي اينچنين بود.
روزي امام علي(ع) با شناختي روشن از پيشينه بلال، او را چون خود دانست و فرمود: پيشگامان به دين اسلام پنج نفرند: من پيشقدم عرب هستم، سلمان پيشگام عجم، صهيب اولين مؤمن از روم، بلال پيشقدم حبشه و خباب پيشگام نبط(17).
همان گونه كه امام باقر(ع) يا امام صادق(ع) شايستگي بلال را در ابعاد مختلف ستود و فرمود: خداوند بلال را رحمت كند، خاندان ما را دوست مي‏داشت، او بنده شايسته‏اي بود و مي‏گفت: پس از رحلت رسول خدا(ص)، اذان نخواهم گفت و از آن روز جمله «حي علي خير العمل» در اذان ترك شد(18).
بلال در نگاه فاطمه(ع)؛ فاطمه(س) در نگاه بلال
فاطمه زهرا(س)، بلال را شيعه‏اي هوشيار، آگاه به زمان، هوشمند در پديده‏هاي پيدا و پنهان جامعه و داراي بينشي روشنگر مي‏دانست. از اين‏رو هيچگاه سخني يا گلايه‏اي از كوتاهي بلال در عرصه‏هاي حمايت از ولايت بر زبان جاري نكرد و هماره شيوه‏هاي حركت و ستيز آرام او را با غاصبان مي‏ستود.
بلال به خوبي رد پاي دشمن را در يكايك مواضع او شناسايي مي‏كرد و با روشني مي‏دانست كه تحريف سخنان رسول خدا(ص) و يا ساخت و پرداخت گفته‏هايي دروغين از سوي آن حضرت، گامهايي است كه در پي آن، مسير هدايت‏آفرين ولايت دچار انحراف خواهد شد و براي هميشه، ضلالت و گمراهي نصيب انسانهاي ناآگاه و ساده‏انگار خواهد بود. از اين‏رو، آگاهي و روشن‏بيني خود را هماره حفظ مي‏كرد و با ديده‏اي ژرف به عمق حوادث سياسي مي‏نگريست تا افزون بر دوري از روحيه بي‏تفاوتي، غفلت و فراموشيِ ارزشهاي والا، هيچ گاه از پيشوايان معصوم(ع) كه يگانه رهبران راستين هستند، جدا نشود.
آن هوشياري و بيداري سبب گرديد كه لحظه‏اي با غاصبان خلافت نرمش و يا سازش نشان ندهد و نسبت به آنچه در توان داشت، مبارزه‏اي از سر تحليل درست و شناخت عميق شروع كند.
روزي كه خبر از پايان كار سقيفه و آغاز رياست خليفه به او رسيد، در حالي كه سراپا اندوه و ماتم بود، در مسجد رسول خدا(ص) نشسته بود و در باره اين فاجعه بزرگ كه ضايعه‏اي بي‏جبران بود، مي‏انديشيد و آن را قضا و قدر الهي مي‏شمرد. ناگاه خليفه وارد شد و هنگام اذان فرا رسيد. اطرافيان منتظر صداي بلال بودند تا همچون زمان رسول خدا(ص) نداي توحيد و نبوت با صداي خود سر دهد. اما او را ساكت در گوشه‏اي ديدند. به گمان بي‏خبري نزد بلال آمده گفتند: بلال! اذان. اذان!
و او با شهامت و رشادت بسيار پاسخ داد: پس از اين اذان نمي‏گويم. شخص ديگري را معين كنيد. خليفه اول خود نزد بلال آمد و گفت: برخيز اذان بگو اي بلال! و او سري از بصيرت و بينايي تكان داد و گفت: نه! و چون سخن ابوبكر را شنيد كه براي چه بلال؟ پاسخ داد: اگر مرا (با آزادي از دست اميه) به بندگي خود گرفته‏اي، در اختيار تو هستم و اگر در راه خدا آزاد ساخته‏اي، پس مرا رها كن و به حال خود واگذار. و چون شنيد كه من تو را در راه خدا آزاد كرده‏ام، پاسخ داد: من پس از رسول خدا(ص) براي احدي اذان نخواهم گفت(19).
نگرش روشن و روشنگر بلال، اميدآفرين اصحاب و خرسندكننده فاطمه زهرا(ع) بود. به گونه‏اي كه حضور هوشيارانه و دفاع مردانه او در عرصه‏هاي سياسي موجب گرديد كه بلال در بين اندك ياران امير مؤمنان(ع) و فاطمه زهرا(س) محسوب شود كه از مسير سعادت‏بخش ولايت كوچكترين بازگشت و انحرافي نداشتند.
شگفت‏آور آنكه بلال كه از قبيله‏اي سرشناس و خانواده‏اي قدرتمند در مدينه محروم بود و هيچ پشتيبان ظاهري در شهر و ديار غريب نداشت، آن گونه در برابر سران زر و زور و تزوير ايستادگي كرد و با صراحت بسيار اين سخن را بر زبان جاري كرد: من پس از رسول خدا(ص) براي احدي اذان نخواهم گفت!
اما آنگاه كه دخت رسول خدا(ص) به ياد دوران پرعظمت و باشكوه اسلام و نبوت پدر عزيز خود فرمود: «اِنّي اشتهي اَنْ اَسْمَعَ صوتَ مؤذنِ اَبي ـ (ع) ـ بالاذان»؛(20) بسيار دوست دارم صداي اذان بلال، مؤذن پدرم را بشنوم، اطاعت تمام عيار نمود و بار ديگر صداي خود را در فضاي مدينه طنين‏انداز كرد. با عبارت «اشهد اَنَّ محمدا رسولُ اللّه‏»؛ قلب دخت رسول خدا(ص) به لرزه در آمد، اشك او چون سيل از ديدگان جاري شد به گونه‏اي كه نقل شده است فاطمه(ع) ناله‏اي زد، بر زمين افتاد و بي‏هوش گرديد.
ناگاه خبر به بلال رسيد كه اذان را رها كن، فاطمه(ع) غش كرده است و او چون هراسان و سراسيمه از بام فرود آمد، خدمت پاك‏بانوي آفرينش رسيد تا از حال او جويا شود. زهرا(ع) به هوش آمده فرمود: بلال! اذان را تمام كن!
او كه از عشق بي‏كران دختر پيامبر(ص) به پدر آگاه بود پاسخ داد: دختر رسول خدا! مرا از اين كار معذور بدار زيرا بر جان شما هراسانم، مي‏ترسم خويشتن را به هلاكت رساني(21).
بلال و حمايت از ولايت
بلال از علي(ع) و فاطمه زهرا(س) و آرمانهاي آنان حمايت بي‏دريغ مي‏كرد. آنگاه كه امام(ع) در بين مسلمانان حاضر مي‏شد، احترام چشمگيري به او مي‏نمود، به گونه‏اي كه برخي زبانِ اعتراض به او مي‏گشودند و مي‏گفتند: ابوبكر تو را از اميه خريد و آزاد كرد، با اين خصوصيت، علي(ع) را بيشتر از او احترام مي‏كني؟ بلال پاسخ داد: حق علي(ع) بر من، بيش از ابوبكر است، زيرا ابوبكر مرا از قيد بندگي و شكنجه و آزاري كه (در دنيا )مي‏كردند، نجات داد، گرچه با صبر و بردباري (و شهادت) به سوي بهشت جاودان رهسپار مي‏شدم، اما علي(ع) مرا از عذاب ابدي و آتش هميشگي جهنم نجات بخشيد. چون به خاطر دوستي و ولايت او و برتر دانستن وي بر ديگران، سزاوار بهشت برين و نعمتهاي پايدار و ابدي آن خواهم بود!
هنگامي كه هواداران ابوبكر، مردم را به بيعت با وي دعوت مي‏كردند، سراغ بلال آمده (با اطمينان بسيار نسبت به پذيرش) پيشنهاد بيعت دادند. او با كمال خونسردي، به دور از هيجانات و جريانات زودگذر و از سر شناخت و معرفت، بيعت را نپذيرفت. عمر كه شاهد ماجرا بود با عصبانيت گريبان او را گرفت و با لحن تندي گفت: اين پاداش ابوبكر است كه تو را آزاد ساخت! بلال پاسخ داد: اگر ابوبكر مرا به خاطر خداوند آزاد كرده، براي خدا نيز مرا به اختيار خود واگذارد و اگر براي غير خدا آزاد كرده، من در اختيار او هستم، هرچه مي‏خواهد بكند، اما هرگز با كسي كه پيامبر(ص) او را جانشين نكرده است بيعت نمي‏كنم و آن كه او را جانشين خود قرار داده، پيرويش تا روز قيامت بر گردن ما است.
عمر وقتي پاسخ راسخ و سخن صريح بلال را شنيد، برآشفت و به او دشنام داده، گفت: لا ابا لك ...»؛ اي بي‏پدر ديگر در مدينه نبايد بماني.
و اين آغاز تبعيد بلال از مدينه به شام ـ به خاطر دفاع از امامت و ولايت ـ بود.
در آخرين لحظات حضور در شهر رسول خدا(ص) و در كنار دخت پيامبر(ص) و امير مؤمنان(ع) اين اشعار را زمزمه مي‏كرد:
«باللّه‏ لا اَبابَكرٍ نجوتُ وَ لو
لا اللّه‏ نأمت عَلي اَوْصالي الضَبُعْ»؛(22).
به وسيله خدا نجات يافتم نه به خاطر ابوبكر و اگر خدا نبود كفتار، رگهاي مرا مي‏دريد. خداوند مرا در محل خوبي جاي داد و مرا گرامي داشت، همانا خير نزد او يافت مي‏شود. مرا پيرو بدعت‏گذاري نخواهيد يافت و من مانند آنان بدعت‏گذار نيستم.
بلال به شام رفت، ايامي چند در آن ديار زندگي كرد و سرانجام در بين سالهاي 18 ـ 21 هجري قمري در زمان خلافت عمر در اثر بيماري طاعون ديده از جهان خاكي فرو بست و به ديار افلاكي پر كشيد. بابُ الصغير دمشق قبرستان شام است كه پيكر پاك بلال را در آغوش خود جاي داده و همه روزه زيارتگاه ارادتمندان مسلمان است.(23)

--------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------

. 1.. ـ بلال، سخنگوي نهضت پيامبر(ص)، عبدالحميد جودة السحار، ترجمه علي منتظمي، ص4 و 3.
2 ـ كشكول شيخ بهايي، عزيزاللّه‏ كاسب، ص252.
3 ـ تفسير منسوب به امام عسكري(ع)، ص462؛ علل الشرايع، ص461.
4 ـ عدة‏الداعي، ص21؛ المحجة‏البيضاء، ج2، ص310.
5 ـ حجرات، 13؛ يا ايّها الناس انّا خلقناكم من ذكرٍ و انثي و جعلناكم شعوبا و قبائل لتعارفوا اِنَّ اكرمكم عند اللّه‏ اتقيكم. (ر.ك: تفسير الميزان، ج18، ص325؛ اطيب البيان، ج12، ص231؛ البرهان، ج4، ص210؛ نمونه، ج22، ص196؛ تفسير القمي، ج1، ص179).
6 ـ انعام، 52؛ و لا تطرد الذين يدعون ربهم بالغداة و العشي يريدون وجهه ما عليك من حسابهم من شي‏ءٍ و ما من حسابك عليهم من شي‏ءٍ فتطردهم فتكون من الظالمين. (ر.ك: تفسير الميزان، ج7، ص99؛ بيان السعاده، ج2، ص132؛ روح المعاني، ج7، ص158).
7 ـ كهف، 28.
8 ـ شرح نهج‏البلاغه ابن ابي‏الحديد، ج10، ص104؛ عوالم العلوم، ج14، ص308.
9 ـ بحارالانوار، ج83، ص131؛ نهاية الاحكام، ج1، ص422 و 524.
10 ـ تاريخ تحول دولت و خلافت، ص107، نقل از التراتيب الاداريه، ج1، ص79.
11 ـ بحارالانوار، ج84، ص116؛ ر.ك: مجمع‏الرجال، ج1، ص281.
12 ـ مختصر تاريخ دمشق، ج5، ص261.
13 ـ شرح نهج‏البلاغه، ج11، ص198.
14 ـ بحارالانوار، ج104، ص88؛ دلائل الامامه، ص87.
15 ـ همان، ج22، ص508؛ عوالم العلوم، ج11، ص175؛ نك: علل الشرايع، ص168؛ امالي شيخ طوسي، ص573؛ امالي شيخ صدوق، ص506.
16 ـ همان، ج22، ص499.
17 ـ بلال سخنگوي نهضت پيامبر(ص)، ص3.
18 ـ بحارالانوار، ج22، ص142؛ نك: الدرجات، الرّفيعه، ص367.
19 ـ انسابِ الاشراف بلاذري، ج2، ص183.
20 ـ احقاق الحق، ج19، ص153؛ كتاب من لا يحضره الفقيه، ج1، ص297؛ بحارالانوار، ج43، ص157.
21 ـ بحارالانوار، ج43، ص158.
22 ـ همان، ص119 (برخورد بلال با خليفه دوم به گونه‏اي افشاگرانه، تهاجمي و يا نوعي دادخواهي در آن به چشم مي‏خورد؛ گرچه بسياري جرأت اين گونه برخورد را در خود نمي‏ديدند! براي اطلاع بيشتر مي توانيد به مختصر تاريخ دمشق، ج5، ص267 مراجعه فرماييد.
23 ـ رجال شيخ طوسي، ص27 (شايان ذكر است كه برخي معتقدند بلال در «باب الاربعين» شهر حلب و يا در مقبره كيسان يا خولان مدفون است).

 





[ شنبه 29 شهریور 1393  ] [ 4:49 PM ] [ خادم مهدی عج ]
[ نظرات (0) ]